چیستی آزاداندیشی

پیش از آنکه بخواهیم به صورت ها، قوالب، امتدادها، پیامدها، تعینات اجتماعی، وضعیت امروز جامعه در قیاس با آزاد اندیشی و … بپردازیم شاید لازم باشد یک بار و از منظری بسیار بسیط تر مساله را روشن کنیم. تا تصویرمان در تمام موارد بالا روشن تر گردد. چرا که موارد بالا همگی پیرامون حقیقتی مطرح میشوند که محضِ خود آن حقیقت هنوز روشن نشده است و ای بسا اگر خوب دقت کنیم بسیاری از اختلافات در مسائل بالا به اختلافات یا کمبود وضوح هایی بر میگردد که در محضِ این معنا وجود دارد.

شاید اگر خوب به عمق معنای آزاد اندیشی فکر کنیم و آن را از هرگونه اضافه ای پیراسته کنیم، و محوضت آن را دست یابیم، چنین دریابیم که آزاد اندیشی جلوه و “رو” ای است از یک شفافیت، زلالیت، بی گره بودن، بی عقده بودن، بی کدورت بودنِ نفس آدمی. یا بعبارتی حال سلم داشتن نفس آدمی

حال سلم داشتن را خوب تصور کنید، یک انسان سلم را ولو آنگاه که در خلوت تنهایی خودش باشد، سلم بودن او چه حقیقت و پدیده ای است؟
قدر متیقن در یک اصطلاح باید چنین گفت که این پدیده آنگاه که از دریچه ی اندیشیدن نگاه میشود، آزاد اندیشی است.

هرچند اگر سری به ابرازات مختلف پیرامون اصطلاح آزاد اندیشی بزنیم ممکن سات به این حرف مایل باشیم که در واقع خود آن حال سلم، محضِ مراد از آزاد اندیشی است.

چیزهای مختلفی می توانند بروزات رفتاری یک نفس سلم باشند، مثلا ممکن است بروزش این باشد که این نفس سلم در برابر حرفی که خلاف آن را معتقد است، از آن جهت که خلاف عقیده ی من است هیچ گونه تندی و عتابی ندارد. این قابلیت را دارد که خوب به یک عقیده بنگرد، همه جایش را بدون اضطراب بررسی کند، و سپس آن را به قضاوت بنشیند، بگوید بالایش غلط است، پایینش می تواند درست بشود، وسطش خوب است. و حتی آن را توضیح بدهد.

می تواند بی آنکه این مساله را نقصی تلقی کند، در راه دانستن آنچه نمی داند به سخنان هر کسی گوش فرا دهد. یا شاگردی کند.

نفس سلیم در عین حالی که برای پذیرش حرف صحیح همیشه آماده هست و بر عقاید پیشین خود از این جهت که اگر خلافشان ثابت شود مردود خواهند بود تعصبی ندارد، از اینکه حرفی غلط را بپذیرد نیز ابا میکند و بر عقاید پیشین خود از این جهت که سابقا حقانیت آن ها را دریافته ام متعصب است، و وقتی خوب به حرف غلط نگاه میکند و آن را خلاف واقع می یابد، آن را نمی پذیرد.

در همین مدار معنایی جای فکر کردن و پخته تر پرداختن هنوز هست.

عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی از منظری انسان شناسانه

مهم ترین پشتیبانی برای تحقق هر پدیده ای نوع نگاه و کیفیت باوری است که نسبت به آن پدیده وجود دارد، اعتقاد شما در مورد چیزی نحوه تعامل شما با آن را تنظیم می کند، اگر باور ضعیف و یا تصویر غیر دقیقی از یک مسئله نزد انسان وجود داشته باشد، در هنگام تحقق بخشیدن دچار مشکل می شود، حالا یا اساساً متحقق نمی کند، یا چیزی که تحقق می بخشد نسخه بسیار ضعیفی خواهد بود.
آزاداندیشی نیز مصداق این قاعده است، بسیار مهم است که باور شما به آزاداندیشی ریشه در چه بستر عقایدی داشته باشد، چه عقایدی است که دست به دست همدیگر داده است و توصیه ای به نام آزاداندیشی را خلق کرده است؟!

اگر دین برای انسان هیچ فهمی و قدرت رسیدن به فهم های برتر را قائل نباشد، دیگر میدان دادن به مسئله ای مثل آزاداندیشی معنا ندارد؛ اگر سنگ های تقلید و تحجر را از جلوی پای انسان برداریم و او آزادانه بیاندیشد ولی حاصل کار او هیچ ارزش معرفت شناسانه ای نداشته باشد، چرا باید این کار را انجام بدهیم؟!

1️⃣ فطرت
واقع این است که یکی از عقایدی که به طور جد پشتیبانی کننده آزاداندیشی است «فطرت» است؛ اینکه ما وجود انسان را وجودی جهت دار و دارای سرشت و بسترهایی برای رسیدن به حقایق عالم بدانیم، اینکه اساساً دین را همین سرشت فطری انسان بدانیم؛ باعث می شود که مدام در صدد این باشیم تا خار و خاشاک تقلید و تحجر را از جلوی پای این انسان برداریم، تا بیاندیشد و محصولی که به دست می آورد به خاطر تکیه به یک حقیقت الهی که در درون او به ودیعه گذاشته شده است، بسیاری ارزشمند خواهد بود و در مجموعه جامعه انسانی را به سمت حقیقت سوق خواهد داد.
2️⃣ عقل
یکی دیگر از عقاید پشتیبانی کننده آزاداندیشی، قائل بودن به جایگاه شناختی و کشف حقیقتی برای «عقل» است. اینکه نگاه ما به عقل انسانی چه باشد و او را چه ابزاری بدانیم باعث می شود که در اندیشه ورزی آزادانه دست او را باز بگذاریم یا نه. اگر همه حقایق را ارسال شده توسط وحی بدانیم و کار ما فقط این باشد که این ها را بگیریم و اجرا کنیم و عقل را در عداد وحی یکی از دو حجت الهی بر انسان ندانیم، اتفاقاً آزاداندیشی می تواند به عنوان عامل انحراف و بدعت در دین خدا تلقی گردد.
ما عقل را یک حجت از دو حجت الهی که در اختیار انسان قرار گرفته تا به سمت سعادت حرکت کند می دانیم، لذا معتقدیم اگر موانع تحجر و تقلید را از سر راه عقل برداریم، حرکتی که عقل می کند در مجموع جامعه انسانی را به سمت کمال مطلوب خود حرکت بهتری خواهد داد.

3️⃣ اراده
باور سومی که آزاداندیشی را معقول جلوه می دهد این است که «راه شکوفایی انسان را اراده ورزی او بدانیم»؛ اگر عنصر اراده جایگاه مناسب خود را نداشته باشد، اتفاقا دست و بال انسان را باز گذاشتن برای اندیشه ورزی آزادانه یک تهدید است که مدام باعث ایجاد موانع در مسیر حرکت کمالی انسان می شود. اراده ورزی و صاحب اراده بودن یکی از مشخصات مهم انسانیت انسان است، اگر اراده و اراده ورزی را تنها راه شکوفایی انسان و رسیدن او به کمال مطلوب بدانیم، آن وقت است که آزاداندیشی به عنوان یک پدیده ای که انسان را از سموم تقلید و تحجر نجات داده و زمینه را برای رسیدن انسان ها و جوامع به اراده های جوشیده از درون فراهم می کند، یک عنصر بسیار ارزشمند تلقی می شود.

