بحث آزاد اندیشی با عنوان ضرورت فهم دیگری

مختصات آزاد اندیشی ( دیگری )

ما عادت کردیم به این که در راه رسیدن معرفت همه چیز را فردی ببینیم. این عادت در سنت فکری ما به این معنا است که بود و نبود دیگری تاثیری برای رسیدن به من به یک معرفت ناب ندارد.

اساسا شان اجتماعی قائل نشدن برای معرفت میتواند ما را به این نتیجه برساند که من در رسیدن به حقیقت تنها و فرید هستم و اگر در یک جنگلی بدون انسان ذی شعور دیگر هم بودم به این حقیقت می رسیدم. واین میتواند مشکلی را به وجود آورد مبنی بر این که تنها بودن در مسیر رسیدن به حقیقت را تعمیم داده و خود را تنها کسی میدانیم که به حقیقت رسیده است. اینجا دیگر تحملی برای نظریه و حرف رقیب نمیماند و اساسا آن را غیر صواب تلق خواهیم کرد.

دیگری را باید جدی گرفت. ما اگر در ساحت اندیشه اجتماعی و سیاسی به ولایت فقیه رسیدیم و این ولایت را در سالار شدن مردم پی گیری میکنیم باید بپذیرم که ولی باید با مردم ( دیگری ) فکر کند تاولایت شکل بگیرد. ولی یک ابر مرد و یک سوپرمن نیست که به تنهایی به حقیقتی رسیده باشد و از بالا این حرف را بر دیگران دیکته کند تا جامعه نجات پیدا کند. ولی بدون استفاده از راه آزاد اندیشی هرگز به سالاری مردم نخواهد رسید و اگر مردم سالار نشوند اساسا ولایتی شکل نگرفته است.

ما به اندازه ای که مردم را سالارکنیم ولایت را متجلی خواهیم کرد و به اندازه ای که مردم را آزاد اندیش کردیم به سالار شدن مردم کمک کرده ایم. و این همه در گرو این است که بدانیم در راه رسیدن به حقیقت به دیگری محتاجیم.

نزول حقیت در بستر اجتماعی رخ خواهد داد. کرسی متناسب با نزول کرسی هم فهمی و با فهمی است. نزول دفعی قرآن بر شخص پیامبر در جامعه و با جامعه رخ میدهد و این نزول تفصیلی خواهد داشت که فقط در کرسی اجتماع رخ خواهد داد.

مدلول ترک مطالبه آزاداندیشی از جانب آقا

«خواست رهبری» به عنوان یکی از مختصه‌های راهبردی آزاداندیشی شمرده می‌شود امّا آیا این خواسته هنوز هم پابرجا است؟ آیا اینکه ایشان دیگر این خواسته و مطالبه تکرار نمی‌کنند، نشان از این ندارد که دیگر زمانه این خواسته گذشته است و نه تنها پرداختن به آن اتلاف وقت و هزینه است بلکه مضر هم هست؟ به عبارت دیگر،‌ آیا این نپرداختن‌ها نشان از موقتی بودن آزاداندیشی نزد ایشان ندارد؟

بله آزاداندیشی خواست رهبری بوده است منتهی در آن برهه‌ی زمانی که دیگر از آن گذشته‌ایم؛ حال این خواسته برآورده شده است یا نه؛ و الان دیگر این خواسته از جانب ایشان مطرح نیست.

در تامل روی این سوال، ابتدا باید متذکر این شد که تکرار نکردن یک خواسته صرفا دلالت بر این ندارد که دیگر این خواسته وجود ندارد و هنگامی که در گذشته این خواسته وجود داشت، موقتی بود و چون از وقت آن گذشته است، دیگر آن خواسته، مطلوب نیست. پس این انحصار دلالت وجود ندارد.

این عدم تکرار خواسته، چند مدلول محتمل دارد:

اولین آن همین موقتی بودن این خواسته است و الان زمان آن گذشته است.

یکی دیگر از مدلول‌ها این می‌تواند باشد که جامعه رشد لازم و کافی برای برآوردن این خواسته را نداشته و در صدد برآوردن آن بر نیامده است، لذا این خواسته و مطالبه مدام تکرار نشده است، بلکه با سکوت کردن در این خصوص این خواسته، یک صبر «فعّال» درپیش گرفته‌اند.

یک مدلول دیگر هم که می‌توان احتمال داد این است که اساسا این خواسته و این صحبت‌هایی که در خصوص «آزاداندیشی» شده است؛ و این مطالبه‌ای که برای تحقق آزاداندیشی است، این برای الان نیست، بلکه برای آینده‌گان و برای رسیدن به آینده‌گان این‌ها مطرح شده است و به میزان کافی در یک برهه از زمان به آن پرداخته شده است و اگر احیانا اشاره‌هایی هم در ادامه به آن می‌شود، برای رسیدن به آیندگان است. نمونه‌ای از این قبیل را هم شاید بتوان پیدا کرد؛ شاید بتوان گفت که صحبت‌های آقا در مورد سبک زندگی برای آینده است، نه الان. و شاهد آن هم در بیانات ایشان در دیدار اعضای شورای عالی «مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ وجود دارد؛ اینکه ایشان بر این باور هستند که ما در مرحله‌ی سوم تحقق انقلاب اسلامی هستیم و تا« دولت اسلامی» به طور کامل محقق نشود نوبت به «تشکیل جامعه‌ی اسلامی» نمی‌رسد و با این شرایط موضوع سبک زندگی نیز صرفا در سطح گفتمان‌سازی در جامعه باقی می‌ماند؛ البته متن این دیدار در سایت خامنه‌ای دات‌آی‌آر منتشر نشده است و تنها خبری از این دیدار آمده است که در آن به بعضی از این فرمایشات ایشان اشاره شده است؛‌ امّا از قضا این مسئله که در مرحله دولت‌سازی هستیم نه جامعه‌سازی در همان ابتدا اشاره شده است.

نتیجه‌گیری
حداقل این سه احتمال برای این ترک فعل حضرت آقا وجود دارد؛ هر چند میل نگارنده بیشتر به احتمال دوم است ولی همین صرف وجود چند احتمال و نفی انحصار احتمال اول، مطلوب این یادداشت بود که به نظر می‌رسد محقق شد؛ و ان شاء الله اگر توفیق بود، در خصوص اینکه کدام احتمال ترجیح دارد و یا اصلا می‌توان یک احتمال را به صورت جدی مطرح کرد و دیگر احتمال‌ها را نفی کرد، یک یادداشت دیگر نگاشته خواهد شد.

