فقه موجود مانعی برای مهندسی فرهنگ

نکاتی که استاد در باب مهندسی فرهنگ مطرح کردند، بسیار جذاب و اتفاقا مورد نیاز بود؛ وقتی مهندسی فرهنگ اتفاق نمی افتد، مطلوبیت های پراکنده ای مطرح می شود و چون هیچکدام، پیگیری نمی شود و مطالبه جدی برای تحقق آنها اتفاق نمی افتد، طبیعتا محقق نمی شوند.
آنچه در این موضوع به نظر بنده می رسد، اینست که طلاب و فضلا دانش محقق نمودن مهندسی فرهنگ را ندارند و این مسئله، ریشه در تراث حوزوی دارد، که مهمترین آن فقه است.
در الگوی حل مسئله فقیه، آنچه مسئله اصلی است، اینست که حکم موضوعات مختلف را مشخص کند. هر آنچه از موضوعات به نظر فقیه برسد، یا از او استفتاء شود، یکی از احکام خمسه برای آن تعیین می شود. مثلا فقیه حکم می کند که موضوع «الف» واجب است، موضوع «ب» مستحب» است. موضوع «ج» نیز، مستحب و مثلا موضوع «د» حرام است. اما اینکه اولویت هرکدام از موضوعات چه میزان است، کدام بر دیگری مقدم است، کدام یک از اینها اگر اتفاق بیفتد، زمینه را برای تحقق دیگری فراهم می کند؟ و سوالات دیگری از این قبیل، هیچکدام برای فقیه مطرح نیست و اگر مطرح شود، او پاسخی برای آنها ندارد.
دلیل این مسئله هم، واضح است که چنین سوالی اساسا از فقه مطرح نبوده؛ دلیل بسیاری از خلأهای دیگری که اکنون در دانش های حوزوی مشهود است، عدم کفایت تراث برای پاسخگویی به نیازهای صحنه است. حل این موضوع هم، فقط با ارتقای تراث مقدور است. اینکه کسی بر تراث مسلط شود و برای موضوعاتی که مورد نیاز است، از تراث پاسخ های مناسبی ارائه کند.
مثلا برای تعیین اولویت ها، در روایات موارد متعددی داریم، که حضرت برای شیعیان اولویت ها را مشخص می کنند.
لذا، ارتقای فقه موجود به فقه زندگی مسئله ای است، که بسیار اهمیت دارد و تحقق این موضوع، نتیجه خودش را در موضوعات مختلف نشان می دهد.

چرا توحید ؟ مهندسی الهی فرهنگ ؟ ( علت انتخاب ذائقه توحیدی بعنوان محور مرکزی ایده فرهنگی مادر )

مقدمه
اگر یک مرتبه مفاهیم اسلامی متکثر را از برابر نظر بگذرانیم، متوجه خواهیم شد که رکن رکین تمام موضوعات و پشتیبان و تغذیه کننده همه آنها ، توحید است. میتوان ادعا کرد آنچه که خداوند متعال مقرر نموده تا در تمامی کالبد جامعه بشری در یک لایه، و در تمام وجود فرد فرد انسان ها در لایه دیگر، دمیده شود، اصل کلام اوست. به عبارت دیگر اگر خداوند متعال را در مقام مهندس فرهنگ بشر ببینیم، مشخصا اولویتی که به طور عام تعیین میکند، توحید است و این را میشود در بخش قابل توجهی از آیات، روایات و سیره انبیای الهی یک به یک نشان داد.

سوال
اما آیا میتوان این مهندسی الهی فرهنگ را مستقیما به ساحت میدان تنزل داد و در مقام توصیه ی ایده ای فرهنگی، همان توحید را محور قرار داد ؟
به نظر میرسد همان طور که مورد اتفاق است، توحید در راس نظام ارزش ها هست، اما در مقام مهندسی فرهنگ باید زمان و مکان را مورد ملاحظه قرار داد و لزومی ندارد در اینجا، یعنی در مقام ارائه ایده فرهنگی، باز هم “ذائقه توحیدی” محور باشد. بلکه بجای بررسی آیات و روایات و سیره و مشاهدات هستی شناسانه، باید همه اینها را در یک تعامل جدی با وضعیت جامعه امروز ایران، از جهات گوناگون سیاسی و اقتصادی و فکری و اجتماعی و … قرار داد و سپس نسبت به محور ایده فرهنگی مادر تصمیم گرفت !

جواب :
نکاتی که در اشکال آمده کاملا وارد است. بله، باید تمامی جهات سیاسی و اجتماعی و … را در ضمن مطالعات متداول حوزوی لحاظ کرد و سپس به موضوع منتخب ایده فرهنگی مادر دست پیدا کرد.
اما دقیقا شرایط امروز و اینجاست که ما را از اندیشه های کاربردی و انتخاب های تاکتیکی به اندیشه های بنیادین و انتخاب های استراتژیک سوق میدهد، امروز یک تمدن مادی فدرتمند و پر تبختر دارد سقوط میکند و از سویی، ما به سبب اتفاقات 40 سال گذشه در شرایطی هستیم که کنشگر در این سقوط محسوب میشویم. به نحوی که حتی سکوت ما به معنای مقاومت در برابر این سقوط مقدس تلقی خواهد شد !
این شرایط ما را به عمیقترین لایه های اندیشه راهنمایی میکند و آنجا توحید بی هماورد است.

مهندسی ارزش‌ها یا فقاهت

تبدیل شدن چیزی به ارزش ممکن است ارزش دیگری را از بین ببرد و یا چیزی را ضد ارزش کند.
وقتی امری به ارزش تبدیل می‌شود، این تبدیل به ارزش شدن از لوازمش کم‌ارزش و یا حتی ضد ارزش شدن امری دیگر است. لذا نهاد و یا جریانی که ارزش‌ساز است، مسئولیت خطیری بر عهده دارد و اساسا نباید این مهندسی ارزش‌ها و طراحی هندسه ارزش‌ها به دست هر کسی باشد و نباید اجازه داد هر کسی ارزش‌سازی را به دست بگیرد. همین ارزش‌سازی، بی‌ارزش کردن و یا ضد ارزش کردن امر دیگری را در پی‌دارد.

