آزاداندیشی موتور پیشران برای عقلانیت جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مردم سالاری و ولایت مردم هدف نهایی و غایی در نظام اجتماعی اسلامی می باشد. اما برای آن که مردم بتوانند سالاریت خود را در جامعه کسب کنند و بتوان بار مسئولیت اداره جامعه و تصمیم گیری را به آن ها سپرد باید قوه عاقله و عقلانیت لازم برای این مهم را دارا باشند.
  • اساسا تا جامعه و مردم  برای آن که بتوانند به سالاریت در جامعه برسند باید تصمیم ها و کنش های آنها از یک عقلانیت ناب و صحیحی پیروی کند و الا تحقق مردم سالاری یا یک شعار تو خالی می شود و یا با سیطره عقلانیت های رقیب آن مفهوم به محاق می رود.
  • آزاداندیشی نقش موتور پیشران را برای تولید این عقلانیت مطلوب در جامعه ایفا می کند. آزاداندیشی برخلاف نگاه غلط برخی از افراد، یک سوپاپ اطمینان برای حاکمیت نمی باشد. بلکه آزاداندیشی یک موتور محرکی می باشد که به وسیله آن عقل جامعه فعال می شود و عقلانیت صحیح و مطلوب برای کنش های مطلوب در جامعه توسط آن تولید می شود.
  • فلذا آزاداندیشی ابزاری برای فهم و تولید عقلانیت در جامعه می باشد.

آزاد اندیشی پیش فرض گفتمان – تلاشی برای تقریری عمق کاوانه از نسبت آزاداندیشی و گفتمان

بسم الله الرحمن الرحیم

آزاد اندیشی غیر از کرسی آزاد اندیشی است.

آزاد اندیشی غیر از آزادی بیان است.

آزاد اندیشی غیر از گفتگو است.

آزاد اندیشی غیر از تضارب آراء است.

آزاد اندیشی غیر از تحقیق و مطالعه است.

آزاد اندیشی لزوما پدیده ای اجتماعی نیست. (آزاد اندیشی میتواند پدیده ای فردی و شخصی و فارغ از غیر باشد)

و ….

آزااد اندیشی این ها نیست.

پس آزاد اندیشی چیست؟

آزاد اندیشی در واقع داشتن قلب سلیم است. سلیم نسبت به حق.

البته بیش از این است، آزاد اندیشی در واقع به دنبال حق بودن و حق را به راحتی پذیرفتن است، یعنی نه صرفا پذیرفتن حق آنگاه که عرضه میگردد بلکه حتی جستن حق آنگاه که در دسترس نیست.

آزاد اندیشی دیدن حق و جدی گرفتن آن است.

 

از دیدگاه بنده مطابق آنچه تا کنون آموخته ام آزاد اندیشی این است. اگر سخت است این پدیده ی مذکور را آزاد اندیشی بنامیم، نامش را چیز دیگری بگذاریم، بگذاریم الف یا هر چه…

از طرفی جان و عقل آدمی با حق و حقیقت نسبتی دارد، جامعه نیز با جان ادمی و با حقیقت نسبتی دارد، فرهنگ نیز چنین است و …

اتحاد اجتماعی و دستیابی به هویت واحد جمعی در جانب نفوس عِلوی صورت میپذیرد و نه در جانب نفوس سِفلی. نفس سفلی مثار کثرت است نه وحدت، پس تا چیزی در افق نفس علوی آدمی رسوخ نکرده باشد نمیتواند مورد وفاق اجتماعی قرار بگیرد.

آنچه مصداق تحسبهم جمیعا است را وفاق اجتماعی دانستن خطاست.

نفس علوی نفس خاضع در برابر حقیقت است؛ و البته نسبتی عمیق تر از این با حقیقت دارد.

توافق جان های مجموعی، یا بفرمایید جان اجتماع بر یک مساله، و رسوخ آن مساله در لایه ی عواطف آن جان مجموعی چه زمانی حاصل میشود؟ آیا میشود بدون آزاد اندیشی چیزی به این مرتبت از توافق جمعی جان های ادمیان برسد؟

اگر بپذیریم که نمیشود، خواهیم پذیرفن که بدون آزاد اندیشی اساسا گفتمانی که ما تعریف میکنیم شکل نمیگیرد؛ و تفاوت است بین گفتمان و ما تحسبه گفتمانا….

 

البته همین مساله میتواند فرهنگ هم باشد، میتواند گفتمان هم بشود. و از این منظر خللی به بحث وارد نیست.

آیا عموم مردم طالب آزاداندیشی هستند؟

صِرف خیر بودن کمال، موجب حرکت شخص به سوی آن کمال نمی شود؛ بلکه باید خیر موجود در آن را هم، درک کنیم، تا انگیزه داشته باشیم برای تحصیل آن حرکت و اقدام کنیم.
مثلا تا وقتی مردم از مصرف گرایی و تجمل گرایی متنفر نباشند، نمی توانیم گفتمان قناعت و ساده زیستی را در بین مردم نهادینه کنیم و آن را تبدیل به یک خواست و زمزمه عمومی کنیم. مردم وقتی خواهان عدالت می شوند، که قبل از آن زشتی و بدی ظلم را درک کرده باشند.
حتی می توان در یک سطح بالاتری نیز، گفت که تا مردم اهمیت و فواید ساده زیستی یا عدالت را در زندگی خود حس نکرده و متوجه نشده باشند، خواهان تحقق آن نمی شوند.
سؤال اصلی در این یادداشت اینست که مردم (و حتی نخبگان) چه درکی از آزاداندیشی دارند و چقدر لزوم و فواید آن را می فهمند!؟ برای اینکه بتوانیم آزاداندیشی را گفتمان سازی کنیم، باید مختصات راهبردی آزاداندیشی را به خوبی بفهمیم و تبیین کنیم. اینکه چرا رهبری بر آزاداندیشی تأکید می کردند؟ و اینکه چرا اخیرا دیگر بر آزاداندیشی تأکید نکرده اند؟! اینکه با تحقق آزاداندیشی چه اتفاق مهمی در جامعه رخ می دهد؟ یا اینکه الان که آزاداندیش نیستیم، چه کم داریم و به عبارت دیگر آزاداندیشی چه کاستی را در زندگی ما جبران می کند؟
با توجه به آنچه در این یادداشت گفته شد، می توان این نتیجه را گرفت، که تعیین و توصیف مختصات راهبردی آزاداندیشی اهمیت بسیار زیاد دارد و اصلا یک بحث مقدماتی ساده و سطحی نیست، که بتوانیم به راحتی از آن بگذریم.

نسبی گرایی و انسداد باب گفتگو

در نگاه اول، و با آنچه بر ذهن ما حاکم کرده اند، حق گرایی و حق طلبی مساوی است با جزم اندیشی و عدم تحمل مخالف. و نسبی گرایی مساوی است با تحمل مخالف و روشنفکری. و اگر همه نسبی گرا باشند، آن وقت باب گفتگو باز می شود.

اما از زاویه دیگری نیز می توان دید. حق خواه و حق طلب، لزوما خود را حق نمی پندارد. بلکه در جستجوی حق است. در مقابل حق خاضع است و کرنش می کند. حق جو است و حق گم شده اوست. و چنین ویژگی ای اساسا مخالف جزم اندیشی است. اگر حق طلبی در جامعه ای روحیه غالب شد، آن وقت است که باب گفتگو باز می شود.