گسترش حق، مهم ترین خصیصه آزاداندیشی

در ارائه جناب استاد 8 منظر برای مختصات راهبردی آزاد اندیشی در نظر گرفته شده است:
. خواست رهبری(فقهی/کلامی)،
۲. وعده‌ی انقلاب(حقوقی)،
۳. نقطه ادعای جریان امانیستی(درگیری تئوریک)،
۴. نقطه‌ی دعوای جریان اصلاح‌طلب(درگیری سیاسی)،
۵. گلوگاه تولید علم واقعی(العلم سلطان)،
6. گردنۀ پیشرفت واقعی(خلق ارادۀ ملی)،
7. تساوی آزاداندیشی با انقلابی‌گری
8. یک ایده‌‌ی راهبردی

این 8 خصیصه به درستی اهمیت پرداختن به آزاد اندیشی را نشان میدهند لکن
به نظر می رسد که مهم ترین خصیصه ای که باعث می شود آزاداندیشی ضرورت راهبردی پیدا کند، نقش بی بدیل آزاداندیشی در رشد و گسترش حق و حقیقت است. این خصوصیت را می توان در لایه های دیگر نیز بررسی کرد لکن از همین حیث راهبردی نیز اگر بخواهیم جایگاه آزاداندیشی را بررسی کنیم، باز هم باید به این خصیصه اشاره کرد.
آزاداندیشی بیش از هر چیزی می تواند انسان ها را از سلطه افکار وحشی مادی خارج کند و در این فضا حق به راحتی می تواند خود را نمایان کند، در نتیجه تفکر اسلام و انقلاب اسلامی گسترش می یابد. شاید بتوان گفت که مهم ترین مختصه آزاداندیشی، حتی در سطح مباحثات راهبردی نیز همین گزاره است که دست برتر را به حقیقت می دهد و راه را بر دروغ ها و فریب ها و گمراهی ها می بندد و گفتمان غالب را به حقیقت می بخشد. لذا گسترش آزاداندیشی مساوی است با فتح اذهان مردم داخل و خارج از ایران و در نتیجه گسترش تفکر اسلام انقلابی.
.

میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (3)

💠میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (3)💠

🔻با توجه به توضیحاتی که در دو یادداشت گذشته بیان شد، روشن می شود که ذهن مردم که موضوع علم کلام است، یک پدیده ای است که از زوایای مختلف باید مورد شناخت قرار گیرد.
ما برای رسیدگی به ذهن مردم، فقط نباید به بعد شناخت او توجه کنیم. عمل هم بر روی ذهن اثر دارد. گرایش هم با آن نسبت برقرار می کند. مزاج انسان هم باید مورد توجه باشد. اقتصاد و سلامت و امنیت انسان هم در اینکه او چگونه فکر کند و چگونه فکرش تغییر کند، موثر است. لذا به نظر می رسد برای رسیدگی به ذهن جامعه، باید علوم متعددی را دانست.

🔻حال سوال این است که علم کلام چیست؟ آیا علم کلام، علمی میان رشته ای است که موضوعش ذهن مردم است و تمام علوم مورد نیاز را در خودش دارد؟ یا اینکه علم کلام، صرفا دانش بررسی اعتقاد و باورهای مطلوب درباره دین است و نیازهای دیگر، در علم کلام مطرح نیستند؟
به نظر بنده احتمال دوم صحیح است. علم کلام، علم بررسی اعتقاد و باورهای مطلوب است. اما شاید بتوان گفت طرح استاد در قالب پویش حلقه اندیشه کلامی، صرف فعالیت کلامی نیست بلکه مجموعه ای از فعالیت ها و مجموعه ای از دانش هاست اعم از حکمت، انسان شناسی و جامعه شناسی، فقه و اخلاق و کلام.
البته ظاهرا در نگاه استاد، در میان این علوم، علم کلام نقشی محوری و اساسی دارد. لذاست که نام این پویش، حلقه اندیشه کلامی است نه فلسفی و فقهی. فتأمل.

میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (2)

💠میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (2)💠

🔻حال با این توضیحات، در اینکه چگونه باید تمام علوم را سر صحنه حاضر کنیم، چند راه حل به ذهن می رسد.
🔹اول: تأسیس علوم فرارشته ای
اینکه علمی جدید پدید بیاید که از آورده و نتیجه تمام علوم استفاده کند و سپس با الگویی بین آنها جمع بزند و در مورد یک پدیده به تصمیم برسد. یعنی ابتدا تمام علوم از زاویه خودشان یک پدیده را مورد ارزیابی قرار دهند و سپس این علم جدید، با متد و روش خاصی، با توجه به نسبت این ابعاد و وزن هر کدام، بهترین برنامه را برای رسیدگی هرچه بهتر ذهن مردم، طراحی کند.

🔹دوم: تخصصی سازی علوم بر اساس موضوع و پدیده
راه حل دیگر این است که رشته هایی پدید بیاید که هدف آن شناخت و حل یک پدیده از تمام زوایا باشد. در این صورت دانش پژوه آن رشته، تمام علوم و مهارت های لازم را برای حل آن پدیده کسب می کند. شاید تخصص ها و علوم میان رشته ای که اخیرا به وجود آمده اند، چیزی شبیه این طرح باشد.
ضعف این تصمیم شاید این باشد که لازمه این کار، عدم اشراف و عدم نسبت میان پدیده ها است. درحالیکه ضرورت دارد تمام پدیده ها، طوری طراحی شده باشند که باهم نظامی منسجم را تشکیل دهند که مقاصد اجتماعی را محقق سازند.

🔹سوم: تربیت اندیشمندانی جامع نسبت به علوم
راه دیگر این است که بعضی از نخبگان در چند علم مرتبط، متخصص و نیمه متخصص شوند تا بتوانند بین نظریات متخصصان هر رشته، جمع بزنند. حتی شاید بتوان گفت این افراد، روش و قلمرو و مأموریت هر علم را مشخص می کنند و سپس از آورده های آنها استفاده می کند. این افراد طبیعتا باید در تمام علوم، از شناخت عمومی و حداقلی ای برخوردار باشد.