لذا اگر کسی قرار است هندسه ارزش‌ها را طراحی کند و یا بخواهد ارزش‌سازی کند، این امر بر عهده کسی است که شریعت را مجتهدانه بشناسد و همچنین خیلی از دارایی‌های دیگر هم لازم است، ولی این دارایی (شناخت مجتهدانه شریعت) از اهم درایی‌ها است؛ چرا که خود شریعت ارزش‌هایی را معرفی کرده است و ارزش‌سازی می‌کند و نیاز است که شریعت شناخته شود و فهمیده شود که کدام ارزش نسبت به یک ارزش دیگر نزد شریعت دارای اهمیت بیشتر است. در هندسه ارزش‌هایی که شریعت ارائه می دهد، کدام ارزش قلب است و کدام ارزش نقش پا و کدام ارزش نقش مغز را ایفا می‌کند و کدام ارزش نقش موی سر را دارد. فهمیدن هندسه ارزش‌ها در شریعت کار هر کسی نیست و نیاز به یک کار فقیهانه و مجتهدانه دارد؛ لذا نمی‌توان به همین راحتی ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌هایی که در صدا و سیما صورت می‌گیرد کنار آمد؛ جامعه مخاطب و طیف مخاطب این نهاد، آن قدری وسیع هست که افراد دغدغه‌مند نمی‌توانند از کنار آن به راحتی بگذرند.

الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همان مهندسی فرهنگ است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت155
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت_سند_چشم_انداز_برای_مهندسی_فرهنگ

🔰از سال 92 حضرت آقا مسئله سند چشم انداز بلندمدت برای ایران اسلامی را مطرح کرده اند و برای این مهم یک مرکزی را ایجاد و چندتن از علما و فضلا را مامور به این پروژه که سال 97 جمعبندی اولیه سند خدمت ایشان تقدیم شد و قرار شد 1 سال هم رفع اشکال شود و از قرن جدید این سند به اجرا دراید
سندی که باید یتواند راه ایران تا 50 سال آینده را مشخص کند وبه عنوان سند بالادستی چشم انداز تمام اسناد فرهنگی،اقتصادی،و… باشد
اما اکنون که بحث بر سر مهندسی فرهنگ است باید جایگاه این سند نیز مشخص شود
قطعا و حتما این سند باید ملاک و معیار معماران فرهنگی نیز باشد وشاید بتوان گفت مهندسی فرهنگی همان بخش فرهنگی الگو است که باید محقق شود و مسائل جزئی تر و ساختاری آن فقط برعهده مهندسان فرهنگی است
مقدمه ابلاغیه رهبری برای سند در سال97:
خداوند جلّ و علا را سپاس می‌گزارم که با هدایت و توفیق او تلاش نظام‌مند چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پس از هفت سال در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. این سند اهمّ مبانی و آرمان‌های پیشرفت را تدوین کرده و اُفق مطلوب کشور را در پنج دهه آینده ترسیم و تدابیر مؤثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن که کاری عظیم و دشوار، امّا ممکن و شیرین است کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست بوم ایران رُخ خواهد نمود. ان‌شاءالله.

با توجه به حساسیت و اهمیت بحث الگو شاید بشود ادعا کرد مهتدسی فرهنگ با نوشتن الگو انجام شده مشکل اصلی و جدی تحقق و پیاده سازی الگوست

مهندسی فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم
مهندسی فرهنگ:
مهندسی ارزشها همان مهندسی فرهنگ است.ارزش هایی که در جامعه وجود دارد فرهنگ یک جامعه را شکل می دهد. ما می توانیم این ارزشها را مهندسی کنیم بدین معنا که ارزشی را در دورانی که نیازمند آن هستیم پر رنگ تر کرده و ارزش دیگری که رهزن است را کم رنگ تر کنیم.نسبت ارزش ها با یکدیگر نیز حائز اهمیت است.لذا یک فقیه حکیم جامعه ساز باید نسبت بین ارزش های موجود را درک کند،کارکرد هر کدام را بفهمد،زمانه را درک کند و چینشی از ارزش ها را شکل بدهد و دست به یک مهندسی بزند تا جامعه بتواند با مشکلات پیش رویش با نظام های ارزشی خود مسائل را حل کند.قدرت نظامات ارزشی از هر قدرت دیگری در انسان فراتر است.مهندسی فرهنگ می تواند خود را به ساحت اصلاح ساختارها هم بکشاند و ساختارها را با همین ارزش ها اصلاح کند مثلا اگر ما کرامت مردم را یک ارزش بدانیم براساس همین مقوله می توانیم بانک و تمام ساختارها را در آن قسمتی که با مردم ارتباط می گیرند اصلاح کنیم.معجزه انقلاب اسلامی این است که یک نظام واره فعال و هوشمند از  ارزش ها را برای این کشور ساخته است ارزشهایی مثل وحدت، امنیت، شجاعت، علمیت، شهادت و …..
اگر ما بخواهیم کمی دقیق تر توصیف کنیم می توانیم بگوییم که فرهنگ نسخه عینی و متبلور شده ارزش ها در جامعه است.
اما متاسفانه هنوز جمعیت حزب الله خودش را به موقف تمدنی نرسانده است و نمی تواند دست به مهندسی فرهنگ بزند لذا می خواهد مشکلات جامعه را با برخورد های سخت و ساختاری حل کند که این نحوه حل با ساخت و فطرت انسان نمی سازد.

فناوری فرهنگی و تاریخ ایران

یکی از رفقا خاطرات راهیان نور چند سال پیش خودش را تعریف می کرد، که درمنطقه فک وقتی از اتوبوس پیاده شدند، همه منتظر بودند مسول تدارکات آب راتوزیع کند، اما آب ها را روی زمین خالی کرد. و گفت این جا منطقه ساقی کربلا است از آب خبری نیست.

 

راهیان نور با همه سادگی اش اما یکی از موفق ترین قالب فرهنگی برای انتقال معارف انقلاب در این دهه ها بوده است. چون به خوبی توانسته در رگه رگه لحظات مناطق جنگی معنا و مفهوم جبهه ها را تزریق کند. زمین های خاکی و گاهی گلی، جوانانی که از روی شوق و تمایل به خدمت رسانی می پردازند. روایانی که روی زمین کربلای ایران زینب گونه به روایت می پردازند.

نشستن در گردان کانال کمیل چسبیده به مرز عراق با خاک های رملی حس عطش 5روزه رزمنده را که اخرین لحظات با حاج همت صحبت می کند به زائر منتقل می کند. خاک هایی هم که با باد بر روی سر انسان می ریزد حس تنگه کانال کمیل و کمی از فشار آن لحظات را به انسان منتقل میکند.

 

راهیان نور هم مهندسی فرهنگی است از این جهت که توانسته فرهنگ جهاد و شهادت را در زیستی چند روزه منتقل میکند و از طرف دیگر فناوری فرهنگی است چون توانسته ثروت عظیم مناطق را بهره برداری کند. ما در کنار مهندسی فرهنگی نیازمند فناوری فرهنگی هستیم که توانمندی استخراج ثروت و تراث گذشته مان را داشته باشد.