به خلاف نسبی گرا. اساسا برای فردی که نسبی گراست، باب گفتگو بسته است. چون قول مخالف اهمیتی ندارد. نظر هر کس برای خودش محترم است و راهی برای تفاهم وجود ندارد. همچنین ملاکی برای قضاوت در میان نظرات متفاوت در دست نیست. و در چنین حالتی سخت می توان انگیزه برای گفتگو ایجاد کرد.

با آزاداندیشی حقایق را آشکار می کنیم

عصر ما، عصر سرقت شعارهای فطری است . همه آن خواست ها و مطلوبیت هایی که بشر به تناسب فطرت خداجوی خود دارد را، مدنیته و تمدن غرب به سرقت برده و به نام خود زده است. اما هیچ وقت نمی تواند آنها را به واقع محقق کند. اگرچه امروز تمدن غرب شعار آزادی سر می دهد و تابلوی آزادی خواهی در دست خود گرفته است، اما واقعیت اینست که استفاده از این شعار و خواست فطری صرفاً شعار و نمایش بوده و می خواهند از این طریق چهره پلید خود را بزک کنند؛ چرا که اصلا فرهنگ غربی قدر و منزلت انسان را به درستی نمی شناسد، که بخواهد آزادی را برای او به طور کامل و واقعی تأمین کند. یا مثلا اگر شعار طرفداری از حقوق زنان سر می دهد، به دلیل نگاه سخیفی که به زنان دارد، اصلا نمی تواند حقوق زنان را بشناسد، که بخواهد از آن دفاع کند.
بهترین راه برای آشکار کردن حقایق و بر ملا ساختن دروغ های بزرگ تمدن غرب، نشان دادن نمونه واقعی این شعارها و خواست های فطری بشر است. وقتی ما در تمدن اسلامی جایگاه مناسب زن و حقوق واقعی زن را به او عطا کنیم، آنوقت همه می فهمند که شعارهایی که تمدن غرب برای دفاع از حقوق زنان تا کنون سر می داده، دروغی بیش نبوده است.
درمورد آزاداندیشی نیز، همینگونه است. وقتی ما در دوران هیاهوی رسانه ای غربی ها، شعار آزاداندیشی سر بدهیم و پرچم آزاداندیشی را در دنیا بلند کنیم، آنگاه به همه دنیا نشان می دهیم که تمدن غرب فقط دروغ های بزرگی به آنها گفته و آنکه حقیقتا به دنبال کشف حقیقت و آزادی انسان است، اسلام و مسلمین است.

ضرورت آزاداندیشی برای گفتمان‌سازی

اگر تنها راه رسیدن به حق، آزاداندیشی باشد و با توجه به اینکه اساسا با گفتمان، ما غیر از حق را که نمی‌خواهیم؛ به عبارت دیگر ما با گفتمان به دنبال حق هستیم؛ حتی اگر نگوییم که «گفتمان» مدنظر ما تنها می‌تواند حق را رقم بزند؛ ولی باز هم ما در گفتمان‌سازی، به دنبال حق هستیم؛ لذا شاید بتوان گفت حتی اگر می‌خواهیم به گفتمان‌سازی هم بپردازیم، مفرّی از «آزاداندیشی» نداریم.

به عبارت دیگر این چنین نیست که «آزاداندیشی» صرفا کمک کننده به «گفتمان‌سازی» باشد؛ ولو اینکه بسیار کمک‌کننده و تسهیل‌گر باشد؛ بلکه آزاداندیشی لازم و ضروری است برای گفتمان‌سازی و اگر آزاداندیشی نباشد،‌ امکان گفتمان‌سازی وجود ندارد.

البته این ضرورت در جایی مطرح است که به دنبال «حق» باشیم.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (2) – عام و خاص

در یادداشت قبل به بحث رابطه گفتمان سازی با آزاداندیشی پرداختیم و بعد از تعریف آزاداندیشی و گفتمان سازی به این صورت که گفتمان سازی یعنی «آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.» [1] و آزاداندیشی هم یعنی «حق گرایی و حق پذیری» بیان شد که آزاداندیشی هم خود مطلوبیت ذاتی دارد و در واقع یک مفاد گفتمانی محسوب می شود، و هم چون مفادی است که وقتی به یک پدیده اجتماعی رایج تبدیل بشود، بیشتر بستر برای پیش بردن حق و حقیقت می شود زیرا روحیه حق گرایی و حق پذیری را در جامعه نهادینه کرده است؛ جنبه طریقی پیدا می کند.

رابطه معنایی از آزاداندیشی که موضوعیت و مطلوبیت ذاتی دارد بررسی شد، اما اگر آزاداندیشی طریقی به عنوان طریقی برای پیش بردن حق و حقیقت ملاحظه شود، آزاداندیشی هم همانند گفتمان سازی طریقیت پیدا می کند، منتها گفتمان سازی روش پایه و عام است و آزاداندیشی روشی خاص؛ یعنی در نگاه طریقی به آزاداندیشی، این پدیده مهم خود روشی برای گفتمان کردن مفادهای متعددی دانست، لذا آزاداندیشی از جنس گفتمان سازی می شود، منتها گفتمان سازی روش عام و پایه است ولی آزاداندیشی به صورت خاص و محدود تر از گفتمان سازی.

به بیان دیگر گفتمان سازی و آزاداندیشی دو مفهوم هم جنس خواهند شد که یکی عام و دیگری خاص است؛ در این نگاه از رایج کردن آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی که خود یک مفاد گفتمانی است عبور می کنیم و بعد از گفتمان شدن این پدیده به آن نگاه می کنیم و می بینیم که خود این روحیه حق گرایی و حق پذیری که در جامعه گسترش پیدا کرده است، عاملی برای گفتمان سازی بسیاری از مطلوبیت های دیگر خواهد شد و به عنوان روشی برای گفتمان سازی مطرح خواهد شد. به عبارت دیگر گفتمان سازی با روش های مختلفی می تواند صورت بگیرد که یکی از آن ها آزاداندیشی است.

 

[1] تعریف منتخب استاد حجت الاسلام محمدرضا فلاح شیروانی در کتاب رسالت گفتمان سازی (چاپ نشده)

 

#یادداشت_352

14010929

تأملی در معنای آزاداندیشی در بیانات حضرت آقا

💠 تأملی در معنای آزاداندیشی در بیانات حضرت آقا💠

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 86

🔶برای پاسخ به این سوال بهترین روش مراجعه به فرمایشات خود حضرت آقا در این باره است.
در ادامه تعدادی از صحبتهای ایشان در مورد آزاداندیشی را ذکر میکنم. (البته آن بخش از کلام که در مورد بحث آزاداندیشی است، به صورت تقطیع شده آورده شده است). و سپس کلیدواژه ها و تعابیر مهم را در پایان به صورت خاص، تأکید می کنم.