در این یادداشت از زاویه انسان شناسانه به برخی عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی نگاه شده است، می شود از زاویای دیگری نیز این بحث را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
.

آزاداندیشی و زندگی موقنانه

یکی از چالش های بحث آزاداندیشی این است که آیا زیست آزاداندیشانه یک حیات شل و همراه با تردید دائمی برای انسان نمی سازد؟ انسانی که به لحاظ روحی در موقف آزاداندیشی مستقر است دائماً آخرین محصولات را در معرض ابطال و دچار خدشه شدن با اندیشه ورزی آزادانه بعدی می داند، لذا این انسان به لحاظ روانشناختی در موقف سفت و محکمی قرار نمی گیرد و دعوت به آزاداندیشی با زیست مؤمنانه که زیستی موقنانه است سازگاری ندارد.

واقع این است که آزاداندیشی نسبیت و شل بودن در باور را لازم نمی آورد؛ آن چیزی که مقوم آزاداندیشی است حق گرایی و حق پذیری است؛ یعنی من هر جا که حق را دیدم باید در مقابل آن تسلیم باشم و بنایم را بر این بگذارم که حق گرا و حق پذیر باشم.
آن محکمی و سفتی که ناشی از جمود و تحجر باشد که مطلوب نیست، یعنی من یک باوری دارم ولو اینکه خلاف آن باور ثابت بشود من دست از آن باور دست بر نمی دارم.

حق گرایی و حق پذیری هم ملازمتی با شل بودن ندارد، وقتی شما به یک حق رسیدی هم سفت و محکم پای آن هستی و هم در بررسی موارد جدید آن حق قبلی که به آن رسیدی را مسلم و ذخیره نگه می داری و با این فرض سراغ صحنه های جدید می روی؛ اگر این نباشد یعنی به حق بودن آن حق عنایتی نداری یعنی نمی خواهی حق بودنش را اعمال کنی.

زندگی موقنانه یعنی من تا وقتی که یقین دارم بر اساس همین یقین به پیش می روم، و هیچ وقت هیچ شک و تردیدی تا زمانی که این یقین را خراب نکرده باشد یعنی یک یقین جدید در مقابل این یقین ایجاد نکرده باشد، نمی تواند استحکام من در مسیر قبلی را دچار تزلزل کند.
آزاداندیشی اگر بخواهد به معنای برخورد شل و سست با یقین های قبلی باشد قطعاً با یک قاعده قطعی دیگر که «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» هست درگیر می شود؛ البته که آزاداندیشی قطعاً به این معنا نیست و با این قاعده هم درگیر نیست.
قاعده «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» اگر به معنای این گرفته شود که می خواهد بگوید تحت هیچ شرایطی نباید «نقض یقین به شک» صورت بپذیرد، خیلی بیشتر از قاعده استصحاب می شود بلکه حتی قاعده یقین را هم می گیرد؛ در واقع مفاد قاعده به این شکل می شود که «آدم مؤمن آدم سفتی است، هر اتفاق کوچکی بیفتد زیر یقینش نمی زند.» بررسی کردن مشکلی ندارد، شما دائماً با هر شک و احتمالی که ایجاد شد بررسی‌ات را بکن، ولی تا یقین جدید نباید یقین قبلی‌ات را به هم نزن!
این سفتی و موقنانه زیستن هم در لایه اندیشه است که باور قبلی را که حق بود چون یقینی بود، سفت و محکم پایش باش؛ و هم در لایه عمل است که برو در موقف عمل بر مبنای همین یقین کار را تمام کن!

آزاداندیشی یعنی حق گرایی در اندیشه، یعنی من شخصاً روحیه حق گرایی و حق پذیری داشته باشم و حق وقتی حق بود تا زمانی که حق بودنش از بین نرود، من باید محکم و استوار پشت آن باشم. لذا اساساً این دوگانه که آزاداندیشی باعث شلی و سستی در اندیشه و عمل می شود وجود نخواهد داشت.
.

آزاداندیشی پاسخی به فطرت

آزاداندیشی یک پاسخ است .
سوال بعدی :
پاسخ به چه چیزی ؟ پاسخ درست یا غلط ؟
اگر با شواهد و استدلال های متعدد ، بگوییم انسان فطرتا آزاداندیش است. آنوقت این به آن معنا خواهد بود که آزاداندیشی دیگر یک قرارداد نیست، یک راهبرد نیست، یک ابزار نیست ! یک حقیقت است !

یک مقدمه
انسان امکان رشد دارد، انسان امکان خندیدن دارد، انسان امکان نطق دارد، انسان پرستیدن دارد، انسان امکان اندیشیدن دارد …
هر کدام از این امکان ها، یک نیاز ایجاد میکند.
و انسان به حکم امکانات بسیاری که دارد، بسیار نیازمند است !
پاسخ درست به هرکدام از این نیازها ، پاسخی است که نافی نیازهای دیگر نباشد !
پاسخ درست به نیاز انسان به شادی ، آن پاسخی است که نیاز انسان به غم را بدون پاسخ نگذارد !
شاید بتوان گفت که این قاعده در جسم انسان هم برقرار است. و داروی مناسب برای اصلاح سیستم اعصاب، دارویی است که سیستم گوارش را نابود نکند و …

ذی المقدمه
انسان امکان آزاداندیشی را داراست.
انسان نیاز به آزاداندیشی دارد.
پاسخ غلط به نیاز او ، مهمل گویی، آنارشیزم اندیشه ای ، مراء ، کشمکش، مکابره ، هرزه گویی ، کفرگویی ، فقدان منطق و مانند اینها هستند.
این پاسخ ها غلط هستند ، چون نیاز های دیگر انسان را خفه میکنند ! نیاز به نظم، نیاز به اقناع، نیاز به ثبات فکر ، نیاز به برادری ، نیاز به حل مسئله و در افقی بالاتر : نیاز به حقیقت و …
امروز همه ی این پاسخ های غلط، پر مفسده و ظالمانه را ، آزاداندیشی مینامند و ادعا هم دارند !

الهیات آزاداندیشی: تقریری از اندیشه آزاداندیشی

معرفت به حق نه تنها امری ممدوح بلکه تکلیفی همه جانبه و ضروری در حیات دینی بر شمرده می گردد. گاهی حق در مواردی بسیار روشن و گاهی در مواردی غبار آلود و مخفی و پنهان می باشد.

فلذا تدارک مسیری برای صیرورت و شدن تا قله رسش و بلوغ تشخیص حق امری ضروری برای یک جامعه و حیات ایمانی می باشد. دین ختمی بنا دارد با دعوت به خردمندی و توسعه سیره خردمندان در امت ختمی ایشان را به مرتبت امامت امم نائل گردانده و پایان تاریخ را در جهت اظهار دین حق محقق گرداند.
فلذاست که قران سیره خردمندان را اینچنین توصیف میگرداند:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

اولوالالباب اند که شایسته هدایت الهی اند چرا که اینان حق جو هستند؛ استماع اقوال کرده و از احسن آن پیروی میکنند.