فناوری برداشت ثروث مقاوت رییس علی دلواری، فناوری استخراج ثروت میرزا کوچک خان، و فناوری برداشت انقلاب از تمام خیابان های ایران.

خود بینی و غرور عامل واگرایی متولیان فرهنگ کشور!

تِلْكَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِينَ لاٰ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ  ﴿القصص‏، 83﴾

اگر در حیات اجتماعی فرهنگ اساس حرکت و مطلوب اساسی ماست، اگر فرهنگ است که می تواند اهداف متعدد دیگر غیر فرهنگی از جمله اهداف اقتصادی را حامل باشد، و اگر ما دشمنی داریم که این عنصر را برای تغییرات اجتماعی شناسایی کرده است و تلاش می کند به واسطه تمرکز سنگین بر روی این عرصه، جامعه ما را دچار تغییراتی در جهت اهداف خبیث و شیطانی نظام سلطه بکند؛ و اگر این واقعیت را باید دید که در زیر همه این فشارهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دشمن ما دوام آورده‌ایم، باید روی این نکته که دوام آوردیم ولی مشکلات زیادی هم داشته ایم تأکید ویژه‌ای کرد.

یکی از آن مشکلات بی ربطی بودن و بلکه واگرا بودن مراکز و متولیان فرهنگی ماست. واقعیت این است که حتی نهادهای فرهنگی که از دل یک اراده خالص انقلابی جوشیده اند و بالا آمده اند، به مرور زمان با فضای کارمندی صرف گرفتن به خود، و با دور شدن نیروهای متعدد آن در لایه های مختلف از آن آرمان‌ها و اهدافی که این تشکیلات برای آن شکل گرفته است، از آن آرمان‌های الهی فاصله گرفته است.

واقع قضیه این است که امکانات حاکمیتی و دسترسی به منابع مالی ما را دچار یک غروری کرده است که فکر می کنیم، می توان آرمان های الهی را بدون در صحنه بودن انسان هایی که تا پای جان حاضرند پای این آرمان ها بایستند، حفظ و ادامه داد. در کنار این غرور قدرت، یک غرور دیگری هم کم‌کم ما را گرفت و آن هم غرور حقانیت و حق محض دانستن خودمان بود که این هم باعث شد که کم‌کم احساس کنیم که خدا با ماست و خودش کار را پیش می برد، و احساس ضرورتی برای پر کاری و بی امان تلاش کردن و احساس نیازی برای دست به دست هم دادن و عبور کردن از حجاب ظلمانی خودخواهی نکردیم؛ که ریشه همه این غرورها همین خود بینی ست که ما را دچار یک «علو فی الارض» کرده است.

این شد که دستگاه ها و متولیان متعدد فرهنگی تأسیس کردیم، لیکن به خاطر اینکه ارزش‌ها و آرمان‌های حاکم بر این دستگاه‌ها و روابط بین آن‌ها ارزش‌های الهی نماند و یک فضای کارمندی بر نهادهای فرهنگی حاکم شد، روز به روز موازی کاری در کارهای بی ارزش و کم اثر، تواکل، رقابت و زیرآب همدیگر را زدن، مانع از پیشروی کارهای همدیگر شدن، چوب لای چرخ کارهای همدیگر کردن، و سخت تر و بدتر از آن خفه کردن هر جریان و حرکت مردمی که می خواهد شکل بگیرد گاهی با نیت یک رقیب و گاهی با نیت مصادره کردن به نام خود! در این دستگاه‌های فرهنگی بیشتر و بیشتر شد!

باید برای این واگرایی عمیق و این بی ربطی متولیان فرهنگی با اهداف و آرمان‌های فرهنگی چاره‌ای برداشت و الا خود همین نهادهای متولی مهمترین مانع در مسیر پیشبرد اهداف فرهنگی کشور خواهند بود. لذاست که این ایده اخیر مقام معظم رهبری «حفظه‌الله‌تعالی» که به دولت امر به بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور کرده اند، بسیار ایده مهم و راهگشایی است اگر درست اخذ شود.

حفاظت شده: آیا شریعت اسلامی مانع اجرای مهندسی فرهنگ است؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

مهندسی فرهنگی، سخت ترین معضل حوزه فرهنگ در جمهوری اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مهندسی فرهنگی، تزریق و ترجمان فرهنگ مهندسی شده در ساحت های مختلف می باشد.
  • فرهنگ مهندسی شده آرایش و نظام و ساختار آن نظام ارزشی و فرهنگی می باشد.
  • برای حل مسئله های اجتماعی و فرهنگی مراحل مختلفی باید طی شود. شاید بتوان گفت معضل اصلی و فعلی جمهوری اسلامی در فضای فرهنگی، مهندسی فرهنگی می باشد.
  • مهندسی فرهنگی تعین و تجسد آن فرهنگ مهندسی شده می باشد. در لایه مهندسی فرهنگی، باید آن فرهنگ مهندسی شده در نظامات ارزشی، در ساحت های مختلف زندگی اجتماعی ترجمه شود و عینیت بخشی شود.
  • مهندسی فرهنگی، یک کار اجتهادی و فقیهانه می باشد. چرا که تعین و تجسد یک معنا می باشد. به تعبیر دیگر در مهندسی فرهنگی آن معنای فرهنگی در دو بعد فرم و محتوا ترجمه شده و یک جسد و تعین برای آن مفهوم ایجاد می شود. فلذا مهندسی فرهنگی هم بعد فرم و هم بعد محتوا را شامل می شود.
  • اما چرا مهندسی فرهنگی معضل و خلا جدی فرهنگ در جمهوری اسلامی می باشد؟
    • چرا که افراد ما دو دسته می باشند یا افرادی هستند که فرم و محتوا و تعین بخشی و تجسد بخشی را می شناسند ولی بر نظامات ارزشی تسلط نداشته و فرهنگ مهندسی شده را فهم نمی کند و یا افرادی هستند که نظامات ارزشی را می دانند و فرهنگ را مهندسی کرده اند اما توانایی تجسد و تولید فرم و محتوا برای آن فرهنگ را ندارند.
    • و شاید بتوان ادعا کرد که سخت ترین کار در حوزه فرهنگ، مهندسی فرهنگی باشد. چرا که قرار است یک معنا و حقیقت پا در عرصه دنیا گذاشته و آن معنا تعین و تجسد این دنیایی پیدا کند و این تعین باید در همه عرصه ها ایجاد شود و این سخت ترین کار در حوزه فرهنگ می باشد.
    • نکته : شناخت فرم و محتوا در تعین بخشی و تجسد بخشی به شدت مهم می باشد.