🔹چهارم: تشکیل شورای علمی.
راه حل دیگر ایجاد شورای علمی برای هر پدیده ای است. مثلا برای سیاست گذاری نهاد بانک، باید شورایی متشکل از متخصص فرهنگ، تربیت، سیاست، امنیت، اقتصاد و غیره شکل بگیرند.
این طرح همان طرحی است که در سالهای اخیر در اجتهاد فقهی نیز مطرح کرده اند. و آن اینکه چون تطبیق احکام بر موضوعات، نیازمند شناخت دقیق موضوع است و اینکه امروزه موضوعات، پیچیده اند و گاهی چند عنوان فقهی بر یک موضوع مترتب می شود، لذا باید شورایی فقهی تشکیل شود که ابعاد مختلف یک پدیده مورد بررسی قرار بگیرد و عناوین مترتب شده به خوبی درک شوند و سپس بعد از کسر و انکسار، برآیند دقیقی از تمام زوایا گرفته شود و سپس بعد از تمام این مراحل، حکم فقهی آن معلوم شود.

تاملی کوچک در باب چرایی بحث از مختصات راهبردی

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی چنین است که یک مساله خودش اولا در لایه ی راهبردی قرار میگیرد، در این صورت پرداختن به این مساله از دیدگاه راهبردی امر غریبی نیست و چندان نیازمند توضیح هم نخواهد بود. اما اگر مساله خودش اولا از سنخ مسائل راهبردی نباشد چه توضحی می تواند از آغاز کردن بحث آن با نگاه راهبردی پشتیبانی کند؟

بحث غیر راهبردی از یک مفهومِ مثلا بنیادین چه تصویری دارد؟

سعی کردم مثال های خوبی پیدا کنم اما موفق نشدم.

اما در مجموع تاملات و مباحثات چنین به نظر میرسد که ارائه ی زاویه دید راهبردی از یک مفهوم فراتر از راهبردی احتمالا می تواند برای ایجاد حرکت باشد؛ در واقع این ورود به کار همراه سازی اذهانِ متوجه به اراده و متوجه به حرکت می آید.

اگر شما بتوانید یک بحث را وزن راهبردی ببخشید آن وقت اذهان و اراده هایی که دنبال مطلوبیت های متعدد هستند، با ارتباط گیری با این مساله متوجه خواهند شد که خواهند توانست با تکیه بر این مساله با یک تیر چند نشان بزنند، در وقاع با هزینه ی کمتر آورده ی بیشتر بدست بیاورند، در نتیجه عملا  در حرکت با مشا در پیگی این مساله همراه خواهند شد.

تفاوت مختصات راهبردی با ضرورت

در آغاز بحث از آزاداندیشی، از مختصات راهبردی آزاداندیشی سخن به میان آمد. و به صورت استقرایی 8 مورد ذکر شد:

1. خواسته رهبری (راهبردی/فقهی/کلامی)
2. وعده انقلاب (حقوقی)
3. انقطه ادعای جریان امانیستی (درگیری تئوریک)
4. نقطه دعوای جریان اصلاح طلب (درگیری سیاسی)
5. گلوگاه تولید علم واقعی (العلم سلطان)
6. گردنه پیشرفت واقعی ( خلق اراده ملی)
7. تساوی آزاداندیشی با انقلابی گری
8. یک ایده راهبردی

اینجا یک سوال به میان می آید. یک ضرورت چه ویژگی هایی داشته باشد که جزء مختصات راهبردی شمرده شود؟ اساسا مختصات راهبردی چه ویژگی هایی دارند؟

بدون توجه به قید راهبردی، اگر بخواهیم از ضرورت آزاداندیشی، اهداف، آثار و نتایج آن سخن بگوییم، حدودا بیش از 80 تا 100 عنوان را بتوان ذکر کرد.

حال سوال اینجاست که چرا این 8 مورد انتخاب شده اند؟ مثلا چرا اینکه آزاداندیشی دعوت به توحید است آورده نشده است؟ یا این که آزاداندیشی دعوت به لایه عقلانیت انسانی است. یا مثلا جنبه های تربیتی آزاداندیشی و فراهم آوردن زمینه های رشد فردی و اجتماعی.

به هر رو ظاهرا باید قدری بیشتر در رابطه با شاخصه هایی که باعث می شود یک ضرورت، راهبردی شمرده شود توضیح داده شود.

البته باید به این نکته توجه داشت که اگر از مختصات راهبردی یک موضوع صحبت می شود، لزوما به این معنا نیست، که درجه اهمیت آن موضوع فقط به لحاظ راهبردی است. و ممکن است در لایه های دیگر نیز، بتوان از آن موضوع سراغ گرفت.

 

به عنوان تلاشی برای دریافت پاسخ، شاید بتوان گفت یکی از تمایزات راهبردی بودن یک مولفه از ضرورت صرف، در این است که مولفه های راهبردی ناظر به حل مسئله یا مسائلی است که در صحنه وجود دارد. یعنی توجه به مسائل موجودی که با مطرح شدن این موضوع و پرداختن به آن، هدف گرفته می شود و راه حل ارائه می شود.

اگر چنین معنایی مراد باشد، احتمالا موارد دیگری نیز می توان به این لیست اضافه کرد. مثلا زمینه سازی و ارتقای مردم سالاری. یا خودباوری و تقویت هویت ملی

 

حفاظت شده: دو تأمل در باب نگارش مختصات آزاداندیشی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نخبه‌ترین فرد -رهبر- باید مطالبه آزاداندیشی کند

آزاداندیشی واقعی برای یک رهبر، بسیار کمک کننده و یاری‌گر است، به خصوص اگر مردم برایش اهمیت دارد؛ بر خلاف مدیر که آزاداندیشی برایش هزینه درست می‌کند و کارش را سخت‌ می‌کند، لازمه‌ی رهبری آزاداندیشی است و شاید بتوان گفت بدون وجود صفت آزاداندیشی اولا در خود رهبر و ثانیا در جامعه، «امکان» رهبری کردن وجود ندارد.

 

تعریف نخبه برای ما این است که مردمی باشد؛ و هر چقدر مردم‌تر باشد و مردم برایش اهمیت داشته باشد؛ نخبه‌تر است؛ و ما در واقع حضرت آقا را یک نخبه به همین معنای از نخبه می‌دانیم؛ بلکه ایشان را مردم‌ترین مردم می‌دانیم. لذا با توجه به نقش «مردم» در اندیشه ایشان و ارتباط ایشان با مردم و جایگاه ویژه مردم‌سالاری برای نزد ایشان، توجه به آزاداندیشی از جانب ایشان بسیار به جا و پسندیده و از قضا متوقع است.