🔻 بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم‌
۱۳۸۱/۱۱/۰۸
🔹 اگر بخواهیم در زمینه‌ی گسترش و توسعه‌ی واقعیِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به این‌که از مواهب خدادادی و در درجه‌ی اوّل آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه‌ی ما یک شعار مظلوم است. تا گفته می‌شود آزاداندیشی، عدّه‌ای فوری خیال می‌کنند که بناست همه‌ی بنیانهای اصیل در هم شکسته شود، و آنها چون به آن بنیانها دلبسته‌اند، می‌ترسند.
🔹 عدّه‌ای به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگدکوب کرده‌اند و به نام آزاداندیشی و نوآوری، همه‌ی اصول مقدّس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و یا مسخره کرده‌اند. یک عدّه هم به‌صورت عکس‌العملی یا به‌خاطر مسائل دیگری که در ذهنشان بود، به پایه‌هایی چسبیدند که باید بر روی آن پایه‌ها نوآوری می‌شد. نبایستی به آنچه که گفته شده، اکتفا کرد و متحجّر شد؛ یعنی تحجّر در مقابل مرز شکنی و افراط در مقابل تفریط.
🔹 همچنان که بعضی در محیط سیاسی، فاصله‌ی بین هرج و مرج و دیکتاتوری را اصلاً قبول ندارند و معتقدند که در جامعه یا باید هرج و مرج باشد یا دیکتاتوری! کأنه از این دو خارج نیست. در عرصه‌ی فرهنگی هم همین‌طور: یا باید هرج و مرج و کفرگویی و اهانت به همه‌ی مقدّسات و ارزشهای مسلّم و مستدل شود و یا باید ذهنها بسته شود و تاکسی حرف تازه‌ای زد، فوراً همه او را هو کنند و علیه او جنجال نمایند! کأنه هیچ حدّ وسطی بین این دو وجود ندارد. ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم.

🔻 پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه در مورد کرسی‌های نظریه‌پردازی
۱۳۸۱/۱۱/۱۶
🔹 [انقلاب] راه ترقی و تکامل را نه در «جمود و تحجر» و نه در «خودباختگی و تقلید»، بلکه در نشاط اجتهادی و تولید فکر علمی و دینی می‌داند و می‌خواهد که شجاعت نظریه پردازی و مناظره در ضمن وفاداری به اصول و اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه، بیدار شود و اراده کرده است که سؤالات و شبهات را بی‌پاسخ نگذارد، خود، فی نفسه یک پیروزی و دستاورد است و باید آن را گرامی داشت و آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان «هرج و مرج» و «دیکتاتوری» را شناسائی و تثبیت کنند، دوران جدید آغاز شده است. آری، نباید از «آزادی» ترسید و از «مناظره» گریخت و «نقد و انتقاد» را به کالای قاچاق و یا امری تشریفاتی، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره، به «جدال و مراء»، گرفتار آمد و بجای آزادی، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم «آزادی»، سهم «اخلاق» و سهم «منطق»، همه یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرم افزار علمی و دینی» در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است.
🔹 آزادی تفکر، قلم و بیان، نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است.
🔹 انقلاب اسلامی آمده تا فضائی بسازد که در آن، «آزادی بیان»، مقید به «منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران» و نه به هیچ چیز دیگری، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف، سکه رائج شود تا همه اندیشه‌ها در همه حوزه‌ها فعال و برانگیخته گردند و «زاد و ولد فرهنگی» که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت ایشان (علیهم‌السّلام)، محصول «تضارب آراء و عقول» است، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه‌وران گردد.
🔹 برای بیدار کردن عقل جمعی، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با «حمایت حکومت اسلامی»و «هدایت علماء و صاحبنظران»، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه، تمدن سازی و جامعه پردازی، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود.
🔹 علاج بیماری‌ها و هتاکی‌ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام، حمایت و نهادینه شود.

🔻 بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان
۱۳۸۴/۰۲/۱۹
🔹 نهضت آزادفکری‌یی که من پیشنهاد کردم در دانشگاه و حوزه راه بیفتد، برای همین است. تریبون‌های آزاد بگذارند و با هم بحث کنند؛ منتها نه متعصبانه و لجوجانه و تحریک شده‌ی به‌وسیله‌ی جریانات سیاسی و احزاب سیاسی که فقط به فکر آینده‌ی کوتاه‌مدت و مقاصد خودشان هستند و برای انتخابات و امثال آن از جوان‌ها استفاده می‌کنند؛ بلکه برای پخته شدن، ورز خوردن و ورزیده شدن و با هدفِ آماده شدن برای ادامه‌ی این راه طولانی و دشوار، اما بسیار خوش‌عاقبت.

🔻 بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
۱۳۸۴/۰۶/۰۸
🔹 گسترش آزاداندیشی هم مهم است. واقعا انسانها باید بتوانند در یک فضای آزاد فکر کنند. آزادی بیان تابعی از آزادی فکر است. وقتی آزادی فکر بود، به‌طور طبیعی آزادی بیان هم هست. عمده، آزادی فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضای آزاد فکری، امکان رشد وجود ندارد. برای فکر، برای علم، برای میدان‌های عظیم پیشرفت بشری اصلا جایی وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامی و مباحث فلسفی هرچه پیشرفت داشتیم، در سایه‌ی مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم.

🔻 بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی
۱۳۸۵/۰۳/۲۹
🔹 اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است. آزادی را نباید بد معنا کرد. آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد.
🔹 در حوزه‏های علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی، هو کردن کسی که حرف تازه‏ای می‏آورد، یکی از بزرگترین خطاهاست؛ بگذارید آزادانه فکر کنند.
🔹 البته من فهم غلط از آزادی را تأیید نمی‏کنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل برای اینکه مرتباً گاز سمّی تولید کند و در فضای فرهنگی یا سیاسی کشور بدمد، تأیید نمی‏کنم؛ من براندازی خاموش را برنمی‏تابم و رد می‏کنم؛ اما توسعه‏ی آزادی و رها بودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم، ربطی به اینها ندارد. ظرافتی لازم است که آدم این دو منطقه را از همدیگر باز بشناسد
🔹 آزادی و آزاداندیشی، یکی از مبانی اصلی اصولگرایی است

🔻 بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان
۱۳۸۵/۰۸/۱۷
🔹 آزاد فکری و عقلانیت شیعه، این دو عنصرِ در کنار هم، مایه‌ی افتخار ماست. تفکرات شیعه، عقلانی است. ما از اول تشیع در تعالیم ائمه (علیهم‌السّلام) به سوی عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همین‌طور هم باید عمل بکنیم؛ حتّی در فقه. شما ببینید شاگردان برجسته‌ی امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) در مواردی با حضرت طوری حرف می‌زدند که حضرت با آنها استدلالی حرف می‌زدند.
🔹 یعنی امام روش اجتهاد و استنباط از قرآن را به او یاد می‌دهد. ما از اول این طوری رشد کردیم؛
🔹 شیعه عقلانی و با آزادفکری رشد کرده است. این را باید قدر دانست و دنبال کرد.

🔻 بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان
۱۳۸۹/۰۵/۳۱
🔹 البته من به شماها بگویم، آزاداندیشی جایش توی تلویزیون نیست؛ آزاداندیشی جایش توی جلسات تخصصی است. مثلاً فرض کنید در زمینه‌ی فلان مسئله‌ی سیاسی، یک جلسه‌ی تخصصیِ دانشجوئی بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشی. همین جور، بحث سر معارف اسلامی است؛ همین جور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانی است؛ همین جور، بحث سر یک مسئله‌ی علمی است.
🔹 بنابراین جلسه باید جلسه‌ی تخصصی باشد؛ والّا توی جلسات عمومی و در صدا و سیما دو نفر بیایند بحث کنند، آن کسی که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسی غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّاریِ کار دستش است و میتواند بازیگری کند؛…

🔻 بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی
۱۳۹۰/۰۷/۱۳
🔹 فکر کنید، بگوئید، بنویسید، در مجامعِ خودتان منعکس کنید؛ آن کرسی‌های آزاداندیشی را که من صد بار – با کم و زیادش – تأکید کردم، راه بیندازید و اینها را هی آنجا بگوئید؛ این میشود یک فضا. وقتی یک فضای گفتمانی به وجود آمد، همه در آن فضا فکر میکنند، همه در آن فضا جهتگیری پیدا میکنند، همه در آن فضا کار میکنند؛ این همان چیزی است که شما میخواهید.
🔹 در این پانزده شانزده سال اخیر، همین حرکت علمی‌ای که آغاز شده، همین جور آغاز شده؛ همین جور امروز علم شده یک ارزش؛ چند سال قبل اینجوری نبوده. ما همین طور روزبه‌روز هی پیش رفتیم.

