حفاظت شده: یک شنبه!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

توصیفی از کتاب ارزشمند مصیر عصر توحید اثر حجت الاسلام و المسلمین علی مهدیان (2) – مکتب عرفانی امام خمینی

در ادامه یادداشت قبل که به توصیف کلی کتاب ارزشمند «مصیر عصر توحید» و فصل اول آن یعنی «مختصات عصر انقلاب» پرداخته شد، به توصیفی از فصل دوم این کتاب یعنی «ساختار مکتب عرفانی امام خمینی ره» می‌پردازیم.

مصنف ابتدا به دنبال «نظام اندیشه» امام خمینی، برای به دست آوردن نقطه کانونی مکتب عرفانی ایشان است، و با بیان اینکه «توحید» کلیدی‌‌ترین مفهوم در بافت اندیشه‌ بسیاری از اندیشمندان مسلمان است، آن را کلی می‌داند و عامل شکل گیری مکاتب مختلف نمی‌داند. از آنجا که هویت یک نظام اندیشه در نظر یک اندیشمند به 1. جایگاه تاریخی دانش 2. خاستگاه علمی اندیشمند و 3. شخصیت عالِم و اندیشمند برمی‌گردد، تفاوت نظام‌های اندیشه‌ی توحیدی را در 1) زاویه نگاه و وصفی که یک نظام اندیشه از آن دریچه به حقیقت توحید نگاه می‌کند، 2) زمانه‌ی بلوغ و رشدی که یک نظام اندیشه در آن شکل گرفته است، و 3) تفاوت به لحاظ شخصیت عالِم و دانشمند؛ می‌باشد.

در این جستجو مؤلف نقطه‌ی کانونی در نظام اندیشه‌ی حضرت امام را توحید با ویژگی‌های خاصی می‌دانند؛ نخست اینکه بروز و ظهور اسم «الله» در این رویکردِ توحیدی جدی است؛ دوم اینکه توجه به سفر چهارم به شدت در این رویکرد جدی است که همین توجه جدی به لایه‌ی شریعت را باعث می‌شود. اینکه امام یک دانشمند جامع بود، عالم ظهور اسم «الله» شدن او شده است.

در ادامه حجت الاسلام مهدیان برای تبیین ویژگی‌ها و اختصاصات مکتب عرفانی حضرت امام خمینی «ره» با بیان اینکه نقطه‌ای که مکتب عرفانی حضرت امام در آن قرار گرفته است، را باید طلیعه‌ی شکل‌‌گیری سفر چهارم عرفانی، در ساحت اندیشه دانست، که حقایق کلیدی دانشِ عرفان را بیشتر بر اساس سفر چهارم تقریر می‌کند؛ در چهار بخش 1. ذات 2. تعین اول 3. فیض اقدس و 4. تعین ثانی به اختصاصات مکتب عرفانی امام می‌پردازد.

عرفا ذات را «غیر قابل دسترسی» و «غیر قابل توصیف» می‌دانند، و با عبارات «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر» و «لا یصطاده اوهام الحکما» به آن اشاره می‌کنند. این سبک تقریر در بیشتر آثار حضرت امام مورد توجه قرار گرفته است، و این عدم دسترسی یعنی اساساً به ذات، با وصف غیریتش قابلیت دسترسی وجود ندارد و فقط از طریق تجلیلات می‌توان به او متصل شد، این یعنی نقش تجلیات برای ارتباط با حقیقیت بی‌نهایت، بسیار جدی می‌شود.

در سفر اول آنچه بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد تنزیه ذات در بستری از سلوک عارفانه و عرفان عملی است، لذا ذات حق بیشتر با تقریری سلوکی مدنظر قرار می‌گیرد، در سفر دوم صفت «وجود» و «وحدت» مورد توجه است، در واقع توصیف ذات با مفهوم لا بشرط یک تقریر نظری است. در سفر سوم صفت وجود و نسبتش با کثرات مورد توجه است، لذا مفاهیمی مثل «اصالت وجود و اعتباریت ماهیت»، «مراتب عالم و شدت و ضعف»، «وجود ربطی»، «اضافه اشراقی» و هر مفهومی که نسبت وجود را با کثرات عالم تبیین می‌کند، مورد عنایت است. در سفر چهارم آنچه بیشتر مورد توجه است، صفت واسطه‌گری و دستگیری و روابط کثرات با ذات و صفات است. لذا توجه به حقیقت ذات از زاویه‌ی نگاه تبیین «واسطه» و «خلیفه» و «صراط» و اموری از این دست در سفر چهارم مهم است. در دوران سفر چهارمی عرفان «تجلی» با پشتوانه‌ی وحدت وجود و نسبتی که وجود با کثرات و تجلیات دارد، یعنی عینیت در عین غیریت، مورد توجه قرار می‌گیرد.

به همین دلیل است که توجه به مقام مشیت و فیض اقدس و مقدس و همچنین توجه به حقیقت انسان کامل در کار امام این میزان مورد تأکید است.

تعین اول مقام احدیت و چهره باطنی فیض اقدس است، و مقام احدیت «حقیقت بشرط لا« یا مقامی که همه اسماء و صفات در آن مستهلک هستند، می‌باشد. فیض اقدس نیز تبیین کننده هویت مشیت است، و در واقع آنچه هویت دستگیری و بسط در کثرات را در سفر چهارم تبیین می‌کند همین حقیقت فیض اقدس است. لذا مقام مشیت که حقیقت انسان کامل است، در کار حضرت امام بسیار جدی است. همچنین فیض مقدس تبیین کننده هویت اراده است، و اراده در تعین اول به نحو مندمج هست و بعد از آن به نحو منحاز بروز می‌کند، از همینجاست که علت توجه جدی حضرت امام به مقوله جامعه روشن می‌شود، قیام یک جامعه می‌تواند این حقیقت که باطن اسم «الله» است را بروز بدهد، و حقیقت انسان کامل زمانی بروز می‌کند که امت قیام کنند، و اساساً امام هویت انسان کامل را امت او می‌داند. لذا بروز و جلوه مقام مشیت که مقام سلطه و قدرت الهی است، با قیام لله امت رقم می‌خورد. برای کسی که سفر چهارمی است و بنای اقامه‌ی دین در عالم را دارد، فهم منشأ قدرت بسیار مهم است، و توه به مقوله‌ی مشیت مبادی اصلی قدرت را تبیین می‌کند.

تعین ثانی یا مقام واحدیت، ساحتی است که در آن اسماء و صفات الهی بروز پیدا می‌کنند و تبیین قواعد این ساحت، تبیین نوع نگاه عارف به عالم کثرات است. در اینجا هم به خاطر آن توجه سفر چهارمی بیشتر توجهات امام در نسبت اسم «الله» با دیگر اسماء است. اسم «الله» در حضرت واحدیت به دو نحو اجمالی و تفصیلی بروز پیدا می‌کند، و باطن اسم «الله» که رب انسان کامل است، در هر دو وضعیت یک حقیقت است و آن حقیقت فیض اقدس است. لذا در این نسبت و تناسب اسم «الله» با دیگر اسماء در تعین ثانی مقوله‌های زیر مورد توجه حضرت امام قرار گرفته است. 1. جامعیت؛ جامعیت اسم الله که مستجمع همه اسماء است و رب انسان کامل است و در انسان بالفعل به صورت بالفعل و در انسان بالقوه به صورت بالقوه وجود دارد. در نتیجه توجه به جامعیت انسان موحد و جامعیت جامعه توحیدی مهم خواهد بود. 2. عدالت و اعتدال؛ «الله» همه اوصاف را به اندازه دارد، یعنی هیچ چیز بر دیگری غلبه ندارد، نه جنبه وحدت بر کثرت و نه کثرت بر وحدت، نه قهر بر مهر و نه مهر، نه جلال بر جمال  ونه جمال بر جلال. لذات که انتظام اسماء برای امام مهم است، و همین باعث می شود د فضای کار فقهی آمیخته نشدن ساحتهای دانشی با هم برای او جدی است، مثلا آمیخته نشدن فضای اعتبارات و ظواهر با فضای تکوینی و کار فلسفی. 3. حکومت و تربیت؛ از مهمترین ویژگی های اسم جامع «الله» احاطه، غلبه، سلطنت و حاکمیتش بر دیگر اسماء و اوصاف است. روی دیگر این ویژگی دستگیری و تربیت است. در واقع ارتباط دستگیری و اتصال در عین حاکمیت و سلطنت با هم موجود است. 4. رحمان و رحیم، مهمترین اسمائی که بعد از اسم جامع «الله» مورد توجه امام است، این دو اسم هستند. اسمی که اصل وجود را بسط می دهد و از بالا به پایین جاری است رحمان است و اسمی که کمال وجود را بسط می دهد رحیم است، که از پایه به بالا سبب رشد موجودات به سمت کمال می شود. 5. حَکَم عدل؛ این ویژگی در تعین ثانی مورد توجه امام است و کار انتظام و اعتداد همه اسماء را بر عهده دارد و نیز اداره دیگر اسماء به آن مرتبط است. آنچه بین اسماء وجود دارد اختصام است، و «اللهِ حاکمِ عادل» است که این اختصام را از بین می برد. به عدل بین اسماء حکم می دهد تا هر اسمی اندازه‌ای داشته باشد و از حد خود خارج نشود. 6. طرح سازوار ولایت؛ توجه به نست وحدت و کثرت که هویت انسان کامل در دو وضعیت تفصیل و اجمال است، کلید فهم بسیاری از ارتباطاتی است که در عمق نسبت اراده ولی و ارده مردم وجود دارد، لذا سالار شدن مردم برای امام مهم است. لذا اگر دین خاتم از افق احدیثت نازل شده است، قطعا باید در عرض اخوت واحدیت نازل شده و ناظر به وحدت و کثرت هر دو باشد.