لذا اگر رهبری را در تراز بالا‌تر از مدیر بدانیم، درخواست آزاداندیشی ایشان را کاملا باید طبیعی ببینیم. و اگر آزاداندیشی را با انقلاب تساوی بدانیم و اندیشه را مشق انقلاب بدانیم و تنها مخالفان انقلاب را حاکمان بدانیم، در این صورت هم این خواست رهبری و اصرارشان بر آزاداندیشی باز هم قابل درک است.

واضح است که چرا ایشان با آزاداندیشی مشکلی ندارند؛ چراکه ایشان انقلاب را تمام شده در سال ۵۷ نمی‌بینند، و هنوز هم که هنوز هست معتقد هستند که انقلاب در حال ادامه پیدا کردن است؛ اصلا انقلاب «تمام» شدنی نیست بلکه دائما در جریان است؛ ولذا اساسا برای تداوم این انقلاب نیاز به آزاداندیشی است و لذا می‌بینیم که آزاداندیشی برای حضرت آقا به عنوان یک رهبر که در همان جامعه حاکمان است، مطرح است و خواست ایشان است.

ضرورت درخواست آزاداندیشی از جانب رهبری

در خواست آزاداندیشی از جانب حاکمان پدیده‌ای نادر و عجیب است، به خصوص که بر آن اصرار هم ورزیده شود؛ امّا این در خواست و پافشاری از جانب حضرت آقا را نباید خیلی عجیب دانست؛ از قضا اگر از جانب ایشان درخواست آزاداندیشی نشود، باید تعجب کرد؛ چرا که در نظریه حاکمیتی نوین اسلامی «ولی فقیه» در زمره‌ی حاکمان به معنای مصطلح و مشهورش نیست؛ بلکه ولی فقیه در پایگاه حق ایستاده است و به دنبال حق و حقیقت است؛ و کسی که به دنبال حق و حقیقت است از دگرگونی نمی‌ترسد بلکه دائما در طلب انقلاب است و به تعبیر شهید آوینی بر قله‌ی آتشفشان است؛ کسی در قله‌ی آتشفشان خانه برای سکونت نمی‌سازد بلکه از سکون بی‌زار است.

«نظریه حاکمیتی نوین» که حضرت امام برای ما به ارمغان آورند؛ به دنبال حکومت الله هستیم؛ یعنی به دنبال تحقق حق هستیم. و برای رسیدن به حق نیاز مبرم به آزاداندیشی است و اساسا بدون آزاداندیشی امکان رسیدن به حق وجود ندارد. لذا برای یک رهبر واقعی -ولی فقیه- آزاداندیشی لازم است؛ چرا که می‌خواهد حق در جامعه تحقق پیدا کند. به خصوص وقتی به «مردم سالاری» در نظریه حاکمیتی نوین توجه می‌کنیم، ضرورت آزاداندیشی دوچندان می‌شود.

تاب آوری، راهی برای امید آفرینی و پیشرفت

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در دیدار 28 آبان 1401 با مردم اصفهان امید را راهی برای پیشرفت بیان کرده اند. ایشان بیان فرمودند که : امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همه‌ی توان دارد استفاده میکند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست.
  • اما مسئله ای که در این جا وجود دارد این است که به چه نحوی باید امید آفرینی صورت گیرد. امید آفرینی را شاید بتوان با دو فعالیت، محقق کرد. یکی با تبیین پیشرفت ها و دیگر با افزایش تاب آوری مردم.
  • کشور از جهت اقتصادی در شرایط مناسبی قرار ندارد و به صورت واقع بینی شاید نیاز به زمان زیادی داشته باشد تا کشور به فضای مناسب اقتصادی نائل گردد. اما تا زمانی که این اتفاق محقق گردد، جامعه باید بتواند به حرکت خود در مسیر پیشرفت، ادامه دهد. برای آن که ادامه دادن این مسیر برای جامعه آسان تر شود و پیشرفت محقق گردد، باید بتوان تاب آوری جامعه را بالا برد.
  • به عبارت دیگر، افزایش تاب آوری در مردم و جامعه سبب آن می شود که امید در جامعه برای پیشرفت های بلند مدت ایجاد شود. چرا که در شرایط فعلی جامعه به دنبال پیشرفت های سریع و زود بازده می باشد ولی آن ها در واقع غیر قابل تحقق هستند. پس تاب آوری راهی برای امید آفرینی است و در نهایت شرایط برای پیشرفت در جامعه محقق می شود.

آیا اسلام به عقل «آزاد» بها داده است؟

اسلام از ما می‌خواهد با《حضور عقل》زندگی کنیم؛ چگونه می‌گویند در نماز حضور قلب داشته باشید؟ حضور عقل در زندگی هم از همین سنخ است.
وقتی فصل اخیر انسان عقل است، به تعبیر بوعلی حواس انسان نیز متناسب با این فصل اخیر است؛ یعنی حواس انسان با حواس میمون، گربه، گاو و گوسفند متفاوت است؛ به خاطر تفاوت در فصل اخیر؛ که فصل اخیر انسان عقل است.
نقش عقل آنقدر جدی است که حتی می‌تواند در موطن قلب قرار بگیرد و در موطن قلب تعقل کند، و این قطعا متفاوت است با هنگامی که در غیر موطن قلب تعقل رخ می‌دهد؛ به عنوان مثال کسی که شغل و کارش آشپزی است، وقتی که برای هیئت و یا برای زائران اربعین حسینی در موکب آشپزی می‌کند، کاملا این آشپزی متفاوت است با آشپزی که قبلا مثلا در رستوران به صورت معمول داشته است؛ اینجا چگونه یک آشپزی کاملا متفاوت رقم می‌خورد؟ به همین نحو هم می‌توان گفت در هنگامی که عقل در موطن قلب قرار می‌گیرد، متفاوت تعقل می‌کند.