انسان موحد حق جو و حقیقت طلب است. حقیقت گمشده اوست و موحد با عقل می آلود خویش در پیش گمشده خویش به هر سو میزند که آن را بیابد و آزاداندیشی امریست که مسیر موحدانه زیستن را برای موحد میسور و ممکن می سازد. فلذا این سیره و رویه به انحاء و انواع بیان در لسان روایات متجلی گشته است:

در روایتی از حضرت امیر ع نقل شده است:
“اضربوا بعض الرأي ببعض يتولد منه الصواب”

حضرت در این بیات تضارب آرا را مسیری برای تولد امر صواب و حق بر شمرده اند.

یا در بیانی دیگر جهت دیگری از تضارب و استقبال از وجوه آرا را بیان میکنند:

امام علی(علیه السلام): منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ
آن کسی که به پیشواز گونه های متنوع اندیشه برود، زمینه های خطار را خواهد شناخت.

به بیان دیگر استقبال از وجوه آرا و تضارب آرا امکان شناخت زمینه های خطا را به ما می دهد فلذا امکان شناخت امر صواب و حق سهل تر میگردد.

یا در بیانی دیگر حضرت امیر می فرمایند:

“صوَابُ‏ الرَّأْيِ بِإِجَالَةِ الْأَفْكَار”
درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است.

اگر با نگاهی اجتماعی به این بیان حضرت نگاه کنیم، در یک حیات اجتماعی، جولان اجتماعی افکار است که درستی اندیشه را تضمین میکند.

با این حساب آزاداندیشی نه یک فضل و مطلوبیت مستحب بلکه یک ضرورت و واجبی والا مرتبه در تحقق حیات طیبه توحیدی می تواند قلمداد گردد.

بررسی مرزهای آزاداندیشی

بررسی مرزهای آزاداندیشی در پاسخ حضرت آقا به نامه برخی از پژوهشگران حوزوی

اولین نکته ای که آقا می فرمایند، اینست که «این‌ ایده‌ها را تا لحظه‌ عملی‌ شدن‌ و ثمر دادن‌، هر چند دراز مدت‌، تعقیب‌ کنید.» و در ادامه می فرمایند در راه عملی شدن و ثمر دادن ایده های خودتان در موضوع آزاداندیشی، «نه‌ مأیوس‌ و نه‌ شتابزده» عمل کنید. یأس و شتابزدگی‌، دو آفتی است که باید در راه تحقق آزاداندیشی مدّ نظر داشت. سختی مسأله هم، در اینست، که از طرفی نباید مأیوسانه به صحنه بنگریم و أصلا در راستای نهادینه شدن آزاداندیشی حرکتی نکنیم و نه اینکه شتابزده بخواهیم بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و موانع موجود، در زمانی کوتاه، بر منویات رهبری در این زمینه، جامه عمل بپوشانیم. «اما باید این‌ راه‌ را که‌ راه‌ شکوفائی‌ و خلاقیت‌ است‌ به‌ هر قیمت‌ پیمود.»
معظم له در ادامه می خواهند مرزهای آزاداندیشی را تبیین کنند و لذا، آنچه را که آزاداندیشی نیست، بیان می کنند:
«جمود و تحجر» و «خودباختگی‌ و تقلید»، دوگانه اولی است، که بیان می کنند، که هیچکدام راه صحیحی نیست؛ بلکه راه حل را،‌ «در نشاط اجتهادی‌ و تولید فکر علمی‌ و دینی‌» می‌دانند. پس از آن دوگانه هرج و مرج و دیکتاتوری را مطرح کرده و می فرمایند:«و آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ «هرج‌ و مرج‌» و «دیکتاتوری‌» را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌.»
در سومین بیان خود، می فرمایند:«آری‌، نباید از آزادی‌ ترسید و از مناظره‌ گریخت‌ و نقد و انتقاد را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ جدال‌ و مراء، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید.»
به نظر می رسد کلیدی ترین جمله در این متن، بیانی باشد که می فرمایند:«آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌.» و این بیان نشان می دهد که دعوت به آزادی و آزاداندیشی، صرفا یک دعوت تبلیغاتی و یک تاکتیک نیست؛ بلکه بالأصاله مطلوب ایشان هستند.
دوگانه بعدی، «مرداب‌ سکوت‌ و جمود» و «گرداب‌ هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی» است و تأسّف می خورند که برخی میان این دو طریق، «طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود و هم‌ فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌ را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، آزادی‌ بیان‌، مقید به‌ منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌ و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد.»
در ادامه نیز، به بیان نکات و توصیه هایی ناظر به ایده مطرح شده در نامه می پردازند، که در این یادداشت، قصد بررسی آن نکات را نداریم.

آیا آزادی ذاتی انسان است؟

به نظر می رسد بر اساس مبانی اندیشه توحیدی، انسان ذاتا عبد و مطیع است. در هر حالتی انسان در حال اطاعت کردن و عبادت کردن چیزی ست و ناگزیر از عبادت می باشد.
اطاعت از :
قوانین شریعت
قوانین اجتماعی
آداب و رسوم
عرف آشنایان
قوانین محیط تحصیل و کار
خانواده
و حتی در فردی ترین حالت که هیچ کس جز خود انسان نیست، انسان در حال اطاعت از نفس خود است و خواسته های او را جامع عمل می پوشاند.
حتی فرموده اند:
«من اصغی الی ناطق فقد عبده.»

با این تقریر انسان در همه حال، در حال عبادت و اطاعت است و ذاتا عبد است.
آنچه که مهم است این است که این انسان از چه چیز اطاعت میکند و عنان کار خویش را به دست چه کسی سپرده است.

در اینجا بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز نیست از هیچ کسی غیر از خدا اطاعت کند، حتی نفس خودش.
حکمرانی و فرمانروایی منحصر شده است در وجود خداوند متعال.
دقت کنید که بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز به اطاعت نکردن نیست. بلکه اساسا قابلیت اطاعت نکردن را ندارد. انسان محکوم به عبد و مطیع بودن است. بلکه انسان «باید» فقط از یک چیز که منبع لا یزال هستی است اطاعت کند و جز این مسیر اجازه هیچ کار دیگری ندارد. «لا اله الا الله».
لذا انسان محکوم به عبد بودن است.

البته از جهتی این قضیه قابل بررسی است که اطاعت از خداوند متعال چه نسبتی با آزادی دارد و انسان با اطاعات از منبع کمال مطلق چه میزان به آزادی دست می یابد که ادعای مقام معظم رهبری در اینجا این است که اطاعت از خداوند متعال عین آزادی است و نهایت آزادی را برای انسان به ارمغان می آورد. لکن این بحث دیگری است. یعنی ممکن است انسان اولا و بالذات عبد باشد لکن ثانیا و بالعرض همین عبادت و اطاعت اوج آزادی باشد و یا اینکه او را به اوج آزادی برساند .