در نتیجه باید تمایزات کار عرفانی امام را مورد توجه قرار داد، ایشان اولاً تقریرهای عرفانی را از منظر دوران سفر چهارم ارتقا داده است، مثلاً ایشان می گوید همیشه تنزیه در دل تشبه است و برعکس، اما همیشه همه انبیاء تنزیه را بر تشبیه مقدم می کنند، چون می خواهند از کثرت به سمت وحدت ببرند. به همین دلیل است که در گفتمان حضرت امام بیشتر صیغه‌تنزیهی وجود دارد تا تشبیهی. ثانیاً طریقت را از منظر دوران سفر چهارمی تقریر می کند، لذاست که در آثار امام میزان توجه به موله نفس، ضعیف‌تر از توجه به مقوله باطن انسان کامل است. لذا به لحاظ روشی در کتابهای اخلاقی بر مقوله‌ی دستگیری تاکید بیشتری نسبت به دادن نقشه‌ی حرکت دارد. ثالثاً شریعت را در کانون تلاش‌های عرفانی در دوران عرفانی سفر چهارم قرار می‌دهد، نگاه حضرت امام به شریعت توجه به کالبدی صاحب روح است. و در شریعت هم به دو حقیقت محوری تأکید ویژه‌تری دارند، یکی «نماز» و دیگری «خلافت» است. در لایه‌ی اعمال و رفتار تشریعی نماز است که بروز اسم جامع «الله» است.

در جمعبندی باید گفت که زاویه نگاه اندیشه عرفان نظری حضرت امام به اسم جامع «الله» بسیار نزدیک‌تر از اندیشمدان پیش از خودش است. به نظر می رسد ظهور اندیشه عرفانی امام دوراندیگری را در حرکت دانش عرفان آغاز می‌کند، دورانی که در آن توجه عرفانی به شریعت بسیار جدی‌تر از قبل می‌شود. اگر ظهور دین ختمی را شروع سفر چهارم معنوی بشریت قلمداد کنیم، در دل این سفر باید ظهور امام خمینی را جوانه‌های ظهور سفر چهارمی در دل این سفر چهارم به حساب آوریم. به دلی اینکه ویژگی مهم اسم «الله» انضباط اسماء است، اندیشه امام نسبت به انضباط و قرار گرفتن هر امری در جای خود حساس است، اندیشه امام دغدغه‌ی جامعیت دارد، و برای او جامعیت و حاکمیت در عین دستگیری و تربیت آن هم تربیت و در عالم واقع و عمل و در واره امت اسلام و بلکه کل بشریت مسئله‌ای علمی است.

#یادداشت_230

توصیفی از کتاب ارزشمند مصیر عصر توحید اثر حجت الاسلام و المسلمین علی مهدیان (1) – مختصات عصر انقلاب

در ایام تابستان 1401 توفیق شد کتاب ارزشمند «مصیر عصر توحید» اثر فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین «علی مهدیان» زید عزه را مطالعه کنم، به لحاظ عاطفی واقعاً هم در هنگام خواندن و هم پس از اتمام کتاب، خیلی حس خوبی داشتم و واقعاً در دلم به ایشان احسنت و تبریک می‌گفتم، چیزی که نمایان بود اثر توانسته بود، در سه بعد عرفانی، اخلاقی و فقهی دارایی‌های مکتب امام خمینی (ره) را به نمایش بگذارد و تلاش کرد که در هر سه بعد ایشان را صاحب مکتب معرفی کند.

کتاب مسئله خودش را اینچنین معرفی می‌کند که اگر ورودی‌ها بروز حقیقت را سه لایه قلب و عقل و عمل بدانیم، و عقل را نیز در دو لایه اندیشه‌های بنیادین و اندیشه‌های کاربردی بدانیم، پژوهش دنبال این است که انسجام و هماهنگی منطقی چهار لایه (قلب – اندیشه‌های بنیادین – اندیشه‌های کاربردی – و عمل) را در نظام اندیشه حضرت امام (ره) ارائه نماید. عنصری محوری در انسجام مکتب امام «توحید» است، لذا پژوهشگر دنبال این است که به تقریر توحید از منظر مکتب امام و بسط آن در لایه‌های مختلف اندیشه‌ای و اجتماعی بپردازد.

کتاب از چهار بخش کلی تشکیل شده، در بخش اول با عنوان «مختصات عصر انقلاب» ابتدا با یک نگاه فلسفه تاریخی، به تحلیلی از حرکت تاریخی جوامع و امت‌ها می‌رسد که در آن حرکت تاریخ یک نمودار سینوسی رو به بالا تصویر می‌شود، و امت‌ها به لحاظ استعداد دریافت شرایع در حال تکامل هستند. نقطه عطف نمودار رشد امت‌ها با ظهور پیامبر خاتم (ص) که در آن قابلیت کسب شریعت ختمی برای نوع انسان شکل می‌گیرد و راز ختم نبوت را نیز همین رشد استعدادهای روحی و باطنی انسان می‌دانند. عنصر کلیدی دیگر در تحلیل فلسفه تاریخی که مؤلف محترم ارائه می‌دهند، تحلیل فلسفه تاریخی با محوریت انسان کامل است، انسان کامل را روح زمانه می‌داند، که هر اعطای فیضی به امت از دالان وجود اوست، و انسان کامل را سقف پرواز امت آن دوره می‌داند. نکته سوم در این بخش جایگاه پیامبر خاتم و دوران او در بستری کلی تاریخی است، نویسنده  انبیاء را شئون نبی اکرم (ص) می‌دانند و لذا در هر کدام اسمی از اسماء الهی برجسته است، و پیامبر اکرم (ص) را مظهر اسم الله که اسم جامع است می‌دانند، و بالطبع دوران ایشان نیز دوران ظهور اسم جامع الله است که در سفرهای عرفانی به آن «سفر چهارم» می‌گویند.

بحث دومی که ذیل مختصات عصر انقلاب می‌پردازند، یک نگاه تاریخی به پدیده سلوک است، از آن جای که شروع تاریخ بشریت با وجود انسان کامل است، شروع جریان تاریخ معنویت و سلوک نیز با انسان کامل است. لذا سلوک اساساً یعنی حرکت در مسیر انسان کامل، و این هم به شکل فردی و هم به شکل اجتماعی ممکن است، و همانطور که انبیاء و اولیاء جلوداران سلوک فرد و جامعه هستند، در دوران محرومیت امت خاتم از حضور انسان کامل، علمای ربانی جلوداران امت هستند. از آنجا که یقظه‌ای که امت رسول ختمی (ص) در ابتدای رسالت پیدا کرده بود، بعد از ایشان جامعه دینی به حرکت معنوی خود ادامه نداد، ین جریان سلوکی با محوریت علمای ربانی به مسیر خود ادامه داد تا اینکه دوباره یک بیداری عمومی اجتماعی بر اساس رشد معنوی علمای دین شکل گرفت و آن تحقق انقلاب اسلامی در ایران بود. لذا به لحاظ سلوکی انقلاب اسلامی را باید ما حصل رشد و بلوغ حرکت علمای دینی و ورود آن ها به زمانه سفر چهارمشان به حساب آورد و در این میان باید نقش ویژه‌ای برای امام خمینی قائل شد. نتیجه این سفر چهارم را باید 1. تحقق شریعت اسلامی در گستره جامعه؛ 2. برداشتن قدم اول سلوک توسط یک نسل اجتماعی و یک قیام لله در گسترده جامعه؛ و 3. تولیدات علمی به دست آمده از لابه لای بیانات امام و نخبگان علمی و عملی دانست. و از آنجا که کلیدی ترین ابزاری که جریان اجتماعی برای فراگیر شدن در اختیار دارد دانش است، و یک پدیده اجتماعی را قابل انتقال و دست به دست شدن بین انسان‌ها می‌کند، دانش نیز می‌تواند در بستر تاریخی اسفار چهارگانه‌ای داشته باشد، که با توجه به اینکه دوران امام خمینی (ره) دوران سفر چهارمی است، دانش هم باید متناسب با این سفر طی طریق کند. ویژگی مهم سفر چهارم که سفر حرکت و تحقق است، نزدیکی زیاد عرفان و فقه است.

مصیر عصر توحید – ص 1 الی 70

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_323

نوش و نیشی در باب اندیشه و سیره نویسنده کتاب ساکن خیابان ایران

می توان خیلی همدلانه با نویسنده گفتگو کرد همچنان که میتوان با تلخی تیغ تیز نقد را از نیام برکشید. آنچه که در ادامه می آید ترکیبی از نوش و نیش است باشد که پله ای برای فردای بهتر و اندک حرکتی برای پیشرفت باشد.