حال سوالاتی اینجا مطرح است؛ این عقل با این همه جایگاه، تا چه حد آزاد است تعقل کند؟ آیا همین اسلام محدودیت‌هایی برای تعقل که کار ویژه عقل است، قائل است؟ آیا اساسا امکان محدود کردن و به زنجیر کشیدن آن وجود دارد؟ آیا پس از محدود کردن عقل، هنوز هم عقل است و تعقل واقعی می‌کند؟ و سوال دیگر اینکه اگر عقل در موطن قلب، متفاوت تعقل می‌کند، در موطن قلب بردن عقل این خلاف آزادی تعقل نیست؟ و آیا اساسا ایمان می‌تواند آزادی بخش به تعقل باشد یا بیشتر حد زننده است و یا اینکه بی‌نیازی از عقل به ارمغان می‌آورد؟ و این بی‌نیازی یک فضیلت است یا نقص؟

میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)

💠میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)💠

🔻انسان موجودی چند بعدی است که نیازهای مختلفی دارد. و حتی هر بعدی خودش چند بعد و ساحت دارد. به تعبیر دیگر انسان از چند جهت، ابعاد مختلف دارد لذا ضرب آنها در هم، ابعاد مختلفی را حاصل می کند. مثلا از طرفی انسان سه بعد بینش، گرایش و کنش دارد. از طرفی انسان و جامعه، سه بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد دارد و از منظری دیگر، ابعاد دیگری چون مدیریت، تربیت، امنیت، سلامت و غیره نیز دارد.
خود علم نیز دارای لایه های متعدد است مثل لایه عقل نظری که خودش دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی دارد و لایه عقل عملی. و از طرفی دیگر بخاطر وجود پدیده های مختلف، نیازهای مختلفی برای انسان به وجود می آید.
بر اساس هرکدام از اینها، یک غرض خاصی برای انسان به وجود می آید که آن غرض ایجاب می کند، یک علمی خاص و متمایز شده، شکل بگیرد و یک سری مسائل مشخص در آن پیگیری شود.
در گذر زمان و ایجاد لایه های جدید یا پدیده های جدید در علم، علوم جدیدی به وجود می آیند و یا علوم گذشته به چند علم تفصیلی تبدیل می شوند.

🔻اما چیزی که نسبت به این روش می توان بیان کرد این است که این تخصصی کردن علوم، از جهاتی موجب دقت و تفصیل و بسط علم شده است ولی از جهتی دیگر، موجب ناکارامدی و ضعف است. زیرا یک رفتار انسان و یک پدیده در خارج، خودش دارای چند بعد است و جدا کردن ابعاد در مقام ذهن است نه در مقام خارج.
لذا اساسا از زاویه یک بعد، نه می توان یک پدیده را کامل شناخت و نه می توان، قضاوتی صحیح از آن داشت و درباره آن تصمیم گرفت. با نگاه تخصصی رایج، مدرسه یک نهاد تربیتی است، سینما یک نهاد فرهنگی و بانک یک نهاد اقتصادی. درحالیکه، مدرسه، هم بر اقتصاد و فرهنگ اثر می گذارد و هم اقتصاد و فرهنگ و سیاست بر روی مدرسه اثر می گذارند. بانک، هم بر تربیت و فرهنگ اثر می گذارد و هم تربیت و فرهنگ بر روی بانک.

🔻بنابراین باید گفت هر پدیده و رفتار انسان و جامعه، خودش دارای چند لایه و بعد است و برای شناخت و تصمیم گیری در مورد آنها، نیازمند تعداد زیادی از علوم هستیم.

ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم

💠ساختار فرهنگی، یعنی فرم و طرحواره ذهنی مردم💠

🔻در اینکه مراد حضرت آقا از ساختار در عبارت «بازسازی ساختار فرهنگی» چیست، دو سوال مهم مطرح است. اول اینکه آیا مراد آقا و با توضیحات استاد، قریب هستند؟ و دوم اینکه اساسا ساختار در معنای خودش به کار رفته است؟

🔻رهبر انقلاب در این دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی فرمودند: «منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند».
🔹در وهله اول شاید این به ذهن برسد که آقا از ساختار، معنایی را بیان کرده اند که متبادر اذهان مردم و نخبگان نیست. زیرا متبادر از ساختار، اسکلت و سازمان و فرم است نه نرم افزار و ذهنیت جامعه.
🔹اما با تأمل می توان گفت ساختار در کلام آقا در معنای خودش بکار رفته است. ما برای معنای ساختار باید به مضاف الیه آن توجه کنیم. در این تعبیر ساختار به فرهنگی اضافه شده است. و فرهنگ در اینجا به معنای عام خودش است. همانطور که استاد فلاح فرمودند، فرهنگ به معنای عام یعنی ذهنیت و باورهای جامعه است نه فرهنگ به معنای خاص. بنابراین واژه ساختار فرهنگی، یعنی ساختار ذهنیت مردم. و با توجه به اینکه معنای متبادر از ساختار، فرم و هیئت است، بنابراین واژه ساختار ذهنیت مردم، یعنی فرم ذهنیت مردم.
🔹با توجه به این توضیحات روشن می شود که نرم افزار حاکم بر ذهن مردم، همان فرم ذهنیت مردم است. چراکه فرم ذهنی یعنی نظام و طرحواره ذهنی. به نظر می رسد مراد آقا از نرم افزار حاکم بر ذهن، همین طرحواره و نظام و ساختار ذهن است. همان چیزی که انسانها بر اساس آن می اندیشند و رفتار می کنند. همانطور که در روانشناسی وقتی می گویند ساختار ذهن انسان، مرادشان طرحواره و نرم افزار و نوع شکل گیری دیتا در ذهن است نه ساختار فیزیکی مغز و اعصاب انسان.
بنابراین حضرت آقا این را می خواهد بگوید که شورای عالی انقلاب فرهنگی وظیفه دارد که این هدف را محقق کنند یعنی تحول فرم و نرم افزار ذهنی مردم.
🔹شاید در اینجا سوال شود که این هدف از چه راهی بدست می آید؟ آیا برای تحقق این هدف، ساختار سخت فرهنگ نباید متحول شود؟ به نظر می رسد این سخنرانی حضرت آقا به این سوال پاسخی نمی دهد.

🔻در طرح استاد فلاح هم به نظر می رسد چیزی شبیه همین معانی بیان شده است. یعنی مراد استاد از ساختار فرهنگی، همان ذهنیت حاکم بر ذهن مردم است. با این تفاوت که اولا استاد، ساختار را شامل سازمان ها هم دیده اند و ثانیا استاد راه تغییر این ذهنیت و نرم افزار را هم بیان کرده اند و آن همان نظریه چرخه فرهنگ است.
البته باید توجه داشت که نباید گفت که مراد استاد از ساختار، چرخه فرهنگی و فرم سخت عرصه فرهنگ است بلکه چرخه فرهنگ، راه حل استاد برای تغییر ساختار فرهنگی (نرم افزار ذهن مردم) است.

🔻در مجموع فارغ از این بحث های دقیق لفظی و منطقی، روح کلی فرمایشات حضرت آقا در مسأله تحول فرهنگ، با روح طرح استاد در عرصه فرهنگ، بسیار قریب و نزدیک اند.