جبهه حق از آزاداندیشی نمی‌ترسد

در نگاه اول وقتی نام آزاداندیشی برده می‌شود و سخن از احیای آن به میان می‌آید، احساس می‌شود که دشمنان اسلام و جبه کفر قصد دارد از این حربه به جنگ با دین بیاید. ولی اگر کمی دقیق‌تر شویم اتفاقا این جبه‌ی کفر و نفاق است که با آزاداندیشی مخالف است و شبانه‌روز در مقابله با فهم و درک مردم است به هر نحوی که برایش مقدور باشد. و این اسلام است که ادعای آزاداندیشی دارد. در قرآن کریم مبعوث شدن پیامبر را این گونه بیان می‌کند: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» (آیه ۱۶۴ سوره‌ی آل‌عمران)؛ خداوند متعال پیامبر را برای افزایش خرد و بینش انسان‌ها فرستاده است برای حکمت، برای درک و فهمیدن.
اگر نیم‌نگاهی به احکام الهی داشته باشیم، می‌یابیم که هر جیز یکه با عقل آدمی درگیر می‌شود و آن را از بین می‌برد، اسلام به سیزه با آن پرداخته است. هر عاملی که نگذارد مردم ببینند، بفهمند، درک‌کنند، بیندیشند، اسلام با آن عامل درگیر می‌شود. امیرالمومنین می‌فرمایند: پیامبران برای برانگیختن دفائن عقول فرستاده شده‌اند.
اینکه ما فکر می‌کنیم با آزادکردن فضا برای فهمیدن مردم، مردم گمراه می‌شوند و وارد جبهه دشمن می‌شوند، اگر نگوییم از نفوذ استعماری دشمن است، از فهم غلط ما است. کسی که از آزاداندیشی باید بترسد، کسی است که منکر حق و حقیقت است نه ما که داعیه حق و حقیقت را داریم. کسی که خود هم می‌داند بر باطل است از آزاداندیشیدن مردم می‌ترسد و تا جایی که می‌تواند اولا مانع اندیشیدن می‌شود و دوما موضوع و محل اندیشیدن را منحرف می‌کند.

آزاداندیشی و کلام انقلابی

کلام انقلابی در لایه دانش نیست، بلکه در لایه اندیشه است؛ اندیشه از دانش ها استفاده می کند ولی خودش نظم و چکش خوردگی دانش را ندارد؛
در لایه اندیشه وقتی اندیشه دینی مردم را مقصود گرفته باشید، پدیده ای به اسم کلام خود را نشان می دهد چون به وزان علم معارف که در تقسیم بندی سه گانه (عقاید – اخلاق – فقه) به لایه باورها و نگاه های دینی نسبت به هستی مربوط است، اینجا هم اندیشه دینی مردم در واقع باورها و نگاه های مردم نسبت به هستی مربوط می شود؛ لذا به همان وزان که علم معارف را کلام گفتند، اینجا را هم می شود کلام گفت.
وقتی که مخاطب شما وارد یک زیست انقلابی شده باشد، اندیشه دینی او یک اندیشه انقلابی است لذا به کلام در این حالت می شود کلام انقلابی گفت.
اساساً اندیشه دینی مردم که ذهنیت آن ها را نسبت به همه امور تشکیل می دهد، به چند صورت می تواند تشکیل و ارتقا پیدا کند. یکی از مهم ترین این صورت ها این است که نطق مردم باز بشود و با همدیگر درباره اندیشه های دینی گفتگو کنند.
اساساً یکی از راه های شکوفایی عقلانیت و فهم گفتگو است، و در اینجا نیز گفتگو باعث شکل گیری و لااقل تعمیق و گسترش فهم دینی در جامعه می شود.

اما اگر بخواهیم جامعه ای داشته باشیم که گفتگو در آن جدی باشد، یکی از ارزش های قطعی که باید رونق داشته باشد آزاداندیشی است؛چون جامعه ای که گرفتار تقلید و تحجر است هیچ وقت اندیشه دینی عمیق و رو به توسعه ای در عموم مردم نخواهد داشت. اگر مردم گرفتار تقلید و تحجر باشند اساساً اندیشه ورزی در بین آن ها ارزش محسوب نخواهد شد، پس باید جلوی تحجر را گرفت و مردم بتوانند بدون اینکه احساس کنند توسط یک عامل بیرونی منع می شوند بتوانند اندیشه کنند، و گفتگو کنند؛ و همچنین جامعه ای که دچار تقلید شده باشد نیز در واقع آزاد نیست هر چند ممکن است ادای آزاد بودن را در بیاورد.
.

آزاداندیشی و اصول گرایی

«هم بنده گفتم، هم همه میگویند که امروز ارکان تصمیم‌گیری کشور – مجلس شورای اسلامی و دولت و قوه‌ی قضائیه – با مدیریت تفکر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود که این یکی از نعمتهای بزرگ خداست. حالا این اصولی که از آن دم میزنیم، چیست؟ این، خیلی مهم است. من نمیخواهم حالا الان اصول راتدوین کنم؛ اما تعدادی از شاخصترین اصولی را که به آنها پایبندیم، عرض میکنم. اصولگرایی به حرف نیست … این «اصول» چه هستند؟ … اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است.» (بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ، 29/03/1385)

حضرت آقا در دیداری که در ابتدای شکل گیری دولت نهم با مسئولین دولت احمدی نژاد داشتند، با بیان ابنکه در حال حاضر قوای سه گانه با تفکر اصول گرایی اداره می شوند، شاخصه های اصول گرایی را برمی شمارند. ششمین شاخصه ای که بیان می کنند، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است. طبیعتا مقصود از بیان این اصول، همانگونه که خود ایشان فرمودند، تدوین شاخصه های اصول گرایی نبوده؛ بلکه برای توجه دادن جبهه نیروهای انقلابی به این نکات است. اما چه می شود که پس از 8 سال خاکمیت و سیطره تفکر اصول گرایی، در انتخابات 92 و 98 یکی از محوری ترین شعارهای جریان مقابل، تکیه بر آزادی و آزاندیشی است و جریان انقلابی (بخوانید : اصولگرا) متهم به زیر پا گذاشتن آزادی مردم؟ منکر قدرت رسانه ای و تاثیرات آن نیستم، ولی واقعا چقدر به تأمین آزادی و آزاداندیشی در طی این سال ها پرداخته بودیم پرداخته بودیم؟ پیام ویدیویی سید محمد خاتمی در حمایت از روحانی با این جمله شروع می شود:«به نام پروردگار مهربان که انسان را خردمند و آزاد آفرید و او را بر سرنوشت خود حاکم کرد.» و با این جمله به پایان می رسد:«به روحانی رای می دهیم، برای آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو، قانون در عمل و استیفای حقوق شهروندی … »
در همان سال و در مقابل، ما چقدر توانستیم بر آزادی و آزاداندیشی تکیه کنیم؟ و اینکه، آیا الان می توانیم؟

آزاداندیشی رها و مطلق نه

مَنْ تَفَکَّرَ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَلْحَدَ
(عیون الحکم و المواعظ)

