فرهنگ عام و فرهنگ خاص

در عبادت بودن یا نبودن یک عمل و یا رفتار یک الگوی مفهومی می‌توان تصور کرد؛ یکبار عبادت به معنای عام داریم و یک بار عبادت به معنای خاص. در عبادت به معنای عام هر رفتار و فعلی اگر دارای حسن فاعلی و حسن فعلی باشد، با تغییر نیت می‌تواند داخل در عبادات شود؛ از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و خرید و فروش گرفته تا اعمالی بالا‌تر چون کمک به هم‌نوع و … این اعمال با وجود آنکه از جانب شارع عبادت شمرده نشده است، با الهی کردن نیت، می‌توان و بلکه باید جزو عبادیات به شمار آورد؛ البته بعضی از این مثال‌ها در برخی مواقع به آن‌ها تکیلف شرعی هم می‌شود، مثل وجوب خوردن غذا برای حفظ جان ولی در این مورد هم برای ساقط شدن این وجوب از گردن مکلف، لازم نیست نیت قرب بکند، هر چند می‌تواند نیت کند، ولی این قبیل از جمله توسلیات است و نیازی به نیت قرب ندارد. این می‌شود عبادت به معنای عام.

ولی برخی امور دیگر هستند که توسط شارع به عنوان عبادت شمرده شدند و عبادت بودن آن‌ها به جعل شارع مقدس است و اساسا بدون نیت قرب این موارد محقق نمی‌شود، مثل نماز و یا روزه که رکن نیت در آن اساسی است و در واقع یک امساکی است که باید همراه با نیت باشد. این قبیل عبادیات، عبادیات خاص هستند که شاید بتوان مناط آن را شرط نیت در آن‌ها دانست.

این الگوی مفهومی که در عبادت عام و خاص تصویر شد را می توان به تعریف فرهنگ تسرّی داد؛ ما یک فرهنگ به معنای عام داریم که حتی بسیاری از امور را می‌توان با نگاه‌های فرهنگی داخل در آن کرد؛ به عنوان نمونه تواضع دخیل در فرهنگ عام می‌شود و یا نمونه‌ی دیگر غرب‌زدگی است. غرب زدگی یک فرهنگی است که در اکثر عرصه‌ها در دوران ما وجود دارد، در عرصه‌‌های اقتصادی، در تعلیم و تربیت، در نظامات و سیستم‌های اداری و … و حتی در خود عرصه‌ی فرهنگ هم فرهنگ غرب زدگی وجود دارد. این فرهنگ به معنای عام است.

در کنار آن فرهنگ به معنای خاص هم داریم که اموری است که بالاصالة فرهنگی هستند و نیازی نیست که نگاه خاصی به آن داشت تا آن را فرهنگی دانست؛ به عنوان نمونه کتابخوانی، فیلم و سینما، موسیقی، ادبیات،‌ نقاشی، مجسمه‌سازی، خطاطی و … را می‌توان جزو فرهنگ به معنای خاص برشمرد.

ایستاده در غبار

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_153
#جلسه_380
#ایده_فرهنگی_مادر

?ایستاده در غبار

دست های شیاطین در جامعه ما دارند خودشان را نشان می دهند. هجمه های فرهنگی دارد در جامعه ما رسوخ پیدا می کند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، این هجمه ها مهم ترین سرمایه ما را هدف قرار داده ند و آن هم ایمان ماست. ایمان هایی که سرمایه ما بود و بر اساس آن قیام عظیم انقلاب اسلامی را در پشت سر رهبر کبیر انقلاب به ثمر رساندیم، ایمانی که مایه اصلی ما بود و ما را در هشت سال دفاع مقدس در مقابل دشمنان اسلام سرافراز کرد. این ایمان در معرض هجوم است.

سپهبد شهید علی صیاد شیرازی

حرکت جهادی که از قبل انقلاب با رژیم پهلوی درگیر بوده و توانست با مقاومت و از خودگذشتگی جان های مقدس این انقلاب شکوهمند را به پیروزی برساند از بدو پیروزی تا الان که 43 سال از عمر شریفش می گذرد همیشه مورد هجمه دشمن بوده
تجربه هرگونه دشمنی را دیده
از 8 سال دفاع مقدس در جنگ نظامی که تمام ایمان در برابر تمام کفر ایستاد و مقاومت کرد و با تقدیم 213 هزار شهید توانست این خطر عظیم را دفع کند و دشمن را مغلوب کند اما دشمنی دشمن تمام نشد
فتنه های تجزیه طلبی نیز حربه دیگر دشمن بود تا بتواند این انقلاب را با تجزیه و جنگ های قومیتی نابود کند که در این عرصه هم شکست خورد اما از این حربه دست برنداشته و در موقعیت های مختلف در آتش این تفرقه می دمد.
اما اینها که عمدتا در جنگ سخت ونظامی بود و دشمن فهمید که این مسیر منتهی به اهداف شومش نمی شود راه محاصره اقتصادی و فشار اقتصادی و تحربم را شروع کرد حتی به قیمت جان افرادی که برای بیماری های خاص محتاج دارو های خارجی بودند وهیچ نهاد و ارگان و شخصی نبود که تحریم نشود
اما در این عرصه دشمن موفقیت های کسب کرد اما ملت ایران با صبر و مقاومت توانستند با سختی در نهایت در این جنگ نیز موفق شوند

دشمن در گام بعدی فهمید آنچه باعث ترویج این انقلاب شده قدرتمندی اوست دشمنی او در زمینه های علمی هم شروع شد
از جذب نخبگان ایرانی با وعده های کذایی تا ترور دانشمندان و خرابکاری در مراکز علمی و هسته ای اما مردم فارس همان کسانی بودند که پیامبر اکرم وعده داده بود اگر علم در ثریا باشد هم مردمان فارس به آن خواهندر سید

به طور طبیعی استکبارجهانی و یارانش در دشمنی حرفه ای تر شده بودند و البته گزینه های زیادی را تجربه کرده و تلخی شکست را زیر زبانشان مزه می کردند