حفاظت شده: مهندسی فرهنگ

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

روایت درگیری، تبیینی برون گفتمانی از ورود به ایده فرهنگی مادر

اساسا این که چرا به سمت شنیده شدن یک ایده فرهنگی مادر باید حرکت کرد را می توان از چندین منظر مورد بحث قرار داد که یکی از این منظرها، تبیینی است که استاد فلاح در فصل فرهنگ قرار داده اند. ایشان در امتداد تحلیل تمدنیِ حادثه ای به نام انقلاب اسلامی، ایده ای اصلاحی را به جهت شکل گیری دولت انقلابی به عنوان گام دوم انقلاب، مطرح می فرمایند.

در این تقریر افق ایده پردازی کاملا یک افق تمدنی است و تمامی تحلیل ها، پیشنهادات و توصیفات نیز در همین افق معنا می گردند. اما به جهت یک قرائت درون گفتمانی شاید کسانی که خودشان در این موقف نشسته و مورد خطاب بحث قرار می گیرند، متوجه نباشند که اساسا چرا باید در یک افق تمدنی بازه‌ی زمانی فعلی انقلاب اسلامی را مورد ارزیابی قرار داده و نهایتا پیشنهاد ایده اصلاحی دهیم؛ به همین جهت منظر دیگری که از یادداشت قبل پیش گرفته ام، تبیینی برون گفتمانی است که به تعبیری می توان تحت عنوان «روایت درگیری»، قرار داد.

تمدن به معنای تمام پارامترهای دنیایی حیات بشر است، در این افق و لایه، هرآنچه که حیات دنیای بشر را تحت تاثیر خودش قرار می دهد متصل به پارامترهای عمیقی است و قطعا یک عقلانیتی که توانایی اینگونه اداره و  نسخه دهی را داشته باشد، به هیچ عنوان عقلانیت کمی نیست و بدون شک جدی، پر پیچ و خم، پر متغیر و بسیار سخت‌تحلیل است. در نتیجه وقتی دم از تمدن هایی مانند تمدن غرب می زنیم باید بدانیم که این واژه صرفا یک واژه ای نیست که به یک بازه زمانی بلند مدت اشاره داشته باشد، بلکه در این معنا، بسیار مفاهیم عمیقی نهفته است که همه آنها از یک عقلانیت پرعقبه و سنگین تغذیه می کنند؛ البته همه این تعاریف در یک لایه نرم قرار گرفته اند لذا رفتن برای درک این لایه قطعا کار آسانی نیست و هر عقلانیتی توانایی درک و تحلیل آن را ندارد.

اگر در دایره عقلانیتی که منشأ و پشتیبانی کننده یک تمدن است خلل یا خلأیی اتفاق بیافتد قطعا حیات زندگی بشر دیر یا زود به جهت آنکه خودش را به این نقطه از تمدن میرساند که متوجه خلل خواهد شد، شروع به کنار زده شدن به وجود می آید. در این فضا بحث از تقابل تمدن ها، یا درگیری تمدن ها و یا به تعبیر بهتر جنگ تمدنی به میان می آید.

مرحله دولت سازی انقلابی، مرحله ای است که توانایی جهت دهی به بشریت برای یک درگیری تمدنی را پیش گرفته پس در این مرحله نباید توقع داشت که در یک حرکت پرپیچ و خم و به شدت سنگین، ایده حرکت و تحول و اصلاح، ایده ای باشد که درخور این نوع تحرکات نباشد.

ایده فرهنگی مادر در یک نگاه برون گفتمانی، به این معنا که نخواهیم صرفا در امتداد حرکت انقلاب اسلامی و از این حیث که لوازم این امتداد چیست، بحث کنیم، به شدت باید مورد مداقه و کاملا با پشتوانه عقل تمدنی مطرح شده و توانایی و شأن جا به جایی و تحرک و اصلاحی در آن حد داشته باشد.

(این یادداشت ادامه دارد…)

 

فرهنگ بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص 2

در امتداد یادداشت قبل خوب است در ابتدا به این مساله بیاندیشیم که لٌبّ معنایی فرهنگ چیست؟ تا بعد از آن بتوانیم به این فکر کنیم که معانی اعم و اخص آن چه خواهند بود.

به نظر میرسد لب معنایی فرهنگ چیزی شبیه به این معانی است: فاهمه ی عمومیت یافته ی بین الانسانی حاکم بر رفتارهای انسانی در یک جامعه.

اگر فرض بگیریم که این معنا و یا حداقل چیزی در این مدار معنایی درست است، با ذکر یک مقدمه دیگر به بررسی مراد احتمالی از فرهنگ بالمعنی الاعم و فرهنگ بالمعنی الاخص خواهیم پرداخت.

مقدمه ی دیگری که خوب است به آن برپدازیم این است که از خلال مثال های یادداشت قبل چنین بر می آمد که آن چیزی که باعث میشود یک مفهوم را با دو قید بالمعنی الاخص و بالمعنی الاعم تقسیم کنیم، ایجاد توسعه در معنای محض اولیه است. به یک معنا در مواجهه ی ابتدایی با یک مفهوم مصادیقی یقینی که تقریبا مصداقیت آن ها برای این مفهوم، برای همگان روشن است را مصادیق منحصره ی آن مفهوم می یابیم، اما با کمی درنگ مصادیقی را خواهیم یافت که احتمال میدهیم که آن مفهوم بر این مصادیق نیز صدق کند، ولی این مصادیق تفاوت های قابل توجهی با مصادیق اولیه دارند. مثلا آیا نوشتن کتاب برای تبیین مفاهیم محوری جبهه ی خودی که تمایز ما از جبهه ی دشمن را مشخص میکند می تواند مصداق جهاد باشد؟ در حالیکه یک محاربه ی سخت و مصلحانه با دشمنان نیست؟ دیا در همان مثال های یادداشت قبل آیا میتوان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی و استقرار نظام اسلامی را هم انقلاب دانست؟ در حالیکه حدود یکسال پیش از آن به سلسله اتفاقات کاملا متفاوتی انقلاب میگفتیم؟

این مساله اقتضای این تعابیر را ایجاد میکند که با استفاده از دو قید بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص تفاوتی بین این دو دسته از مصادیق قائل شویم.

حال در فرهنگ چه چیزهایی را میتوان مصادیق اولیه و یقینی تعریف بیان شده دانست؟ مثلا آیا عقاید یک قوم مساله ی فرهنگی است؟ به نظر میرسد که یقینا هست، یا مثلا آیا هنجارهای اجتماعی که در واقع بیانی از ارزشگذاری های یک جامعه هستند از مقوله ی فرهنگ هستند؟ به نظر میرسد که بله.