🔻 ابلاغ سیاست‌های کلی «علم و فناوری»
۱۳۹۳/۰۶/۲۹
🔹 بسم الله
سیاست‌های کلی علم و فناوری (نظام آموزش عالی، تحقیقات و فناوری): …..
۴- تقویت عزم ملی و افزایش درک اجتماعی نسبت به اهمیت توسعه علم و فناوری
۱-۴- تقویت و گسترش گفتمان تولید علم و جنبش نرم‌افزاری در کشور
۲-۴- ارتقاء روحیه نشاط، امید، خودباوری، نوآوری نظام‌مند، شجاعت علمی و کار جمعی و وجدان کاری.
۳-۴- تشکیل کرسی‌های نظریه پردازی و تقویت فرهنگ کسب و کار دانش‌بنیان و تبادل آراء و تضارب افکار، آزاداندیشی علمی.
و …

🔻 بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان
۱۳۹۴/۰۴/۲۰
🔹 من موافقم که کرسی‌های آزاداندیشی تشکیل بشود. ما که گفتیم کرسی آزاداندیشی، از اوّل نظرمان همین بود؛ کسی بیاید و نظر مخالف خودش را هم بگوید؛ منتها شما جوانِ دانشجوی انقلابیِ مسلمانِ ولائی، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پیدا کنید که بتوانید قشنگ بروید با خونسردی در مقابل او قرار بگیرید و استدلال او را باطل کنید؛ این خوب است، این درست است.
🔹 البتّه کرسی آزاداندیشی یک ترتیبات و آدابی دارد که باید عقلای مسئولین دستگاه‌ها بنشینند این ترتیب و آداب را -که بتوانند درست هدایت کنند این کرسی‌ها را که کار خودش را انجام بدهد- مشخّص کنند.

🔻 بیانات در دانشگاه فرهنگیان
۱۳۹۷/۰۲/۱۹
🔹 دانش‌آموز باید در طول این دوازده سال، جایگاه خود را در این کاروان عظیمی که به سمت پیشرفت در جامعه‌ی اسلامی حرکت میکند، پیدا کند؛ باید بداند که در این مجموعه‌ی عظیم، در این حرکت عظیم او چه‌کاره است؟ جایگاهش کجا است؟ شأنش چیست؟ برای خودش نقش تعریف بکند؛ ما باید این‌جور فرزندانمان را تربیت بکنیم. دانش‌آموز، در مدرسه به‌وسیله‌ی شماها تربیت میشود؛ باید دارای حسّ مسئولیّت تربیت بشود؛ دارای روحیّه‌ی آزاداندیشی تربیت بشود؛ راستگو تربیت بشود؛ بلندهمّت تربیت بشود؛ شجاع، فداکار، پاک‌دامن، پرهیزکار؛ نسل تربیت‌شونده‌ی در اختیار شما، باید با این خصوصیّات تربیت بشوند؛ افق دید اینها است.

🔻 بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
۱۳۹۸/۰۳/۰۱
🔹 تشکیل میزگردها و کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها که بنده مکرّر این را تکرار کرده‌ام و تأکید کرده‌ام و توصیه کرده‌ام؛ و خب خیلی پیشرفتی نداشته. چه کسی باید این را بکند؟ [اگر] منتظر باشید که رئیس دانشکده یا معاون فرهنگی یا مانند اینها بکنند، فایده‌ای ندارد؛ خودتان باید بکنید. در دانشگاه‌ها کرسی‌های آزاداندیشی را باید تشکیل بدهید؛

🔶با تأمل در این سخنان سعی کرده ام، کلیدواژه ها و تعابیر مهم و راهگشا را در ادامه ذکر کنم:
1- آزاداندیشی، برای چه؟
• برای گسترش و توسعه واقعی فرهنگ و اندیشه و علم (8 بهمن 81)
• برای تولید نرم افزار علمی و دینی (16بهمن 81)
• تا اندیشه ها در همه حوزه ها فعال شود (16بهمن 81)
• برای بیدار کردن عقل جمعی (16بهمن 81)
• برای تولید علم و اندیشه دینی (16بهمن 81)
• برای تمدن سازی و جامعه پردازی (16بهمن 81)
• برای پخته شدن، ورز خوردن و ورزیده شدن (اردیبهشت 84)
• برای آماده شدن برای ادامه این راه طولانی و دشوار (اردیبهشت 84)
• باری رشد فکری و علمی (شهریور 84)
• برای رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی (خرداد 85)
2- آزاداندیشی، هدف اصلی انقلاب اسلامی (16بهمن 81)
3- آزاداندیشی، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه ورزان (16بهمن 81)
4- آزاداندیشی، یک روش اجتهاد و استنباط معارف دین (آبان 85)
5- آزاداندیشی، جایش در جلسات تخصصی است نه در جلسات عمومی مثل تلوزیون زیرا در جلسات عمومی آن کسی که حق است، لزوما غلبه نخواهد کرد. (مرداد 89)
6- آزاداندیشی و کرسی های آزاداندیشی برای پیشرفت علم (مهر 90)
7- کرسی های آزاداندیشی، آدابی دارد؛ ولنگاری نیست (تیر 94)

آزاد اندیشی نقطه بزنگاه ممساله پیشرفت

آزاد اندیشی نقطه بزنگاه مساله پیشرفت ( مختصات راهبردی )

اگر حرف محسن رنانی را بپذیریم که مهارت گفتگو یکی از شاخص های توسعه است باید در تصویری که از پیشرفت برای خود می‌سازیم تکلیف خود را با این شاخصه مشخص کنیم.

یکی از ضرورت های راهبردی که میتوان برای آزاداندیشی مطرح کرد این است که شاید نتوان بدون آن پیشرفت را رقم زد.

جامعه فکور و آزاد اندیش تنها جامعه ای است که نسخه تجدد را بدون چون و چرا نمی‌پذیرد و سعی میکند به جای تابع بودن بیاندیشد. این جامعه با فریب آزادی که از رنساس به بعد سر داده شد بر خود نمی‌هراسد و از ترس عقب افتادگی به هر چیزی که هویت آن را نشانه گرفته است، تن در نمی‌دهد.

اگرانقلاب اسلامی پرچم دار گفتگو بشود تمام فریب های به اسم آزادی و با ادای گفتگو رنگ خواهند باخت وجهان تشنه حقیقت و خسته از دروغ، تصویر ما از عالم را خواهند پذیرفت.

ما تصویر از آینده غرب را برای بشر نه می پذیرم و نه حاضریم حتی لحظه ای با آن همراهی کنیم. این اعتماد به نفس تاریخی و ملی و توحیدی این اجازه را به ما میدهد که راحت بگذاریم دیگران در مورد ما در مورد تصویر ما از آینده حرف بزنند و قضاوت کنند و ما بدون هیچ نیرنگی در یک هم شنوایی و هم فهمی حرفمان را بزنیم.

مساله آزاداندیشی را باید در لایه جهان اندیشی دید و به همین میزان باید به آن وزن راهبردی داد.