کلام انقلابی، برخاسته از یک زیست انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • طبق تعریف جدید ما از علم کلام، کلام علمی است که پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه را هدف گرفته است.
  • اما این حیات و زیست دینی در طول تاریخ ورژن های متفاوتی داشته است.
  • انقلاب اسلامی آخرین و بالاترین ورژن از آن زیست می باشد. انقلاب اسلامی یعنی زندگی در افق تمدنی، به عبارت دیگر، تحقق حاکمیت الله و توحید در افق تمدنی.
  • با این توضیح کلام انقلابی یعنی علمی که به پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه ای می پردازد که زندگی در افق تمدنی، ترجمه زیست دینی اش می باشد.
  • اما نکته ای که در این جا حائز اهمیت می باشد این است که اساسا برای آن که بتوان کلام انقلابی را به عنوان یک علم در نظر گرفت باید ابتدا یک زیست انقلابی رقم بخورد و بعد از آن کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست بپردازد. به عبارت دیگر زیست انقلابی که زندگی در افق تمدنی می باشد، آخرین نسخه و بالاترین نسخه موجود از حیات دینی و توحیدی می باشد. با این توضیح کلام انقلابی آخرین و بروز ترین نسخه علم کلام می باشد.
  • درست است که برای تاسیس اولیه علم کلام انقلابی به یک زیست ابتدایی و حداقلی از حیات انقلابی نیازمند هستیم چرا که اگر آن اتفاق نیفتد معلوم نیست بشر آن زیست را درک کند که حیات دینی به آن سبک برایش مسئله شود تا بعد از آن علم کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست ویژه بپردازد.
  • اما بعد از آن که بشر به آن فهم رسید که آخرین ورژن از حیات دینی، حیات انقلابی است دیگر علم کلام انقلابی توانایی نسخه دهی به همه جوامع را خواهد داشت. یعنی برای آن که علم کلام انقلابی تاسیس شود نیازمند یک جامعه انقلابی حداقلی هستیم اما در ادامه دیگر این گونه نیست که بگوییم اساسا کلام انقلابی فقط از جوامعی پشتیبانی می کند که زیست و حیات انقلابی را انتخاب کرده اند. بلکه بعد از تاسیس کلام انقلابی دیگر متکلم انقلابی می تواند در هر جامعه ای از کلام انقلابی استفاده کند و جامعه را به سمت آن زیست سوق دهد.
  • به عبارت دیگر کار کلام انقلابی در جوامع می شود ایجاد و پشتیبانی معرفتی از حیات و زیست دینی با خوانش و تقریر انقلابی. البته که این علم در هر جامعه ای براساس شرایط ویژه اش، نسخه به سزایی خواهد داشت. در برخی جوامع مانند ایران زیست انقلابی انتخاب شده است و در صدد پشتیبانی برای امتداد و بسط آن زیست بر می خیزد. و در برخی جوامع دیگر ابتدا به ایجاد این زیست و سپس به امتداد و بسط آن زیست می پردازد. شیخ زکزاکی مصداق خوبی برای یک متکلم انقلابی است که در جامعه نیجریه ای که زیست انقلابی را هم انتخاب نکرده بوده اند، از کلام انقلابی کمک گرفته و با آن به ایجاد و پشتیبانی از حیات انقلابی جامعه پرداخته است.

تعریف و تقریری جدید از علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • علم کلام در گذشته به گونه ای تعریف می شده است که از حیات و زیست جامعه به دوره بوده است. اما شاید بتوان تعریفی نوین و دقیق تر برای علم کلام بیان کرد.
  • اساسا علم کلام، به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه می باشد. تعاریف گذشته از علم کلام یا آن را علمی انتزاعی و ذهنی تقریر می کرده است به آن گونه که علم عقاید و اعتقادات بیان شده است و یا آن که اگر هم در مورد مسائل جامعه گفت و گو می کرده است از باب دفاع از عقاید و جنبه منفعلانه داشته است.
  • اما در تعریف و تقریر نوین از علم کلام، کلام دیگر یک دانش انتزاعی و یا دانش منفعلانه نمی باشد بلکه به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه است. به عبارت دیگر در این تقریر و خوانش از علم کلام، حیات و زیست جامعه به شدت مورد توجه است و دیگر علم کلام در صدد تحقق یک زیست ویژه است و علم انتزاعی عقاید گذشته نخواهد بود و علاوه بر آن با دغدغه پشتیبانی از حیات، دیگر در صحنه ها به صورت منفعلانه حضور نخواهد یافت و دائما به صورت فعالانه به ایجاد یک زیست نوین و پشتیبانی معرفتی از آن زیست مومنانه می پردازد.
  • اما این که این تعریف و تقریر از علم کلام را بتوان به هویت جمعی علم کلام در طول تاریخ نسبت داد بحثی دیگر است. اگر بشود این تقریر را اساسا تقریر صحیح و حتی تاریخی از علم کلام در طول تاریخ دانست آن گاه دیگر گزاره های علم کلام در طول تاریخ را می توان به صورت دیگری معنا کرد. اما اگر این سخن فقط ادعایی بیش نباشد باید درصدد تدوین دانشی نوین باشیم و اساسا هویت جدیدی برای علم کلام ایجاد نماییم و آن هویت، دغدغه ای جز پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه نخواهد بود.

تغییر فرایند حل مسئله، راهی برای بازسازی ساختار فرهنگی کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