اما آیا هنر و آثار هنری را میتوان پدیده ای از مقوله ی فرهنگ دانست؟

آیا ورزش عمومی را میتوان پدیده ای از مقوله ی فرهنگ دانست؟

(یادداشت ناقص ماند)

مهندسی فرهنگی؛ مشکل اساسی فرهنگ کشور

ما در زمینه فرهنگ خاص امکانات و توانایی های زیادی داریم که میتواند به اهداف انقلاب اسلامی خدمات وصف ناپذیری برساند. لکن از یک نارسایی رنج می بریم که شاید ناشی از خود این حوزه نباشد و آن گیجی و سردرگمی فعالیت ها و در نهایت محصولات این حیطه است که تا حد زیادی به حوزه فرهنگ عام و جهت دهی های کلان فرهنگی مربوط است.

در حیطه «مهندسی فرهنگ» گرچه مشکلات و کاستی های بسیاری داریم،‌ لکن به برکت رهبری معظم انقلاب تا حدودی در اینجا کار جلو رفته است و لااقل یک نفر را داریم که این حوزه خالی نباشد! لکن همین مهندسی فرهنگ که توسط مقام معظم رهبری انجام میشود نیز به ساحت های مختلف تزریق نمیشود و در همه جا حضور پیدا نمیکند و عقیم می ماند. لذا به نظر میرسد ریشه ی اصلی مشکل فرهنگ در جامعه امروز ما مهندسی فرهنگی است. یعنی ارزش ها و مطلوبیت هایی که با توجه به زمان و امکان امروز اولویت می یابند نیز در ساحت های مختلف حضور پیدا نمیکند و تکنولوژی ها بر اساس آنها شکل نمی گیرد. مشکلاتی که در فرهنگ خاص داریم نیز تا حد زیادی از اینجا ناشی می شود که مطلوبیت های کلان به ساحات مختلف نمی رسد و کل جامعه را تحت سیطره خود نمی گیرد تا فرهنگ خاص مثل کتاب و فیلم و موسیقی و…. را نیز متاثر کند.
🌾

جهت توصیف مهندسی به فرهنگی بودن در ترکیب #مهندسی_فرهنگی

گزاره ی مهندسی فرهنگی یک گزاره ی توصیفی است و فرهنگی بودن وصف است برای واژه ی مهندسی.

وصف قرار گرفتنِ فرهنگ برای مهندسی به دو جهت میتواند باشد.

جهت اول:

چون ارزشی که با مهندسی فرهنگ، گزینش شده و در اولویت توجه و اجرا قرار گرفته از نوع فرهنگی(بمعنای اخص) می باشد بنابراین فعالیت مهندسی آنگاه که قرار است یک گزاره ی فرهنگی را تحقق ببخشد به فرهنگی بودن توصیف میشود.

پس توصف مهندسی به فرهنگی بودن بخاطر نوعِ آن ارزشی است که این مهندسی میخواهد به آن برسد. یعنی اگر این مهندسی بخواهد یک ارزش اقتصادی را تحقق ببخشد دیگر موصوف به وصف فرهنگی بودن نخواهد شد.

جهت دوم

این توصیف ممکن است از این جهت باشد که جنسِ عملیات در مهندسیِ فرهنگی، فرهنگی است. زیرا قرار است ارزش مورد نظر فارغ از فرهنگی یا اقتصادی بودنش، مثل یک روح در کالبد جامعه و سیستم دمیده شود. و مهندسی آنگاه که بخواهد یک روح در کالبدِ یک مجموعه خلق کند و بدمد، خودش از مقوله ی کار فرهنگی خواهد بود زیرا فرهنگ همان روح دویده در کالبد است و مهندسی آنگاه که منجر به خلق یک فرهنگ(بمعنای اعم) شود خودش فعالیتی فرهنگی(بمعنای اعم) خواهد بود.

تفاوت ایندو جهت در این است که در اولی وجه تسمیه به غرض است و در دومی وجه تسمیه به نتیجه.

در اولی ارزشی که بمعنای اخص فرهنگی است وجه تسمیه ی مهندسی به فرهنگ میشود و در دومی حصول نتیجه ای از جنس فرهنگ و از جنس روح دمیده در کالبد سیستم، سبب تسمیه ی مهندسی به فرهنگی میشود.

با توجه به این جمله ی حضرت استاد فلاح که فرمودند:

“اگر فرهنگ مهندسی شده را به ساحتهای مختلف یک پدیده تزریق کنند یا به آن ساحتها ترجمه کنند مهندسی فرهنگی اتفاق افتاده است”

به نظر میرسد وجه توصیف همان وجه دوم باشد…

تعارض احتمالی مهندسی فرهنگی و آزادی اراده

در نظریه ی مردم سالاری دینی، انسان و استعدادهای انسانی در هر اجتماع بزرگترین سرمایه محسوب میشود. سرمایه هایی که نیازمند اکتشاف و استخراج هستند.

بنابراین مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی باید با شناختی صحیح و کامل از انسان و پیچیدگی های وجودش صورت گیرد.

مثلا در نگاه اسلام، اراده و اختیار انسان نقش حیاتی و تنها مسیر رشد محسوب میشود. از این رو هر برنامه ای که بخواهد دیدگاه جمعی محدود برنامه ریز را بر اندیشه ی آزاد و مسیر انتخاب آزادانه ی عموم مردم غالب کند مطلوب نظام دینی و مردم سالار نیست و مخالف اندیشه ی مکتب امامی است.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه میفرمایند:

“به همان اندازه که رها بودن عرصه فرهنگ غلط است افراط در کنترل فرهنگ هم غلط است.

ما نمی خواهیم با نگاه افراطی به مقوله فرهنگ نگاه کنیم. بایستی نگاه معقول اسلامی را ملاک قرار داد.

ما نه معتقد به ولنگاری و رهاسازی فرهنگ هستیم، که به هرج و مرج خواهد انجامید، و نه معتقد به سختگیری شدید،

اما معتقد به نظارت، مدیریت، دقت در برنامه ریزی و شناخت درست از واقعیات هستیم”. 1

 

وقتی با کنترل شدید و خشن محیطی و غیر محیطی به اراده ی آزاد عمومی جهت بدهیم در واقع مسیر رشد فرهنگ و ابتکار عمل و آزادی اراده را بسته ایم.

