برداشت غلط از آزاداندیشی

از زمانی که آزاداندیشی توسط حضرت آقا مطرح شده است چند سالی می‌گذرد که اگر از بیرون به این ماجرا نگاه شود توقع می‌رود که حداقل در میان انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها مقوله‌ی آزاداندیشی وزن خوبی پیدا کرده باشد، لکن وقتی واقعیت را می‌بینیم نه تنها ارتباطی گرفته نشده است بلکه احساس می‌شود حتی در ذهن و باور جامعه‌‌ی انقلابی هیچ‌ جایگاهی برای آزاداندیشی وجود ندارد. و در مقابل جبهه‌ی انقلابیون، کسانی که روی خوشی نسبت به انقلاب و انقلابیون ندارند، بیشتر از آزاداندیشی دم می‌زنند و خود را متصف به این صفت می‌دانند.
از جمله عواملی که باعث شده است این صحنه رقم بخورد، برداشت‌های غلطی است که از آزاداندیشی شده است. در مقام معناشناسی و تعریف آزاداندیشی، لازم است معانی و برداشت‌های غلط از آزاداندیشی را نفی کنیم تا تصور درستی از آزاداندیشی در اذهان شکل بگیرد؛ در ادامه به مواردی از این برداشت‌های غلط از آزاداندیشی اشاره‌ می‌شود که در شکل‌گیری تصور صحیحی از آزاداندیشی موثر است.

یک) از جمله برداشت‌های غلط از آزاداندیشی، هرج و مرج و شالوده‌شکنی است. به خصوص این برداشت در فضای دانشی پیش می‌آید، وقتی گفته می‌شود در علوم نباید تقلیدی عمل کرد و باید نوآوری در دانش داشته باشیم، این تصور غلط به وجود می‌آید که منظور مهمل‌گویی و شالوده‌شکنی در دانش است؛ در حالی که به هیچ وجه چنین اراده‌ای از نوآوری و آزداندیشی در علوم مدنظر نبوده است.

دو) برداشت غلط دیگری که از آزاداندیشی می‌شود، جدال و مراء و هتاکی است. بعضی به غلط گمان می‌کنند لازمه آزاداندیشی، به جدال و مراء و هتاکی گرفتار شدن است.

سه) از جمله برداشت‌های غلط که با آزاداندیشی فاصله‌ی بسیار زیادی دارد، هرزه‌گویی و ولنگاری است.

چهار) همچنین آزاداندیشی به معنای بازگذاشتن دست دشمن برای براندازی خاموش و ضربه زدن نیست. نباید تصور کرد آزاداندیشی دالانی خواهد شد برای آنکه دشمن ضربه‌ بزند.

پنج) و همچنین نباید آزاداندیشی را با جنجال فکری و اختلاف و کشمکش اشتباه گرفت؛ آزاداندیشی واقعی، هیچ‌گاه به اختلاف و کشمکش و جنجال کشیده نمی‌شود.

شش) یکی از موارد دیگر، آزادی بیان است، البته این مورد آخر به عنوان برداشت غلط از آزاداندیشی نیست، بلکه در مقام این بحث مفید به نظر می‌رسد که گفته شود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است، هر چند باید جداگانه تامل شود که «آیا آزادی بیان با آزاداندیشی تلازم دارد و مثلا اینکه آزادی بیان از عوامل آزاداندیشی است یا نه؟ »

لذا با توجه به وجود برداشت‌ها و معانی و تصورات غلط از آزاداندیشی که معمولا همین برداشت‌های غلط از آزاداندیشی در اذهان و باور‌ها رواج دارد، لازم است ظرافت زیادی برای معناشناسی آزاداندیشی به خرج داد تا در برداشت‌های غلط نیوفتیم.

آزاداندیشی در گذرگاه حق

از آزاداندیشی باید غرض داشته باشیم، نمی‌شود آنقدر آزاد و رها بود که حتی از حق هم رها باشیم. آزادی مد‌نظر با آزادی که مسئله‌ی مدرنیته است تفاوت بنیادی دارد، مدرنیته اساسا آزادی را برای رسیدن به تمایلات نفسانی مطرح می‌کند و برای رسیدن به این تمایلات به نام آزادی، از حق هم گذر می‌کند و حتی روی خود آزادی هم پا می‌گذارد.

امّا آزادی مدنظر ما پیوند عمیقی با حق دارد و شاید بتوان گفت حق مساوی آزادی است، اینکه به آزادی می‌رسیم به خاطر تمرکز روی حق است و به خاطر اینکه در جستوجوی حق هستیم، به آزادی می‌رسیم؛ امّا برعکس آن ممکن نیست، همانگونه که امانیسم بر روی آزادی متمرکز شده است، و از این آزادی هیچ‌گاه نمی‌تواند به حق برسد؛ سوای از اینکه اساسا مسئله حق و حقیقت برای امانسیم و مدرنیته مطرح نیست. لذا وقتی از آزاداندیشی سخن به میان می‌آید، همانگونه که بعضی از قیود را بر می‌داریم تا آزادی را تامین کنیم، باید قیودی را هم بیاوریم که اندیشه را هم تامین کنیم، اندیشه صحیح و درست. نمی‌شود کاملا رها و مطلق و آزاد بود، برای آنکه اندیشه باشد، باید قیودی هم برای آزادی داشته باشیم، البته اندیشه صحیح و درست؛ لذا باید ناظر به حق و حقیقت آزادی را قید بزنیم تا به آزاداندیشی برسیم.

آزاداندیشی، آزادی اندیشه و تعبد

⚪️تاملی بر تعریف آزاداندیشی در لایه فردی و درونی؛ و تاثیر آن بر تعبد

🔸توجه به آزاداندیشی در بعد فردی
وقتی از آزاداندیشی سخن می گوییم دقیقا از چه حرف می زنیم؟
آزاداندیشی را در ابعاد مختلف می توان دید. ابتدا باید مشخص کنیم مرادمان از آزاداندیشی چه چیزی هست و چه چیزی نیست.
منظور این نوشته آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی نیست.

در این فرصت تنها می خواهیم به آزاداندیشی به عنوان یک مفهوم فردی و درونی بپردازیم.
ادعا این است که نارسایی در فهم آزاداندیشی، مربوط به بعد فردی آن است. یعنی ما تعریف مناسبی از آزاداندیشی در ابعاد فردی و درونی انسان نداریم.

🔸تفاوت آزاداندیشی با آزادی اندیشه
برای تعریف آزاداندیشی می توان از مفاهیم مشابه کمک گرفت. مفاهیم مشابه باعث می شوند تعریف ما دقیق تر شود.
شاید در ابتدای امر، آزاداندیشی به معنای آزادی اندیشه، به نظر آید، اما این دو با هم متفاوت هستند.
آزادی اندیشه از یک امر تکوینی و واقع در انسان خبر می دهد که البته باید از آن مراقبت کرد و موانع آن را برداشت. انسان همان طور که مختار است و در عمل آزاد است که افعالی را انجام دهد و افعالی را انجام ندهد و نباید مانع آزادی وی شود، در لایه تفکر و اندیشه نیز آزاد است و می تواند در رابطه با هر چه می خواهد بیندیشد و هر اندیشه ای را انتخاب کند. البته در لایه اندیشه نیز امکان ایجاد محدودیت و به زنجیر کشیدن انسان وجود دارد و باید مراقبت کرد و در مقابل زیاده خواهان و متجاوزان ایستادگی کرد.
به هر حال آزادی اندیشه، خبر از یک گزاره واقعی درون انسان می دهد. که انسان اساسا آزاد است و این آزادی در اندیشه و تفکر انسان نیز وجود دارد.