إیّاکُم و التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ؛فإنَّ التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ لا یَزیدُ إلاّ تِیها ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ لا تُدرِکُهُ الأبصارُ و لا یُوصَفُ بِمِقدارٍ
(شیخ صدوق، امالی، ص 418)

قَد ضَلَّتِ العُقولُ فی أمواجِ تَیّارِ إدراکِهِ
(شیخ صدوق، توحید ص 70)

من تفکّر فى ذات اللَّه تزندق
(عیون الحکم و المواعظ، ص 456)

 

آزاداندیشی رها و مطلق نه

درباره حدود آزاداندیشی گاهی اوقات یکسری از حدود را خداوند می زند.
خداوند حکیم که خود خالق انسان است و مسیر ضلالت و گمراهی او را می داند در باب تفکر و اندیشیدن هم توصیه های دارد
می فرمایید در ذات خداوند تفکر ممنوع
یعنی انسان حتی در تفکر که رهاترین فعل بشر است و ظاهرا حد و اندازه ندارد باید یک حدودی را رعایت کند
و اولین ورود ممنوع تفکر درباره ذات و حقیقت خداوند است
در روایت دلیل این محدودیت هم بیان شده یعنی تباهی و گمراهی انسان
کسی که تفکر در ذات الهی کند ملحد می شود باعث می شود خدا را هم انکار کن

پس موضوع آزاداندیشی نمی تواند مطلق باشد.

توسعه‌ی زاهدانه در زندگی

#امید_فشندی
#یادداشت_217
#جلسه_369
#مشخصات_اسلام
#بازتقریر

🔰 توسعه‌ی زاهدانه در زندگی

حضرت استاد مطهری در جای دیگری می‌فرماید که منشأ مشکلات و نابرابری اقتصادی در جوامع، “وابستگی اشیاء به انسان‌ها” نیست که بخواهیم آن را با تجویز مالکیت عمومی درمان کنیم؛ بلکه “وابستگی درونی انسان‌ها به اشیا”ست که باید با #زهد درمان شود.

زهد هم به قول حضرت امیر در آیه‌ی ۲۳ سوره حدید خلاصه شده:

لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

نه از آنچه شما را رها کرده رفته مأیوس شوید، نه با آنچه به شما داده شده شاد گردید؛ خداوند هیچ خیال‌‌پریش فخرفرشی را نمی‌پسندد

جالب است که نفرموده “آنچه به دست می‌آورید” یا “آنچه از دست می‌دهید”؛ یعنی نخواسته در مواجهه‌ی انسان با اشیاء و اموال به او فاعلیت بدهد، فرموده “ما فاتکم” و “ما آتاکم”.

پس زهد نه یعنی “نداشتن”، بلکه دائرمدار یأس و فرح است.

با این تقریر، اساسا زهد در بستر توسعه و بسط زندگی معنا می‌یابد، در توسعه است که فوت و إعطاء معنا می‌یابد و میزان زهد انسان به تراز تبادلات مالی(دارایی) او با حیات اجتماعی بستگی دارد.

۱۲ دی ۱۴۰۰

توحید به مثابه اصل و اساس اندیشه اسلامی

#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_98
#جلسه_369
#تقریر

توحید به مثابه اصل و اساس اندیشه اسلامی در خود دارای دو سویه ی تنزیهی و تشبیهی است که به عنوان پشتیبان دو بال مبارزه و پیشرفت قلمداد می شوند. شاید سخت ترین کار برای امت حزب الله برقراری توازن بین این دو سویه باشد.
طبیعتا در فضای قبل انقلاب که ما در حال مبارزه با طاغوت و نفی عبودیت غیر خدا بودیم غلبه ی سویه ی تنزیهی در ادبیات انقلابیون به وضوح قابل مشاهده است. اگر چه که در همان فضای مبارزه هم توازن بین تنزیه و تشبیه یک ضرورت بود ولی افات عدم رعایت این توازن خیلی خودش را نشان نمی داد.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی و گذشت بیش از یک دهه از استقرار نظام جمهوری اسلام و لزوم بازسازی خرابی های دوران دفاع مقدس و توسعه اقتصادی کشور ، دیگر نمی توانستیم صرفا با همان ادبیات پیش برویم. اینجا بود که انقلابیون سفت و سخت دهه 50 و 60 ناگهان تغییر مسیر داده و از افراط در تنزیه به افراط در تشبیه مبتلا گشتند! البته این تشبیه دیگر خیلی حال و هوای توحیدی هم نداشت…
البته این معما هنوز هم حل نشده و اصلی ترین سوال پیش روی جبهه انقلاب برای دوران پسا مسئولیت و مدیریت پیشرفت کشور این است که جوهره ی پیشرفت توحیدی ما چگونه باید باشد که در آن نه تنها سویه تنزیهی به حاشیه نرفته و نفی عبودیت غیر خدا در اوج باشد بلکه در عین حال پیشرفت ما مصداق حمد حق تعالی و عبودیت مطلقه ی ذات اقدسش باشد؟؟

آثار علوّ همّت و آثار قصر همّت

#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_148
#جلسه_369
#اولوالعزم
#علو_همت
#آثار_علوّ_همت
#آثار_قصر_همّت

🔰آثار علوّ همّت و آثار قصر همّت
پس از ذکر و طرح ضرورت علوّ همّت به آثار بود و نبود آن می پردازیم:

💠آثار علوّ همّت:

🔸حلم و وقار
کسی که عالی همّت است به آستانه شخصیت و فضایل اخلاقی انبیاء علیهم السلام نزدیک است. و از آن رو که:

حضرت نبی ختمی صلي الله عليه و آله فرمودند: كادَ الْحَليمُ أَنْ يَكونَ نَبيّا؛. آدم بردبار به پيامبرى نزديك است.

فلذا حلم و وقار از آثار علوّ همّت در بیان حضرت امیر علیه السلام بر شمرده شده است:

«الحِلمُ والأناةُ تَوأمانِ يُِنتِجُهُما عُلُوُّ الهِمَّةِ؛ بردباري و وقار، دو همزادند كه از بلنديِ همت زاده مي شوند».

🔸کرم و بخشش
نتیجه علوّ همّت کرم و بخشش است:
حضرت امیر علیه السلام: «الكَرَمُ نَتيجَةُ عُلُوُّالهِمَةِ؛ كرم، نتيجه بلنديِ همت است».

🔸زیبایی در کردار
علوّ همّت فرد در آیینه زیبایی کردار او نمایان است:
حضرت امیر علیه السلام: «الفِعلُ الجَميلُ يُنبئُ عَن عُلُوِّ الهِمِّة؛ كردار زيبا، گوياي بلندهمتي است».

🔸غیرت مندی
هر کس به قدر و اندازه همّت اش از امور پست و بی ارزش می رَهد:
حضرت امیر علیه السلام: «علي قَدرِ الهمّةِ تكون الحَمِيَّة؛ غيرت (داشتن از زشتي ها) به اندازه همت است».

🔸 شجاعت
و به همین سان هر کس به قدر و اندازه همّت اش شجاعت از خویش نشان می دهد:
حضرت امیر علیه السلام:«شجاعةُ الرّجلِ علي قدرِ همّتهِ؛ شجاعت مرد به اندازه همت اوست».