به فرموده ی رهبر معظم انقلاب:”.نمی گویم به طور کامل کنترل کند؛ چون کنترل فرهنگ به صورت کامل نه ممکن است، نه جایز. اصلاً رشد فرهنگی، با ابتکار و آزادگی و آزادی و میدان دادن به اراده هاست.”. 2

 

بنابراین مهندسی فرهنگی که در واقع بمنزله ی دمیدن یک ارزش فرهنگی مانند روح در یک مجموعه ی تجسد یافته است تنها باید نقش رفع مانع ها و مقتضی سازی و روشنگری واقعیت و تبیین و شناخت درست از واقعیات را داشته باشد.

 

  1. دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی سال 1383
  2. دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 1383

ظرفیت های موجود فراوان برای کار فرهنگی

چقدر ما ظرفیت های متنوعی در عرصه فرهنگ داریم، که می توانیم از آنها استفاده کنیم، ولی نمی کنیم. چقدر مردم ایران پروژه پذیر هستند. چقدر راحت می شود مسئله ای فرهنگی را در کشور ضریب داد و به آن پرداخت، ولی ما از همه این ظرفیت ها غافلیم!!!
به عنوان مثال در نظر بگیرید، اهمیت دادن و توجه کردن به جشن عید غدیر؛ چند سالی است که برخی از منبری ها و مداح ها به توجه هرچه بیشتر هیئات و مردم به جشن غدیر توصیه می کنند. کاملا مشهود است که در چند سال اخیر چقدر جشن های غدیر هم از لحاظ کمّی و هم از لحاظ کیفی گسترش یافته اند. آخرین اتفاق در این زمینه نیز، مهمانی 10 کیلومتری روز غدیر است.
در همه عرصه های فرهنگی شرایط همینگونه است. فعالان عرصه فرهنگ به شدت احتیاج دارند ما آنها را از جهت محتوایی راهنمایی کنیم. از جمله مواردی نیز، که احتیاج دارند برای آنها مشخص کنیم، اینست که هر موضوع و کار فرهنگی، چه میزان اهمیت دارد؟
ولی ما متاسفانه از همه ظرفیت هایی که در اختیار داریم، غافلیم.
واقعا تا به حال در عرصه فرهنگ موضوعی بوده که در آن دمیده باشیم، ولی نتیجه نگرفته باشیم؟
شاید دلیل این غفلت این است که متوجه نیستیم یک حکومت با همه ظرفیت در اختیار داریم! یعنی الان تریبون داریم، رسانه داریم، ابزارهای اعمال قدرت حاکمیتی (به منظور تشویق یا بازدارندگی) در اختیار داریم، بودجه های کلان در اختیار داریم و … . واقعا اگر همه این ظرفیت ها را لیست کنیم، خیلی شرمنده می شویم از این همه غفلت و استفاده نکردن از ظرفیت ها!
چه کار می خواهیم بکنیم، که نمی توانیم؟ مسئله اصلی این نیست که نمی شود کار کرد! مسئله اصلی این است که بلد نیستیم باید چه کنیم؟ اینجا خلأ نظری داریم و به شدت نارسایی در فهم!!!

فرهنگ بالمعنی الاعم و فرهنگ بالمعنی الاخص 1

بسم الله الرحمن الرحیم

در ابتدا برخی مثال هایی که در آن ها یک مفهوم با دو قید به معنای عام و به معنای خاص دارای دو نوع تقریر شده است را مرور میکنیم:

  1. مثالی که خود جناب استاد مطرح فرمودند: عبادت بالمعنی الاعم و عبادت بالمعنی الاخص

    عبادت بالمعنی الاخص در فقه به اموری گفته میشود که قصد قربت در صحت آن ها شرط شده است، و بدون قصد قربت شکل نمیگیرند؛ اموری از قبیل : صلاة، صوم، حج، امر به معروف و نهی از منکر، صدقه، جهاد و …

    در برار این امور عبادی اموری قرار دارند که صحت آن ها و تکون آن ها مبتنی بر قصد قربت نیست، مثل: بیع، اجاره، نکاح، طلاق، قرض و ….

    اما اینکه در تکون دسته ی دوم قصد قربت شرط نیست به این معنا نیست که در آنها امکان قصد قربت وجود ندارد، لذا اگر در آنها نیز قصد قربت صورت بپذیرد می توانند عبادت باشند که در این صورت آن معنایی از عبادت که شامل این مصادیق نیز میشود را با عنوان عبادت بالمعنی الاعم یاد میکنند؛ به عنوان مثال اگر شخصی بیعی را انجام بدهد و در آن قصد قربت به خدای متعال داشته باشد ممکن است بخاطر این بیع قربی به مراتب بیشتر از قربی که از یک نماز حاصل میکند بدست بیاورد و بندگی بیشتری کرده باشد.

  2. در علم اصول نیز دلایل را به دو دسته ی دلیل ظاهری و دلیل واقعی تقسیم میکنند

    دلیل واقعی آن دلیلی است که در مورد خود موضوع مورد سوال وجود دارد و حکم واقعی آن موضوع در نفس الامر را بیان میکند، و دلیل ظاهری دلیلی است که این طور نباشد، یعنی چنین نیست که لزوما در حال بیان حکم واقعی و نفس الامری موضوع باشد، اما در موضوع قابل اخذ است.

    اما در علم اصول چنین گفته میشود که از آنجایی که ما به ادله ی نفس الامری دسترسی نداریم پس در یک مرحله جلوتر به ادله ای که ادعای واقع نمایی و حکایت از حکم نفس الامری دارند میگوییم دلیل واقعی هرچند که برای ما حکایت آن ها از حکم نفس الامری ثابت شده و یقینی نباشد، و به ادله ای که ادعای واقع نمایی ندارند و صرفا برای رفع تحیر عملی حین فقدان دلیل مدعی نمایش واقع به کار میروند میگوییم دلیل ظاهری.

    به این ترتیب دلیل واقعی بالمعنی الاعم میشود آن چیزی که شامل دلیل واقعی نفس الامری و دلیل مدعی واقع نمایی میشود. و دلیل واقعی بالمعنی الاخص میشود آن دلیلی که حکم واقعی نفس الامری را بیان میکند.
    همچنین دلیل ظاهری بالمعنی الاعم میشود آن چه شامل ادله ی ظنی میشود ولو ادعای واقع نمایی داشته باشند، و دلیل ظاهری بالمعنی الاخص میشود آنچه هیچ نوع ادعای واقع نمایی ندارد و صرفا رفع تحیر عملی میکند و بیانی از حکم واقعی موضوع ندارد(اصول عملیه).