آزاداندیشی اما، یک مفهوم دیگری است. آزاداندیشی یک خصلت است. بیشتر از آن که به یک گزاره توصیفی شبیه باشد، یک گزاره توصیه ای است. آزاداندیشی یک مهارت است که انسان می تواند آن را کسب کند.

آزاداندیشی به این معناست که انسان در هنگام اندیشیدن، آزادانه بیندیشد. یک ملکه و مهارت و خلق و خو است. یعنی در مواجهه با همه آن چه انسان را به تقلید می کشاند، انسان آزادانه تفکر کند و بیندیشد و اسیر مغالطات بیرونی و درونی نشود.

🔸آزاداندیشی و عبادت دیگران
آزاداندیشی روحیه ای است، که برای انسانی که در لایه اندیشه آزاد است، مطرح می شود. یعنی آن انسانی که آزادانه می تواند بیندیشد و تفکر کند، برای آن که از تقلید آشکار یا نهان مصون بماند، باید مسلط به آزاداندیشی باشد.
تقلید مراتب گسترده ای دارد. از تقلیدهای ساده و ظاهری گرفته تا تقلیدهای پنهان و پیچیده. تقلید، واژه ای پر اهمیت است که میل می کند به سمت عبودیت. یعنی انسان اگر گرفتار تقلید شد، عبودیت مقلَّد را پذیرفته است.
«من اصغی الی ناطق فقد عبده»

🔸موانع آزاداندیشی
عوامل زیادی در تقلید دخیل هستند.
تقدس، عظمت بخشی به دیگران، زرق و برق بخشیدن به اندیشه، پیچیدگی استدلال ها، ارائه شواهد و قرائن زیاد، از طرفی موثر است.
از طرفی کیش شخصیتی، تحقیر، بی هویتی، و عدم اعتماد به نفس متفکر است.
از طرفی قدرت تفکر و استدلال و نداشتن دانش و مهارت مورد نیاز.
از اطراف دیگری نیز می توان به این مقوله پرداخت.

اما آنچه قدر متیقن مسئله است، این است که برای آن که انسان متعبد به دیگر افراد و مکاتب و تمدن ها نشود، باید آزاداندیش شود و مهارت های آزاداندیشی را کسب کند.

ظاهرا از همین زاویه است که آزاداندیشی با تولید علم پیوند می خورد.

چیستی آزاداندیشی

پیش از آنکه بخواهیم به صورت ها، قوالب، امتدادها، پیامدها، تعینات اجتماعی، وضعیت امروز جامعه در قیاس با آزاد اندیشی و … بپردازیم شاید لازم باشد یک بار و از منظری بسیار بسیط تر مساله را روشن کنیم. تا تصویرمان در تمام موارد بالا روشن تر گردد. چرا که موارد بالا همگی پیرامون حقیقتی مطرح میشوند که محضِ خود آن حقیقت هنوز روشن نشده است و ای بسا اگر خوب دقت کنیم بسیاری از اختلافات در مسائل بالا به اختلافات یا کمبود وضوح هایی بر میگردد که در محضِ این معنا وجود دارد.

شاید اگر خوب به عمق معنای آزاد اندیشی فکر کنیم و آن را از هرگونه اضافه ای پیراسته کنیم، و محوضت آن را دست یابیم، چنین دریابیم که آزاد اندیشی جلوه و “رو” ای است از یک شفافیت، زلالیت، بی گره بودن، بی عقده بودن، بی کدورت بودنِ نفس آدمی. یا بعبارتی حال سلم داشتن نفس آدمی

حال سلم داشتن را خوب تصور کنید، یک انسان سلم را ولو آنگاه که در خلوت تنهایی خودش باشد، سلم بودن او چه حقیقت و پدیده ای است؟
قدر متیقن در یک اصطلاح باید چنین گفت که این پدیده آنگاه که از دریچه ی اندیشیدن نگاه میشود، آزاد اندیشی است.

هرچند اگر سری به ابرازات مختلف پیرامون اصطلاح آزاد اندیشی بزنیم ممکن سات به این حرف مایل باشیم که در واقع خود آن حال سلم، محضِ مراد از آزاد اندیشی است.

چیزهای مختلفی می توانند بروزات رفتاری یک نفس سلم باشند، مثلا ممکن است بروزش این باشد که این نفس سلم در برابر حرفی که خلاف آن را معتقد است، از آن جهت که خلاف عقیده ی من است هیچ گونه تندی و عتابی ندارد. این قابلیت را دارد که خوب به یک عقیده بنگرد، همه جایش را بدون اضطراب بررسی کند، و سپس آن را به قضاوت بنشیند، بگوید بالایش غلط است، پایینش می تواند درست بشود، وسطش خوب است. و حتی آن را توضیح بدهد.

می تواند بی آنکه این مساله را نقصی تلقی کند، در راه دانستن آنچه نمی داند به سخنان هر کسی گوش فرا دهد. یا شاگردی کند.

نفس سلیم در عین حالی که برای پذیرش حرف صحیح همیشه آماده هست و بر عقاید پیشین خود از این جهت که اگر خلافشان ثابت شود مردود خواهند بود تعصبی ندارد، از اینکه حرفی غلط را بپذیرد نیز ابا میکند و بر عقاید پیشین خود از این جهت که سابقا حقانیت آن ها را دریافته ام متعصب است، و وقتی خوب به حرف غلط نگاه میکند و آن را خلاف واقع می یابد، آن را نمی پذیرد.

در همین مدار معنایی جای فکر کردن و پخته تر پرداختن هنوز هست.

عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی از منظری انسان شناسانه

مهم ترین پشتیبانی برای تحقق هر پدیده ای نوع نگاه و کیفیت باوری است که نسبت به آن پدیده وجود دارد، اعتقاد شما در مورد چیزی نحوه تعامل شما با آن را تنظیم می کند، اگر باور ضعیف و یا تصویر غیر دقیقی از یک مسئله نزد انسان وجود داشته باشد، در هنگام تحقق بخشیدن دچار مشکل می شود، حالا یا اساساً متحقق نمی کند، یا چیزی که تحقق می بخشد نسخه بسیار ضعیفی خواهد بود.
آزاداندیشی نیز مصداق این قاعده است، بسیار مهم است که باور شما به آزاداندیشی ریشه در چه بستر عقایدی داشته باشد، چه عقایدی است که دست به دست همدیگر داده است و توصیه ای به نام آزاداندیشی را خلق کرده است؟!

اگر دین برای انسان هیچ فهمی و قدرت رسیدن به فهم های برتر را قائل نباشد، دیگر میدان دادن به مسئله ای مثل آزاداندیشی معنا ندارد؛ اگر سنگ های تقلید و تحجر را از جلوی پای انسان برداریم و او آزادانه بیاندیشد ولی حاصل کار او هیچ ارزش معرفت شناسانه ای نداشته باشد، چرا باید این کار را انجام بدهیم؟!