    1. استقبال از زاویه ورود و زاویه نگاه نویسنده: توجه به جهان تجربه
      حضرت امام ره در جمله ای بسیار حکیمانه در پیام قطعنامه سرانگشت هدایت خویش را برای تحول عمیق و عریق حوزه های علمیه و دانشگاهها بیان می کنند:
      “فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزه اى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.”
      به تعبیر حضرت امام ره حوزه های علمیه برای اینکه بتوانند مسئولیتی که متوجه ایشان در این عصر و مصر هست را تدارک سازند می بایست تجربه و لمس واقعیت و عینیت را در دستور کار خویش قرار دهند. حضرت امام ره با توجه به این نکته که جهان حوزوی یک جهان فلسفی – نظری است و حوزه اگر میخواهد همراه با زمانه باشد، فرزند زمانه باشد و مفید و کارآمد برای این زمانه باشد و بلکه بیش از این نبض تحولات زمانه را در دست داشته باشد و راهبر و هدایتگر و امیر حوادث زمانه باشد می بایست به جهان تجربه کوچ کند.
      جناب حسام دغدغه شان را در باب کتاب ساکن خیابان ایران این چنین توصیف می کنند: تحلیل زیست دینی در دوره حکومت دینی با تأکید بر نظر انداختن به اجزاء ولو جزئی زندگی روزمره که شاید در نگاه استعلایی وزنی نداشته باشند.
      ساکن خیابان ایران و دیگر آثار نویسنده این اثر توجه و تنبهی ویژه است تا حوزه بتواند در پویش و کوششی متناسب توصیه داهیانه حضرت امام ره را محقق سازد. اما اگر نویسنده کتاب، خود را در قامت یک آنتاگونیست و ضد قهرمان در برابر حوزه مطرح سازد حوزه بیش از پیش از گام نهادن در جهان تجربه می هراسد.
      حوزه نیازمند حضور در یک موقف و مرتبت معرفتی است و برای نیل به این موقف و مرتبت معرفتی نیازمند امداد است اما پرسپکتیوی که نویسنده عرضه می کند و میزانسنی که از این موقف معرفتی به نمایش می گذارند نه تنها ذائقه حوزوی را تشویق و تشجیع به حضور در این موقف و مرتبت معرفتی نمی کند بلکه دافعه ای تلخ در وجود او می کارد. اگر واقعا دغدغه رشد و تعالی حوزه و حوزویان را داریم می بایست ممشا و روشی در پیش گرفته شود که باعث حرکت و اصلاح شود و نه زمینه سازد رکود و سکون و دافعه!
    2. نقدی از پایگاه فلسفه علم به جامعه شناسی
      جامعه شناس گرفتار جهان فکری فرهنگی ای هست که برای خویش معماری کرده است و این جهان فکری فرهنگی است که بدو یک پرسپکتیو و یک نظرگاه خاص می بخشد و از این روست که مشاهدات جامعه شناس گران بار از نظریه و جهان فکری فرهنگی او می گردد.
      فلذا جامعه شناس داده هایی در رؤیت و روایت او برجسته می گردد که در کادر زاویه دید او قرار می گیرد و تأیید بیشتری برای نظریه او فراهم ساخته و تشبهات بیشتری به جهان فکری فرهنگی او دارد.
      نکته ای که اینجا وجود دارد این است که جامعه شناس متعهد و متدین آنست که از پایگاه معرفتی دین جهان فکری فرهنگی اش را معماری کرده و پرسپکتیو و زاویه دید خود را انتخاب کند و بر همین اساس مشاهدات خویش را سامان بخشد.
      اگر این را هم بای نحو کان میسور نداریم ما به شدت نیازمند گفتگو و تضارب آراء و عرضه کردن زاویه دیدهای خویش به یکدیگر هستیم تا در دام تسرع در قضاوت نیافتیم.
      اگر ما در حالت قهری نسبت به یک دیگر باشیم و حتی ورودی های جهان فکری فرهنگی مان را به روی یکدیگر ببندیم آنگاه چه بر سر ایران خواهد آمد؟
    3. فضای مسموم علوم انسانی غربی
      جمله ای منتسب به پیتر برگر هست که می گوید جامعه شناسی دانشی سکولار نیست بلکه دانش سکولار کردن جامعه است. این بدین معناست که نه تنها جامعه شناسی دانشی جهت مند است بلکه بیش از این این جهت مندی را به دیگر علوم نیز تسری می دهد.
      جامعه شناسان امروز جامعه ایران نوعا از زاویه دید بد ترکیبی برای تنظیم میزانسن روایت خویش بهره می گیرند. مثلا ما میتوانیم یک شهر را از زاویه دید شبکه فاضلاب آن توصیف کنیم و میتوانیم هم از زاویه باغ و بستان آن روایت کنیم.
      چرا جامعه شناسی امروز اصرار دارد پلشتی ها و زشتی ها را فقط به صورت کاریکاتوری ببیند و نظر بر هر چه زیبایی است ببندد؟! جامعه شناسی امروز نه در مقام شهریار خردمند که زاویه دید متعادلی دارد بلکه در مقام پادشاه مستبد و دیکتاتوری که جنون زشت بینی بر او غلبه کرده و تجسم و تمثل چیزی جز یاس و نومیدی نیست فقط در مقام رؤیت و روایت زشتی ها و کاستی هاست.
      جامعه شناسی امروز آیا سرجمع در جهت سعادتمندی جامعه نظریه پردازی دارد؟ یا در جهت شقاوت جامعه؟!
      ما نیاز داریم که روایتی متین و همه جانبه و متعادل و منصفانه از وضع جامعه شناختی امروز جامعه اسلامی ایرانی مان ارائه کنیم تا از رهگذر این توصیف به تجویز و توصیه های متناسب و بهینه برسیم.

مناسک، به مثابه ساختارهای معناگرا / در نقد کتاب ساکن خیابان ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

  • دین اسلام را می توان با سه رویکرد نگاه کرد و خروجی این سه رویکرد سه لایه از دین می شود؛سه لایه حقیقت، طریقت و شریعت، خروجی این سه رویکرد می باشد.
  • شریعت در اسلام به مثابه کالبد و جسم دین می باشد. شریعت در اسلام بر پایه طریقت سوار است و تمام مناسکی که در شریعت اسلام وجود دارد، در لایه معنا خود را متصل به طریقت می دانند.
  • مناسک را دو با نگاه و خوانش می توان قرائت کرد یک نگاه مناسک را لازمه بقا اسلام و دین می داند. و تمام حیات و ممات دین را در مرحله اول متصل به این لایه می داند. در نگاه دوم مناسک یک سم مهلک برای تهی کردن دین از معنا و نوعی جمود و ظاهر گرایی افراطی می داند.
  • اما باید دید که در حقیقت مناسک موجود در اسلام کدام اتفاق را رقم می زند ؟ آیا این مناسک سبب ظاهر گرایی و تهی شدن دین و جامعه از معنا می شود ؟ و خود ابزاری برای سرکوب قیام مردم برای برپایی حقیقت دین می شود ؟ و یا این مناسک ثمره ای بالعکس دارند ؟
  • این مسئله ، سوال بسیاری از دین پژوهان و جامعه شناسان دین می باشد. اما در پاسخ تفاوت های جدی وجود دارد. عده ای اسلام موجود را یک دین مناسک زده و ظاهر گرا می دانند که این سبب فربهی ظاهر در دین شده فلذا دین، حقیقت و معنای خود را از دست داده و در نهایت همین رویکرد سبب ایجاد یک فضای امنیتی در محیط جامعه شده است. فضایی که حرکت به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و تمام مفاهیم اصیل دینی را مسدود می کند. اما باید دید که حقیقت امر چیست.
  • مناسک در اسلام در حکم ساختار در یک سازه اجتماعی می باشد. اسلام یک دین پر شریعت می باشد و این شریعت مملو از مناسک اجتماعی می باشد. دو نکته در این جا حائز اهمیت می باشد. قاطبه مناسک در شریعت اسلام ، اموری اجتماعی می باشند فلذا دائما درصدد ایجاد یک حرکت اجتماعی و یک فضای فرهنگی می باشند. نکته دوم این است که مناسک در اسلام به سبب اتصالشان به لایه معانی، سبب رواج معانی در فضای جامعه می شوند. جامعه شناسان این را پذیرفته اند که ساختارها در ایجاد یک معنا در جامعه به شدت تاثیر گذار می باشند و اساسا این ساختارها هستند که معنا را در جامعه ایجاد می کنند.
  • مناسک موجود در شریعت اسلام، نقش همان ساختار ها را در جامعه دارند. مناسکی چون اربعین، دهه اول محرم، ماه مبارک رمضان، نماز جمعه و جماعت و … در صدد ایجاد همان معنا در جامعه هستند.
  • اما سوالی که در این جا مطرح می شود این است که خیلی از این مناسک متاخر می باشند البته که اهمیت احکام شرعی اکثر آن ها در شریعت و دین وجود داشته است. اما تبدیل شدن آن ها به یک منسک اجتماعی مانند پیاده روی اربعین و یا هیئات دهه اول محرم و … اموری متاخر می باشند.
  • اما به نظر می رسد همان طور که بیان شد این مناسک بیش از آن که مانع فهم حقیقت و معنای دین باشند، خود اموری هستند در راستای معنای دین. آن ها ساختارهایی هستند پر از معنا. ساختارهایی که فضا را برای احیا و ابقای دین مهیا می کنند.
  • چرا که این مناسک همه برپایه حقیقت دین نهاد شده اند و متصل به همان طریقت می باشند. و اساسا این مناسک هستند که جامعه را به حال قیام آورده و به سمت عدالت و آزادی و مردم سالاری و … سوق می دهند.
  • البته این نکته خالی از لطف نیست که این را باید پذیرفت که مناسک اگر تهی از معنا شوند و جامعه ظاهر گرای افراطی شود، خود مناسک می تواند مانع رشد فرهنگ و معنا در جامعه شود و فضای جامعه به سمت یک محیط امنیتی و دگم اندیشانه حرکت کند. التبه که زمانی این اتفاق رقم می خورد که مناسک از حالت اجتماعی و سیاسی خود خارج شده و امری فردی شوند. مناسک با این که اساسا یک امر و پدیده ای اجتماعی می باشند اما اگر درست سازماندهی نشوند، تبدیل می شوند به اموری اجتماعی که معنا و مفهوم جامعه و اجتماع از آن هاتهی شده است.
  • کما اینکه عده ای زیادی در حال حاضر هر ساله در مناسک پیاده روی اربعین و هیئات دهه اول محرم شرکت می کنند اما این پدیده کاملا اجتماعی ، در ذهن و نگاه آن ها امری کاملا فردی بوده و فقط پوسته و ظاهر دین می باشد و این منسک معنا را که در جامعه رواج نمی دهد هیچ، خود نیز سبب از بین رفتن حقیقت و معنای دین می شود.
  • فلذا می توان با ملاکی مناسک را در اسلام ارزیابی کرد، و آن که اگر مناسک برپایه معانی اجتماعی و حقیقی دین باشند خود مانند ساختارهایی هستند که جامعه را به سمت معانی و مفاهیم عمیق دین مانند آزادی و عدالت و مردم سالاری و … سوق می دهند اما اگر این مناسک پوسته ای ظاهری شوند و در حقیقت وجوه اجتماعی و سیاسی  دین در آن ها دیده نشود، اموری فردی و ظاهری شده که فقط مخدر جامعه دینی می شود. و خود سبب دوری جامعه از حقیقت دین شده و حتی در گام بالاتر به یک مانع و ضدیت با قیام های برحق مردم برای برپایی عدالت و … می شود.