  • حضرت آقا در سال گذشته در دیدار با اعضا هیئت دولت به بازسازی انقلابی ساختارهای فرهنگی کشور اشاره کردند. و در دیدار امسال خویش با شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور به تعریف ساختار فرهنگی کشور پرداختند. ایشان این گونه بیان نمودند که : منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند.
  • با این بیان مراد ایشان از ساختار فرهنگی کشور، همان عقلانیتی می باشد که جامعه با آن تصمیم گیری می کند. اما مسئله اساسی این است که راه بازسازی آن چیست؟
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، راه بازسازی ساختار فرهنگی کشور تغییر فرایند حل مسئله بیان شده است. اما نسبت تغییر فرایند حل مسئله با نرم افزاری که جامعه بر اساس آن زندگی می کند چیست ؟
  • اساسا نرم افزاری که حاکم بر ذهن جامعه است و آن را عقلانیت اجتماعی آن جامعه می نامند، از یک الگوی حل مسئله ویژه ای تبعیت می کند. بازسازی ساختار فرهنگی کشور یعنی آن الگوی حل مسئله تغییر پیدا کند تا با تغییر در آن، عقلانیت جامعه تغییر کرده و به سبب اش، تصمیم های جامعه در راستای اندیشه دینی هدایت شود.
  • با این توضیح تغییر فرایند حل مسئله ، راهی است برای بازسازی ذهنیت جامعه.
  • اما نکته ای که می توان در این باره بدان اشاره کرد، لفظ ساختار می باشد. چرا که تبادر اولیه ساختار، فرهنگ حاکم و ذهنیت حاکم جامعه نمی باشد.
  • و شاید بتوان این گونه بیان کرد که مراد حضرت آقا از این که ساختار فرهنگی کشور یعنی نرم افزاری که جامعه براساس آن عمل می کند، غایت کار می باشد. یعنی با تغییر فرایند حل مسئله ساختارهای فرهنگی کشور است که تغییر می کند و بعد به تبع آن با تغییر ساختارها، فرهنگ حاکم و نرم افزار تصمیم ساز جامعه، تغییر پیدا می کند.
  • این تقریر نیازی به کمی دست بردن در ظاهر عبارت حضرت آقا دارد.
  • اما در مجموع می توان این ادعا را بیان کرد که تغییر نرم افزار تصمیم ساز جامعه با تغییر در فرایند حل مسئله رخ می دهد اما آن که لفظ ساختار چه معنایی دارد، نیاز به تامل بیشتری دارد.
  • ( پیشاپیش از شلوغی یادداشت عذرخواهی می کنم. )

علائم یک هشدار تکراری تاریخ – جای خالی فهم امام در صحنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الف:

در مواجهه با حضرت آقا ما انواع و اقسام وظایف را بر عهده داریم. ما موظفیم تا با ضرورت هایی که او درک میکند هم آهنگ شویم و حوائج او را که همانا حوائج امت هستند به بهترین شکلی برآورده کنیم.

در یک برش از طرفی موظفیم زیاد بفهمیم و زیاد فکر کنیم تا بتوانیم در مسائل متعدد برای او بازویی توانمند باشیم و از طرف دیگر موظفیم از او اطاعت کنیم، اوامر او و تشخیص های او را جامه ی عمل بپوشانیم و اگر فهم ما با فرامین او مغایرت دارد فرامین او را بر فهم خودمان مقدم بداریم.

در هر دوی این حالات البته پیش از هر چیز موظفیم که او را بفهمیم. ما باید از اینکه او اکنون چه چیزی را مطالبه میکند و چه چیزی مورد اهتمام اوست و …  اطمینان حاصل کنیم، ما نمی توانیم و حق نداریم از این مساله چشم پوشی کنیم.

ب:

همه ی ما بارها از جناب استاد و همین طور به نقل از حضرت آقا شنیده ایم که «انقلاب اسلامی یک سخن نو است»؛ لذا بسیار متوقع و طبیعی است که در مسائل متعددی کلام رهبران انقلاب هم دارای پیام هایی نو باشد، پیام هایی که با ارتکازات ذهنی ما -خصوصا اگر که ذهن ما تعامل زیادی با سخن های کهنه داشته بوده باشد- همخوانی نداشته باشند.

بسیار ممکن و شدنی است که -خصوصا در مسائل اساسی- ایشان چیزی بفرمایند و اگرچه در ظاهر ادبیاتشان با ادبیات ما یکی است اما منظوری غیر از آنچه ما از آن میفهمیم مرادشان باشد.

 

ج:

در داستان بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ ظاهرا یک مورد از این تفاوت ها را تجربه کردیم؛ حضرت آقا یک سال و اندی پیش فرمانی را صادر فرمودند و ما بعد از یک سال و نیم تازه متوجه شده ایم که منظور ایشان از فرمانشان را اشتباه فهمیده ایم. در واقع بعد از یک سال و اندی تازه داریم به اصلاح مقدمات تصوریه میپردازیم.

 

د:

آیا اگر نگاهمان را دور کنیم و از خیلی بالا به این قضیه نگاه کنیم شبیه برخی موارد نکوهش برانگیز سابق میشود؟

یک مرتبه در داستان فرمان تحول حوزه کار به جایی رسید که خود حضرت آقا فرمودند ما به حوزه گفته ایم حوزه باید متحول بشود، بعد مقاله نوشته اند و بررسی کرده اند که تحول از کدام باب است و ….

 

یک مرتبه هم در داستان آزاد اندیشی ایشان در سال 1381 در چند تبادل نامه با نخبگان ضرورت آزاد اندیشی را گوشزد کردند، اما دیده میشود که بعد از 20 سال و در سال 1401 هنوز درگیری دست اندر کاران آن پویش نخبگانی تعریف آزاد اندیشی است.

 

ه:

آیا به راستی این ها نمیتواند برای ما زنگ خطر و یک هشدار محسوب شود که ما هنوز نتوانسته ایم آن طور که باید حرفهای امام خودمان را بفهمیم؟

حضرت زهرا سلام الله علیها بزرگ آزاداندیش تاریخ

زندگی کوتاه دختر مکرم، رسول گرامی اسلام (ص) در یک نقطه گره تاریخ اسلام، نقطه اوج خود را گذرانده است. آن چیزی که از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها در مرکز توجه تاریخ اسلام قرار گرفته است، حوادثی است که بعد از رحلت رسول الله (ص) اتفاق افتاده است. خلاصه کنش های ایشان در این برهه حساس عبارت است از تلاش برای جلوگیری از پایمان شدن بزرگ ترین حق و اینقدر در این راه تلاش کردن تا جان عزیز خود را فدای این حق بزرگ کردند!