🔸عزت و مناعت طبع
و عالی همّتان اند که مناعت خویش را دوری از طمع حفظ میکنند:
امام باقر عليه السلام : «إستَجلِبْ عِزَّاليأس بِبُعد الهمَّة؛ عزتِ طمع نداشتن را با بلندي همت به دست آور».

🔸قدر الهموم
و نهایتا هر کس هر اندازه همّت و دغدغه و دلمشغولی داشته باشد به همان غصه هایش هم همان اندازه خواهند بود!
حضرت امیر علیه السلام:«بقَدرِالهممِ تكون الهُموم؛ اندوه ها به اندازه همت هاست».

💠آثار قصر الهمّة

🔸از بین رفتن فضیلت آدمی
از امام علي عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «مَن صَغُرَت هِمَّتُهُ بَطََلَتْ فَضيلَتُهُ؛ هركه همتش كوچك باشد فضيلتش از بين برود».

🔸دنائت
حضرت امیر علیه السلام دنائت و قصر الهمّة را مساوق یکدیگر مطرح میکنند:
«لاهمّةَ لمَهينٍ؛ آدم پست، همت ندارد».

🔸حسادت
همچنین حضرت حسادت را نیز اثر و پیامد دون همّتی قلمداد میکنند:
«مِن صِغَرالهمّة حَسد الصِّديق علي النِّعمة؛ حسادت بر نعمتِ دوست، از دون همتي است».

🔸حسرت بسیار هنگام مرگ
حضرت امیر علیه السلام: «مَنْ كانَتِ الدُّنيا هِمَّتَه اشْتَدَّتْ حَسْرَتَهُ عِنْدَ فِراقِها؛ كسي كه همتي جز دنيا ندارد، هنگام مردن، غصه او بسيار خواهد بود».
در مقابل توصیه حضرت به این است که همّت خویش را برای آخرتمان قرار دهیم:
«اِجْعَلْ هَمَّكَ وَ جَهْدَكَ لِآخِرَتِك؛ همت و تلاش خود را صرف آخرتت كن».

🔸مشغول شدن به شهوت فرج و بطن:
کسی که دون همّت است تمام فکر و ذکرش این است که چگونه شکم خویش را پر کند؛ فلذا حضرت نبی ختمی صلي الله عليه و آله فرمودند: «مَنْ كانَتْ هِمَّتَهُ أكلْهُ،كانَتْ قِيمتُه مَاأكَلَه؛ هركه همتش [به اندازه تهيه] خوراكش باشد، ارزشش به اندازه همان چيزي است كه مي خورد».

اسراف

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_131
#جلسه_368
#تبذیر
#اسراف

🔰اسلام از کار ناپسند و مذموم به کمترین میزان و وخفی ترین شکل آن نهی می کنند و روایات اهل بیت علیهم السلام به این مهم اشاراتی دارد
شاید در عرف متدینین ریختن ته مانده آب کنار جوی آب بر زمین اسراف حساب نشود و این میزان آب کم دربرابر جوی آبی جاری هیچ چیز حساب نشود اما امام صادق علیه اسلام می فرمایند:
مَنْ شَرِبَ مِنْ ماءِ الْفُراتِ وَاَلْقی بَقیةَ الْکوزِ خارِجَ الْماءِ فَقَدْ اَسْرَفَ.

این رفتار و این دستورات می خواهد یک رویه و یک عادتی را درست کند که شیعیان ما باید حواسشان باشد که از کمترین نعمت های الهی باید مراقبت کنند و هدر دادن ولو باقی مانده آب کنار فرات هم جایز نیست که بر زمین ریخته شود

در این باب روایاتی داریم که خداوند در این مواد برکاتی قرار داده که از تصور انسان خارج است مثلا در مورد باقی مانده آب مومن روایات سور مومن را باید دید به عنوان نمونه :امام صادق (علیه السلام)
فِي سُؤْرِ اَلْمُؤْمِنِ شِفَاءٌ مِنْ سَبْعِينَ دَاءً

یعنی حضرت حق خواسته با قرار دادن همچین اثرات و برکاتی مومنین را تشویق به استفاده این موارد کند که شاید یکی از دلایل آن دوری از اسراف باشد

در موارد دیگر حضرات معصومین نسبت به طعامی که هنگام خوردن به سفره می ریزد واکثر افراد این خرده غذا ها را دور می اندازند حساسیت های نشان داده اند
که انسان دوباره متوجه می شود ظاهرا اینها می خواهد جلوگیری از اسراف را حتی در خفی ترین شکل موجود کند
یعنی این شیعیان ما از چهار دانه برنجی که از ظرف شما بیرون ریخته می شود بی توجه نگذرید وآن ها را مصرف کنید
بعد روایات را که می بینیم چقدر برای این خرده طعام آثار تکوینی و برکات مادی قرار داده اند.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَتَبَّعَ ما یقَعُ مِنْ مائدَةٍ فَاَکلَهُ ذَهَبَ عَنْهُ الْفَقْرُ وَعَنْ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ اِلَی السّابِعِ.

پیامبر گرامی اسلام فرمود: کسی که جستجو کند و آنچه از سفره افتاده بردارد و بخورد، فقر و تنگدستی از خودش و اولادش تا هفت پشت رخت برمی بندد.

قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام: کلُوا ماسَقَطَ مِنَ الْخَوانِ فَاِنَّهُ شِفآءٌ مِنْ کلِّ داءٍ بِاِذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لِمَنْ اَرادَ اَنْ یستَشْفِی بِهِ.

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: آنچه را که از سفره افتاده بردارید و بخورید، زیرا آن دوای هر دردیست که خدا بخواهد آنرا الیتام بخشد برای کسی که به نیت شفاء بخورد.

عَنْ اَبِی عَبْدِاللّه علیه السلام، قالَ: اِنّی اَجِدُ الشَّیئَ الْیسیرَ یقَعُ مِنَ الْخَوانِ فَاُعیدُهُ فَیضْحَک الْخادِمُ.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: من هرگاه چیز کمی هم از سفره می افتد آنرا بر می دارم و این کار باعث تعجب خادم می شود و خادم می خندد.