1️⃣ فطرت
واقع این است که یکی از عقایدی که به طور جد پشتیبانی کننده آزاداندیشی است «فطرت» است؛ اینکه ما وجود انسان را وجودی جهت دار و دارای سرشت و بسترهایی برای رسیدن به حقایق عالم بدانیم، اینکه اساساً دین را همین سرشت فطری انسان بدانیم؛ باعث می شود که مدام در صدد این باشیم تا خار و خاشاک تقلید و تحجر را از جلوی پای این انسان برداریم، تا بیاندیشد و محصولی که به دست می آورد به خاطر تکیه به یک حقیقت الهی که در درون او به ودیعه گذاشته شده است، بسیاری ارزشمند خواهد بود و در مجموعه جامعه انسانی را به سمت حقیقت سوق خواهد داد.
2️⃣ عقل
یکی دیگر از عقاید پشتیبانی کننده آزاداندیشی، قائل بودن به جایگاه شناختی و کشف حقیقتی برای «عقل» است. اینکه نگاه ما به عقل انسانی چه باشد و او را چه ابزاری بدانیم باعث می شود که در اندیشه ورزی آزادانه دست او را باز بگذاریم یا نه. اگر همه حقایق را ارسال شده توسط وحی بدانیم و کار ما فقط این باشد که این ها را بگیریم و اجرا کنیم و عقل را در عداد وحی یکی از دو حجت الهی بر انسان ندانیم، اتفاقاً آزاداندیشی می تواند به عنوان عامل انحراف و بدعت در دین خدا تلقی گردد.
ما عقل را یک حجت از دو حجت الهی که در اختیار انسان قرار گرفته تا به سمت سعادت حرکت کند می دانیم، لذا معتقدیم اگر موانع تحجر و تقلید را از سر راه عقل برداریم، حرکتی که عقل می کند در مجموع جامعه انسانی را به سمت کمال مطلوب خود حرکت بهتری خواهد داد.

3️⃣ اراده
باور سومی که آزاداندیشی را معقول جلوه می دهد این است که «راه شکوفایی انسان را اراده ورزی او بدانیم»؛ اگر عنصر اراده جایگاه مناسب خود را نداشته باشد، اتفاقا دست و بال انسان را باز گذاشتن برای اندیشه ورزی آزادانه یک تهدید است که مدام باعث ایجاد موانع در مسیر حرکت کمالی انسان می شود. اراده ورزی و صاحب اراده بودن یکی از مشخصات مهم انسانیت انسان است، اگر اراده و اراده ورزی را تنها راه شکوفایی انسان و رسیدن او به کمال مطلوب بدانیم، آن وقت است که آزاداندیشی به عنوان یک پدیده ای که انسان را از سموم تقلید و تحجر نجات داده و زمینه را برای رسیدن انسان ها و جوامع به اراده های جوشیده از درون فراهم می کند، یک عنصر بسیار ارزشمند تلقی می شود.

در این یادداشت از زاویه انسان شناسانه به برخی عقاید پشتیبانی کننده از آزاداندیشی نگاه شده است، می شود از زاویای دیگری نیز این بحث را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
.

آزاداندیشی و زندگی موقنانه

یکی از چالش های بحث آزاداندیشی این است که آیا زیست آزاداندیشانه یک حیات شل و همراه با تردید دائمی برای انسان نمی سازد؟ انسانی که به لحاظ روحی در موقف آزاداندیشی مستقر است دائماً آخرین محصولات را در معرض ابطال و دچار خدشه شدن با اندیشه ورزی آزادانه بعدی می داند، لذا این انسان به لحاظ روانشناختی در موقف سفت و محکمی قرار نمی گیرد و دعوت به آزاداندیشی با زیست مؤمنانه که زیستی موقنانه است سازگاری ندارد.

واقع این است که آزاداندیشی نسبیت و شل بودن در باور را لازم نمی آورد؛ آن چیزی که مقوم آزاداندیشی است حق گرایی و حق پذیری است؛ یعنی من هر جا که حق را دیدم باید در مقابل آن تسلیم باشم و بنایم را بر این بگذارم که حق گرا و حق پذیر باشم.
آن محکمی و سفتی که ناشی از جمود و تحجر باشد که مطلوب نیست، یعنی من یک باوری دارم ولو اینکه خلاف آن باور ثابت بشود من دست از آن باور دست بر نمی دارم.

حق گرایی و حق پذیری هم ملازمتی با شل بودن ندارد، وقتی شما به یک حق رسیدی هم سفت و محکم پای آن هستی و هم در بررسی موارد جدید آن حق قبلی که به آن رسیدی را مسلم و ذخیره نگه می داری و با این فرض سراغ صحنه های جدید می روی؛ اگر این نباشد یعنی به حق بودن آن حق عنایتی نداری یعنی نمی خواهی حق بودنش را اعمال کنی.

زندگی موقنانه یعنی من تا وقتی که یقین دارم بر اساس همین یقین به پیش می روم، و هیچ وقت هیچ شک و تردیدی تا زمانی که این یقین را خراب نکرده باشد یعنی یک یقین جدید در مقابل این یقین ایجاد نکرده باشد، نمی تواند استحکام من در مسیر قبلی را دچار تزلزل کند.
آزاداندیشی اگر بخواهد به معنای برخورد شل و سست با یقین های قبلی باشد قطعاً با یک قاعده قطعی دیگر که «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» هست درگیر می شود؛ البته که آزاداندیشی قطعاً به این معنا نیست و با این قاعده هم درگیر نیست.
قاعده «لا تنقض الیقین بالشک ابداً» اگر به معنای این گرفته شود که می خواهد بگوید تحت هیچ شرایطی نباید «نقض یقین به شک» صورت بپذیرد، خیلی بیشتر از قاعده استصحاب می شود بلکه حتی قاعده یقین را هم می گیرد؛ در واقع مفاد قاعده به این شکل می شود که «آدم مؤمن آدم سفتی است، هر اتفاق کوچکی بیفتد زیر یقینش نمی زند.» بررسی کردن مشکلی ندارد، شما دائماً با هر شک و احتمالی که ایجاد شد بررسی‌ات را بکن، ولی تا یقین جدید نباید یقین قبلی‌ات را به هم نزن!
این سفتی و موقنانه زیستن هم در لایه اندیشه است که باور قبلی را که حق بود چون یقینی بود، سفت و محکم پایش باش؛ و هم در لایه عمل است که برو در موقف عمل بر مبنای همین یقین کار را تمام کن!

آزاداندیشی یعنی حق گرایی در اندیشه، یعنی من شخصاً روحیه حق گرایی و حق پذیری داشته باشم و حق وقتی حق بود تا زمانی که حق بودنش از بین نرود، من باید محکم و استوار پشت آن باشم. لذا اساساً این دوگانه که آزاداندیشی باعث شلی و سستی در اندیشه و عمل می شود وجود نخواهد داشت.
.

آزاداندیشی پاسخی به فطرت

آزاداندیشی یک پاسخ است .
سوال بعدی :
پاسخ به چه چیزی ؟ پاسخ درست یا غلط ؟
اگر با شواهد و استدلال های متعدد ، بگوییم انسان فطرتا آزاداندیش است. آنوقت این به آن معنا خواهد بود که آزاداندیشی دیگر یک قرارداد نیست، یک راهبرد نیست، یک ابزار نیست ! یک حقیقت است !