نقدی بر ایده ی حجت الاسلام سهرابی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد ایده ی اصلاحی جناب سهرابی

آنچه در ایده ی اصلاحی جناب حجت الاسلام سهرابی بیش و پیش از هر چیز می تواند شگفت انگیز واقع شود این است که ایشان در یک تلاش قابل تقدیر توانسته است از آسمان تحلیل های بنیادین عرفانی تا زمین سیاست های اجرایی یک سازمان را در یک مدل منسجم طی کند. این کار فارغ از پذیرفتن یا نپذیرفتن هر یک از گزاره های تحلیلی شان گمشده ی امروز بسیاری از محیط های اندیشه ای است.

اما از همین زاویه اولین نقدی که به ذهن میرسد این است که آیا زمانه ی ما زمانه ای هست که بتوان در سیاست های جزئی از نظریات عرفانی بهره برد؟ اگر بپذیریم که زمانه ی ما زمانه ی این کار نیست به نظر میرسد اولین ضعف این رویکر این باشد که چنین نظریاتی توسط محیط پیرامون ما مورد استقبال قرار نخواهند گرفت، و همچنین با این مشکل نیز مواجهیم

که چون با مجموعه ی نظریات دیگری که مبنای سیاست های حکمرانی واقع میشوند اختلاف فاز دارد، نهایتا نوعی ناهمگونی را به وجود می آورد که این خود نیز منجر به حذف این سیاست های برآمده از اندیشه ی عرفانی خواهد شد.

اساسا این سوال مطرح است که آیا وقت حرکت به سمت تمدن عرفانی فرا رسیده است؟ اگر فرا نرسیده باشد باید ملتزم بود که به امتداد عرفان دست نیازید خصوصا تا این میزان از امتداد بخشی.

نقل است از جناب استاد آیت الله سید یدالله یزدان پناه که خود از اساتید برجسته ی عرفان و واقف بر الزامات تمدنی هستند که فرموده بودند اکنون وقت تمدن عرفانی نرسیده است و تمدن پیش روی ما تمدن صدرایی است.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 2

صفحه ی 55: حضرت آقا بیانی دارند در مورد این که اختلاط زن و مرد امر درستی نیست. منظور از اختلاط هم احتمالا همین یکی کردنِ محملِ حضور است. این گونه ضرورت ها نباید با اشتباهاتی از قبیل فرعی پنداری و .. در مورد زنان اشتباه گرفته شود و برای رفع دومی اولی کنار گذاشته شود. آنچه مورد نفی است را باید درست تشخیص داد و از مورد آ« هیچ تعدی نکرد. همچنین برای آنکه حتما حکم درستی صورت بگیرد و برای رهایی از حکمی غلط به حکم غلط دیگری نلغزیم، لازم است از طهارت ذهنمان ار عفونت تفکر غربی و تصویر غربی از انسان و زن و مرد و روابط شان مطمئن باشیم. سخن این نیست که حتما تصویر ما باید مغایر صد درصدی با تصویر غربی باشد، بلکه سخن آن است که از قید تفکر و تصویر غربی حتما باید رهایی داشته باشیم، که البته بسیار دشوار است.

 

صفحه ی 59: پاراگراف اول: سیاست «حفظ» را می توان فقط در همان مقطع مورد مداقه قرار داد و می توان بخشی از ی عملکر بلند مدت دید. گرایش بسیاری از مذهبی ها به «حفظ» نهایتا به فعالیت های شدید ضد رژیم تبدیل شد.

 

ذیل عنوان 3: این «انقلاب اسلامی» پدیده ی ساده ای نیست که با یک کلمه از آن عبور کنیم و در تحلیل ماقبل و ما بعدش آن را نبینیم، انقلاب فعل فعالانه ی مردم مذهبی است. اگر انقلاب این باشد، آن انزوا را نباید انزوا فهمید، و آن سیاست های حفظ را نباید سیاست حفظ دانست.

ناظر به پاراگراف آخر: آیا می توان دین همه را بدون در نظر گرفتن مساله ی بسیار جدیِ نهاجم فرهنگی بررسی کرد؟ آیا می توان این مساله را فقط در تناسب با حکومت فهم کرد؟ آیا استقامت ملت ایران در برابر فرهنگ پر هجمه ی غرب دیده می شود ؟

صفحه ی 61: حد و مرز مذهبی بودن و نبودن روشن نیست، ولی دقت در کوچک کردن یا بزرگ کردن شاید دقت درستی باشد. هرچند نباید از مزایای اقدام الگوساز غافل بود. انقلاب اسلامی یک یورش است به مظاهر غربی و غیر دینی، و این یورش کار کل ملت ایران است هرچند اگر متکفل اقدامات پیشرو در یورش همه جانبه عمدتا مذهبی ها باشند.

صفحه ی 67: پاراگراف اول : این حرفها اصلا با واقعیت تطابق ندارند.

ضمن اینکه تعریف دینی مشخص نشده است.

پاراگراف دوم: زندگی دینی یعنی چه جور زندگی کردنی؟

خطوط انتهایی صفحه: این دقیقا بر عکس فرمایش حضرت آقاست. حضرت آقا را حتی اگر صرفا به عنوان یک تجربه گر در حوزه ی دیندار کردن جامعه بدانیم گزارششان این نیست.

حواشی قلمی من بر ساکن خیابان ایران 1

بسم الله الرحمن الرحیم

حواشی قلمی من بر کتاب ساکن خیابان ایران:

صفحه ی 35 چند پاراگراف به این صورت نوشته شده است:

  • نکاتی هستند که ظاهرا در تحلیل گذشته ی انقلاب اسلامی به کلی ندید گرفته شده اند:
    • خاستگاه انقلاب اسلامی : دلیل روی آوردن به گزینه ی انقلاب علیرغم هزاران هزار مانع قطعی
    • تجاربِ اندوخته ی ملت ایران و ملل اسلامی
    • پدیده ی استعمار و استعباد و …
  • همچنین با ایجاد یک دوگانه ی معیوب، اساسا نقش و جایگاه آرمان را ندید گرفته است.
  • از طرفی رویکرد عالمانِ دینی حاکم در ایران را بدون هیچ توضیح و استشهادی، همچون یک زورنالیست و نه همچون یک محقق، به توصیف نشسته است. چه رویکرد اولیه شان و چه رویکرد های لاحقه شان
  • همچنین در توصیف ایران به عنوان جزیره و … هیچ نگاهی به اوضاع جهانی ندارد.
  • فاعلیت بسیاری از افعال را به نادرست نسبت میدهد؛ و حتی موضوع شناسی درستی از حرکت اصلاحی تمدنی ندارد، در حالیکه حرکت اصلاحی تمدنی ظرایف مهمی دارد.
  • گویی تأملِ اجمالا منطقی (و نه لزوما درست بلکه صرفا منطقی) ابن خلدون را اصل و الهام بخش گرفته و با ذهنیتی کاملا متأثر از او و از نظریه ی بسیط او، به تحلیل نظریه ای ده ها برابر پیچیده تر نشسته است.

صفحه ی 46 ناظر به خطوط آخر: مسیر بی برگشت؟ برای بی برگشت بودنِ این مسیر هیچ توضیحی ارائه نشده است.

صفحه ی  خطوط 47 خطوط انتهایی پاراگراف اول: این بخش از مصادیق کم عمق هستند. شمال انقلابی را روایت کردن کار هر کسی نیست؛ به علاوه آنکه امروزه یکی از پر نفرترین خطه ها در حوزه های علمیه، طلاب شمالی هستند. شمال همان شمال علامه حسنزاده دار و بهجت دار و جوادی آملی دار و علوی گرگانی دار است.

صفحه ی 47، ذیل عنوان 6: شمال قبل از انقلاب اجنبی بود یا شمال انقلابی ها؟

کمی پایین تر: آیا واقعا شمال در دوران جمهوری اسلامی استعاره ی «مقاومت» است؟

صفحه ی 48، ذیل عنوان 7: از مصادیق عمق کم در مسائل.

در انتهای این بخش: در حالی که مدعی است شمال دوباره استعاره ی مقاومت شده است، اما این بار هنوز آن را زنانه میداند! در حالی که گویا از ابتدا قصد داشته است شمال مردانه را همان شمال مقاومتی ترسیم کند.

صفحه ی 51: اگر این تصویر را درست بدانیم، بسیار تصویر بدی است و حتما باید تغییر کند

صفحه 53: برخی علما باورشان در مورد زنان چنین است ولی در مقابل هستند عالمانی که بر عکس اند.

صفحه ی 54 پیش از عنوان 3: گشت ارشاد فقط به زنان متخلف تذکر نمیداده است؛ هرچند اساسا خود بروز زنان متخلف بیشتر از مردان متخلف است و بارزتر.

مقایسه سرود سلام فرمانده و دهه هشتادی ها از منظر هستی شناختی فطری

تحلیل سرود سلام فرمانده میتواند برای ما فرصتی ایجاد کند تا به نقطه ای حیاتی فکر کنیم؛ نقطه ای که مانند ضامن چتر با فشردنش به یکباره یک چتر عظیم گفتمانیِ هویت بخش و پر از معنویت در جامعه باز شود.

همه ی جریان در این سرود از پرده برداشتن و دعوت عاشقانه ی وجودات سراسر فقر و ربط و نیاز و عشق به واسطهی هستی، خلیفه ی الهی در زمین در یک فضای متعلّق به امام زمان(عج) یعنی مسجد جمکران آغاز میشود.

و داستان عشق در انسان هم در واقع همان پرده برداشتن از میل وجودی در یک وجود دانی و سراسر فقر و نیاز به سرمنشأ کمال و هستی یعنی خداوند و به تبعش امام معصوم است.