🔰اسراف خوب
طبق روایات نقل شده و برداشتی که دربالا شد در هیچ امری اسراف پسندیده نیست اما در شریعت اسلام فقط اسراف در یک مورد حسن است و اسلام به این نوع اسراف توصیه کرده است وآن اسراف در صدقه دادن است (به معنای اعم)

کانَ فِی وَصِیةِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلی علیه السلام: … وَامَّا الصَّدَقَةُ فَجُهْدُک حَتّی تَقُولَ قَدْاَسْرَفْتُ وَلَمْ تُسرِفْ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام وصیت فرمود: … امّا در دادن صدقه، کوشش کن تا جائیکه گمان بری اسراف کرده ای و حال آنکه اسراف نیست «یعنی در صدقه دادن اسراف معنا ندارد»

از قله ی مواسات تا حضیضِ تبذیر بسم الله

#یادداشت_11

#حسین_کلاتی

#جلسه_368

#مشخصات_اسلام

#اسراف_تبذیر

#ارزش_مواسات از قله ی مواسات تا حضیضِ تبذیر بسم الله
شهید مطهری (ره) در طرحِ بحث خود از زهد (کتابِ اخلاق اسلامی/انتشاراتِ صدرا) چند فلسفه برای زهد بیان می کنند که یکی از آنها مواسات است. ایشان می فرمایند علّت تفاوت سیره اهل بیت در بعدِ اقتصادی و رسیدگی به زندگیِ فردی و مادّی، نیز همین ارزشِ والایِ مواسات است؛ مؤمن وقتی می بیند در جامعه اش برخی دچارِ مشکلات و در رنج اقتصادی و غیر آن هستند اولاً انفاق می کند و از نیازمندان دستگیری می کند و ثانیاً از بابِ هم دردی و همراهی با آنان و تسکین دردهایشان، مثلِ توده مردم زندگی می کنند و این دومی مواسات است که امری فراتر از انفاق است.
مواسات به معنای پایین آوردنِ سطح رفاه شخصی برای هم دردی با آحادِ جامعه، برای مؤمنی که جنبه مرجعیتِ اجتماعی یا سیاسی داشته باشد، بیشتر مورد تأکید است و سخت گیری بیشتری برای ایشان لازم است (به طورِ خاص زهد برای روحانیت و حاکمیت امری ضروری به نظر می رسد) تا جایی که برخی ادله دال بر این هستند که واجب است حاکمِ اسلامی مانندِ فقیرترینِ مردمِ جامعه اش زندگی کند نه حتی مثلِ عمومِ مردم.

بر همین اساس است که در منظومه اندیشه اسلامی، تبذیر و اسراف که موجبِ احساسِ حقارت فقیران و نشان از مستیِ رفاه در طبقه متمکنِ جامعه است، بسیار منفور است و گسترشِ آن در جامعه، علامتِ از هم گسیختگیِ جامعه از نظرِ پیوندهای اجتماعی و حرکت به سمتِ یک اجتماعِ طبقاتی و غیر توحیدی است.

عیارِ توحیدیِ جامعه را میتوان بر این اساس سنجید که آحاد، در زندگیِ شخصی خود و حتی در دائره مباحات، چه مقدار نگرانِ مسئله عدالت و ترکیبِ جامعه هستند؛ مستانه و بی اعتنا مصرف می کنند و زیاده روی می کنند و هدر می دهند، یا رفاهِ خود را تأمین می کنند و در عین حال انفاق هم می کنند و سهمِ فقیران را در نظر می گیرند ویا از اینها بالاتر مثل عمومِ مردم زندگی می کنند و حتی بر خود سخت می گیرند و یادِ فقیران را در تک تکِ لحظاتِ زندگی خود جاری می کنند و از کوچکترین نمایشی که موجبِ آزار ایشان باشد، پرهیز می کنند…

چتر توحيد بر زندگی انسانی

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_83
#محمد_امامی
#جلسه_368

🔰

📌چتر توحيد بر زندگی انسانی سایه ای گسترده، و ساحت مصرف را جلوه ای تازه داده است. مصرف در سایه توحيد در ناحیه انسان اراده او را مقید می کند و خواست ها و تمایلات را در حد نیاز انسانی به رسمیت می شناسد. و مصرف بالاتر از نیاز را خدا پنداری انسان می داند.

📌چتر توحيد از ناحیه دیگر برای مصروفات حق قائل شده است، و دست بردن در حق مصروفات را بر خلاف حق و جهت خلق آن ها را تبذیر نامیده است. تبذیر دخالت انسان در تکوین الهی است، و جرمی بالاتر از اسراف دارد چون انسان اراده خود را در تغیر نظام تکوین به کار برده است.

📌اما از اسراف و تبذیر بالاتر، خیلاء (مانور تجمل) است، خیلاؤ تفرعن انسانی است، تفرعن فرهنگی انسان است. به رخ کشیدن اراده انسانی بر اراده خداست. و افتخار به گسترش اراده انسان در ناحیه تغییر تکوین است‌. و اوج بروزات جامعه غیر توحیدی است.

رابطه استثمار با اسراف و تبذیر

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_146
#جلسه_368

⭕️رابطه استثمار با اسراف و تبذیر

از نشانه‌های هوشمندی شهید مطهری در نوشتن مشخصات اسلام، این است که بعد از مشخصه مربوط به استثمار به اسراف و تبذیر پرداختند.
اینکه شهید بزرگوار بعد از استثمار، به اسراف و تبذیر و تجمل و مصرف‌زدگی می‌پردازند، به نحوی به ارتباط میان استثمار و اسراف و تبذیر اشاره دارد و با نگاه به این دو مشخصه در کنار هم ناخودآگاه به ذهن خطور می‌کند که استثمار ریشه در اسراف و تبذیر دارد و برای ممانعت از استثمار باید به غناعت روی آورد و مانع از اسراف و تبذیر شد.

این مصرف‌زدگی و تجمل است که باعث استثمار می‌شود؛ در دو طرف استثمار هم این هست. کسی که از دیگران بهره‌کشی می‌کند غرق در اسراف و مصرف‌زدگی و تجمل است و کسانی هم که توان استثمار ندارند ولی اهل اسراف و تجمل هستند و نگاهشان به تجمل مستثمرین هست، برای داشتن زندگی تجملی، تحت ظلم استثمار‌گران واقع می‌شوند و در این بین لازم است فرهنگ غناعت رواج پیدا کند تا مانع استثمار شود.

منشاء اسراف کاری به مثابه ی یک خوی

بسم الله الرحمن الرحیم

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_83
#جلسه_368

 

عنوان : منشاء اسراف کاری به مثابه ی یک خوی

اخیرا در یک فیلمی – که دیدنش به جز برای همین غرضی که برای بنده حاصل شد نمی ارزد – برایم از اهمیت فرصت زمان کمی ” تصویر ” ایجاد شد، و قدری توانستم برخی رفتار های افرادی که فرصت برایشان اهمیت دارد را درک کنم، مثلا افرادی از قبیل جناب استاد موسوی که اگر کسی مثلا فیلم راه رفتن ایشان را ببیند فکر میکند فیلمی است که رو دور تند دارد پخش میشود.

ایده ی محوری آن فیلم این بود که جهانی را تصور کرده بود که در آنجا « عُمر » قابل خرید و فروش بود و اساسا به جای پول از عمر استفاده میشد، مثلا اگر کسی میخواست تاکسی سوار شود نرخ تاکسی بود 2 ساعت، و او باید 2 ساعت از عمرش را به راننده پرداخت میکرد و سوار تاکسی میشد.

دستمزد هم در کارخانجات و … عمر بود، و به همین ترتیب همه چیز بر محور همین مساله بود. ثروتمندان کسانی بودند که میلیاردها میلیارد سال عمر ذخیره داشتند.

در این فیلم همچنین اختلاف طبقاتی نیز به تصویر کشیده شده بود، اختلاف طبقاتی ای که بر اساس میزان عمر بوجود آمده بود.