یک مقدمه
انسان امکان رشد دارد، انسان امکان خندیدن دارد، انسان امکان نطق دارد، انسان پرستیدن دارد، انسان امکان اندیشیدن دارد …
هر کدام از این امکان ها، یک نیاز ایجاد میکند.
و انسان به حکم امکانات بسیاری که دارد، بسیار نیازمند است !
پاسخ درست به هرکدام از این نیازها ، پاسخی است که نافی نیازهای دیگر نباشد !
پاسخ درست به نیاز انسان به شادی ، آن پاسخی است که نیاز انسان به غم را بدون پاسخ نگذارد !
شاید بتوان گفت که این قاعده در جسم انسان هم برقرار است. و داروی مناسب برای اصلاح سیستم اعصاب، دارویی است که سیستم گوارش را نابود نکند و …

ذی المقدمه
انسان امکان آزاداندیشی را داراست.
انسان نیاز به آزاداندیشی دارد.
پاسخ غلط به نیاز او ، مهمل گویی، آنارشیزم اندیشه ای ، مراء ، کشمکش، مکابره ، هرزه گویی ، کفرگویی ، فقدان منطق و مانند اینها هستند.
این پاسخ ها غلط هستند ، چون نیاز های دیگر انسان را خفه میکنند ! نیاز به نظم، نیاز به اقناع، نیاز به ثبات فکر ، نیاز به برادری ، نیاز به حل مسئله و در افقی بالاتر : نیاز به حقیقت و …
امروز همه ی این پاسخ های غلط، پر مفسده و ظالمانه را ، آزاداندیشی مینامند و ادعا هم دارند !

الهیات آزاداندیشی: تقریری از اندیشه آزاداندیشی

معرفت به حق نه تنها امری ممدوح بلکه تکلیفی همه جانبه و ضروری در حیات دینی بر شمرده می گردد. گاهی حق در مواردی بسیار روشن و گاهی در مواردی غبار آلود و مخفی و پنهان می باشد.

فلذا تدارک مسیری برای صیرورت و شدن تا قله رسش و بلوغ تشخیص حق امری ضروری برای یک جامعه و حیات ایمانی می باشد. دین ختمی بنا دارد با دعوت به خردمندی و توسعه سیره خردمندان در امت ختمی ایشان را به مرتبت امامت امم نائل گردانده و پایان تاریخ را در جهت اظهار دین حق محقق گرداند.
فلذاست که قران سیره خردمندان را اینچنین توصیف میگرداند:
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ

اولوالالباب اند که شایسته هدایت الهی اند چرا که اینان حق جو هستند؛ استماع اقوال کرده و از احسن آن پیروی میکنند.

انسان موحد حق جو و حقیقت طلب است. حقیقت گمشده اوست و موحد با عقل می آلود خویش در پیش گمشده خویش به هر سو میزند که آن را بیابد و آزاداندیشی امریست که مسیر موحدانه زیستن را برای موحد میسور و ممکن می سازد. فلذا این سیره و رویه به انحاء و انواع بیان در لسان روایات متجلی گشته است:

در روایتی از حضرت امیر ع نقل شده است:
“اضربوا بعض الرأي ببعض يتولد منه الصواب”

حضرت در این بیات تضارب آرا را مسیری برای تولد امر صواب و حق بر شمرده اند.

یا در بیانی دیگر جهت دیگری از تضارب و استقبال از وجوه آرا را بیان میکنند:

امام علی(علیه السلام): منِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاءِ
آن کسی که به پیشواز گونه های متنوع اندیشه برود، زمینه های خطار را خواهد شناخت.

به بیان دیگر استقبال از وجوه آرا و تضارب آرا امکان شناخت زمینه های خطا را به ما می دهد فلذا امکان شناخت امر صواب و حق سهل تر میگردد.

یا در بیانی دیگر حضرت امیر می فرمایند:

“صوَابُ‏ الرَّأْيِ بِإِجَالَةِ الْأَفْكَار”
درستی اندیشه در گرو جَوَلان دادن تفکرات است.

اگر با نگاهی اجتماعی به این بیان حضرت نگاه کنیم، در یک حیات اجتماعی، جولان اجتماعی افکار است که درستی اندیشه را تضمین میکند.

با این حساب آزاداندیشی نه یک فضل و مطلوبیت مستحب بلکه یک ضرورت و واجبی والا مرتبه در تحقق حیات طیبه توحیدی می تواند قلمداد گردد.

بررسی مرزهای آزاداندیشی

بررسی مرزهای آزاداندیشی در پاسخ حضرت آقا به نامه برخی از پژوهشگران حوزوی

اولین نکته ای که آقا می فرمایند، اینست که «این‌ ایده‌ها را تا لحظه‌ عملی‌ شدن‌ و ثمر دادن‌، هر چند دراز مدت‌، تعقیب‌ کنید.» و در ادامه می فرمایند در راه عملی شدن و ثمر دادن ایده های خودتان در موضوع آزاداندیشی، «نه‌ مأیوس‌ و نه‌ شتابزده» عمل کنید. یأس و شتابزدگی‌، دو آفتی است که باید در راه تحقق آزاداندیشی مدّ نظر داشت. سختی مسأله هم، در اینست، که از طرفی نباید مأیوسانه به صحنه بنگریم و أصلا در راستای نهادینه شدن آزاداندیشی حرکتی نکنیم و نه اینکه شتابزده بخواهیم بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و موانع موجود، در زمانی کوتاه، بر منویات رهبری در این زمینه، جامه عمل بپوشانیم. «اما باید این‌ راه‌ را که‌ راه‌ شکوفائی‌ و خلاقیت‌ است‌ به‌ هر قیمت‌ پیمود.»
معظم له در ادامه می خواهند مرزهای آزاداندیشی را تبیین کنند و لذا، آنچه را که آزاداندیشی نیست، بیان می کنند:
«جمود و تحجر» و «خودباختگی‌ و تقلید»، دوگانه اولی است، که بیان می کنند، که هیچکدام راه صحیحی نیست؛ بلکه راه حل را،‌ «در نشاط اجتهادی‌ و تولید فکر علمی‌ و دینی‌» می‌دانند. پس از آن دوگانه هرج و مرج و دیکتاتوری را مطرح کرده و می فرمایند:«و آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ «هرج‌ و مرج‌» و «دیکتاتوری‌» را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌.»
در سومین بیان خود، می فرمایند:«آری‌، نباید از آزادی‌ ترسید و از مناظره‌ گریخت‌ و نقد و انتقاد را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ جدال‌ و مراء، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید.»
به نظر می رسد کلیدی ترین جمله در این متن، بیانی باشد که می فرمایند:«آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌.» و این بیان نشان می دهد که دعوت به آزادی و آزاداندیشی، صرفا یک دعوت تبلیغاتی و یک تاکتیک نیست؛ بلکه بالأصاله مطلوب ایشان هستند.
دوگانه بعدی، «مرداب‌ سکوت‌ و جمود» و «گرداب‌ هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی» است و تأسّف می خورند که برخی میان این دو طریق، «طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود و هم‌ فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌ را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، آزادی‌ بیان‌، مقید به‌ منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌ و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد.»
در ادامه نیز، به بیان نکات و توصیه هایی ناظر به ایده مطرح شده در نامه می پردازند، که در این یادداشت، قصد بررسی آن نکات را نداریم.