مساله بشر اگر امروز رهایی است این هدیه  را ما میتوانیم برجان تشنه او بدهیم. اگر امروز بشر خودش به این نتیجه رسیده که توسعه بیشتر از آنکه یک مسیر برای رسیدن به آروزهای دیرینه انسان باشد، یک ایدئو لوژی برای توجیه به سلطه کشیدن طبقه های فرودست است، این وظیفه ما است  که تصویر خود از آینده را به او بدهیم تا گرفتار نهیلیسم نشود. این راباید دانست که برای برون رفت از این پوچی باید راهی به سوی حقیقت و آینده گشود و آزاد اندیشی راه رسیدن به همین راه است

الگوی حل مساله انقلاب 2

پدیده انقلاب اسلامی نمونه ای خوب از نوع الگوی حل مساله اسلام سیاسی در مکتب امام خمینی است. امام از همان ابتدای امر دو هدف را مورد توجه اراده  خروشان مردم قرار داد : براندازی نظام پهلوی و براندازی محمد رضا پهلوی. انقلاب اسلامی در گیر ودار حرکت خود و کشاکش تقابل با اراده های هم عرض خود و اراده نظام شاهنشاهی هیچ گاه دچار نسیان و غفلت از این دو هدف نشد.چنان این دو مهم در ذهنیت مردم مورد قبول واقع شده بود که کمتر از آن هدف پاسخ به سزایی به فهم مردم نبود و تصویر اهداف بلند تر در قدم اول تصویر غیر واقعی برای مردم به شمار می آمد.

 

انقلاب اسلامی به ما نشان داد که اراده مردمی در ساحت کلان خود زمانی محقق می شود که امری معین و حسی و قابل اشاره مورد هدف قرار گرفته شود. به تعبیر فلسفی مقوله جهت و هدف امری است غیر قابل انقسام و به تعبیر ابن سینا جهت همان مقصد متحرک است و از معقولاتی است که وضع دارند. به همین خاطر  اراده مردم به طریق و امتداد یک مقصد تعلق نمی گیرد.

پیشرفت از همین معقولاتی است که وضع مشخصی ندارند و امتداد و طریق حرکت می باشند. پیشرفت تا زمانی که به  نقاط معین و مشخصی بر روی زمین تبدیل نشود مورد اقدام قرار نخواهد گرفت. گفتمان پیشرفت اگر برای تغییر باور و ذهنیت مردم و به منزله گریزگاهی است از نسیان هویت رهیافت خوبی اما اگر اقدام  را هدف گرفته است، هیچ گاه دست رسی به اراده عمومی پیدا نخواهد کرد.

منطق ولاء اسلامی

در منطق ولاء اسلامی حاکمیت وظیفه تحقق استقلال را در جامعه خویش دارد. اما مرزهای استقلال به گونه ای نیست که آزادی فردی آحاد مردم را مورد خدشه قرار دهد. استقلال به عنوان ارزش متعالی تاجایی اصالت دارد که دست درازی به اندیشه و قلب مردم نکند. فلذا به هیچ عنوان نه حق تفتیش عقائد مردم را دارد و نه حق دارد با تحمیل یا فریب تفکر و اندیشه را از مردم سلب کند. و در افق بالاتر در حاکمیت اسلامی ، دعوت به آزاد اندیشی  از سوی حاکمان به عنوان راهبرد اصلاح اجتماعی رقم می خورد.

 

دعوت به آزاد اندیشی در حاکمیت اسلامی به منظور ارتقا هم فهمی در نوع تحقق ولایت است. اساسا ولایت با وجود آن که باید خود فیاض اندیشه ها در جامعه باشد و در افق بالاتری قرار داشته باشد اما برای اعمال ولایت طریق جز هم فهمی با آحاد جامعه ندارد. و ارتقا این فهم جز از راه آزادی اندیشه محقق نخواهد شد.  آزادی اندیشه با این تصویر هم منش تربیتی ولایت اسلامی است و هم منش راهبری آحاد جامعه است. و استقلال حقیقی زمانی محقق خواهد شد که دستاورد اندیشه توده مردم باشد. و همه مردم با تمام سلایق خود وارد مساله اندیشیدن درباره سرنوشت خود و جامعه باشند

الگوی انقلاب اسلامی(آزاداندیشی تحول باطنی یا تحول ظاهری)

پدیده انقلاب خود منبعی معرفتی برای درک و استیعاب هر گونه تحول در ساحت های مختلف بشری است. انقلاب اسلامی با الهام از آیه ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم در ساحت باطنی و ساحت ظاهری قابل تحلیل است. اسقاط نظام پهلوی و تغییر نظام حاکمیت ایران در ساحت که در  ظاهر بنا شده بر تحولات سلوکی ملت ایران است که حضرت امام از آن به عنوان تحول روحی یاد می کنند، و بزرگترین دستاورد انقلاب بر می شمارند.

 

حرکت سلوکی باطنی و تحولات اجتماعی ، حرکت از مقیدات به سمت اطلاقات است. همان طور که در ساحت ظاهری بخشی از پروژه ای تحقق شریعت پیش می رود در ساحت های زیرساختی نفوس انسانی نیز قدم به قدم حرکت صورت می گیرد. حضرت امام بزرگترین نشانه های و علائم رشد باطنی ملت ایران را دراولین قدم از تحقق تمدن اسلامی ، نترسیدن از ارعاب، محقق شدن روحیه تعاون، ایثار و فداکاری و.. دانسته اند. و بزرگترین اتفاق در ساحت اندیشه را برای ملت ایران بازگشت به خویشتن خویش ایرانی اسلامی دانسته اند. که خود “نه” بزرگی به تاریخ شاهنشاهی ایران بود.

 

انقلاب اسلامی ایران به ما آموخت  یکی از زیر ساختهای تحولات ظاهری ، رهایی از قیودات اندیشه ای است. این قیودات دفعتا از ذهن جامعه باز نمی شود و این اغلال یا به قول امام فکر های استعمار زده و اندیشه های مخدوش شده باید در زیست حیات طیبه اندک اندک باز شود. به همین خاطر اگر آزادا ندیشه به مثابه بخشی از تحول باطنی یک ملت است انقلاب اسلامی به ما نشان دادکه تحقق آزاد اندیشی مطلق امکان پذیر نیست بلکه باید درباره به پدید آمدن آزاد اندیشی به نسبت هر قدم از تحول ظاهری بررسی کرد . و با در نظر گرفتن قدم بعدی انقلاب آزاد اندیشی را در این مرحله سنجید.

 

.

 

اهمیت راهبردی دستورات رهبر

جایگاه رهبر و دستورات او به حکم عقلا باید مورد اطاعت قرار بگیرد. اگر یک امت خیر و صلاح خودش را بخواهد یقینا اولویت را در تبعیت از فرامین رهبری که خودش از مسیر صحیح انتخاب کرده است قرار می دهد. عقلا حکم میکنند که امیر باید مطاع باشد و اطاعت از تشخیص های امیر را تا حدود بسیار زیادی لازم می دانند. مگر اینکه اشتباه امیر بسیار فاحش باشد و همه با آن مخالف باشند. در اینجا اگر امیر از نظر خود برنگردد یقینا منجر به درگیری و حتی عزل او از رهبری خواهد شد. اگر از دستورات رهبر اطاعت نشود و با او مخالفت شود، امت متشتت می شود و تقریبا شکست حتمی است.
به خصوص اگر این رهبر عادل باشد که از روی هوای نفس حکم نمیکند و حکیم باشد که در تشخیص مسیر از ذکاوت و درایت بی نظیری برخوردار باشد. در اینجا عقلا اهمیت راهبردی دستورات او را با تاکید بیشتری اقرار میکنند و امت را ملزم به پیگیری مطالبات او می دانند.