حالا تمام هدفشان شده قلب و فکر جوان ایرانی جمعبندیشان این است که برای براندازی باید اعتقاد آنها را هدف گرفت
جبهه کفر با تمام امکانات رسانه ای از شبکه های ماهوار ای ،گیم، فیلم و انیمیشن،کتاب و… در تدارک بزرگترین و کاری ترین نبرد به پیکره این انقلاب کردند
و فقط ناخدا کشتی بود که از این طوفان بلا همه را مطلع کرد:

تهاجم فرهنگی، به مقصود بیاعتقاد کردن نسل نو انجام میگیرد؛ هم بیاعتقاد کردن به دین، هم بیاعتقاد کردن به اصول انقلابی و آن تفکر فعالی که امروز استکبار از آن میترسد و قلمرو قدرتهای استکباری را به خطر میاندازد.
۱۳۷۰/۱۰/۲۵

دشمن از راه اشاعه‌ی فرهنگ غلط – فرهنگ فساد و فحشا – سعی می‌کند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می‌کند، یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما می‌کند. چه کسی می‌تواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و می‌تواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتار است که نمی‌تواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص می‌تواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی می‌تواند دفاع کند.لذا، چندی پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهی از منکر کنند.» الآن هم عرض می‌کنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعی شماست. امروز مسؤولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست

و ادبیات تهاجم فرهنگ ،شبیخون فرهنگی، جنگ فرهنگی، ناتو فرهنگی، غارت فرهنگ، قتل عام فرهنگ و… شروع شد

والان جمهوری اسلامی در دهه چهارم عمر خود مثل رزمنده ای یکه و تنها در میدان جنگ فرهنگی ایستاده و تمام ضربات را بجان می خرد و همچنان علم را بالا نگهداشته
ایستاده در غبار در یک کارزار فرهنگی

نگاهی به تعریف فرهنگ

تعریف فرهنگ به عام و خاص تقسیم بندی شد که البته این تقسیم بندی به نظر نادرست است.فرهنگ را اگر مجموعه ای از نگاه ها،باورها ،گرایشها ،پسندها، اخلاق،رویه ها،طرحواره ها و به طور خالصه فاکتورهای انسانی ای که به یک پدیده اجتماعی تبدیل شده است بنامیم پس فرهنگ به این معنا تشکیل دهنده هویت یک جامعه است.البته می توان این فرهنگ را ضیق و توسیع داد.یعنی می توان فرهنگی که ناظر بر بهداشت است و یا فرهنگی که ناظر بر مدیریت است را جدا کرده و در یک بسته فرهنگی دسته بندی کرد.به عبارتی می توان فرهنگ مضاف را به معنای فرهنگ خاص در نظر گرفت مثل فرهنگِ بهداشت،فرهنگِ پزشکی،فرهنگِ دیپلماسی.اما اگر قیدی که به فرهنگ می خورد قید عام باشد می توان فرهنگ عام نامید.البته اگر قید عام هم نیاید چون مطلق است همان معنای فرهنگ عام را خواهد رساند.یعنی چه بگوییم فرهنگ و چه بگوییم فرهنگِ عام هر دو می تواند به یک معنا باشد البته با مسامحه که صرف مطلق وجود دارد.

تأثیر فرهنگ در نگاه به زندگی

علاوه بر تاثیری که فرهنگ در سبک زندگی دارد، در معنا کردن زندگی نیز، فرهنگ تاثیر جدی دارد. فرهنگ پذیرفته شده توسط ما مشخص می کند درمورد پدیده ها و اتفاقات اطراف خود چه قضاوتی داشته باشیم. اینکه نگاه ما به فقر چه باشد و فقر را، به عنوان فلاکت و بدبختی نگاه کنیم، یا به عنوان سبکباری بنگریم ، بستگی به فرهنگی که در آن تنفس می کنیم، دارد.
اینکه تلاش برای کسب رزق بیشتر را، دنیا خواهی تفسیر کنیم، یا کسب رزق حلال برای خانواده و صدها مثال دیگر، مثل انتخاب کردن تحمل سختی ها، که به اشکال مختلف می توان به آن نگاه کرد، همگی ریشه در فرهنگی که خود آگاه یا نا خود آگاه پذیرفته ایم، دارد. لذا تغییر فرهنگ حاکم بر اذهان مردم اهمیت زیادی دارد. چرا که حتی پیشرفت اقتصادی نیز، تا وقتی فرهنگ (ذهنیت) مردم اصلاح نشود، به درستی فهم و تفسیر نمی شود.

ایستاده‌ایم!

ما ایستاده‌ایم.

سال هاست که ایستاده ایم.

انقلاب اسلامی ما محکم و استوار ایستاده است.

ما بزرگترین طاغوت و استکبار عالم را نفی کرده ایم و نفی می کنیم. هر لحظه مبارزه با مشرکان عالم، یعنی اعتلای کلمه توحید!

بزرگترین استکبار امروز، امریکاست. همان که نمود مکتب انسان‌محورِ خداناباور است. همان که فریاد انا ربکم الاعلایش در مقابل قوانین الهی قد علم کرده است. همان که با هر گونه دین و قدرت دینی مخالف است.

ما به حکم توحید ایستاده ایم.

ما گفته ایم پروردگارمان الله است و در این را استقامت کرده ایم. ما در این مسیر نه خوفی داریم و نه حزنی. ما امداد ملائکه را حس می کنیم. دعای خوبان عالم، نیت ها و اعمال ما را خالص و متقن می کند.

راستی چرا نمی بینیم؟! چرا این همه دستاورد را ساده می گیریم؟! مردم ما ایستاده اند. در مقابل جنگ احزاب تمام مستکبران عالم. در مقابله عظیم ترین هجمه رسانه ای تاریخ! مردم فرهیخته و رشید ما محکم ایستاده اند. چرا نمی بینیم؟!

خوب است لیستی از استقامت ها و دارایی هایمان را ببینیم.