  3. در توضیح مراحل انقلاب اسلامی نیز انقلاب با این دو قید مطرح میشود
    روند انقلاب اسلامی شامل 5 مرحله است: 1- انقلاب اسلامی 2- نظام اسلامی 3- دولت اسلامی 4- جامعه اسلامی 5- تمدن اسلامی
    در توضیح این مراحل گفته میشود که تمامی این 5 مرحله واقعا مراحل خود انقلاب اسلامی هستند و هیچ کدام از آن ها خارج از این مقوله نیستند، لذا دو معنا از انقلاب اسلامی بیان میشود : انقلاب بالمعنی الاخص که همان مرحله ی نخست است، و آن چیزی است که در توصیف آن مثلا میگویند انقلاب اسلامی ایارن در 22 بهمن 57 به پیروزی رسیده است. و دیگری انقلاب بالمعنی الاعم که در واقع آن معنایی است که شامل هر 5 مرحله میشود.

حال با عنایت به این مثالها که برای تنویر حیث تفکیک بالمعنی الاعم از بالمعنی الاخص یک موضوع است میخواهیم برویم سراغ فهم تفکیک فرهنگ بالمعنی الاعم از فرهنگ بالمعنی الاخص.

اهمیت ارزش‌سازی به وزان سبک زندگی

وقتی چیزی تبدیل به ارزش می شود، این ارزش تبدیل به رفتار و حتی تبدیل به زندگی می‌شود. و اگر خود مستقیما تبدیل به رفتار نشود، قطعا یک رفتار متاثر از این ارزش را شکل می‌دهد و به تبع آن یک زندگی. ارزش و ضد ارزش شدن یک امر، مسئله‌ای بسیار مهم و کلیدی است و باید نسبت به آن حساسیت‌های فوق العاده وجود داشته باشد؛ باید مهم باشد که چه کسی در جامعه در حال ارزش‌سازی است؛ نه تنها باید نهادی برای رسیدگی به اصل مسئله ارزش‌سازی داشت بلکه باید نهادی هم برای رصد این امر در جامعه داشته باشیم؛‌ رسیدگی و رصد مراکزی که در حال ارزش‌سازی هستند و نه حتی مراکز و سازمان‌ها بلکه جریانات اجتماعی هم چه بسا در حال ارزش‌سازی و ضد ارزش کردن بعضی ارزش‌ها باشند؛ به میزانی که زندگی برای‌مان اهمیت دارد، باید ارزش‌سازی‌ها برای مهم جلوه کند؛ این ارزش‌ها که ریشه در باور و اعتقادات ما دارد، سبک زندگی خاص خودش را رقم می‌زند.

البته مطلوب این است که همه مردم پای کار باشند و این خود مردم باشند که نسبت به ارزش‌سازی‌ها و ضد ارزش شدن‌های ارزش‌ها حساس باشند؛ به عنوان نمونه خود مردم به صدا و سیما به خاطر تبلیغات رها اعتراض داشته باشند و مطالبه داشته باشند و خود مردم به عنوان نمونه متوجه این تغییر ارزش‌هایی که توسط فقط تبلیغات صدا و سیما پدید می‌آید بشوند؛ ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌های سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌ها بماند! لذا وقتی مردم اینگونه نسبت به این مسئله ملتفت باشند، نیازی نیست که از ساختار‌های سخت حاکمیتی، مثل قانون استفاده کرد و اگر هم ساختاری هست، این در حمایت از مردم است.

به عنوان نمونه وقتی تبلیغات مواد مضری چون نوشابه در صدا و سیما منع شد، این تبلیغات سراریز شد در رسانه‌های غیر رسمی چون شبکه‌های فیلم و سریال‌های خانگی و همچنین در فضای اجتماعی مجازی؛ ولی اگر همین مخالفت‌ها از جانب مردم می‌بود و مطالبه‌ها از جانب مردم صورت می‌گرفت و به یک گفتمان تبدیل می‌شد؛ نه تنها از صدا و سیما حذف می‌شد بلکه توان رفتن در فضا‌های دیگری را هم نداشت؛ البته منکر خوبی این قانون نیستیم و در فضایی که شرایط اینگونه مردمی کردن وجود ندارد، شاید راهکار همین استفاده از ساختار‌ها و قوانین باشد.

آبشخورهای مهندسی فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت154
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#آبشخور_های_مهندسی_فرهنگ

1️⃣آبشخور های مهندسی فرهنگ

برای مهندسی فرهنگ در جمهوری اسلامی باید به سه آبشخور توجه کرد

اول ارزش های اسلامی است جامعه ایرانی یک جامعه مسلمان است لذا مهندسان فرهنگی باید در اولویت اول ارزش های اسلامی را استخراج کرده و براساس حساسیت های اسلامی آنها را طبقه بندی کنند به عنوان مثال در اسلام دروغ گویی یکی از بزرگترین رذیلت های اخلاقی است و ربا یکی از زشت ترین گناه ها در بعد اقتصادی است طبیعتا ضد اینها درجه بیشتری از ارزش را دارد تا مثلا نجش در کاسبی و زودباوری در تهیه این لیست هیچ نگاهی به نیاز ها و ضعف های فعلی جامعه نداریم و فقط ارزش ها با درجه حساسیت اسلامی تقسیم بندی می شوند
در درجه بعدی چون جامعه ایران یک جامعه شیعی است لذا فصل اخیر نظام ارزشی دینی نظام ارزش های شیعی است چون سلوک مدنظر ما یک سلوک شیعی است به طور طبیعی وقتی نظام شیعی ملاک شد اهمیت روضه ،توسل، هیئت،اخوت مشخص می شود از جایگاه بالاتری پیدا می کند

آبشخور دوم انقلاب اسلامی است؛ مردم ایران بعد از انقلاب و قبل از انقلاب یک تفاوت جوهری پیدا کردند از ملتی مستضعف و تحقیر شده توسط طاغوت بعد از انقلاب به یک ملتی شجاع عزیز و ظلم ستیز تبدیل شدند که این نعمت را مدیون حضرت امام و مکتب امام خمینی هستند در انقلاب خیلی از ارزش های اسلامی زنده شد بعد از انقلاب بود که جهان معنای ایثار،شهادت،جهاد،اتحاد شیعی را شناخت جهاد در تمان عرصه ها بعد انقلاب شروع شد جهاد نظامی جهاد علمی جهاد فرهنگی لذا باید یک متخصص انقلاب بیاید و این ارزش های زنده شده توسط انقلاب را لیست کند بعضی از ارزش ها هم توسط انقلاب ایجاد شد مثل دفاع از مظلوم ، قوی شدن ، روحیه بسیجی،مقاومت و … این ارزش ها نیز باید استخراج شود و بر اساس اهمیت لیست شود
حضرت آقا در اینباره فرمایشی دارند که بد نیست ببینیم
در بابِ ارزشهای اصلیِ انقلاب و شعارهای انقلاب و اصول بنیادین انقلاب، آنچه من میتوانم عرض بکنم این است که انقلاب، امتحان خوبی در این زمینه پس داده است؛ یعنی ملّت ایران توانسته است اصول بنیادین را و شعارهای اصلی انقلاب را به همان استحکامِ اوّل، تا امروز حفظ کند. شعارها و ارزشهای اصلی اینها است: استقلال، آزادی، مردم‌سالاری، اعتماد به نفس ملّی و خود‌باوری ملّی، عدالت، و برتر و بالاتر از همه‌ی اینها تحقّق و پیاده شدن احکام دین و شریعت در کشور؛ این شعارها با همان طراوتِ اوّل حفظ شده است.
۱۳۹۷/۰۱/۰۱