آیا آزادی ذاتی انسان است؟

به نظر می رسد بر اساس مبانی اندیشه توحیدی، انسان ذاتا عبد و مطیع است. در هر حالتی انسان در حال اطاعت کردن و عبادت کردن چیزی ست و ناگزیر از عبادت می باشد.
اطاعت از :
قوانین شریعت
قوانین اجتماعی
آداب و رسوم
عرف آشنایان
قوانین محیط تحصیل و کار
خانواده
و حتی در فردی ترین حالت که هیچ کس جز خود انسان نیست، انسان در حال اطاعت از نفس خود است و خواسته های او را جامع عمل می پوشاند.
حتی فرموده اند:
«من اصغی الی ناطق فقد عبده.»

با این تقریر انسان در همه حال، در حال عبادت و اطاعت است و ذاتا عبد است.
آنچه که مهم است این است که این انسان از چه چیز اطاعت میکند و عنان کار خویش را به دست چه کسی سپرده است.

در اینجا بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز نیست از هیچ کسی غیر از خدا اطاعت کند، حتی نفس خودش.
حکمرانی و فرمانروایی منحصر شده است در وجود خداوند متعال.
دقت کنید که بر اساس اندیشه توحیدی انسان مجاز به اطاعت نکردن نیست. بلکه اساسا قابلیت اطاعت نکردن را ندارد. انسان محکوم به عبد و مطیع بودن است. بلکه انسان «باید» فقط از یک چیز که منبع لا یزال هستی است اطاعت کند و جز این مسیر اجازه هیچ کار دیگری ندارد. «لا اله الا الله».
لذا انسان محکوم به عبد بودن است.

البته از جهتی این قضیه قابل بررسی است که اطاعت از خداوند متعال چه نسبتی با آزادی دارد و انسان با اطاعات از منبع کمال مطلق چه میزان به آزادی دست می یابد که ادعای مقام معظم رهبری در اینجا این است که اطاعت از خداوند متعال عین آزادی است و نهایت آزادی را برای انسان به ارمغان می آورد. لکن این بحث دیگری است. یعنی ممکن است انسان اولا و بالذات عبد باشد لکن ثانیا و بالعرض همین عبادت و اطاعت اوج آزادی باشد و یا اینکه او را به اوج آزادی برساند .

جبهه حق از آزاداندیشی نمی‌ترسد

در نگاه اول وقتی نام آزاداندیشی برده می‌شود و سخن از احیای آن به میان می‌آید، احساس می‌شود که دشمنان اسلام و جبه کفر قصد دارد از این حربه به جنگ با دین بیاید. ولی اگر کمی دقیق‌تر شویم اتفاقا این جبه‌ی کفر و نفاق است که با آزاداندیشی مخالف است و شبانه‌روز در مقابله با فهم و درک مردم است به هر نحوی که برایش مقدور باشد. و این اسلام است که ادعای آزاداندیشی دارد. در قرآن کریم مبعوث شدن پیامبر را این گونه بیان می‌کند: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» (آیه ۱۶۴ سوره‌ی آل‌عمران)؛ خداوند متعال پیامبر را برای افزایش خرد و بینش انسان‌ها فرستاده است برای حکمت، برای درک و فهمیدن.
اگر نیم‌نگاهی به احکام الهی داشته باشیم، می‌یابیم که هر جیز یکه با عقل آدمی درگیر می‌شود و آن را از بین می‌برد، اسلام به سیزه با آن پرداخته است. هر عاملی که نگذارد مردم ببینند، بفهمند، درک‌کنند، بیندیشند، اسلام با آن عامل درگیر می‌شود. امیرالمومنین می‌فرمایند: پیامبران برای برانگیختن دفائن عقول فرستاده شده‌اند.
اینکه ما فکر می‌کنیم با آزادکردن فضا برای فهمیدن مردم، مردم گمراه می‌شوند و وارد جبهه دشمن می‌شوند، اگر نگوییم از نفوذ استعماری دشمن است، از فهم غلط ما است. کسی که از آزاداندیشی باید بترسد، کسی است که منکر حق و حقیقت است نه ما که داعیه حق و حقیقت را داریم. کسی که خود هم می‌داند بر باطل است از آزاداندیشیدن مردم می‌ترسد و تا جایی که می‌تواند اولا مانع اندیشیدن می‌شود و دوما موضوع و محل اندیشیدن را منحرف می‌کند.

آزاداندیشی و کلام انقلابی

کلام انقلابی در لایه دانش نیست، بلکه در لایه اندیشه است؛ اندیشه از دانش ها استفاده می کند ولی خودش نظم و چکش خوردگی دانش را ندارد؛
در لایه اندیشه وقتی اندیشه دینی مردم را مقصود گرفته باشید، پدیده ای به اسم کلام خود را نشان می دهد چون به وزان علم معارف که در تقسیم بندی سه گانه (عقاید – اخلاق – فقه) به لایه باورها و نگاه های دینی نسبت به هستی مربوط است، اینجا هم اندیشه دینی مردم در واقع باورها و نگاه های مردم نسبت به هستی مربوط می شود؛ لذا به همان وزان که علم معارف را کلام گفتند، اینجا را هم می شود کلام گفت.
وقتی که مخاطب شما وارد یک زیست انقلابی شده باشد، اندیشه دینی او یک اندیشه انقلابی است لذا به کلام در این حالت می شود کلام انقلابی گفت.
اساساً اندیشه دینی مردم که ذهنیت آن ها را نسبت به همه امور تشکیل می دهد، به چند صورت می تواند تشکیل و ارتقا پیدا کند. یکی از مهم ترین این صورت ها این است که نطق مردم باز بشود و با همدیگر درباره اندیشه های دینی گفتگو کنند.
اساساً یکی از راه های شکوفایی عقلانیت و فهم گفتگو است، و در اینجا نیز گفتگو باعث شکل گیری و لااقل تعمیق و گسترش فهم دینی در جامعه می شود.

اما اگر بخواهیم جامعه ای داشته باشیم که گفتگو در آن جدی باشد، یکی از ارزش های قطعی که باید رونق داشته باشد آزاداندیشی است؛چون جامعه ای که گرفتار تقلید و تحجر است هیچ وقت اندیشه دینی عمیق و رو به توسعه ای در عموم مردم نخواهد داشت. اگر مردم گرفتار تقلید و تحجر باشند اساساً اندیشه ورزی در بین آن ها ارزش محسوب نخواهد شد، پس باید جلوی تحجر را گرفت و مردم بتوانند بدون اینکه احساس کنند توسط یک عامل بیرونی منع می شوند بتوانند اندیشه کنند، و گفتگو کنند؛ و همچنین جامعه ای که دچار تقلید شده باشد نیز در واقع آزاد نیست هر چند ممکن است ادای آزاد بودن را در بیاورد.
.

