آزاداندیش نباید بر «فدایی حق» اطلاق شود
آزاداندیشی را از زوایای متعددی میتواند بررسی کرد؛ از جمله انسانشناسی (به عنوان یک فعل انسانی)، اخلاقی، معرفت شناختی و حتی زیبایی شناسی.
هنگامی رویکرد «معرفت شناختی» را در بررسی آزاداندیشی انتخاب میکنیم و از زاویه شناختشناسی به آزاداندیشی نگاه میکنیم، در این مقام باید در ابزار شناختی مورد استفاده هم تامل شود؛ همانگونه که در تعرف اندیشه گفته شد «حقیقت اندیشه استفاده از دانایی برای رسیدن به دانایی جدید» است و به عبارت دیگر با داراییها به ربح میرسد و دارایی جدید پیدا میکند؛ این اندیشهورزی طبیعتا در ساحت عقل است و ابزار مورد استفاده نیز عقل است؛ به عبارت دیگر اندیشه یک پدیدهی عقلانی و عقلورزی است؛ لذا اگر اینجا قرار باشد نسبت با «حق» بررسی شود تا میزان و یا اصل تحقق آزاداندیشی مورد کنکاش قرار گیرد، باید همان پیوندهایی که «حق» با عقل برقرار میکند بررسی شود؛ نه دیگر ابزار معرفتی و یا حتی غیر معرفتی؛ لذا نسبت حق با «قلب» را مورد بررسی قرار نمیگیرد که گفته شود حقپسندی، حقگرایی، حقطلبی، دلدادگی و عشق به حق هم از مراتب و مدارج آزاداندیشی است.
و همچنین هنگامی که نسبت با عقل بررسی میشود تنها در حیطهی معرفت و شناخت باید ماند، نه آنکه از «ارادهی حق»، یا «فدایی حق» سخن گفت و اوج آزاداندیشی را فدایی حق دانست؛ بلکه باید در همان موقف شناخت باقی ماند و از موقف پذیرش حق و کرنش در برابر حق فراتر نرویم؛ بله به دنبال حق بودن و ارادهی حق کردن و فدایی حق بودن ارزشمند است ولی نباید بر آن نام آزاداندیشی گذاشت؛ تعبیرهای دیگر چون آزاده و حرّ و یا حتی «بنده» میتوان برای آن اتخاذ کرد ولی اطلاق «آزاداندیش» بر این مرتبه از رابطهی با حق، شاید درست نباشد.