بر اساس شاخص های متعدد، دین دارترین مردم دنیا را داریم. شاخص حجاب را هم ببینیم، محجبه ترین کشوریم. در زمانه ای که مدرنیته همه چیز انسان را برده، و کشورهای اسلامی دیگر نشانی از مسلمانی برایشان نمانده، کمی جابجا شدن روسری بخشی از زنان جامعه، می شود بهانه ای برای ندیدن همه دین داری ها و مسلمانی ها و استقامت های این مردم موحد و شریف!

نفی بزرگترین شیطان زمانه، و نپذیرفتن ولایت چنین طاغوتی، ما را در بزرگترین مصاف حق و باطل، در جبهه حق قرار می دهد، این به این معنا نیست که همه چیزمان کامل است، البته ما در درون خود هم استکبار داریم، اما قدم اول را محکم و درست برداشته ایم و پای تمام هزینه هایش هم ایستاده ایم و در این مسیر رشد کرده ایم. یک رشد سلوکی جمعی.

 

الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا لاخوف علیهم و لا هم یحزنون!

فرهنگ، مزیت اصلی انقلاب اسلامی

یکی از نکات ویژه ای که استاد مطرح کردند این بود که دشمن شاید در ابتدا می ترسید که روی فرهنگ با ما درگیر شود چون می دید اصل حرف و زور ما در فرهنگ است و الا در زمینه اقتصاد یا تکنولوژی و رسانه و… که چیز خاصی نداریم.

اما به مرور وقتی فشلی ما را دید و تجربه کرد که ما از این ناحیه آسیب پذیر هستیم تشویق شده و اکنون دارد دائما از این ناحیه به ما ضربه می زند.

اما این واقعیت را چطور باید تحلیل کرد که بیشترین زور ما در فرهنگ است؟ چطور باید این را تبیین کنیم که به خوبی فهمیده شود؟

به نظر می رسد از دو زاویه این سخن قابل پیگیریست .

یکی از این زاویه که جوهره ی اصلی هر فرهنگی فکر و اندیشه ی پشتیبان آن است. ما که از اندیشه ی غنی توحیدی برخورداریم به حکم “الإسلام یعلو و لا یعلی علیه”  قطعا از ظرفیت بزرگی در پشتیبانی از فرهنگمان بهره مندیم.

اما زاویه ی دیگر آن است که نه تنها در مقام جوهره ی سخن، بلکه در مقام عینیت تاریخی هم ما گذشته ی پرحشمت و چشم نوازی داشته ایم. پیشرفت های فرهنگی مسلمین در طول تاریخ برای هیچ حقیقت جویی قابل انکار نیست . اهتمام مسلمین در طول تاریخ به علم، به حقوق انسان، به اخلاق، به حقایق هستی و به زندگی متاعی ست که مغرب زمین فرسنگ ها از آن فاصله دارد .

ما اگر دهان بگشاییم و واقعیت خودمان را به خوبی روایت کنیم همه خواهند فهمید که چه قدرت و اقتداری می توانیم از خودمان در فرهنگ بروز دهیم.

نمونه اش دفاع مقدس ماست که حضرت آقا در موردش می گویند: هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدت‌های طولانی ملت ما می‌تواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند و مصرف کند و سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری کند.»

مراد از بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور ( قسمت اول )

  • حضرت آقا در شهریور سال 1400 فرمودند که ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد.
  • این جمله، دو بعد مهم دارد یکی ساختار فرهنگی است و دیگری بازسازی انقلابی. برای بررسی دقیق این جمله باید دو بعد را مورد مداقه قرار دهیم.
  • مراد از ساختار فرهنگی چیست ؟ مراد از ساختار فرهنگی، نرم افزار فرهنگی است یا سخت افزار فرهنگی؟ تبادر اولیه از ساختار ، سخت افزار و سیستم اداری آن می باشد. اما شاید بتوان این لفظ را با بیانی دیگر تقریر کرد و مراد از ساختار را بیش از این که به سخت افزار فرهنگی نسبت دهیم به نرم افزار فرهنگی متعلق بدانیم. نزم افزار آن شیوه و فرایند و مدل حل مسئله می باشد.
  • برای تمیز بیشتر این دو وجه می توان این گونه توضیح داد که وقتی حرف از بازسازی سخت افزاری زده می شود ، دغدغه اصلی بر روی تغییر و تحول چارت سازمانی و نسبت نهادها و سازمان های فرهنگی و نسبت آن ها با مسئله های فرهنگی است. اما وقتی حرف از بازسازی نرم افزاری می شود، دغدغه به سمت چگونگی پاسخ به مسئله و راهبردهای حل آن مسئله معطوف می شود. به عبارت دیگر تغییر سازوکارهای پاسخ برای مسئله ها.

ارسال رسل برای فرهنگ

 

وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول ٍ إِلآ بِلِسَان ِ قَوْمِه ِ لِیُبَیِّن َ لَهُم (ابراهیم ،۴)

اساسا برای پیشبرد هر پروژه‌ای باید وارد عرصه‌ی فرهنگ شد. بدون ورود به عرصه‌ی فرهنگ امکان ایجاد پروژه و پیشبرد آن وجود ندارد. خداوند متعال هنگامی که رسولی را برای قومی می‌فرستد، بر اساس لسان قوم می‌فرستد؛ با توجه به تعلیلی که از انحصار ارسال رسول به زبان قوم در ادامه آیه می‌آید که  تبیین برای آن قوم باشد، شاید بتوان گفت این لسان قوم تنها زبان و لغت آن قوم نیست که البته هم‌زبان بودن با آن قوم ضروری است؛ منظور این است که وقتی قرار است تبیین حق و حقیقت با ارسال رسول برای آن قوم صورت گیرد، برای این تبیین صرفا هم‌زبانی کافی نیست، بلکه باید با فرهنگ آن قوم آشنا باشد؛ لذا شاید بتوان گفت مراد از لسان قوم فرهنگ آن قوم است؛ و چه آنکه خود زبان و لغت یک قوم هم داخل و جزئی از فرهنگ یک قوم است.