آزاداندیشی و اصول گرایی

«هم بنده گفتم، هم همه میگویند که امروز ارکان تصمیم‌گیری کشور – مجلس شورای اسلامی و دولت و قوه‌ی قضائیه – با مدیریت تفکر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود که این یکی از نعمتهای بزرگ خداست. حالا این اصولی که از آن دم میزنیم، چیست؟ این، خیلی مهم است. من نمیخواهم حالا الان اصول راتدوین کنم؛ اما تعدادی از شاخصترین اصولی را که به آنها پایبندیم، عرض میکنم. اصولگرایی به حرف نیست … این «اصول» چه هستند؟ … اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است.» (بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ، 29/03/1385)

حضرت آقا در دیداری که در ابتدای شکل گیری دولت نهم با مسئولین دولت احمدی نژاد داشتند، با بیان ابنکه در حال حاضر قوای سه گانه با تفکر اصول گرایی اداره می شوند، شاخصه های اصول گرایی را برمی شمارند. ششمین شاخصه ای که بیان می کنند، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است. طبیعتا مقصود از بیان این اصول، همانگونه که خود ایشان فرمودند، تدوین شاخصه های اصول گرایی نبوده؛ بلکه برای توجه دادن جبهه نیروهای انقلابی به این نکات است. اما چه می شود که پس از 8 سال خاکمیت و سیطره تفکر اصول گرایی، در انتخابات 92 و 98 یکی از محوری ترین شعارهای جریان مقابل، تکیه بر آزادی و آزاندیشی است و جریان انقلابی (بخوانید : اصولگرا) متهم به زیر پا گذاشتن آزادی مردم؟ منکر قدرت رسانه ای و تاثیرات آن نیستم، ولی واقعا چقدر به تأمین آزادی و آزاداندیشی در طی این سال ها پرداخته بودیم پرداخته بودیم؟ پیام ویدیویی سید محمد خاتمی در حمایت از روحانی با این جمله شروع می شود:«به نام پروردگار مهربان که انسان را خردمند و آزاد آفرید و او را بر سرنوشت خود حاکم کرد.» و با این جمله به پایان می رسد:«به روحانی رای می دهیم، برای آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو، قانون در عمل و استیفای حقوق شهروندی … »
در همان سال و در مقابل، ما چقدر توانستیم بر آزادی و آزاداندیشی تکیه کنیم؟ و اینکه، آیا الان می توانیم؟

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش چهارم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (2)
● الف. ایدۀ مادر
پیشتر عرض شد که باید روی دست‌یابی به ایده‌ای مرکزی، مادر، مقتدر و وحدت‌بخش سرمایه‌گذاری کنیم و آن ایده را به همۀ مناطق تحلیل و تدبیر بکشیم و در دل همۀ فرصت‌ها تزریق کنیم تا با این کار همۀ پاره‌های سخن خویش را معنا و رمقی جدید ببخشیم، آنها را متوجه همدیگر نماییم و پیگیری مطلوبیت‌های متعدد فرهنگی را شدنی و پرثمر کنیم. وقتی جامعه‌ای «فرهنگی» می‌شود که پاره‌های مختلف پویش‌های فرهنگی از وضع متشتت خارج شوند، دست به دست هم بدهند و یک زیست‌بوم کامل و رشدپایه را تشکیل بدهند، و الا معمول تلاشها تنها دست و پا زدن است و شاید نهایتاً ما را روی آب نگه‌می‌دارد نه این که با هشیاری ملموسی «به پیش» ببرد.
این ایده هرچند برآمده از دانایی است، ولی خود توان تولید علم‌های مُعین و متناسب و مورد نیاز در حوزه‌های فرهنگ را بالا می‌برد و ما را به شدّت خلاق و سخن‌ساز و سخن‌سرا می‌کند و امکان تفاهم میان کنشگران متنوع عرصۀ فرهنگ را افزون‌تر نموده، آهنگ هماهنگی و امید به همگرایی را به‌خوبی می‌نوازد و ظرفیت‌های بی‌پایان ذهنی و عاطفی خلاقیّت‌های مردمی را فعال می‌کند و به آبشخورهای «خلق سخن» و «گسترش گزینه‌های حل مسأله» اضافه می‌کند.
دربارۀ این قاعده ـ لزوم ایدۀ مادر ـ باید بیشتر سخن گفت. دریغ است روی نکته‌ای که در خط آخر بند قبلی آمد(خلق مردمی سخن)، تأکید بیشتر صورت نگیرد؛
اصرار بر ایدۀ مادر برخاسته از نقش سرنوشت ساز، حیات‌بخش و رویش‌آفرین «اراده» در حیات فردی و «اجتماعی» بشر نیز هست.
انقلاب اسلامی به خاطر نگاه مردم‌سالارانۀ عمیق و کاملاً متمایز و گستردۀ خویش، خلق انواع بصیرت را نیز مردمی و گسترده می‌خواهد و از آنجا که توان تولید قیام مردمی را ویژه‌تر از هر فرهنگی دارد می‌تواند روی این کانون خلاق حساب ویژه‌ای باز کند. به همین جهت ایده‌های مادر که اراده‌های سرگردان را جهت می‌بخشند و محیط همگرا و زیست اجتماعی مترقی‌ای ـ که منبع الهام‌های توفندۀ تودۀ مردم است ـ پدید می‌آورند، عناصر مهمی در چرخۀ خلق بصیرت ملی به شمار می‌روند.
ایده‌های مادر زمینۀ مدیریت صحنه را فراهم می‌کنند و صحنه به خلق بصیرت‌های نوین می‌پردازد و همۀ اینها عالم انسانی را دیگر می‌کند و منبع الهام جدیدی شکل می‌گیرد. این یعنی تعالی اجتماعی انسان و این تعالی‌ها یعنی بالارفتن سرمایه‌های اجتماعی تحول.
اما ایده‌ها از مبانی نیرومند و تحلیلهای پایدار و پایه تغذیه می‌کنند. این ایدۀ مادر باید از تراث معرفتی شیعه و تمام مبانی فکری مکتب امام تغذیه کرده باشد و با تمام اصول آن هم‌خوانی داشته باشد و حتی در مرحلۀ تکوین با همۀ ظرفیت‌های فرهنگی ارتباط بگیرد و بصیرت‌های صحنه را بنوشد و نهایتاً به سخن واحدی برسد و طبعاً آن را در ادامۀ چرخه در همۀ این ظرفیت‌ها جاری نماید.
خلق ایدۀ مادر یک حادثه است، یک پیشرفت است، یک تعالی ارزشمند انسانی است. هر تمدنی از یک عقلانیّت تغذیه می‌کند و عقلانیّت ابتدا ایدۀ مادری است که حتی پشت خلق دانش‌های نوین قرار می‌گیرد.
در حوزۀ فرهنگ نیز با وجود این ایدۀ مادر است که گذر زمان به چشم یک سرمایه دیده می‌شود و همۀ متغیرهای حیات بشری را از روح واحدی متأثر نموده پیکرۀ واحدی را به نمایش می‌گذارد.
جامعه‌ای که به ایدۀ مادر نمی‌اندیشد ـ ولو جامعۀ نخبگانی ـ از الگوی اصلی تمدن‌سازی بی‌خبر است.
(ادامه دارد …)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang

آزاداندیشی رها و مطلق نه

مَنْ تَفَکَّرَ فِی ذَاتِ اللَّهِ أَلْحَدَ
(عیون الحکم و المواعظ)

إیّاکُم و التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ؛فإنَّ التَّفَکُّرَ فی اللّه ِ لا یَزیدُ إلاّ تِیها ، إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ لا تُدرِکُهُ الأبصارُ و لا یُوصَفُ بِمِقدارٍ
(شیخ صدوق، امالی، ص 418)

قَد ضَلَّتِ العُقولُ فی أمواجِ تَیّارِ إدراکِهِ
(شیخ صدوق، توحید ص 70)

من تفکّر فى ذات اللَّه تزندق
(عیون الحکم و المواعظ، ص 456)

 

آزاداندیشی رها و مطلق نه

درباره حدود آزاداندیشی گاهی اوقات یکسری از حدود را خداوند می زند.
خداوند حکیم که خود خالق انسان است و مسیر ضلالت و گمراهی او را می داند در باب تفکر و اندیشیدن هم توصیه های دارد
می فرمایید در ذات خداوند تفکر ممنوع
یعنی انسان حتی در تفکر که رهاترین فعل بشر است و ظاهرا حد و اندازه ندارد باید یک حدودی را رعایت کند
و اولین ورود ممنوع تفکر درباره ذات و حقیقت خداوند است
در روایت دلیل این محدودیت هم بیان شده یعنی تباهی و گمراهی انسان
کسی که تفکر در ذات الهی کند ملحد می شود باعث می شود خدا را هم انکار کن

پس موضوع آزاداندیشی نمی تواند مطلق باشد.