این دعوت عاشقانه ی هویت بخش اما مثل خیلی از سرودهای مشابه در ادامه با طرح بیچارگی و درماندگی و احتیاج به یک منجی برای رفع گرفتاری هایش، نازل و کم ارزش نمیشود بلکه با طرح انگیزه ی یاری و هواداری و بلکه گرفتار شدن به عشق او اوج میگیرد و با نادیده گرفتن مانعهای ذهنی همچون کم بودن سن و کوچک بودن قد برای تمام کردن کار عاشقی، تغذیه ی هویتی را در این وجودات فقری که استعداد عاشقی همه ی هستی شان را تشکیل میدهد به نهایت خودش میرساند.

در سرود دهه هشتادی ها اما کار از تحقیر یک نسل و در فضایی دور از فضایی که منشأ هویت بخشی حقیقی به این وجودات فقری است یعنی در فضای گیم نت شروع میشود. این تحقیر وجودی وقتی اوج می گیرد که این وجودات فقیر الی الله، عزت و هویت را در منشأی فقیرتر از خودشان یعنی سلبریتی ها میجویند. این تحقیر سراسری و وجودی بخوبی در ادبیات کاملا منفعلانه از فضای مجازی، و در فضای بدور از هویت دینی، بخوبی نمایش داده میشود.

با این وجود در ادامه سعی میشود در پیوند و ارادت قلبی و وجودی که با امام حسین علیه السلام در سطح لایک کردن دوستان امام و بلاک کردن دشمنان امام و مقداری اشک و علاقه به این دستگاه برای این نسل کسب هویت وجودی شود اما این سطح و این حدّ و این نوع از ارتباط، علارقم هویت بخشی ای که دارد اما نمیتواند عطش و نقص بوجود آمده را پوشش دهد.

در نهایت می بینیم وسط شعر خوانی و اظهار ارادت به دستگاه امام حسین ع هم باز ورود یک سلبریتی کانون توجهات میشود و در ادامه این شخصیت سلبریتی است که اصل و محور است و در ظلّ توجه اوست که توجه به دستگاه امام حسین ع باقی می ماند.

اینگونه است که سرود سلام فرمانده با هویت بخشی حقیقی یعنی ندیدن خود حتی در سطح مطرح کردن نیازهای خود و با تعریف خود بعنوان سرباز جانسپار ولیّ الهی به ندای فطرت کودکانی که هنوز فطرتشان در پرده نرفته پاسخی درخور میدهد بطوریکه کودکان با اشک همراه میشوند اینگونه فراگیر شده و فراگیرتر خواهد شد.

اما سرود دهه هشتادی ها به سرعت تمام میشود و تمام بردش باندازه ی ربطی است که با امام برقرار میکند.

دین، سیاست و جامعه؛ در کشاکش گزارش و ویرایش

? سوگ‌نامه‌ی دین، سیاست و جامعه؛ از گزارش تا ویرایش

نسبت سیاست و مذهب را هم در الهیات و علوم سیاسی می‌کاوند (مانند آنچه میلاد دخانچی در #پسااسلامیسم پرداخته) و هم در علوم و الهیات اجتماعی (همچون #ساکن_خیابان_ایران).

اولی بیشتر به سیاسی‌شدن مذهب و داعیه‌داری آن نسبت به کسب قدرت و اداره‌ی جامعه بر اساس مذهب و چالش‌های این پدیده می‌پردازد، دومی (جامعه‌شناسی دین) اما اگر هم به نسبت سیاست و مذهب بپردازد، به‌عنوان یک عامل اثرگذار در تغییر باورها و آداب و آیین‌های مذهبی – که بخشی از زیست اجتماعی است – روی می‌آورد.

#مظاهری با #سکونت در خیابان ایران #گزارش ی از روند تغییرات دین‌داری و مناسک آیینی و چالش‌های آن در جامعه می‌دهد و با این توجه که #انقلاب_اسلامی مؤثرترین حادثه در نیم‌قرن اخیر در جامعه‌ی مذهبی ایران بوده، طبیعتا این گزارش جامعه‌شناسانه اشاراتی نیز به نسبت #مذهب با #سیاست خواهد داشت.

حسام هم #ساکن خیابان ایران است و این زیست میدانی‌اش وی را از دورنگاری‌های انتزاعی بازداشته، و هم در مقام دیده‌بان و #گزارش‌گر نشسته، نه #ویرایش‌گر و مصلح اجتماعی؛ می‌گوید که دخالت و تصدی‌گری نهاد دولت در امور دینی در چهل‌سال اخیر، برخی تغییرات و بعضا آسیب‌ها را در عرصه‌ی دین‌داری جامعه رقم زده که نقض غرض (دین‌مدارکردن جامعه) است.

لازم نیست حتما از “اسلام سیاسی” عبور کرده یا به لزوم “جدایی دین از سیاست” رسیده باشیم تا بتوان چالش‌ها و آسیب‌های پیوند “دین” با “سیاست و نهاد دولت” را رویت کرد؛ دست‌کم خوانش شیعی از نهاد حاکمیت نه با الگوی دولت مدرن هم‌خوانی دارد و نه با تجربه‌ی اموی و عباسی از خلافت اسلامی می‌خواند.

از نظرگاه #جامعه‌شناختی نیز همین‌که شیعه – هم‌نظر با جریان کلامی معتزله – معتقد به حُسن و قبح ذاتی افعال و پدیده‌های انسانی است و هم‌چون جبرگرایی اشعری همه را به اراده‌ی الهی حواله نمی‌دهد تا از بار اختیار بشر بکاهد، این زمینه و ظرفیت را فراهم می‌کند تا بتوان با روایت‌های جامعه‌شناسانه از فرهنگ دینی جامعه هم‌دلی نشان داد، چه اینکه جامعه‌شناسی نیز می‌خواهد با صرف نظر از خواست الهی و خاستگاه قدسی پدیده‌های اجتماعی به‌ویژه آیین و مناسک دینی، نقش عوامل مختلف انسانی را در آن‌ها بکاود و #گزارش دهد.

#خلاصه مهم آن است که #مخرج_مشترک گزارش‌های گوناگون از مسائل زیست دینی امروز در جامعه‌ی ایرانی را بیابیم و محور گفت‌وگو و تفاهم و تعامل – به‌ویژه میان حوزه و دانشگاه – قرار دهیم تا هرگونه #ویرایشی در صفحه‌ی فکر و فرهنگ دینی و صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی، از رهگذر #ارادۀ_جمعی رقم بخورد؛ وگرنه همواره اسیر گرداب تهاجم یا مرداب تعصب خواهیم بود.

 

امید فشندی
14010307

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (2) – غلط بودن نفی ابزارهای حاکمیتی برای تغییرات فرهنگی

نویسنده از ترس اینکه سکولار نشویم توصیه اش این است که سکولار بشویم. نقدش این است که نمی‌شود از ابزار حاکمیتی همه استفاده‌ها را کرد و همه کارها را با آن پیش برد، بعد به جای اینکه توصیه این باشد که از این ابزار به درستی استفاده شود، توصیه این است که کلاً از حاکمیت استفاده نکنید! دولت مدرن در غرب اهداف خودش را دارد با ابزارهای فرهنگی پیش می‌برد یا چون یک حاکمیت محکم پشت کار هست و به راحتی نمی شود از زیر بار مالیات و … در رفت، دارد اعمال حاکمیت می‌کند؟!

الان نقطه ضعف ما این است که اعمال حاکم نمی‌کنیم یا نکته این است که اعمال حاکمیت نمی‌کنیم؟! با گل و بلبل و همین چیزی که تصویر عمومی حوزوی ما هم هست، که برویم فرهنگ‌سازی کنیم حجاب و … درست می‌شود، کارها درست نمی‌شود، انگار قصد استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نداریم، اتفاقا عدم اعمال ابزارهای حاکمیتی باعث شده که فضاهای فرهنگی از دستت خارج شود، نه اینکه باید ابزارهای حاکمیتی را نباید استفاده کرد.

اگر حاکمیت و ابزارهای حاکمیتی نباشد، این هویت شما که یک دشمن مسلط هر روزه دارد با ابزارهای حاکمیتی این هویت را مورد هجمه ناجوانمردانه قرار می‌دهد، را می‌توانی محفوظ نگه بداری؟! می‌شود به صدام گفت عزیزم گلم، بیا با هم دوست باشیم؟ آمریکا آمده بزند و شوخی هم ندارد، دستش برسد جامعه شما را به غارت می‌برد،

آیا نقاط ضعف ما در فضای فرهنگی جمهوری اسلامی ناشی از این بوده که با ابزارهای حاکمیتی خواستیم کارها را پیش ببریم، یا ناشی از آن است که ابزارهای حاکمیتی را اعمال نکردیم؟! اتفاقا این ناشی از این بوده که با همین ذهن‌های علوم انسانی زده، تلاش کردیم برویم فیلم بسازیم و حرف بزنیم تا فضای فرهنگی درست بشود، طرف مقابل تو که فقط فیلم نمی‌سازد، همین الان در فضای مجازی هر امری که به نحو کلان بخواهد فضای فرهنگی شما را مثبت کند، سریع جلوی او را می‌گیرند!

اتفاقا نقدهایی که در ضعف‌های فرهنگی ما هست، بیشتر ناشی از عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است نه ناشی از استفاده از این ظرفیت. جامعه شناسی که توصیه‌اش عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است، یعنی اساساً فرهنگ را و جامعه را علیرغم ادعاهایش، نمی‌شناسد؛ کسی که بگوید بدون ابزارهای حاکمیتی فرهنگ یک جامعه را تغییر می‌دهم و بدتر کسی که برای تغییر فرهنگ استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نفی‌ می‌کند، هیچ بویی از جامعه و جامعه‌شناسی نبرده است، و اتفاقاً بیشتر مشکوک به این است که یک جامعه‌شناس خودباخته است، جامعه شناسی که سخنانش بیشتر شبیه تحلیلگران شبکه‌های معاند و ضد انقلاب است تا یک انسان صلاح اندیش که قصد ایجاد تغییر مثبت در فرهنگ مذهبی جامعه ایران را داشته باشد.