رسولان هم برای کار فرهنگی فرستاده می‌شوند؛ رسول هم کار خود را فرهنگی پیش می‌برد؛ اینکه بر روی مسئله‌ی تبیین تاکید می‌شود، نشان از پیشبرد فرهنگی دارد؛ والّا در غیرفرهنگ که نیازی به تبیین حق و حقیقت نیست، نیازی به حرف زدن نیست که بخواهد به لسان قوم باشد یا نباشد. اینکه لسان قوم و تبیین مورد تاکید قرار می‌گیرد، به خاطر اهمیت و جایگاه فرهنگ است.

فرهنگ و جایگاه آن

فرهنگ با دیگر عرصه ها می تواند نسبت های مختلفی بگیرد مثلا فرهنگ می تواند حامل برخی اهداف در عرصه ها دیگر باشد.برخی اوقات می تواند خیزشگاه اهداف عرصه های دیگر باشد.ولی مذاق فرهنگ به نظر می رسد با دیگر عرصه ها یک حالت پایه ای دارد.یعنی می تواند چرخه فرهنگ بدون اقتصاد بچرخد البته به سازه ی فرهنگ آسیب هایی وارد خواهد شد ولی اقتصاد بدون فرهنگ یعنی فقر یعنی فلاکت و همین طور در فضاهای دیگر.اگر بخواهیم درست فرهنگ را تقریر کنیم می توانیم بگوییم فرهنگ درست سیاست و اقتصاد و غیره را به همراه خود می آورد ولی عرصه اقتصاد توان ایجاد عرصه های دیگر را ندارد.به نظر می رسد فرهنگ مفهومی عام تر از دیگر عرصه ها است لذا نباید اینگونه تقریر شود که فرهنگ یک زاویه نگاه به جامعه است و سیاست هم یک زاویه نگاه دیگر به جامعه است و این دو در عرض یکدیگر هستند.زاویه نگاه فرهنگ هم عام تر به نظر می رسد و هم یک زاویه نگاه اساسی و بنیادی است.اساس بودن فرهنگ مقوله خاصی از این عرصه و زاویه نگاه ساخته است.

جای ایده های مادر

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتن ایده ی مادر که خروجی نگایه خاص به حل مساله است، جای اصلی اش کجاست؟

آیا چنین است که دارندگان ایده ی مادر جایگاه خاص پیدا میکنند؟

و یا اینکه کسانی که جایگاه خاص دارند باید ایده ی مادر داشته باشند و یا حداقل به دارندگان ایده های مادر مراجعه کنند؟

 

در هر صورت از این جزئیات که گاه برخی تاملات حول آنها میتواند گره گشایی هایی در ذهن ما داشته باشد، این سوال مطرح است که مصرف ایده های مادر در کجاست؟ و به کار چه نوع حوائجی می آیند؟

شاید گفته شود خصوصیتی در این مورد وجود ندارد، و به کار همه نوع حاجتی می آیند، اما آیا واقعا چنین است؟

اگر مادر بودن ایده ی مادر از این جهت باشد که ابعاد متفاوتی را در بر میگیرد، و جهات مختلفی را پوشش میدهد، و همچنین به اهداف متعددی میرساند، آیا می توان گفت که این شاخصه در همه ی موضوعات قابل ردیابی است؟ یعنی آیا چنین است که در همه ی موضوعات ابعاد متعدد و اهداف مختلف و متنوع قابل تصور است؟

اگر نمیتوان چنین گفت، پس این مسائل اوصاف چه موضوعاتی هستند؟

 

مثلا آیا ویژگی موضوعات تمدنی است؟
یا آیا ویژگی موضوعاتی در ناحیه ی سررشته داری است؟

تقریر نسبت فرهنگ با سیاست و اقتصاد

فرهنگی به دو معنا در ادبیات قوم به کار برده میشود:

?فرهنگ به معنای خاص که قسیم سیاست و اقتصاد است. در واقع فعالیت های اجتماعی به سه نوع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی تقسیم میشود. در این معنا فرهنگ جنس قسمتی از فعالیت های اجتماعی را مشخص میکند لذا در اینجا بیشتر از ترکیب «کار فرهنگی» استفاده میشود.

?در معنای دیگر فرهنگ به معنای عام مراد است. در این معنا فرهنگ به عنوان یک رویکرد در نظر گرفته میشود، نه جنس فعالیت های خاصی که قسیم اقتصاد و سیاست باشد. بلکه رویکردی است که در میتواند بر بسیاری از فعالیت ها حاکم باشد.

?به نظر می رسد در «ایده فرهنگی مادر» که فرهنگ را به عنوان مهم ترین مسئله و مهم ترین راه حل برای حل بسیاری از مسائل و بحران ها، ولو مسائل سیاسی یا اقتصادی معرفی میکنیم، مراد از فرهنگ همین معنای دوم از فرهنگ و معنای عام آن است. فرهنگی که می تواند در صدر اولویت های کشور قرار گیرد و به وسیله ایجاد فرهنگ سازی گره های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را حل کند.

ریشه انسان شناختی زیربناء بودن فرهنگ

بسم الله

اینکه گفته می شود فرهنگ، اساس و حامل اهداف دیگر است، به این معناست که فرهنگ زیربنای جامعه و دیگر عرصه ها روبنا و وابسته به فرهنگ هستند. مراد از زیربناء بودن، ایفای نقش آن به صورت ریشه ای است. یعنی بقیه اجزاء کاملا متأثر از فرهنگ هستند.

ریشه این نظریه، در انسان شناسی و نگاه به فرایند رفتاری انسان است. عمدتا رفتار انسان متأثر از فرایندی است که از باورهای او ریشه می گیرد. به عبارتی باورها و عقاید فرد باعث می شود، ارزش هایی در ذهن او شکل گیرد و این ارزش ها باعث نگرش خاص فرد نسبت به پدیده ها و تحولات هستی می شود. همین نگرش است که کنش و رفتار او را می سازد. بنابراین باورها و عقاید به عنوان یک مولفه فرهنگی، ریشه رفتارهای اجتماعی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، حقوقی و غیره می شود.