لذا فرامین رهبر، به بخصوص رهبر عادل حکیم از وزن راهبردی ویژه ای برخوردار است و پیروی از آنها جامعه را از تشتت نجات میدهد و به سمت هدف واحد متحد و یکدست میکند و در نتیجه به پیروزی نزدیک تر می شوند. در مقابل اگر اطاعت نشود، جامعه معرکه آرا میشود و چند دستگی و تشتت در جامعه بیداد میکند، چنین جامعه ای خود را از نعمت راهنمایی رهبر محروم میکند و به شکست نزدیک میشود. لا رای لمن لا یطاع.

«يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ، حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ؛ وَ يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ، حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنِّي؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ؛ وَ لَكِنْ لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاع..»

حفاظت شده: جایگاه راهبردی مطالبات پرتاکید رهبری

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (1) – طریقیت و موضوعیت

وقتی سخن از آزاداندیشی به عنوان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به میان می آید، و ادعا می شود که رهبر معظم به عنوان سکاندار انقلاب این ضرورت راهبردی را عامل رسیدن به مسائل بسیار مهمی مثل پیشرفت علمی و فکری و فلسفی و حتی رشد اجتماعی و … می دانند[1]؛ این مسئله پیش می آید که نسبت این ضرورت راهبردی با ضرورت راهبردی دیگر مانند گفتمان سازی که آن را نیز رهبری تسهیل گر زمینه اجرا و عمل،[2] خلق کننده یک بستر نظری برای نظریه‌پردازی،[3] رسوخ بخش یک آرمان در نخبگان، [4] همراه کننده کارگزاران نظام،[5] ایجاد کننده نهضت تولید علم،[6] می دانند چیست؟

این نسبت زمانی مهم تر می شود که ادعا شود که با گفتمان سازی مطلوبیت هایی که از آزاداندیشی مد نظر رهبری بود نیز تأمین می شود، پس ما باید تمرکز کنیم بر گفتمان سازی و مطلوبیت راهبردی آن را بیشتر ببینیم، و از صرف کردن هزینه و انرژی نخبگان روی این موضوع خودداری کنیم.

مخوصاً که این ادعا با این سخن نیز قرین شود که سخن رهبری در مرور زمان نقطه تمرکز پیدا کرده است و ایشان در وضعیت فعلی طرح راهبردی خودشان دنبال گفتمان سازی قیام جوانان برای پیشرفت هستند، و باید با این سویه ی تیز فرمان ایشان همراهی کرد و همه سرمایه ها را متوجه این نقطه کرد تا به نتیجه برسیم.

اما واقع قضیه این است که هر دوی این دو گانه را رهبری با ادبیات های بسیار مهمی مورد تأکید قرار دادند و این نشان دهنده این است که در نظرگاه شریف ایشان این دو عِدل و بدیل یکدیگر نیستند.

لذا باید در نسبت این دو واقعیت تأمل کرد که چه نسبتی بین این دو برقرار است و آیا می توان این دو ضرورت راهبردی را معاضد هم دید نه بدیل؟

اگر گفتمان سازی را به این صورت تعریف کنیم که «آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.» [7] گفتمان سازی یک روش پایه و عام است که جهت طریقی دارد و هر مطلوبیتی را با آن می شود تبدیل به باور عمومی کرد، لذا در گفتمان سازی این مفاد گفتمانی است که محتوای کار را تشکیل می دهد.

آزاداندیشی نیز یعنی حق گرایی و حق پذیری و هم خود مطلوبیت ذاتی دارد و در واقع یک مفاد گفتمانی محسوب می شود، و هم چون مفادی است که وقتی به یک پدیده اجتماعی رایج تبدیل بشود، بیشتر بستر برای پیش بردن حق و حقیقت می شود زیرا روحیه حق گرایی و حق پذیری را در جامعه نهادینه کرده است؛ جنبه طریقی پیدا می کند.

لذا اگر به آزاداندیشی به عنوان یک مفاد گفتمانی نگاه کنیم که خود نیاز به گفتمان شدن دارد، باید بگوییم که رابطه آزاداندیشی و گفتمان سازی به این صورت است که گفتمان سازی روش است و آزاداندیشی محتوا.

در این زاویه این دو از یک جنس نیستند که بخواهند بدیل یکدیگر قرار بگیرند، بلکه آزاداندیشی یک مفاد گفتمانی است که هر چند خود بعداً ممکن است باعث پیشبرد اهداف دیگری نیز بشود همانند همه مفادهای گفتمان دیگر، ولی برای رایج و دایر شدن آن در جامعه نیاز گفتمان سازی آزاداندیشی داریم.

پس نمی توان ادعا کرد که اگر گفتمان سازی یک وزن راهبردی در نظرگاه رهبر معظم انقلاب دارد، این می تواند بدیلی برای آزاداندیشی باشد که آن نیز وزن راهبردی بالایی دارد، بلکه گفتمان سازی خود به خود اصالت و مطلوبیت ندارد، بلکه مطلوبیت آن طریقی و روشی است که می توان به واسطه آن مفادهای مختلف راهبردی و مهم را تبدیل به یک پدیده اجتماعی رایج و عمومی کرد، ولی آزاداندیشی یک حالت و واقعیت اصیلی است که موضوعیت دارد و شما می خواهید که جامعه شما واقعاً آزاداندیش باشد.

[1] . بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد»(1385/3/29)

[2] «هم در زمینه‌ی مسائل نظریه‌پردازی کارهای مهمی ان‌شاءالله انجام خواهد گرفت، هم در زمینه‌ی گفتمان‌سازی، و هم در زمینه‌ی نزدیک کردن این گفتمان به اجرا؛ که البته اگر به صورت گفتمان در آمد، اجرای آن دیگر کار دشواری نیست. یعنی همان اشکالاتی که به مجلس و شورای نگهبان و دولت و غیره دارند، همه‌ی آنها برطرف میشود.»

[3] «باید از طریق گفتمان‌سازی و بهره‌گیری از دیدگاه‌های نخبگان و صاحب‌نظران، و با صبر و حوصله، الگویی فاخر، مستحكم و ارزشمند تدوین شود.»

[4] «لازمه‌ی تحقق الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمان‌سازی آن در جامعه است.» ()

[5] «تصمیم‌سازی کنید»، «گفتمان‌سازی کنید». این، مجری و مسئولین اجرائی را می‌کشاند دنبال این تصمیم، و تصمیم‌گیری خواهند کرد و عمل خواهد شد.» ()

[6] «فكر كنيد، بگوئيد، بنويسيد، در مجامعِ خودتان منعكس كنيد؛ آن كرسىهاى آزادانديشى را كه من صد بار ـ با كم و زيادش ـ تأكيد كردم، راه بيندازيد و اينها را هى آنجا بگوئيد؛ اين ميشود يك فضا. وقتى يك فضاى گفتمانى به وجود آمد، همه در آن فضا فكر ميكنند، همه در آن فضا جهتگيرى پيدا ميكنند، همه در آن فضا كار ميكنند؛ اين همان چيزى است كه شما ميخواهيد.