اما داستان فیلم یک نقطه ی عطفی دارد و یک پدیده ی جالبی که همان پدیده برای بنده تصویر ایجاد کرد و میخواهم از آن تصویر برای مفهوم اسراف هم وام بگیرم.

نقطه ی عطف فیلم تقریبا آنجاست که یک نفر از جوانان مناطق فقیر نشین بر اثر حادثه ای پولدار ( عمر دار ) میشود و بدون اینکه کسی از این مساله اطلاع داشته باشد، وارد مناطق ثروتمند میشود. امری که به شدت مورد حساسیت نظامات امنیتی آن جامعه است. طولی نمیکشد که آن شخص شناسایی میشود. اما چگونه؟

آن پدیده ی جالب که البته سهم ناچیزی هم در فیلم دارد این است که دوربین های امنیتی مناطق ثروتمند به راحتی از روی رفتار های انسان ها طبقه ی اقتصادی آن ها را تشخیص میدهند، بر اساس سرعت رفتار انسان ها، یعنی معادله ای حاکم است میان ثروتمندی و سرعت تحرک. به این صورت که اگر کسی به هنگام راه رفتن مثلا دو درجه سرعت داشته باشد و میزان عجله اش در راه رفتن 2 باشد، پیداست که میزان اهمیت زمان برای او متناسب با همین درجه است اما اگر سرعت راه رفتنش 10 باشد معلوم میشود که زمان برای او بسیار ارزشمندتر از شخص قبل است چرا که معمولا فرصتش کمتر از اوست. و این یعنی او متعلق به مناطق فقیر نشین تر است.

سرعت رفتارهای این جوانی که در مناطقی با فرصت زمانی معمولا کم و با مردمی که با عمرِ بدست آمده از کار روزمزد زندگی میکنند، به مراتب متفاوت است با سرعت رفتار ثروتمندانی که عمرشان هنوز ده هزار سال مانده است. یعنی میزان برخورداری از زمان میزان موالات آنها در مصرف عمر و فرصت را نیز تعیین میکند.

و این مساله همان مساله ی اسراف است.

شاید اگر ما بتوانیم آماری داشته باشیم از میزان مثلا دور ریز مواد غذایی خانه ها، یا رستوران ها و اغذیه فروشی های مختلف سطح یک شهر، بتوانیم از روی همین آمار متوجه شویم که سطح دارندگی و یا مثلا درآمد هر خانه یا محله چقدر است. و اساسا تابعی را بر اساس همین مساله طراحی و تعریف کنیم.

لذا این طور به نظر میرسد که راحتی خیال از بقای منابع، که برآمده از دارندگی و عدم احساس فناپذیری آنهاست رفته رفته موجب بی موالاتی در مصرف منابع میشود و همین مساله رفته رفته منجر به ایجاد شدن خوی بی موالاتی و اسراف کاری در انسان میشود.

این مساله قابل پیگیری و امتداد بیش از این است، و میتواند دستیابی به فرمول هایی اجتماعی را نیز در پی داشته باشد.

در همین رابطه فرمایشی از حضرت آقا نیز پیدا کردم در خطبه های نماز جمعه ای در سال 59 که دیدنش خالی از لطف نیست:

« من باید به شما بگویم در تابستان که گفته شده بود ممکن است آب تهران امسال کم بیاید، من یک روز در خطبه‌ی نماز جمعه در آن گرمای سوزنده‌ی تیرماه بود ظاهراً خطاب کردم به مؤمنین نمازگزار گفتم یک قدری در آب صرفه‌جویی کنید. همان روز یا فردای آن روز، یک برادری به من نامه نوشت بدون نام، نوشت تو گفتی در خطبه که ما در آب صرفه‌جویی کنیم ما مردم جنوب شهر و مردم فقیر و مستضعف هر چه شما بگوئید میکنیم؛ اگر بگوئید آب را با قطره‌چکان مصرف بکنید هم گوش میکنیم، اما بروید ببینید آن کسانی را که از همین آبی که شما دستور صرفه‌جوئی‌اش را به ما دادید چگونه باغچه‌ها و چمنهای خودشان را سیراب میکنند. قدری هم به آنها بگوئید نکنند. من در این دو سه روزه احساس کردم و دیدم کمترین کسانی که برای بدست آوردن بنزین اضافی و ذخیره کردن آن برای اتومبیلهایشان تلاش میکنند مردم متوسط و فقیر هستند. البته میدانید که بیشتر مردم متوسط و ضعیف وسیله‌ی موتوری شخصی ندارند. آنها هم که دارند خیلی تلاش نمیکنند و جوش نمیزنند. لذا من خطاب میکنم به آن کسانی که برای تفریحها و گردشها و مسافرتهای بیخودی و راحتی خود و زن و فرزندانشان فقط، مبادرت میکنند به راه‌اندازی خودروهای شخصیشان، به آنها میگویم که این کار را نکنند. »

ممنوعیت اسراف در عین مالکیت

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#جلسه_368
#محمد_صحرایی
#ممنوعیت_اسراف_در_عین_مالکیت
#یادداشت_111

شریعت اسلام علارقم معتبر دانستن مالکیت خصوصی حق اسراف و تبذیر را انسان سلب کرده است.
سوال میشود که چگونه است که در عین مالکیت، افراد از برخی تصرفات ممنوع میشوند؟
آیا حقوق دیگری دخیل اند و آیا این تصرفات با مالکیت های دیگری معارضه پیدا میکنند که سبب ممنوعیت در برخی تصرفات میشود؟
شهید مطهری در کتاب نظام اقتصادی اسلام می فرماید ثروت سه گونه است.
1- ثروتی که بصورت طبیعی و مخلوق خداوند است مثل زمین و معادن و…
2- ثروتی که از اضافه شدن ثروت طبیعی و کار انسان ایجاد میشود مثل درخت
3- ثروتی که از اضافه شدن ایندو با سرمایه بوجود می آید مثل ماشین و لوازم کشاورزی

در هر سه نوع این ثروتها مبنا و بنیاد ثروت آنچیزی است که خداوند خلق کرده است. لذا انسان مالکیت علی الاطلاق ندارد تا بتواند آنرا نابود کند یا در راه حرام مصرف کند.
زیرا ثروتها باندازه ای که طبیعت در آن نقش دارد مال عمومی محسوب میشوند و برای کسی که روی آن فرآوری انجام داده تنها حق اولویت در بهره بردن بوجود می آید اما حق ندارد آن مال را نابود کند.
حتی در فرضی که انسان میتوانست بدون استفاده از مواد اولیه شیئی را بوجود آورد باز هم حق اسراف و تبذیر نداشت زیرا او واجب الوجود بالذات نیست، قائم به ذات نیست . بخش زیادی از قدرت او و توانمندی علمی او از ناحیه ی اجتماع به او داده شده است. انسان در قوای روحی و جسمی خود مدیون اجتماع است بنابراین اجتماع در محصول تولیدی او ذی نفع و ذی حق است. به همین دلیل است که شخص حق خودکشی ندارد زیرا او وظایفی و دیونی در مقابل اجتماع دارد که باید از عهده ی آنها بیرون بیاید.