بسیاری از فلاسفه علم النفس و روانشناسان معتقدند که اگر باور انسان دگرگون شود سرنوشت او نیز عوض خواهد شد.

البته در شکل گیری باورها، عوامل متعددی چون ارث، محیط تربیتی فرد، محیط و ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و دیگر عوامل وجود دارد، اما در نهایت فرهنگ به عنوان روح حاکم بر جامعه، عامل تعیین کننده شکل دهی به باورها است.

به عنوان یک شاهد می توان به بعثت پیامبر اکرم (ص) اشاره کرد. با وجود اینکه اغلب شرایط و روابط و مناسبات اقتصادی و سیاسی قبل و بعد از ظهور پیامبر اکرم (ص) تقریبا یکسان و مشابه بود اما ایشان با تبلیغ و تعلیم و تربیت، که همه، ابزارهای فرهنگی هستند، باورهای مردم را چنان تحت تاثیر قرار دادند که تمام رفتارهای آنها را در عرصه حقوقی، سیاسی، اقتصادی و غیره را تغییر دادند و تمدن جدید اسلامی را پدید آوردند. در واقع  پیامبر اکرم (ص) فرهنگ مردم را اصلاح کردند و همین فرهنگ، تمام مناسبات سیاسی، اقتصادی و حقوقی را دگرگون کرد.

به نظر می رسد ریشه بسیاری از تغییر و تحولات اجتماعی در طول تاریخ، همین است. تحولات اجتماعی غرب، ریشه اش تحولات فکری (در معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و خداشناسی) در عصر رنسانس است. چنانچه مهمترین مولفه انقلاب اسلامی در ایران نیز، تغییر نگرش مردم بود که توسط امام خمینی (ره) و دیگر انصار ایشان از سال 42 تا 57 در جامعه ایران رخ داد.

 

 

فرهنگ زیر بنای نظامات اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

هر نظام واره اجتماعی از سه ریز نظام فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تشکیل می شود.

یکی از مهم ترین مسائل در جامعه شناسی ، تشخیص نظام زیربناست.

نزاع اصلی برای زیربنایی بر سر دو مفهوم فرهنگ و اقتصاد می باشد.

در اندیشه اسلامی ، ریز نظام فرهنگی، به عنوان زیر بنای نظام واره های اجتماعی انتخاب می شود.

زیر بنا بودن فرهنگ نسبت به دو نظام واره دیگر را با ادله مختلفی می توان اثبات کرد اما شاید بتوان این سه دلیل را از مهم ترین ادله برای اثبات آن بیان کرد:

1-مهم ترین نکته در نظام های اجتماعی، انسانی بودن آن ها می باشد. و مهم ترین تفاوت انسان با حیوان ، روح و عقل می باشد. فرهنگ در جامعه به مثابه روح و عقل برای انسان می باشد. فلذا تمایز و هویت بخشی انسان و جامعه به سبب معنا و فرهنگ می باشد.

2-تعالی و تکامل در انسان برای روح انسان می باشد. و همان طور که بیان شد، فرهنگ در جامعه به مثابه روح برای انسان می ماند در نتیجه ، تعالی و تکامل یک جامعه به فرهنگ آن می باشد.

3-در میان این سه نظام فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، موثرترین بعد در جامعه از حیث کمیت و کیفیت به فرهنگ تعلق می گیرد.

مجموع این ادله و ادله ی دیگر، به زیربنایی فرهنگ برای نظام های اجتماعی منجر می شود.

اهمیت فرهنگ با نظر به مقوله هویت

یکی از مقوله‌های که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. هویت برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیت هویت یک جامعه به فرهنگ وابسته است و این فرهنگ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد.

لذا می‌توان گفت فرهنگ، اساس استقلال یک جامعه است. همانگونه که هویت و خودباوری برای استقلال و رهایی از وابستگی لازم است، فرهنگ و توجه به فرهنگ هم لازم است؛ البته اگر نگوییم چند برابر!

اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد؛ هویتی که اراده‌ها و عزم‌های ملی را رقم می‌زند، باید از جاده‌ی فرهنگ بگذرد.

لذا به آن میزان که هویت برای‌مان اهمیت می‌یابد، باید فرهنگ هم برای‌مان دارای اهمیت باشد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

مردم ما دین دارند

اگر صحنه نبرد فرهنگی ما با دشمنان و حجم فشار ها، هزینه ها و حملاتی که دشمن از اینها ناحیه دارد وارد میکند به درستی توصیف نشود، نمی توان عمق پیشرفت انقلاب اسلامی را درک کرد و امیدوارانه به تلاش برای آینده پرداخت.

اگر کسی صحنه فرهنگی و اجتماعی جامعه را فارغ از دشمن در مقابل دیدگان خود قرار دهد دائم خواهد گفت که مردم بی دین شده اند، حیا و عفاف از بین رفته است، نماز و روزه و… دیگر نقشی ندارد، فرهنگ های مادی و مضر مثل مصرف گرایی و … روز به روز بیشتر می شود و اوضاع اوایل انقلاب اصلا قابل مقایسه با امروز نیست و در یک کلام جمهوری اسلامی در زمینه فرهنگی شکست خورده است. لذا بسیاری از جبهه حزب الله نیز اگرچه ممکن است این گزاره ها را به زبان نیاورند لکن همین توصیف در ذهنشان است و به خاطر آن ناامیدانه به اوضاع جامعه می نگرند.

لکن اگر وضعیت فرهنگی جامعه را در شرایط خلاء بررسی نکنیم و از حجم تلاش دشمن و حملات سختی که در این زمینه داشته است مطلع گردیم و آن ها در محاسبات خود لحاظ کنیم می بینیم که علی رغم همه کم کاری هایی که در این زمینه داشته ایم، اینقدر این گفتمان قدرت دارد که همچنان پر قدرت در صحنه حضور دارد و انسان تربیت میکند و فتح میکند و خون میگیرد.
لذا این انقلاب می تواند با وجود تمامی فشارهای مختلفی که بر آن تحمیل میشود همچنان مقتدر بایستد و پیش برود. به دلیل اینکه می تواند در دل نظام سلطه عده را با سخن خویش تربیت و حفظ کند.