بعلاوه گفته شد که این همه پیشرفت فرهنگی و گسترش کمّی و کیفی نیروهای انقلابی را در روایت از جامعه شیعی انقلابی ایران ندیدن، واقعاً چشم کوری لازم دارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_320

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

وقتی جامعه‌ای که شما به عنوان جامعه شناس قصد تعامل و بررسی او را دارید، نگاه می‌کند می بیند ادعای تجربه‌ی شما همه واقعیت را نمی‌بیند، فرض کنید از اینکه در مسجد خانم‌ها پشت پرده هستند و امکاناتشان مساوی آقایان نیست، یا اینکه در یک مسجدی اجاره نمی‌دهند خانوادگی در حیات مسجد نشست، یا اینکه جامعه‌ی دینی با دغدغه‌ی اینکه یک محیط امن تری برای تربیت فرزندانشان درست کنند لذا مدرسه خاص می‌زنند و … برداشت‌های خیلی کلی تلخی می‌کنید؛ یا اینکه حرم بافت تاریخی را از بین برده و توسعه یافته را می‌بینید، اما اینکه درد کسی که این کار را کرده چه بوده را نمی‌بینید، تازه اگر بافت تاریخی هم نباید از بین می‌رفته، توسط یک عقلانیت توسعه مدرن بوده است، و الا درد او این بوده که استقبال به حرم اینقدر زیاد شده که به هیچ وجه این میزان زیربنا جوابگوی این همه خیل زائرین نیست، لذا به صورت طبیعی باید حرم بزرگ شود تا توان جا دادن این همه استقبال مردم به معنویت و زیارت قبر امام یا امامزاده باشد. مثلا شب‌های قدر امسال شما جمکران می‌رفتی می‌خواستی به منزلت که در قم هست برگردی، سحری نمی‌رسیدی، با وجود اینکه برنامه ساعت 2:45 تمام می‌شد و اذان صبح ساعت 5 بود! به خاطر شدت استقبال مردم و ترافیک سنگین ناشی از آن، حجم انسان اینقدر بالا بود، آن زیربنای عظیمی که برای جمکران که ساختند که هیچ، در بلوارهای اطراف هم آدم نشسته، کل بیابان‌های اطراف ماشین پارک کرده و مردم شاکی هستند که لااقل اینجا را یک آسفالت ساده می‌شود کرد، که این همه گرد و خاک بلند نشود و مردم این همه خاک نخورند!

لذا جامعه‌ی دینی نگاه می‌کند اینکه شما تجربه‌های او را دقیق نمی‌بینید به شما اعتماد نمی‌کند؛ می‌گوید کسی مثل نویسنده‌ی این کتاب که شیعه‌ است و مقداری هم سابقه حوزوی دارد، خیلی بدتر از جامعه‌شناس غربی است، او چون از این چیزها ندیده وقتی اینجا می‌آید این صحنه‌های عظیم به چشمش می‌آید؛ ولی این چون خودش در این فضا بزرگ شده، این امور به چشمش نمی‌آید.

چهار تا ضعف و نقص من را می‌بیند و کل فضای دینی من را فقط با دیدن همین چهار نقطه منفی قضاوت منفی می‌کند، بدون اینکه نقاط مثبت را در روایتش ببینم.

مثلاً در اربعین اینقدر که از ایران زائر می‌رود، می‌شود گفت ایران می‌رود عراق! درد این مردم واقعا چیست؟ بعد شمای جامعه شناس که روایت مناسکی می‌کنی و از این زاویه کل این حرکت را به باد نقد می‌گیری، من جامعه‌ی دینی یا حوزوی احساس همسخنی و هم زبانی با تو نمی‌کنم و می‌گوییم اصلاً نمی‌خواهم با این آدم حرف بزنم! وقتی که ادعای تجربه می‌کنی، و جامعه‌شناس می‌گوید من تجربه را روایت می‌کنم و بر اساس آن تحلیل می‌کنم، این را هم ببین، این هم جزو واقعیت است.

الان امامزاده و حرم امام را توسعه دادند و بافت تاریخی را خراب کردند؟ خب عقل توسعه‌ی ما در جاهای دیگر هم همینطوری بوده است، اما اینکه همین الان همین حجم زیاد زیربنا هم جوابگوی استقبال مردم از این اماکن، و شما نه تنها مساجد و حرم ها بلکه در امثال شب‌های قدر هر گوشه کناری یک مراسمی هست و آنجا کیپ تا کیپ آدم هست، وقتی شما این را نمی‌بینی، حوزه می‌گوید اصلا من نمی‌خواهم با تو حرف بزنم.

اگر ادعای تجربه داری این‌ها هم تجربه است، مثل این روانشناسی فرویدی که کلاً زوم کرده آنجای آدم می‌خواهد با آنجا معنایش کند! آدم چیزهای دیگری هم دارد.

 

یک نکته دیگر اینکه الان شما تمدن غالب دارید که تمام دنیا را دارد به استضعاف می‌کشد، همه جا دارد با زور شمشیر کارش را جلو می‌برد، جاهای هم که با ابزارهای فرهنگی کار خودش را جلو می‌برد چون پشتش زور شمشیر هست کارش جلو می‌رود؛ (شمشیر نماد قدرت نظامی است) در این وضعیتی که همه عالم تحت سیطره این ظالمان است، یک منطقه را از زیر چنگال او بیرون کشیدی و با او درگیر هستی، داری تلاش می‌کنی که حفظ کنی، بلکه تلاش می‌کنی که توسعه بدهی، و در برابر او هم واقعاً پیروز بودی، آمریکای 60 سال پیش را با الان در منطقه ما مقایسه کنید؟! داری با او می‌جنگی، در فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و … داریم می‌جنگیم! او هم دارد با ابزارهای حاکمیتی شما را محدود می‌کند؛ این صحنه هم جزو روایت شمای جامعه شناس از جامعه ایرانی نیست و این دائماً در روایت شما گم است. شمایی که دغدغه‌ی حاکمیت دارید اینکه حاکمیت با چنین کانتکسی مواجه هست در روایت شما هیچ حضوری ندارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_319

عدالت جنسیتی، تئوریزه کردن استثمار زنان!

 

برخی از انتقادات مطرح شده توسط مؤلف محترم در مورد اینکه بین مردان و زنان در برخی مزایا فرق گذاشته میشود(مثل اینکه مکانهای تمیز و خوب به آقایان اختصاص داده میشود و امثال این انتقادها ) را به جا میدانم و بعضا هم در راه اصلاح این رویه در مساجد و هیئاتی که بوده ام گام برداشته ام.

اما برخی از این تفاوتهای مطرح شده-که در ادامه اشاره میکنم- هم به نظر صحیح نمی آید و ناشی از نگاه فردی به دین یعنی همان نگاه سنتی است. وگرنه بر اساس نگاه اجتماعی به اسلام -که اتفاقا این نوع نگاه در متفکران و معماران انقلاب اسلامی مثل امام ره و علامه ره و شاگردان این دو اسلام شناس بزرگ مطرح شده یا به بلوغ خود رسیده است- چنین تفاوتهایی نه تنها تبعیض نیست بلکه عین عدالت است.

توضیح بیشتر اینکه اگر به مسئولیت های اجتماعی زنان و مردان توجه شود و جایگاه زنان و مردان از این زاویه نگاه شود دیگر بعضی از این اشکالات وارد نخواهد بود. مثلا اینکه چرا محراب سمت آقایان است به خاطر این است امام جماعت باید از آقایان باشد! این هم به خاطر کارکردهای امام جماعت و وظایف و مسئولیتهای ایشان است که در اسلام این وظایف از خانمها خواسته نشده است. نقشهایی که آقایان باید ایفا کند با نقشهایی که خانمها باید ایفا کنند متفاوت است و البته همه اینها هم متناسب با حقایق تکوینی خلقت مردان و زنان است و این نه فضلی برای آقایان است و نه نقصی برای خانمها! بله اگر تفاوت بر اساس این معیار نباشد قطعا مردود است و باید اصلاح شود.

نکته آخر هم در رابطه با عدالت جنسیتی است که در فرمایشات مؤلف محترم مطرح شده بود. باید دقت کرد که عدالت جنسیتی ای که در غرب با ادعای احقاق حقوق زنان مطرح شد در واقع تضییع حقوق زنان بود و بی عدالتی نسبت به ایشان. بررسی ریشه های فمینیسم در غرب موید این مطلب است. سرمایه دارانی که برای دستیابی به کارگران ارزانتر و مطیعتر پای زنان را به کارخانه ها باز کردند و حقیقت امر همین بود و آن شعارهای نفی تبعیض بین مردان و زنان و عدالت جنسیتی پوششی بود برای استثمار زنان نه احقاق حقوق از دست رفته ایشان. این که هر کاری که مردان میکنند زنان هم باید آزاد باشند که انجام بدهند و هر مسئولیتی که مردان دارند باید به زنان هم داده شود نه تنها خدمت به زنان نیست بلکه خیانت به زنان و نادیده گرفتن زن بودن ایشان است. عدالت نسبت به زن این است که در مسئولیتهایی که به عهده اش میگذاری و حقوقی که برای او در نظر میگیری حقیقت زن بودن او را لحاظ کنی و لوازم جسمی و روحی و عاطفی او را نیز به رسمیت بشناسی و همانطور که عرض شد حقایق تکوینی خلقت او را در نظر بگیری.

خلاصه اینکه باید مراقب باشیم که انتقاداتی که با دغدغه‌ی صحیحی مطرح میشوند، موجب سوء استفاده قرار نگیرد که برداشتهایی را به مولف محترم نسبت بدهند که او از آن نسبتها خیلی فاصله دارد.

واقع گرایی در دل آرمان گرایی!

مولف محترم یک دوگانه‌ی آرمان‌گرایی-واقع‌گرایی تصویر میکند و جمهوری اسلامی را در این چهل سال آرمانگرا میداند و میگوید در این چهل سال آن آرمانشهر که در ابتدا تصورش میکردند در خیالشان باقی مانده و به واقع نپیوسته است…

این دو گانه صحیح نیست. بلکه گونه ی سومی هم وجود دارد که واقع گرایی در دل آرمانگرایی است و اتفاقا رهبران انقلاب در این دسته سوم اند هر چند مسئولین رده های پایینتر در دسته ی آرمانگرایِ غیرواقع گرا قرار داده شوند.