بنابراين اگر چنانچه اين كارى كه شما مثلاً در فلان نشستتان، در فلان مجموعهى دانشجوئىتان كرديد، فكرى كه كرديد، ترجمهى عملياتى نشد، به صورت يك قانون يا به صورت يك دستورالعمل اجرائى درنيامد، شما مأيوس نشويد؛ نگوئيد پس كار ما بىفايده بود؛ نخير. و من به شما عرض بكنم؛ در اين پانزده شانزده سال اخير، همين حركت علمىاى كه آغاز شده، همين جور آغاز شده؛ همين جور امروز علم شده يك ارزش؛ چند سال قبل اينجورى نبوده. ما همين‎طور روزبهروز هى پيش رفتيم. (بيانات در ديدار جمعى از نخبگان و برگزیدگان علمى 1390/07/13)

[7] تعریف منتخب استاد حجت الاسلام محمدرضا فلاح شیروانی در کتاب رسالت گفتمان سازی (چاپ نشده)

 

#یادداشت_351

14010928

طریقی و موضوعی بودن نسبت خواست رهبری با مطلوبیت ها

بسم الله الرحمن الرحیم

  • خواست رهبری یکی از مولفه هایی است که می تواند به عنوان یکی از مختصه های راهبردی مطلوبیت های جامعه باشد.
  • یکی از سوال هایی که در مورد این مختصه باید پرسید این است که نسبت راهبردی بودن آن مطلوبیت با خواست رهبری به صورت طریقی می باشد و یا موضوعی؟
  • به عبارت دیگر این که رهبری یک مطلوبیت را طلب می کنند و درخواست می کنند که جامعه به سمت آن حرکت کند نشان از چیست؟
  • خواست رهبری هم می تواند موضوعیت داشته باشد و هم می تواند طریقیت داشته باشد. گاهی اوقات خواست رهبری نشان از آن است که این مطلوبیت یک پدیده راهبردی می باشد و رهبر جامعه با بیان آن فقط جامعه را متنبه و متوجه به آن مطلوبیت می کند.
  • اما یک شأن دیگر رهبر این است که با تاکید و بیان برخی از مطلوبیت ها می تواند به آن ها شأن و جایگاه راهبردی ببخشد. یعنی علاوه بر این که رهبری می تواند با بیان برخی مطلوبیت های راهبردی، جامعه را نسبت به آن ها آگاه کند، حتی می تواند برخی از مطلوبیت هایی که در نگاه اولیه در جایگاه راهبردی نیستند را با درخواست و تاکید خویش، در مقام راهبردی قرار دهد.
  • این شأن و جایگاه به سبب ساخت اجتماعی می باشد. یعنی وقتی که جامعه ایران با این ساخت اجتماعی اداره می شود رهبر جامعه به سبب جایگاه والای هدایت و راهبری خویش این حق و شأن را دارا می شود تا بتواند مطلوبیت ها مختلف را به عنوان پدیده های راهبردی برای جامعه و اجتماع تعریف کند.
  • لذا خواست رهبری در نسبت با مطلوبیت ها هم شأن طریقی دارد و هم شأن موضوعی. به عبارت دیگر خواست رهبری به صورت موکد می تواند خبر از راهبردی بودن آن مطلوبیت ها بدهد حال یا آن که بالذات راهبردی باشد و یا آن که به سبب خواست ایشان راهبردی شود.

وزن راهبردی غیر از مطلوبیت راهبردی است! – فرق میان دیدگاه ملی و شرعی به مختصه ی خواست رهبری

بسم الله الرحمن الرحیم

در مختصات راهبردی آزاد اندیشی اولین نکته ای که مطرح میشود این است که این مساله مطالبه ی رهبری است؛ ذیل این مختصه آن را از دو حیث مجزا دارای وزن راهبردی بیان میکنند به این بیان که مطالبه ی رهبری هم با نگاه شرعی دارای وزن راهبردی است و هم با نگاه ملی.

سوال میشود که وزن راهبردی مطالبه ی رهبری از دیدگاه ملی به چه معناست؟

ایجاد شدن این سوال بخاطر این است که در این مورد دو فرض وجود دارد، یک فرض نهایتا بر میگردد به محتوای تشخیص و یکی نهایتا بر میگردد به صرف تشخیص دهنده.

به این بیان که :

یک وقت شما میگویید شخص اول یک کشور هر کس که میخواهد باشد، و در هر سیستمی (پادشاهی، نظامی ولایت فقیه و یا …) که میخواهد باشد، چون طبعا اشراف بیشتری بر مسائل مملکت دارد تشخیص او از جایگاهی متفاوت با تشخیص دیگران برخوردار است و احتمال اصابه در او بیشتر است. یعنی محتوای تشخیص او بخاطر جایگاهی که دارد مورد اعتنا تر است.

اما یک وقت شما میگویید کاری نداریم که محتوایی که او تشخیص داده است درست است یا نه، بلکه همین که او تشخیص داده است کافی است که به آن اعتنایی ویژه تر بکنیم، چرا که اراده ی او و تشخیص او چیزی است که در مجاری و شریان های حرکت کشور نمود پیدا میکند.

 

در تحلیل این دوحالت باید گفت در حالت اول در واقع این مختصه ی راهبردی چیزی افزون بر مختصات بعدی ندارد و همان هاست. تنها اینکه احتمال صحت آن ها را افزایش داده است. اما در حالت دوم چنین نیست و مختصه ای مجزاست.

ظاهرا و طبق تصریح جناب استاد در این دوگانه مراد از مشخصه ی راهبردی «خواست رهبری از دیدگاه ملی» همان حالت دوم است.

 

منتها از دل این بررسی ها و با توجه به اینکه در حالت دوم فارغیم از اینکه تشخیص شخص اول کشور درست است یا غلط، چنین به نظر میرسد که این مختصه تنها وزن راهبردی ایجاد میکند و نه مطلوبیت راهبردی؛ درنتیجه به عنوان مثال ممکن است گاهی چیزی دارای “مختصه ی راهبردی مطالبه ی شخص اول مملکت” باشد، اما خروجی این مختصه ی راهبردی این باشد که این چیز باید در اولویت مخالفت قرار بگیرد؛ بخلاف مختصه ی راهبردی “مطالبه ی رهبری از دیدگاه شرعی”.

 

چرا دیگر آقا آزاداندیشی را مطالبه نمیکند؟

در یادداشت قبل اشاره‌ شد که ترک مطالبه‌ی آزاداندیشی از جانب رهبر، چند مدلول می‌تواند داشته باشد در این یادداشت به یاری خداوند این بررسی می‌شود که کدام مدلول ترجیح دارد.