لذا حضرت آقا در مورد شهید حججی بزرگوار می فرمایند: « خب این یک نمونه است، از قبیل محسن حُججی، ما جوان کم نداریم. این نمونه را خدای متعال به دلایلی برجسته کرد و نشان داد تا در مقابل چشم همه قرار بگیرد و همه ببینند و تسلیم این حقیقت شریف و عزیز بشوند که این انگیزه‌ی انقلابی روزبه‌روز در جوانها به فضل الهی و به توفیق الهی دارد افزایش پیدا میکند. کسانی نامه مینویسند به ما و التماس میکنند، واقعاً التماس میکنند که اجازه بدهید [برویم] -حالا آنها که دستشان میرسد که یک تلفنی اینجا بکنند و نامه‌ای بنویسند؛ و چند برابر آنها لابد کسانی که این امکان را هم ندارند- التماس میکنند ما را بفرستید آنجا که مثلاً برویم مبارزه بکنیم با دشمن، مجاهدت کنیم با دشمن؛ این همان انگیزه‌های جوانهای ما است. و این معجزه است، به‌خاطرِ عواملی که در مقابل این وجود دارد؛ یکی‌ همین فضای مجازی که جناب آقای جنّتی فرمودند، که البتّه فرمایش ایشان و هشدار ایشان درست است، ما هم دنبال قضیّه به‌طور‌جدّی هستیم، لکن با وجود این فضای مجازی، با وجود این توطئه‌ها، با وجود این وسوسه‌ها، شما می‌بینید که این‌جور جوانهایی را و این‌جور انگیزه‌هایی را جمهوری اسلامی به خودش مشاهده میکند؛ این لطف الهی است.»30-06-1396

در جای دیگر نیز فرمودند: « شهید حججی یک جوان از همین جوانهای امروز است، او هم یک جوانی است در سنّ ۲۵ سالگی؛ یعنی همین اینترنت و همین کانالهای اجتماعی و همین روزنه‌های اغواگر صوتی و تصویری و همه‌جوری، این جوان را هم احاطه کرده، مثل هزاران جوان دیگری که احاطه کرده، امّا او این‌جوری از آب درمی‌آید. البتّه شهید حُجَجی را خدای متعال مثل یک حجّتی امروز در مقابل چشم همه گرفت امّا زیادند کسانی که این احساس، این انگیزه، این ایمان در آنها وجود دارد. این رویشهای جدید انقلابی و اسلامی را نباید دستِ‌کم گرفت، اینها خیلی باارزشند، قدرشان را باید دانست.»30-05-1396

اگر کسی صحنه را با همه مولفه ها و موثرات نبیند، این بیانات حضرت آقا و تحلیل ایشان از صحنه و امیدواری ایشان به وضعیت جامعه را خوش بینی می فهمد. هرچند که بر زبان نیاورد.

فرهنگ چونان هوا!

جمله معروفی از رهبر معظم انقلاب، در مورد اهمیت فرهنگ وجود دارد که ایشان می‌فرمایند:

فرهنگ، به معناى هوايى است كه ما تنفّس مى‌كنيم؛[1]

این تمثیل زیبا به شدت اهمیت و ارزش و نقش فرهنگ در زیست انسانی ما را نشان می‌دهد، هوا عامل تعیین کننده برای ادامه حیات ماست، اما عاملی که از شدت بودن و از شدت نیاز آن به آن احساس نیاز به آن کمتر از سایر نیازهای بدن است؛ مثلاً گرسنگی و تشنگی چون نیازهای آن به آن انسان نیستند و با یک بار خوردن یا آشامیدن تا چند ساعت دیگر بدن نیاز به آب و غذا ندارد، احساس نیاز به آن ها خیلی بیشتر حس می شود. همچنین از زاویه دیگر گرسنگی و تشنگی و نیازهایی مثل آن ها که گاهی ممکن است آب و غذا برای برطرف کردن نیاز باشد و گاهی نباشد، باز هم حس نیاز به این نیازها ضریب می خورد.

اما هوا نیازی است که با وجود تعیین کنندگی بیشتر نسبت به سایر نیازها احساس نیاز کمتری به آن می شود؛ هم چون همیشه و آن به آن هست و هم چون همیشه هوا هست! اساساً یک سری حقایق داریم که از شدت بودن و از همیشه بودن مورد غفلت واقع می شوند، مثلاً نور با وجود اینکه اوست که باعث می شود ما همه اشیاء مرئی را ببینیم، ولی چون همیشه هست معمولاً از حضور آن غافلیم. یا مثلاً خدا از شدت بودن و از همیشه بودن نسبت به او دچار غفلت می شویم.

به همین دلیل جوامع احساس نیاز به اقتصاد را بیشتر از احساس نیاز به فرهنگ می دانند، این در حالی است که این فرهنگ است که نوع و کیفیت اقتصاد شما را معین می کند، یا در تمثیل به نیازهای بدن، این فرهنگ است که نوع غذا و آب و … شما را مشخص می کند.

 

هوا می تواند پاک باشد و می تواند آلوده، چون انسان ناگزیر از تنفس است، در هر هوایی که قرار بگیرد باید تنقس کند، ولو آن هوا آلوده باشد و خطرات و ضررهایی را برای او ایجاد کند، چون اگر تنقس نکند می میرد، ولی اگر هوای آلوده تنفس کند با وجود آسیب هایی که به او وارد می شود، ولی زندگی او بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد، هر چند که این هوای آلوده بسته به شدت آلودگی ممکن است در اثر تکرار او را بکشد.