نکته اول اینکه به نظرم نسبتی که ایشان به معماران انقلاب اسلامی میدهد که اینها آرمانگرا بوده اند درست نیست. کنش های زیادی هست که نشان میدهد رهبران انقلاب و در راس آنها حضرت امام ره به شدت واقع گرا بوده اند و این را از دل سالها مبارزه و دیدن فراز و نشیبها به دست آورده و در کوره ی ناملایمات آبدیده شده بودند. . من نمیدانم نویسنده محترم چقدر با آراء و اندیشه های امام و آقا آشناست اما به عنوان نمونه در ابتدای انقلاب که خیلی ها فکر میکردند که با عوض شدن حکومت شاهنشاهی همه چیز باید خیلی زود درست شود و به صرف رفتن شاه و آمدن امام ره خود به خود همه چیز عوض میشود امام ره بارها تذکر میدهند و بیان میکنند که مسیر بلندی برای ساخت ایران اسلامی در پیش است. امام رفتن شاه و پیروزی انقلاب را چند مرتبه به عنوان گامهای اولیه مطرح کردند و اصلاح را امری تدریجی دانستند که نیازمند کمک همگانی است. سخنرانی ده اسفند 57 ایشان که همان اوایل پیروزی انقلاب است گویای این مطلب است. مثال دیگر بحث انحلال ارتش است که امام اجازه ندادند این اتفاق بیفتد. یعنی با تکیه به سپاه پاسدارانی که هنوز هیچ قوامی ندارد نباید ارتشی که هر چند ارکانش فرار کرده اند ولی به سرعت قابل بازیابی است را منحل کرد.

نکته دوم اینکه اگر آرمانگرایی و ترسیم آرمانشهر نباشد ما روی زمین همیشه گیج میزنیم و هیچ گاه به شکل صحیح به سمت مطلوب حرکت نمیکنیم. هیچ گاه به شکل صحیح خطاها را نمیتوانیم ارزیابی کنیم. و اصلا آرمانگرایی بهترین ملاک برای سنجش و فهم خطاها و بهترین کمک کننده به اصلاح خطاهاست. اینکه ما کجا باید میبودیم و الان کجا هستیم باعث میشود خطاهای خودمان را تصحیح کنیم و پیش برویم. وگرنه به سکون و بی تحرکی و در جا زدن مبتلا میشویم. لذا به نظر بنده همین آرمانگرایی خودش نشان از واقع گرایی است. و برعکس، اینکه به اسم واقع گرایی، آرمانگرایی را کنار بگذاریم، اسم واقع گرایی را داریم و رسمش را نه.

اما نکته آخر:

اینکه چقدر توصیف فارابی به آرمان گرایِ کتابخانه نشینِ دور از واقعیتِ جامعه درست است را فعلا نمیخواهم رد یا قبول کنم ولی اینکه واقع گرایی چیست قابل بحث است. آیا اگر کسی با توجه به مطالعات فلسفی اش که اتفاقا در صدد شناخت واقعیات عالم است و با دیدن واقعیات انسانهای جامعه و با توجه به استعدادهای آنها یک طرحی برای اداره جامعه بریزد و مناصبی را مطرح کند،باید گفت آرمان گرای خشک و تخیلی و موهوم است؟! همانطور که عرض شد ترسیم نقطه مطلوب به عنوان هدف خود نشان از واقع گرایی دارد و شاید بتوان گفت اصلا تعیین مسیر حرکت بدون ترسیم این نقطه هدف میسر نیست!

حلقه‌ی کلامی و حسام مظاهری‌ها!

 

در ابتدا باید عرض کنم که هر نقدی به ایشان را اولا متوجه خودمان میدانم. از دید این حقیر ایشان با دغدغه و نیتی خوب به عرصه ی مطالعات اجتماعی تشیع پا گذاشته اند و اگر ضعفی در کار ایشان هست که هست ما هم در آن سهیم هستیم. باید از چنین افرادی حتما پشتیبانی صورت پذیرد. ایشان خود را به جامعه مذهبی متعلق میداند و نقد میکند و این بسیار مغتنم است.  اگر این نقدها شنیده نشود آفات زیادی در پی دارد؛ به سهولت چنین منتقدینی از طرف جریانهای رقیب جذب میشوند و ما هم آسیبهای احتمالی را برطرف نمیکنیم و همینطور اشخاص متعددی دچار این آفات میشوند و به سرنوشت مشابه دچار میشوند و چه بسا خود ما هم به همین آسیبها مبتلا شویم!

دغدغه ای که ایشان در مقدمه مطرح میکنند خیلی خوب است و خود ما بسیاری از آنها را بین خودمان مطرح میکنیم. لذا اگر کسی از بیرون این حرفها رو زد باید از او به گرمی استقبال کنیم و اگر نقدی داریم و فهم و تقریری بهتر داریم به ایشان هدیه کنیم. مثل مسائلی که در زیست دینی مذهبی های ما مطرح است و پاسخ درخوری دریافت نمیکند(هر چند که این سوالها ابتداء سوال خود قشر مذهبی نباشد و در پی مطرح شدن توسط دیگران به سوال این قشر تبدیل شده باشد).

نکته درس‌آموز دیگر اینکه توصیف کردن و فضاسازی کردن خیلی در قلم ایشان مشهود است و با همین کار تاثیر زیادی در مخاطب میگذارند و حال آنکه ما غالبا به دنبال استدلالیم و از این نکته غفلت میکنیم.

در چند جای این نوشته ها نقدهای جدی به جریان به اصطلاح اصلاح طلب به چشم میخورد که در کنار نقدهای ایشان به سایر جریانهای سیاسی نشان از آزاداندیشی و عدم وابستگی فکری به جریان های موجود در جامعه بود و حال آنکه خود بنده تا قبل از خواندن این کتاب تصور دیگری داشتم.

یکی از نقاط محل اشکال این کتاب عدم اشراف مولف محترم بر آراء و اندیشه های اشخاصی بود که از ایشان در این کتاب نام برده شده بود؛ که در نتیجه منجر به قضاوتهای ناصحیح و گاها در نقطه ی مقابل واقع میشد. اما نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که این آفت به سهولت میتواند گریبان ما را هم بگیرد و چه بسا همین الان هم بعضا مبتلا هستیم. به نظرم اجرای کامل نرم افزار حلقه در بعد مطالعاتی میتواند در دفع این آفت به ما کمک کند. یعنی یک جمع فعال که هر کدام مسلط بر  اندیشه ها و سیر فکری و علمی و زندگی یک عالم یا متفکر باشند.

نکته آخر این که حوزه باید پناهگاه و ملجأ فکری آحاد افراد جامعه و خصوصا صاحبان اندیشه باشد و این منافاتی با نقد کردن اندیشه ها ندارد.آغوش باز حوزه برای استقبال از چنین اشخاصی فرصت جذب را از دیگران خواهد گرفت. خاطره ای که ایشان از برخورد آیت الله مصباح با یکی از کتابهایشان ذکر کردند از این جهت قابل تحسین است.به فرموده ی حضرت مولا: من ضیعه الاقرب اتیح له الابعد.

 

من و ساکن خیابان ایران!

پس از مطالعه ی دقیق و کامل کتاب ساکن خیابان ایران و برگزاری نشست با مولف محترم، نکاتی چند را تقدیم میکنم:

از اینکه ایشان به این حوزه ی مطالعاتی ورود کرده اند و با نوشته‌های خود به این مباحث در جامعه ضریب میدهند، و از اینکه بالاخره گفتگوهای دینی در این سطح در جامعه رواج پیدا می‌کند و مسیر آزاداندیشی پیرامون گزاره های دینی هموار می‌شود حقیقتا خوشحالیم و خدا را شاکریم. ما به شدت از بیان این دغدغه‌ها و بیان این نقدها استقلال میکنیم و تمام آن‌ها را قابل مباحثه میدانیم و خوشحالیم که کسی به این بحثها بپردازد و در عمل موجب گسترش آزاداندیشی شود. چرا که معتقدیم هر گاه اندیشه های مختلف در جامعه عرضه شود حق بیش از پیش رخ مینماید و چه بسا فخامت اندیشه ی اسلام در این صورت بیشتر دیده شود.

فواید این نحو گفتگوها برای طرفین گفتگو بسیار زیاد است از جمله اینکه قدرت شنیدن نظرات مختلف و مخالف را تقویت میکند و کمک خوبی برای آزادی بیان و در پی آن آزاداندیشی است. نشستهای صمیمی از این قبیل باعث هر چه نزدیکتر شدن دلها به همدیگر و درک متقابل خواهد شد و شنیدن دغدغه های مولف از زبان خود ایشان، قطعا باعث ترک قضاوتها و پیش‌داوریها و نیت خوانی‌ها میشود و تصویری که از ایشان داشتیم به واقعیت نزدیکتر شود. لذا از این جهت هم جلسه نشست بسیار خوب و شیرین بود.

برخی از دغدغه های مولف در این کتاب و سایر نوشته های ایشان اتفاقا از دغدغه های مجموعه هایی مثل فتوت است و لذاست که از گفتگو با ایشان استقبال میکند و به دنبال شنیدن و گفتگو و تعامل است. به عنوان مثال رویکرد فکری و فرهنگی داشتن و نه رویکرد حاکمیتی صرف بدون همراهی فکر و اندیشه، آزاداندیشی و تحمل ادبیات انتقادی داشتن، مردم سالاری حقیقی، شفافیت مناسبات حاکمیتی و تبیین و اقناع اندیشه ها و … از دغدغه های همیشگی ماست.