برای بررسی «دلالت» مطالبه آزاداندیشی نکردن رهبری، و عدم تکرار و تاکید بر این خواسته قدیمی، باید بیانات و فرمایشات ایشان در دوره‌ای که مطالبه‌ی آزاداندیشی وجود داشت، را بررسی کرد؛ هر چند قبل از این بررسی می‌توان از نوع مواجهه‌ای که با آزاداندیشی داشتند فهمید که اساسا از «آزاداندیشی» نمی‌توان دست برداشت و هنوز هم که هنوز است این مطالبه وجود دارد منتهی به دلایلی بیان نمی‌شود؛ اینکه یک خواسته‌ای مدام درخواست شود و تاکید بر آن در زمان‌های متفاوت و در دیدار‌های با اقشار مختلف صورت گیرد و در ادامه خود ایشان به تئوریزه کردن آن بپردازد و به تبیین آن مشغول شود و در سخنرانی‌های متعدد به آن اشاره کند و به آن ارجاع دهد و پی‌گیر گزارشات در خصوص تحقق این مطالبه و اقداماتی که در راستای آن صورت گرفته باشد و در تلاش باشد که نخبگان را برای این خواسته و مطالبه بسیج کند و به حرکت وادارد و حتی کار به جایی برسد که به خاطر برآورده نشدن این خواسته، گلایه کنند؛ صرف دیدن همین نحوه‌ی مواجهه و تعامل با آزاداندیشی از جانب یک رهبر، خود کافی است برای این که روشن شود که مطالبه آزاداندیشی، خاموش شدنی نیست؛ و اگر می‌بینید که این خواسته تکرار نمی‌شود، نه از آن رو است که دیگر چنین خواسته‌ای وجود ندارد؛ بلکه از قضا به خاطر برآورده نشدن این خواسته با این حجم از تکرار، دیگر ایشان این خواسته را تکرار نمی‌کنند چرا که جامعه مخاطب ایشان این ضرورت را درک نمی‌کند و نمی‌پذیرد. مگر در چند مورد از خواسته‌های رهبری، کار به گلایه کشیده است؟

البته اینجا ممکن است این احتمال هم مطرح شود که این مطالبه برآورده شده است به خصوص که دیدیم که این مطالبه چقدر برای ایشان داری جایگاه است و تا حد گلایه از برآورده نشدن آن هم ایشان پیش رفتند و پس الان که ایشان نسبت به آن سکوت کردند، با توجه به تاکیدات و تکرار‌ها و تبیین‌ها و … ایشان در قبل، این مطالبه برآورده شده است. البته این احتمال با کوچک‌ترین توجه و تامل نفی خواهد شد؛ چرا که با یک مراجعه کوچک به جامعه اطرافی خود به عدم تحقق آزاداندیشی پی‌خواهیم برد و حتی نمی‌توان ادعا کرد یک سطح پایینی از آنچه که مطالبه ایشان بوده است، محقق شده است؛ البته اگر قرار باشد کار تحقیقی صورت بگیرد، باید یک مطالعه عینی و میدانی صورت گیرد و آنچه تحت عنوان آزاداندیشی وجود دارد با آنچه خواسته‌ی رهبری بوده است مقایسه شود.

در این یادداشت فرصت نشد نگاهی به بیانات رهبری در خصوص آزاداندیشی پرداخته شود و اگر توفیق بود ان شاء الله در یادداشتی دیگر به این مهم پرداخته خواهد شد.

حسرت آزاد اندیشی

حسرت آزاد اندشی

بنظرمی‌رسد زمانی میتوانیم آزاد اندیشی را در سطح جامعه بالا بیاوریم که حسرت آن را در دل و جان مردم کاشته باشیم. مردم باید حسرت یک گفتگوی ازاد و یک اندیشه آزاد را داشته باشند.

این حسرت اگر بخواهد وسط بیاید باید صورتی از آن را تصویر کرد. باید صورتگری کرد. باید تخیل کرد. باید دانست که جامعه ای که تخیل نمیکند حرکت نمیکند. و تخیل کردن غیر از تعقل کردن است.

ما برای شکوفایی عقل و رشد و بالندگی فهم و فکر در جامعه باید صورت خیالی از جنس همین مطلب را رقم بزنیم. صورت زدن یعنی نشان دادن آینده. باید آینده را صورتگری کرد که درآن اندیشه بدون هیچ مانعی قابلیت طرح دارد و بدون هیچ مانعی شنیده میشود و بدون هیچ مانعی نقد می شود.

ما حسرت آزاد اندیشی نداریم چون آن را بی ربط به زندگی و فردای خود تصویر میکنیم و بود و نبودش را احساس نمیکنیم. ما حسرت آزاد اندیشی نداریم چون کسی به ما نشان نداده که جامعه به اضافه آزاد اندیشی چقدر لذت بخش است.

صورتگری از آینده به غیر از گفتمان سازی و الگو سازی است. هردوی این موارد با اهمیت در لایه مفاهیم صورت بندی می‌شوند و لازمند ولی غیر کافی.

دو چالش آزاداندیشی برای انتخاب آن به عنوان راهبرد مردم سالاری (3)

💠 دو چالش آزاداندیشی برای انتخاب آن به عنوان راهبرد مردم سالاری (3)💠

🔶 بررسی مسأله دوم: آیا هدف نهایی هدایت تمام انسان ها، این است که انسانها تماما از روی اندیشه و عقل، انتخاب و عمل کنند؟

1- عمل انسان متأثر از چند عامل است: وراثت – تیپ شخصیت (اگر این عامل را بپذیریم) – آموزش – فرهنگ عمومی جامعه – تربیت – تفکر

2- هدف اصلی هدایت انسانها چیست؟
🔹 به نظر می رسد هدف، این است که انسان از روی تفکر، بطور آزاد اراده و عمل کند نه از روی تأثر از تربیت و آموزش و فرهنگ و جو عمومی و غیره. بنابراین می توانیم بگوییم هرچه انسان عملش متأثر از امری غیر از فکر باشد، وزن اختیار و آزادی اش کم شده است.

3- آیا این هدف برای همه انسانها یکسان است؟

🔹 اول: یک احتمال این است که بگوییم بله؛ یعنی دین برنامه اش برای تمام انسان ها با همه تفاوت های استعدادی، هدایتی است که کاملا از روی تفکر و اندیشه باشد. لذا هرچه حضور اندیشه و تفکر کمتر باشد، درجه ایمان ضعیفتر و کمتر است و مطلوب نهایی دین این است که کاری کند که همه انسانها، تماما از روی اندیشه، انتخاب کنند و عمل کنند.

🔹 دوم: احتمال دیگر این است که بگوییم خیر؛ با توجه به اینکه حد و سعه وجودی انسانها باهم متفاوت است، نقطه هدف در هدایت انسانها و جوامع باهم متفاوت می شود. یعنی لازم نیست انسانهایی که از سطح بالای عقلانی برخودارد نیستند، رفتارشان تماما از روی عقل و تفکر باشد.
و بخاطر همین است که ائمه در پاسخ به سوالات افراد مختلف، پاسخ های مختلفی به قدر عقول آنها می دادند. ائمه برای بعضی استدلالی برای اثبات خداوند یا صفات او می آوردند که از نظر منطقی، جوابی برهانی نبوده بلکه جدلی بوده است و آن شخص هم با همان جواب جدلی، قانع می شده است. چرا ائمه جواب برهانی تام را به آنها نمی دادند؟ به نظر بخاطر این بوده که آن افراد، سعه وجودیشان در حدی نبوده است که لازم باشد بطور قطعی و برهانی خدا را اثبات کنند و بپذیرد.
(شاید شاید بتوانیم بگوییم گاهی نخبگی عقلی در حالت بدوی، پیچیدگی هایی را درک می کند که بخاطر آن، فطرت تحت الشعاع قرار میگیرد و مقداری از کار می افتد درحالیکه بعضی از انسانهایی که ذهنشان، ساده است و پیچیدگی ها را درک نمی کند، راحت تر بطور فطری حقایق را می فهمند و می پذیرند.)
بر این اساس چه بسا بتوانیم بگوییم، نقطه هدف بعضی از انسانها، این است که تماما متأثر از عقلشان باشند ولی نقطه هدف نهایی بعضی دیگر از انسانها، هدایت آنها با حکومت و فرهنگ عمومی است.

4- بناء بر احتمال اول، آزاداندیشی بهترین راهبرد است ولی بناء بر احتمال دوم، آزاداندیشی بهترین راهبرد برای دسته اول است ولی بهترین راهبرد برای دسته دوم، گفتمان سازی و فرهنگ سازی است.