هوای پاک و فرهنگ پاک باعث رسیدن انسان به زیستی پاکیزه می شود و هوای آلوده و فرهنگی آلوده باعث ثمرات ناپاک در حیات انسانی می شود. قرآن کریم در این مورد به زیبایی می فرماید:

وَ اَلْبَلَدُ اَلطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبٰاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ اَلَّذِي خَبُثَ لاٰ يَخْرُجُ إِلاّٰ نَكِداً كَذٰلِكَ نُصَرِّفُ اَلْآيٰاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ  ﴿الأعراف‏، 58﴾

ثمره زیست خبیثانه چیزی جز «نکد» که گیاهی اندک و بی سود است نخواهد بود. ولی زیست پاکیزه که ناشی از فرهنگ پاکیزه ای است که چونان هوا مورد استنشاق همه قرار می گیرد، مثل درختی پاک است که ریشه دار و با دوام است و تا سقف آسمان شاخ و برگ زده است:

 

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِي اَلسَّمٰاءِ  ﴿إبراهيم‏، 24﴾

تُؤْتِي أُكُلَهٰا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا وَ يَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ  ﴿إبراهيم‏، 25﴾

فرهنگ پاک باعث رقم خوردن عقاید و اخلاق و رفتار پاک می شود و نتیجه آن حیات طیبه است:

مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيٰاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ  ﴿النحل‏، 97﴾

و فرهنگ آلوده می تواند جامعه را به جایی برساند که دیگر امید رستگاری از آن وجود نداشته باشد، و حتی نسل های آینده ای که پا به صحنه می گذارند، نیز نسل هایی قطعا آلوده خواهند بود؛ همانطور که جناب نوح علیه السلام در قرآن کریم در مورد قوم خود می فرماید:

وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْكٰافِرِينَ دَيّٰاراً  ﴿نوح‏، 26﴾

إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبٰادَكَ وَ لاٰ يَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً كَفّٰاراً  ﴿نوح‏، 27﴾

 

 

[1] خامنه‌ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بيانات، جلد: ۳۶، صفحه: ۲

نگاهی به ضرورت فرهنگ

اگرچه از ضرورت فرهنگ نوشتن، ضرورت دارد، اما پیش از آن باید توجه کرد که چرا به این بحث می پردازیم. با اندکی اغماض می توان گفت همه انسان ها اهمیت فرهنگ را می پذیرند. و اگر کسی باشد که منکر این ضرورت باشد، احتمالا تصوری از فرهنگ ندارد. چرا که تصور این پدیده، تصدیق به اهمیت اش را در پی دارد. و تقریبا می توان گفت کالبدیهی است.

در این نوشته تلاش می شود برای توجه بهتر به کارکرد فرهنگ، اندکی به بحث ضرورت فرهنگ بپردازیم.

استاد بزرگوار، حاج آقای فلاح، در توجهی به فرهنگ، این مقوله را از 3 جهت مهم شمرده اند:

اول این که در مکتب امام، فرهنگ اساس و حتی هدف است. از منظر فردی، محور رشد انسان و در نگاه اجتماعی، محور فرهنگ است.

دوم این که فرهنگ حامل احکام دینی است. طریق و راه و روش است.

و جهت سوم تمرکز عمیق دشمن بر روی عنصر فرهنگ است. از ویژگی های این تمرکز، بودجه های سنگین وقتی و مالی و تخصصی و در طی سالیان طولانی است.

 

به نظر این سه محور اهمیت هر کدام گرای یک نحوه توجه به فرهنگ را می دهد.

جهت اول، به لحاظ بینشی و اعتقادی، احتیاج به رسیدگی دارد. از این منظر اندیشه جایگاه ویژه ای می یابد و رسیدگی به ذهن و فکر مردم و پشتیبانی و پاسخ گویی بسیار مهم می شود. هم چنین نقشه راه و نقطه مطلوب را از این منظر می توان یافت.

جهت اول همچنین تفاوت مکتب اسلام با مکاتب مادی امروز است که هدف و اساس را اقتصاد و حداکثر کردن منافع مادی می دانند.

توجه به فرهنگ به عنوان حامل پیام، و روش و رویکرد، ما حصل وجه دوم است. از این منظر روش های فرهنگی و ابزار مد نظر قرار می گیرد. نقش رسانه و هنر پررنگ می شود.

مفاد گفتمانی شاید جایگاه واسط بین دو جهت گفته شده دارد.

اما وجه سوم، از جهت عملیاتی راهگشاست. این که در صحنه عمل، رقیبی حضور دارد که طرح و نقشه عملیاتی معینی دارد و پرقدرت می تازد، آرایش صحنه را عوض می کند و نوع مواجهه عملی را تغییر می دهد. در چنین شرایطی حتما باید برنامه های فرهنگی با ملاحظه طراحی های جبهه رقیب صورت گیرد.

 

این ملاحظات اگرچه راهگشاست اما به نظر می رسد ابهام در چیستی فرهنگ و کثرت استعمال های متنوع از آن، یکی از موانع اصلی در حوزه فرهنگ است.

سوال دیگری که جای تامل دارد، نسبت کلام انقلابی با جهات مختلف فرهنگ است. که در فرصت های دیگری باید به این دو سوال پرداخت.

 

تبیینی از اقتدار فرهنگ انقلاب اسلامی در کنار غنای آن

در خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه نقل شده است که در صور لبنان شخصی مسیحی بستنی فروشی داشت. در همین خیابان که اتفاقا محله ای شیعه نشین بود، شیعه‌ای توانسته بود با استفاده از احساسات مذهبی مردم فضایی را ایجاد کند که مردم از این شخص مسیحی خرید نکرده و فقط از خودش خرید کنند. این امر موجب شده بود که نه تنها معیشت این شخص به تنگ آید بلکه فضایی ضد ارزش در نگاه مردم علیه این فرد شکل بگیرد. فرد مسیحی این مشکل را با امام موسی صدرمطرح می کند. امام موسی، بعد از نماز جمعه آن هفته درخواست می کند که پیاده به منزل برود و از این خیابان عبور می کند. جلوی درب مغازه این مسیحی توقف داشته و به شخص مسیحی می گوید: «امروز از کدام بستنی به ما میدهی؟» همین حرکت و اقدام موجب می شود که یک جا به جایی ذهنی برای مردم آن منطقه شکل بگیرد و بدون هیچ سخنی یک ضد ارزش کنار رفته و ارزشی جایگزین آن گردد.