آن حق بزرگی که حضرت زهرا سلام الله علیها خود را ملزم به دفاع از آن می دیدند، عبارت بود از انحراف در ادامه انقلاب اسلامی پیغمبر گرامی اسلام، انقلابی اسلامی ای که در بردارنده آخرین دین برای سعادت انسان بود که این سعادت نیز از یک جامعیتی برخوردار بود، و شامل سعادت دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی میشد؛ لذا رسول ختمی خود متولی تشکیل یک جامعه ایمانی با حاکمیت الهی خودشان می شوند، و موظف می شوند که وصی خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای ادامه مسیر رسالت خود یعنی رساندن انسان به سعادت فردی و اجتماعی، معرفی بکنند. اما متأسفانه جامعه اسلامی آن روز که هنوز گرفتار تعصبات قومی و قبیله ای جاهلی بود، و بخشی نیز زخم خورده از رشادتهای امیرالمؤمنین بودند، و عده ای نیز منافقانه در جوار رسول الله (ص) زندگی کردند و مترصد فرصت بودند که حاکمیت جامعه اسلامی را غصب کنند؛ از مسیری که پیامبر گرامی اسلام (ص) و خداوند تبارک و تعالی تعیین کرده بودند خارج شدند، و خواص جامعه با تعصبات جاهلی و حب جاه و نفس خود را خلیفه رسول الله (ص) خواندند و مردم نیز در مقابل این انتخاب بزرگان جامعه منفعل شده و سکوت کردند و نقطه شروعی داشت ایجاد میشد برای پایمان کردن بزرگ ترین حق و حقیقت که ولایت وصی معصوم و منصوب از طرف خداوند برای ادامه مسیر رسالت نبوی بود.

حضرت فاطمه سلام الله علیها در مقابل پایمانی این بزرگترین و حق و حقیقت سکوت نکردند و در ابتدا تلاش کردند وجدان خفته مردم مدینه را بیدار کنند و درب خانه تک تک افرادی که فکر می کردند زمینه ای برای به میدان آمدن و شکستن آن جو خفقان و انحراف را دارند، رفتند و آن ها را دعوت به عدم سکوت و به صحنه آمدن کردند. بعد از اینکه این تلاش ایشان جواب ندارد، با بهانه کردن غصب فدک که هم خلاف احکام اسلامی ارث بود و هم نقشه ای بود برای خارج کردن توان مالی از دستان امیرالمؤمنین که ابزار اقتداری برای ادامه مسیر نبوی در اختیار نداشته باشد؛ به مسجد آمدند و خطبه خواندند و سعی کردن وجدان خفته مردم و همچنین وجدان مرده متولیان این غصب را بیدار کنند. بعد از اینکه این تلاش نیز جواب نداد، با مویه و گریه کردن و حتی به بدر رفتن و در مسیر کاروان ها گریه کردن و تبیین این ظلم بزرگ را انجام دادن، تا شاید جامعه بیدار شود، و در کنار این تلاش ها، هنگامه بیعت گیری اجباری از امیرالمؤمنین (ع) به دفاع از ایشان پرداختند تا در این بین لطمات و صدمات جسمی بر ایشان وارد شد و همین تلاش بی وقفه برای دفاع از حق و حقیقت تا پای جان، در نهایت جان عزیز ایشان را در این مسیر گرفت و شهد شیرین شهادت را در راه دفاع از حق را نوشیدند و فدایی حق و حقیقت شدند.

 

آزاداندیشی به معنای اندیشه آزادانه است، و باید اندیشه باشد و آزاد، اندیشه بودن به این است که قواعد منطقی که اندیشه را اندیشه می کند مراعات شود، و به نتایج و ثمرات اندیشه خود ملتزم بشود؛ آزاد بودن اندیشه هم به معنای لاقیدی و اباحی گری نیست بلکه اندیشه ای آزاد است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد. لذا می توان گفت اندیشه ای آزاد است که دغدغه اش حق و حقیقت باشد، یعنی هم حق گرا باشد و هم حق پذیر!

اگر این نگاه را به آزاداندیشی داشته باشیم، هر کسی که حق گرا باشد و حق پذیر آزاداندیش است، و هر چه حق گرا تر و حق پذیر تر باشد آزاداندیش تر است، و هر چه این حق بزرگ تر باشد نیز آزاداندیش تر است. یعنی هم در ناحیه شدت و ضعف در خود حق گرایی و حق پذیری مراتب بر می دارد، و هم از ناحیه شدت و ضعف در خود حق. شدیدترین حالت در وضعیت اول آمادگی برای فدای حق شدن است، و شدیدترین حالت در وضعیت دوم دنبال بزرگ ترین حقایق یعنی توحید و ولایت بودن است.

پس حضرت زهرا سلام الله علیها که هم جان ارزشمند خود را در سبد اخلاص تقدیم حق گرایی و حق پذیری کرد و تا جایی پای دفاع از حق ماند تا در این مسیر شهید شد؛ و هم حقی که در راه آن خود را فدا کردند، بزرگ ترین حق یعنی ولایت و وصایت رسول ختمی که مسیر هدایت اجتماعی انسان ها الی الابد بوده است؛ یکی از بزرگ ترین آزاداندیشان تاریخ بوده اند.

 

#یادداشت_346

14010920

سرّ اختلافات مرزی میان کلام انقلابی و فقه حکومتی

اگرچه نسخه های پیشین دو دانش کلام و فقه سر ناسازگاری با هم ندارند و عملا هر کدام در عرصه مخصوص به خود مشغول انجام وظیفه هستند. اما نسخه های انقلابی آن دو، یعنی کلام انقلابی و فقه حکومتی دائما با یکدیگر تصادم دارند و حدود قلمرو هر یک از آنها ایجاد سوال میکند.

علت چیست ؟

انسان ، موجودی واحد است و جنبه ها و اطوار متعدد او همگی در او امتزاج دارند و به نحو اجمال حاضرند. این مسئله دقیقا بر خلاف عرصه دانش های انسانی است که هر طور و هر عرصه هر ساحت را از دیگری انتزاع میکند.

انسان در عالم واقع، هم مصرف کننده است، هم تولید کننده است، هم مخاطب رسانه است، هم یک حقوق مدنی دارد ، هم یک تیپ شخصیتی دارد، هم تکالیف الهی دارد ، هم ماهیت دارد ، هم تجلی یک حقایقی ست ، هم رذائل و فضائل دارد اما در عرصه دانش هر کدام از این موارد مورد مطالعه یک علم مجزاست !

هر گاه انسان واقعی و جامعه واقعی اهمیت پیدا کند، یا دغدغه ای واقعی درباره انسان مطرح میشود، اندیشه بر دانش سبقت میگیرد و مشاهده میکنیم که مرزهای دانش ها به یکدیگر نزدیک میشوند.

چون انسان واقعی واحد است و اندیشه نیز ناظر به همین عالم واقع است این اتفاق رخ میدهد.

در چنین موقعیت های تاریخی است که پژوهش های چند وجهی و میان رشته ای اهمیت می یابند و افراد چند وجهی و دارای جامعیت نسبی کارامد تر می نمایند.

عصر انقلاب چنین عصری است.