وظیفه فقه در برابر استثمار

وقتی با معنای استثمار روبه‌رو می‌شویم، ذهن به سوی برده‌داری و مباحث عبد و أمه کشیده می‌شود که این روز‌ها تقریبا این مباحث از فقه بیرون انداخته شده است.

بهتر بود به جای خارج کردن این مباحث، که اصل خارج شدن این قبیل مباحث هم کمی مشکوک است، ارتقا می‌یافت و از بردگی و برده‌داری نوین صحبت به میان می‌آمد. به خصوص در طراحی‌های کلانی که قرار است فقه برای زندگی داشته باشد. اگر در بابی از برده‌داری نوین و استثمار نو سخن به میان آمده بود، به هنگام حکم‌دادن‌های فقه، ملاحظات این باب هم مد نظر فقیه قرار می‌گرفت؛ به عنوان مثال شاید به راحتی اجازه‌ی هرگونه تبلیغی داده نمی‌شد و یا به کار گرفتن زنان در هر موقعیتی و …

همانگونه استثمار و بهره‌کشی در نظام‌های اجتماعی و سیاسی مختلف، انحاء متفاوتی داشته است، مباحث برده‌داری فقه هم که برای مبارزه با این استثمار به وجود آمده است و روح آن در سراسر فقه جاری بود، باید به انحاء مختلف در فقه وجود داشته باشد.

در این زمانه که نظام طاغوتی به نحو پنهانی به استثمار تمام جهان مشغول است، لازم است که مباحث برده‌داری نو در فقه مطرح شود و روح آن در سرتاسر فقه جریان یابد. و این نقطه‌ی کلیدی اسلام است که می‌تواند تمام جهانیان را از طریق آن به دین اسلام دعوت کرد؛ البته لازم است که همانند صدر اسلام، این استثمار نوین، و برده‌داری نوین واضح و آشکار شود و مردم به ستوه آیند و به عبارت دیگر متوجه بردگی‌مان برای نظام سلطه بشویم، تا آن‌گاه پذیرش دینی که به مبارزه با این استثمار آمده است، راحت باشد و فوج فوج بر پیروان این دین افزوده شود.

گزارشی از مقاله عمل صالح در قرآن اثر شهید صدر

در این مقاله شهید به دنبال تبیین جایگاه و نقش این عنصر به عنوان ارزش اقتصادی نیست، که در بازار اقتصادی همچون سایر کالا ها به فروش می رود، شهید به دنبال تبیین ارزش کار از جنبه انسانی و اخلاقی است.

چند پرسش اساسی محور این مقاله است :
۱. چه کار انسانی شایستگی دارد که مورد پسند و احترام واقع شود؟
۲. معیارهایی که باید در کشف ارزش یک کار و میزان اهمیت و احترام آن از نظر اخلاقی و معنوی مبنا قرار بگیرد چیست؟

شهید قبل از بیان نگاه اسلام به کار،از دیدگاه سرمایه داری و مارکسیسم به کار می نگرد،

🛑نظام سرمایه داری

نظام سرمایه داری با اصالت دادن به منافع حیاتی جامعه و مناسبات اجتماعی، هر فعل یا عملی که برای جامعه منفعت به ارمغان بیاورد را ارزشمند می داند. فارغ از انگیزه ها و نیت های پشت عمل. هر کاری که آزادی دیگران را در جامعه به خطر نیاندازد، و سود بیشتری برای جامعه داشته باشد شریف است.

در این نظام نیت های خیرخواهانه به قهقرا می رود، خیرین با نیت ها درست ارزش کمتری از تاجرینی دارند که با انگیزه و احساسات پلید وارد معامله می شوند. کار زمانی ارزش دارد که جنبه عملی بیشتری داشته باشد.

🛑 نظام مارکسیستی با اصالت دادن به مبارزه طبقاتی و این که هیچ گاه طبقه قدیم توان باقی ماندن در طول تاریخ را ندارد و لاجرم به دست طبقه جدید نابود می شود،ارزش کار را به تقویت طبقه جدید و خرد کردن طبقه قدیم می داند. بنابراین مصلحت طبقه جدید معیار و میزان ارزش کار قرار می گیرد.

🛑شهید صدر در پایان جمع بندی از ارزش کار در اسلام می گوید:

اسلام با اصالت دادن به نفوس انسانی و بنای جامعه ای که تجلی جنبه های درخشان انسان باشد، به انگیزه ها و مقدمات و چارچوب های عمل بها بیشتری می دهد. و عملی را صالح و به نفع جامعه می داند که از امیال نیک و نیت های پاک سرچشمه می گیرد.نه عملی که به طاهر بزرگ اما در نیت دچار انحراف است.

لذا براساس منطق قرآن کریم در سوره توبه آیه ۱۹ خداوند جهاد در راه خودش را از کلید داری خانه مکه بالا تر می داند.

و همچنین انگیزه های فراوانی برای اعمالی چون صدقه پنهان و کتمان برخی از نیکی ها قرار داده است.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| کانون اندیشه کلامی |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@andishekalami

استثمار در شکل دهی آینده بشریت

یکی از ظهورهای استثمار، در ایجاد و خلق تصویر آینده است.
شکل گیری نظم نوین جهانی در عصر حاضر به دست بشریت نوعی استثمار است. بشریت امروز بدون اینکه هیچ تصویری از طرح آینده داشته باشد کاملا به عنوان بازیگران و کارگران ساخت نظم نوین جهانی درخدمت عده ای قرار گرفتند که از همه این افراد منفعت کسب کرده و هیچ عوضی بابت این منفعت به آنها بر نمی گردد.

ما هنوز نمی دانیم که به چه سمتی در آینده در حال حرکتیم و این حرکت موجب شکل گیری چه پدیده ای در آینده است.
امروزه سناریوهای متعددی برای آینده پساکرونا تعریف شده است و بدون فهم این سناریوها و بدون هیچ برنامه و طرح روشنی فقط کارگران شکل دهی آینده در این بازی خواهیم بود. بازی که زمین و قوانینش را کسانی تعیین کرده اند که امروز بیشترین سودهای اقتصادی را در این عصر داشته اند.