حوزه ی مطالعات مولف محترم جامعه شناختی است و ایشان انتخاب کرده که واقعیات جامعه هر چند تلخ باشد را گزارش کند و لذا از این جهت نمیشود به ایشان اشکال کرد که چرا گزارشهای تلخ میدهند! اما شاید بتوانیم این اشکال را مطرح کنیم که رعایت انصاف در گزارش از واقعیت جامعه اقتضا میکند که ایشان واقعیات بیشتری را ببینند و خود را محدود به بخشی از آن نکنند. اگر به طور کلی دسترسی به واقعیت را منکر شوند این اشکال به ایشان وارد خواهد بود که چطور میتوانند ادعا کنند که این گزارشهای ایشان از صحنه جامعه واقعی است؟! و اگر واقعیت در دسترس است و میتوان تا حدی به آن رسید خب شاید واقعیاتی باشد که برای شناخته شدن نیاز به دقت و توجه بیشتری داشته باشند و نباید خود را از آنها محروم کرد. آیا اگر کسی جوانب مختلف یک پدیده را نبیند، خود همین غیرواقع گرایی نیست؟ اینکه من وظیفه ی جوانب الهیاتی دیدن را ندارم یعنی غیر واقع گرایی. ضمن اینکه ادعای بالاتری هم اینجا وجود دارد و آن اینکه در جای خود اثبات شده که باطن این عالم از ظاهرش واقعی تر است و واقعی نامیدن باطن به واقع نزدیکتر است از واقعی نامیدن ظاهر!

نکته دیگر اینکه بنده از میزان آشنایی ایشان با اندیشه های رهبران انقلاب اسلامی اطلاعی ندارم اما به نظرم عدم آشنایی با پایگاه معرفتی امام و رهبری باعث قضاوتها و تحلیلهایی شده که در صورت آشنایی بیشتر اینطور قضاوتی صورت نمیگرفت. نمونه هایی را هم میتوان برای آن ذکر کرد که بنده در دو یادداشت دیگر به آنها اشاره خواهم کرد. البته مواجهه ما با نوشته ها و بیانات ایشان نه به عنوان متن مقدس است بلکه به عنوان اینکه استدلالهایی در آنها وجود دارد و رویکردهایی وجود دارد که قابل توجه است و اطلاع از آنها پاسخگوی برخی از انتقادات مولف محترم است ؛ حتی قرآن کریم که صدر تا ذیلش مقدس است هم پر از استدلالهایی است که از ما نخواسته به عنوان تعبد آن را بپذیریم بلکه خواسته با تفکر و تامل با آن مواجه شویم. اما اینکه عده ای با این فرمایشات به عنوان متن مقدس برخورد بکنند نباید باعث شود ما حق های موجود در آن را نبینیم!

و نکته آخر اینکه به نظر میرسد ایشان از سر دلسوزی و دغدغه مندی نخواسته اند چشمان خود را بر آسیبهای پدیده های مذهبی و قشر مذهبی ببندند ولی در این امر تا جایی پیش رفته اند که شاید بتوان گفت نکات مثبت فراوانی را در مورد این پدیده ها و این قشر نادیده گرفته اند.

با تقدیم احترام

حاشیه بر ساکن خیابان ایران 2

بسم الله الرحمن الرحیم

دوم در لایه ی استدلال و پردازش، پردازش اصولا به این ترتیب است که انسان معلومات خود را با ارتباطی منطقی سامان میبخشد و سپس با تجمیع معلومات خود، امری جدید را روشن میسازد و پرده از حقیقتی که تا کنون هویدا نبوده است بر میدارد. اما این اکتشاف در صورتی به درستی رخ میدهد که نسبتی واقعی و منطقی میان مقدمات و نتیجه برقرار باشد. اگر آن سامان بخشی و سپس این استنتاج به درستی و بر اساس رابطه ای منطقی صورت نگیرند نتیجه نمی تواند پذیرفته شود و مورد استناد قرار گیرد.

باز بنده به عنوان یک خواننده در این لایه نیز احساس اختلال میکردم، یعنی مقدماتی مطرح میشد و سپس حتی اگر تلقی به قبول هم میگردید نتیجه ای به دست می آمد که پذیرش آن با توجه به آن مقدمات منطقی نبود. اگر چنانچه که این اختلال پر تکرار باشد تبعاتی بیش از صرفا بیان نتایج غیر قابل استناد دارد، گاه ممکن است حتی تناقض گویی و امثال آن را به دنبال داشته باشد، آنچنان که در مواردی به نظر میرسید این اتفاق نیز افتاده است.

به عنوان مثال در بحث شمال زنانه و مردانه این پدیده قابل رویت است.

سوم در لایه ی عمق مطالب، گاه ممکن است انسان گزارشی که میدهد گزارشی مغشوش نباشد و همچنین پردازشی که میکند نیز دچار اختلال منطقی نباشد اما عمق آنچه دیده است را به درستی مورد دقت قرار نداده باشد. البته شاید بتوان گفت عنصر عمق عنصری کثیر الابتلاء نباشد و یا حداقل آنکه مواردش موارد خاصی اند.

به عنوان مثال حادثه ی کربلا را میتوان بدون لحاظ عمقش روایت کرد، و یا از آن نتایجی گرفت که غیر مرتبط با عمق حادثه باشد. مثلا می توان گفت [امام] حسین بن علی [علیه السلام] با اقدامی عجولانه و غیر حساب شده در عالم سیاست، مذهب متبوع خود یعنی تشیع را با خطر انقراض مواجه کرد چرا که بهترین مردان و موثرترین نیروهای مذهب خویش را در چارچوب اقدامی شکست خورده به کشتن داد، آن چنان که گفته شده است پس از آن حادثه تنها 3 نفر در کل جهان بر آیین او باقی ماندند. ( ارتد الناس بعد الحسین ع الا ثلاث )

در مثالی که ذکر کردم وجه قداست حضرت امام حسین(ع) مورد اشاره ی بنده نیست، بلکه صرفا خالی بودن گزارش از نگاه به عمق حادثه مد نظر است، و البته مقوله ی عمق صرفا مروبط به امور مقدس نیز نیست.

به نظر میرسد علیرغم آنکه بسیاری از مولفه های مربوط به ملت ایران (و کلا عناصر مربوط به وجوه تاریخی و هویتی هر ملتی) و خصوصا گرایش ایشان به مذهب تشیع و دین اسلام، و با تاکید بیشتر مسائل مربوط به انقلاب اسلامی ایران، از مسائل عمیق هستند، اما نویسنده ی محترم عمق آن ها را در روایت و تحلیل خود دخیل نفرموده اند.

به عنوان مثال در نوشته ی تکثیر خیابان ایران این مساله قابل رویت است.

حاشیه بر ساکن خیابان ایران 1

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از تقدیر از اصل این سوگیری مطالعاتی جناب حسام مظاهری، و فارغ از نقاط برجسته ی اثر که ذهن بنده را به خود معطوف داشت(مثل توجهاتشان به مساله ی نقش زنان)، به صورت کلی انتقاداتی به اصل محتوا پردازی ایشان در سه لایه میتوان مطرح نمود:

نخست در لایه ی گزارش: در اثر ایشان موارد متعددی گزارش صورت گرفته است و مبتنی بر آنها تحلیل و سپس نظریه پردازی رخ داده است، گزارشاتی با گستره ای از شخصیت های تاریخی تا مسائل جاری و امروزین جامعه ی ایران.

به نظر بنده بعنوان یک خواننده در اکثر موارد گزارشات ایشان قابل خدشه و غیر مطابق با واقعیت اند، عدم مطابقتی کاملا تاثیر گذار در تحلیل و سپس نظریه پردازی.

به عنوان مثال به نظر میرسد گزارش ایشان از فارابی از این قبیل به نظر میرسد.

 

✨تبعیض مردانه در محیط های مذهبی۳- کتاب «ساکن خیابان ایران»3️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم
دغدغه ی جناب حسام مظاهری و مسئله ای را به دست آورده اند را قبول دارم و از آن استقبال میکنم.
لکن علت هایی را که برای این وضعیت معرفی میکنند مخدوش می دانم.

در ابتدا باید این قضاوت به درستی مورد بررسی قرار گیرد که آیا ویترین بودن مرد و اندرونی بودن زن در اجتماع قبیح است؟

نمیتوان با چند گزاره از وضعیت بد قسمت زنانه در مراسمات مذهبی به تصدیق یا عدم تصدیق این قضاوت پرداخت.
باید به منابع دینی مراجعه کرد و بر اساس آن قضاوت کرد که سبک حضور زن در اجتماع و مقدار حضور باید به چه صورت باشد.

لذا قضاوت های این چنین با مقدمات به این بساطت اصلا مصیب به واقع نیست و معلوم نیست جامعه شیعه را به سمت سلامت و رشد خواهد برد یا به سمت انحطاط و فساد.

چه بسا با همین فرهنگ های سنتی و محدودیت های فقهی بتوان محیط زنانه در محافل مذهبی را جوری ویرایش کرد مطلوب حاصل شود.

برای درست کردن ابرو چشم را کور نکنیم!

✨تبعیض مردانه در محیط های مذهبی۲- کتاب «ساکن خیابان ایران»3️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه…..
این افکار بعد از ازدواج و درک بیشتر مشکلات خانوم ها برای شرکت در محافل مذهبی پر رنگ تر شد.

تجربه ای دیگر را همسر بنده جلوی چشمم گذاشت. چند سال پیش ایشان به واسطه ی یکی از آشنایان در یکی از هیئت های تهران که مخصوص خانوم ها بود شرکت کردند.
در آن هیئت سخنران خانوم بود و بسیار مفید و پر شور سخنرانی کرده بود و بعد از آن مداح خانوم دقیقا مثل هیئت های پر شور آقایان برنامه اجرا کرده بود.
کوچه باز کرده بودند و مفصل عزاداری کرده بودند.
همسر بنده که از دوره نوجوانی دائم در هیئت ها بوده و هیئت برگزار کرده و کارهای فرهنگی مختلفی را مدیریت کرده بود، بعد از برنامه نشاط عجیبی داشت و فکرش نسبت به هیئت برای خانوم ها و ظرفیت های آن بالکل تغییر کرده بود و از آن زمان به بعد بانی برگزاری چندین هیئت به این سبک شد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.