در مقوله فرهنگ انقلاب اسلامی اشاره شد که این فرهنگ، دارای اقتدار و غنا است. می تواند فرهنگی اتفاقا غنای کافی داشته باشد اما بدون اقتدار ممکن است با اندک تکانه ای دچار آسیب گردد. به نظر می آید طبق خاطره ای که گذشت قدری واضح گردد که فرهنگ دینی مردم اگر در مقام اقتدار قرار نگرفته باشد با اندک ضربه یا طراحی مختصر، یک ارزش به ضدارزش تبدیل شده و حتی ممکن است از دست برود.

اهمیت روایت در عرصه فرهنگ

از وقتی آقا بحث جهاد تبیین و جنگ روایت ها را مطرح کردند، هر چه پیش می رویم، اهمیت روایت را بیشتر می یابیم؛ روایت چقدر مسئله مهمی است!
در موضوعات سیاسی مختلف این مسئله واضح است؛ اما به برکت موضوع امروز کلاس، متوحه شدیم روایت در مسئله فرهنگ هم، اهمیت ویژه ای دارد.
چقدر فرهنگ درست روایت نمی شود!؟ چقدر تغییر روایت، در نگاه به مسئله فرهنگ اهمیت دارد.
برای اینکه بهتر بتوانم منظور خودم را بیان کنم، مثلا چقدر تفاوت است بین اینکه مشکلات فرهنگی که در کشور وجود دارد را، صرفا روایت کنیم، یا اینکه پیش از آن، تهاجم فرهنگی گسترده دشمن را روایت کنیم! اگر به خوبی تهاجم فرهنگی دشمن را روایت کنیم، همینکه هنوز زنده ایم، خودش دستاورد بزرگی محسوب می شود؛ سایر دستاوردها دیگر ارزش افزوده ای نیز، پیدا می کنند.
مثال دیگر، تفاوت روایت مشکل اصلی در عرصه فرهنگ است؛ اینکه الان مشکل اصلی ما در عرصه فرهنگ، ضعف در عملیات است، یا ضعف در محتوا؟ حتی اگر بگوییم نیاز به محتوا داریم و در این موضع ضعف داریم، نیاز به اندیشه کاربردی داریم، یا ضعف در اندیشه بنیادین داریم؟ چرا به بهانه اینکه در صحنه فورا نیاز به محتوا داریم، از گفتگوهای بنیادین می گریزیم و همه را مباحث سطحی دعوت کرده و از گفتگوهای عمیق بر حذر می داریم؟
روایت، مسئله مهمیست! عرصه فرهنگ چگونه برای ما روایت می شود؟ روایت ما از عرصه فرهنگ چگونه است؟
حتی اگر اهمیت مسئله فرهنگ را هم درک نمی کنیم و عمق آن را نمی فهمیم، بخاطر اینست که اهمیت عرصه فرهنگ به خوبی برای ما روایت نشده! مثلا چرا وزارتخانه های سیاسی برای ما مهمتر است، نسبت به وزارتخانه های فرهنگی؟ چرا متولیان عرصه فرهنگ بیشتر علاقه مند به فعالیت در عرصه سیاست هستند، تا عرصه فرهنگ؟ و سوالات دیگر فراوان، که تفاوت در روایت، موجب تفاوت در نگاه و سلیقه و … می شود.

تاملی در باب چیستی ایده ی مادر

بسم الله الرحمن الرحیم

در مواجهه با یادداشت ها و فرمایشات جناب استاد چنین احساس کردم که بحث ها و حتی بعضا مفاهیمی که مطرح میشوند لزوما در یک رتبه و جایگاه نیستند، و برای اینکه بتوان در خلال این تنوعِ جایگاه ها مدار اصلی را گم نکرد لازم است تا توجهی به چیستی مقوله ی «ایده ی مادر» و همچنین مدار تنوع بخشی پیدا کرد.

در لایه بندی اندیشه ها وقتی سخن میگفتیم یکی از تقاریر که منتخب اینجانب هم هست این بود که : وقتی از آسمان نظر به سمت زمین عمل می آییم، با مشتق گیری های کلان، لایه های جدید ایجاد میشود، این سیر اشتقاق ادامه پیدا میکند تا به کف اندیشه ها میرسیم و همین کف اندیشه هم اشتقاق پیدا میکند تا به ساحت برنامه ریزی و عملی ورود میکند.

نسبتی که میان مشتق و مصدر اشتقاق (به معنای تحت اللفظی شان) برقرار است شبیه همان چیزی است که در ریاضیات هم وجود دارد، در واقع مشتق تبلور مصدر اشتقاق است در ساحت وجودی ای که مشتق حضور دارد. اگر در مصدر اشتقاق (مثلا فرض بفرمایید در اندیشه ی اجتماعی) امری بزنگاه باشد و نقشی خاص داشته باشد، این مساله خودش را در ساحت پایین تر و در ساحت مشتق نشان خواهد داد.

اگر شما بتوانید ما بازای دقیق مفهوم کانونی در لایه ی بالا را در لایه ی پایین پیدا کنید، خواهید توانست نقطه ی ثقل عناصر لایه ی مشتق را در اختیار داشته باشید، و اگر نقطه ی ثقل را در اختیار داشته باشید خواهید توانست با غنایی بالا و احتمالا حداکثری به اثر گذاری در لایه ی مشتق بپردازید.

ایده های مادر، ایده هایی هستند که در لایه ی خودشان از مختصاتی اینچنین برخوردارند و در واقع تجلی گاه بزنگاه لایه ی بالاتر اند.

البته این احتمال هم به ذهن بنده میرسد که شاید بتوان ایده های مادر را نه تجلی گاه صرفا نقطه ی بزنگاه لایه ی بالاتر، بلکه تجلی گاه عصاره ی بزنگاه های لایه ی بالاتر دانست؛ حال ممکن است خود بزنگاه لایه ی بالاتر در واقع عصاره ی بزنگاه های آن لایه محسوب شود و ممکن است چنین نباشد (در این مورد جمع بندی دقیقی ندارم).