اگر بنا باشد که بشر به سمتی رود که فقط کنجی از یک خانه را برای زندگی آینده اش اختیار کند و نهایتا اجازه نداشته باشد با بیش از سه نفر ارتباط بگیرد، اجازه نداشته باشد به دلیل اثرات مضر اقلیمی حضوردر خارج از خانه داشته باشد و خودش بپذیرد که چاره ای جز خانه نشینی برای حفظ جانمان وجود ندارد باید چه کار کرد؟

امروز مطرح شده که یک بازتنظیم بزرگ در حال رخ دادن است، پیش بینی کرده اند که تا سال 2023 تمامی تعاملات اقتصادی در بستر مجازی رخ خواهد داد و چاره ای جز پیروی از این مسیر نیست، همه اعتبارات مالی به صورت الکترونیک درخواهد آمد و شغلی جز بستر مجازی معنا ندارد. تنها کسانی اجازه حضور در فضاهای حقیقی دارند که مدیریت کنندگان و کارگردانان این صحنه فوق هستند لذا می بایست مکان هایی مثل خط های هوایی آرام آرام به سمت خصوصی شدن و به فروش درآمدن افراد خاص گردد و از این دست تغییرات عظیم ….

باید یک ورشکستگی بزرگ در فضای نقل و انتقالات هوایی رخ دهد تا همه افراد به این نتیجه برسند که عام المنفعه بودن نقل و انتقالات هوایی هیچ صرفه ای ندارد و باید آن را به هر قیمتی که شده در اختیار کسانی گذاشت که قابلیت مدیریت این خطوط را دارند.

سناریوی دیگری که پیش بینی شده است که تمام این اتفاقات بعد از مدتی به پایان می رسد و همه به زندگی عادی خود بازمی گردند و این گونه پاندمی ها برای جبران اقتصادی ضررهاو بدهی های بعضی از دولت ها وارگان های خاص در دنیا است. لذا ممکن است اگر فضای اقتصادی دنیا مجددا در تنگنا قرار بگیرد از این گونه تغییرات اقلیمی و زیستی تکرار شود و البته ذیل هر بار تکرار تعداد زیادی از افراد جان خود را از دست می دهند لذا می بایست اتمسفر فرهنگی‌ای در دنیا تزریق شود که اصل کاهش جمعیت را به عنوان یک ارزش پذیرفته شود و مردم خودشان مبلغ این ارزش شوند.

سناریوی دیگری هم مطرح شده که البته با دو سناریوی دیگر قابل جمع است و آن انتقال قدرت اقتصادی دنیا از بلوک غرب به سمت بلوک شرق می باشد لذا دراین انتقال قدرت قطعا دقت بر کشورهایی که پیش بینی می شود که علمداران این راهبری قدرت خواهند شد اهمیت پیدا می کند قطعا هر سرمایه داری باید برای این انتقال قدرت برنامه داشته باشد و برای حفظ سرمایه خود آن برنامه را پیش از وارد بحران شدن به کار بندد. چین و ایران در بلوک شرق دو کشوری هستند که سرعت و شتاب پیشرفت در آنها بسیار زیاد است و برتری که چین نسبت به ایران دارد این است که از یک مولفه قدرت ساز مهم به نام جمعیت برخوردار است که این موضوع قطعا برای هر ابرسرمایه داری موجب توجه می شود و در محاسبات او راه پیدا می کند.

داشتن تصویرهایی از آینده بشریت با نگاه استثماری اهمیت ویژه ای برای ما دارد که داعیه به هم زدن شرق و غرب را داریم و باید بتوانیم در این بازی طراحی شده نقش فعالانه خود را اخذ کنیم و اجازه بهره کشی بلاعوض را از خود سلب کنیم و الا جز تحقیر در کنار این همه سرمایه و ظرفیت و آگاهی نصیبمان نخواهد شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| کانون اندیشه کلامی |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@andishekalami

استثمار؛ اصل کار و افزوده‌های آن

استثمار بیشتر در فضای بهره‌ها و فرآورده‌های زندگی انسان معنا می‌یابد، اصل حیات و حضور انسان، و افعال و رفتار و گفتار او، فی نفسه یا در كنش با طبیعت، اشیاء و انسان‌های دیگر، یك محصول و فراورده‌ای خواهد داشت افزون بر اصل آن.

مسئله این است كه این انسان به‌عنوان فاعل كار، چه سهم و بهره و نصیبی در فراورده خواهد داشت؟ آیا صرفا دستمزدی متناسب با امرار معاش خودش؟ یا سهمی اساسی از ارزش مالی محصول هم دارد؟

خب این چالشی است كه امثال ماركس را علیه سرمایه‌داری شورانده است و در نسبت میان #كار_و_سرمایه در پی پاسخ به این سؤال است كه افزوده‌ای كه كار ایجاد می‌كند، نصیب سرمایه[گذار] می‌شود یا كارگر هم بهره‌ای دارد؟

حالا پیشرفت‌های فن‌آورانه آن‌قدری هست كه می‌شود فرآورده‌های پرشمار و باارزشی از انسان گرفت؛ از علایق و عاداتش تا گفتار و رفتار و نیروی بازویش، فرآورده‌هایی كه به ذهن خود آن انسان خطور هم نمی‌كند چه برسد در طلب بهره‌ی خویش باشد!

اگر استثمار را ممنوع و نامشروع می‌دانیم، یعنی نباید بی اطلاع فرد یا جامعه‌ای، فرآورده‌ای از ایشان تولید كنیم، بی آنكه علاوه بر مزد كار، سهم ایشان را از محصول تولیدی پرداخت كنیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| کانون اندیشه کلامی |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@andishekalami

عدم پذیرش عقل به عنوان یک منبع باعث انسداد باب اجتهاد

#مشخصات_اسلام
#جایگاه_عقل

 

شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام از منظر ایدئولوژی یکی از این مشخصات را اجتهادپذیری می داند که دو دلیل دارد یکی اینکه «كلّيات اسلامى به گونه‏اى تنظيم شده است كه اجتهادپذير است.» و دیگری «قرار گرفتن عقل در شمار منابع اسلامی است.»
مجموعه آثار شهيد مطهري (وحى و نبوت)، ج‏2، ص: 241

اما به نظر می رسد عامل دوم از عامل اول مهمتر است، یعنی اگر عقل به عنوان یک منبع اسلامی پذیرفته نشود، کلیات اسلامی اجتهادپذیری را فراهم نمی کند، چون آن چیزی که کلیات اسلام را موارد جزئی و متغیر تطبیق می دهد عقل است، اگر حجبت عقل به عنوان یک منبع اسلامی پذیرفته نشود، دلیلی ندارد که تطبیق اصل کلی بر فرع، یا اصل ثابت بر متغیر حجیت داشته باشد.
عقل در اندیشه شیعی بسیار جایگاه عظیمی داده شده است، فی الواقع عقل در کنار سایر منابع قرار داده نشده، بلکه همه آنچه که به واسطه نبی آمده از قرآن و سنت و روایات به عنوان حجت ظاهری دانسته شده و عقل در عداد آن ها به عنوان حجت باطن معرفی شده است.
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏» الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 16

به نظر می رسد که استنباطات شرعی ما هنوز نتوانسته عقل را تا این سطح مورد استفاده قرار دهد و این میزان به آن جایگاه بدهد. اصول فقه ما در بخش «ادله شرعیه عقلیه» بسیار نحیف است و برخی بیش از درک «حسن و قبح» شأنی برای عقل قائل نیستند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
| کانون اندیشه کلامی |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