آبشخور سوم ایرانی بودن است در اینباره کمتر بحث و گفتگو می شود و اگر مهندسی هم بر روی فرهنگ شکل بگیرد بیشتر سراغ ارزش های اسلامی و انقلابی خواهیم رفت در صورتی که مخاطب این کار فرهنگی مردم ایران هستند و ایرانی بودن ما عقبه ای غنی از فرهنگ و هنر و فضیلت های اخلاقی است که که حتما باید این ریشه ها را دید و بعد نسخه پیچید مردم ایران هم در لسان پیامبر اکرم مدح شده اند و هم در قلم تاریخ نویسان جهان مردمی ویژه بوده اند
به عنوان مثال
تاریخ نگار یونانی هرودوت اساس تربیت ایران در دوره هخامنشی را “راستگویی” می داند و می گوید:

” در ایران تربیت فرزندان بر 3 اصل اساسی قرار دارد. در واقع ایرانیان در تربیت فرزندان خود این 3 اصل را از همه مهمتر می شمارند: اسب سواری، تیراندازی با کمان و راستگویی”
فلاندن (1840 میلادی) ضمن تمجید از هوش فطری و قابلیت ترقی ایرانیان می گوید:

” هیچ کشوری مثل ایران نیست که هرکس در صورت حائز شرایط ترقی بودن، بتواند از طبقه پست به مقام بلند برسد ”

میلسپو (1922-1945 میلادی) از فهم و شعور سیاسی ایرانیان تجمید کرده و می گوید :

” ایرانی ها به طور عمومی دارای فهم سیاسی هستند و موقعیت جغرافیایی و حوادث تاریخی باعث شده که مسائل سیاسی بین المللی به صورت یکی از موضوعات مورد توجه آنان درآید. ”

(برای مطالعه بیشتر در این زمینه به این نشانی مراجعه کنید https://www.karnaval.ir/blog/quote-foreigners-from-iran)

اما یک نکته ای هم در باب مهندسی فرهنگ هست که باید آن را در نظر گرفت و آن زیست بوم جغرافیای هست برای برنامه ریزی دقیق فرهنگی که تعبیر به مهندسی فرهنگ می شود باید حتما در آخر تمام این لیست ها با ویژگی های بومی تطبیق داده شود مثلا نسخه فرهنگی که برای مردم یزد پیچیده می شود برای مردم قم و مشهد یکی نیست چرا چون هم مردم شناسی و هم متغیر های اجتماعی در این شهر ها مختلف است لذا این نکته را باید در نظر گرفت

نکته دوم: عواقب و آینده تصمیمات است معمار و مهندس فرهنگی برای طراحی خود باید تاثیر این تصمیم را تا 50 سال آینده ببیند و بعد نسخه بنویسد تجربه وحشت ناک در بحث جمعیت باید جلوی چشمان ما باشد تا متوجه تاثیرات بلندمدت تصمیمات خود باشند .

نکته سوم توجه به ابعاد تمدنی و بین المللی است

معضل وسعت و لایه های عرصه فرهنگ

در یادداشت قبلی برخی از سوالات و مشکلات پیرامون مسأله فرهنگ در کشور مورد بررسی قرار گرفت.

دیگر مشکل این است که فرهنگ، عرصه ای عریض و طویل است. امروزه علم و کتاب ذیل فرهنگ است. هنر و رسانه ذیل فرهنگ است، ورزش ذیل فرهنگ است، امور معنوی و عبادی ذیل فرهنگ است. تفریح و اوقات فراغت ذیل فرهنگ است. آداب و رسوم ملی و دینی ذیل فرهنگ است.
گرچه همه این مسائل، دلالت ها و تأثیرهای اقتصادی سیاسی هم دارند ولی به معنای خاص تری معنای فرهنگی دارند و لذا ذیل فرهنگ قرار می گیرند. همانطور که تمام مسائل اقتصاد و سیاست هم به فرهنگ مربوط هستند و حتی در بسیاری از موارد نیازمند به پیوست فرهنگی هستند.
با این وسعت عرصه فرهنگ باید چه کرد؟ حتی به یک معنای عامی از فرهنگ، کل تعلیم و تربیت که خودش به تنهایی عرصه بسیاری وسیع و حیاتی است هم ذیل فرهنگ قرار میگیرد. بخاطر همین وسعت ساحت فرهنگ است که بعضی قائلند که باید قوه چهارمی به نام قوه فرهنگ در ساختار کشور تأسیس شود.

به نظر باید برای موفقیت، کار تقسیم و تخصصی شود نه اینکه همه نهادها و ارگان های فرهنگی در تمام یا اکثر این عرصه های فرهنگی وارد شوند. آنهم بدون قاعده و بدون نظارت و سازماندهی تشکیلاتی.

شاید یک راه حل دیگر تقسیم کار به لحاظ لایه های کار است. یک لایه، لایه اندیشه ای فرهنگی است. یک لایه، لایه هدف گذاری و تعیین خط سیر پیشرفت در فرهنگ است. لایه دیگر، لایه طراحی و برنامه ریزی ساختاری و نسبت آنها باهم و نوع آرایش و تقسیم کار آنها است. لایه دیگر، لایه ایده پردازی و خلاقیت است. یک لایه، لایه اجراء و عملیات و پشتیبانی است و لایه بعد از آن، لایه نظارت، رصد و آسیب شناسی است و لایه دیگر، لایه بازبینی در همه اینهاست. هر کدام این لایه ها، سیاست گذاری و محتوا و روش دارد.

چالش دیگر در کشور این است که وقتی می گوییم فرهنگ زیربنایی ترین ساحت جامعه است، تصمیم گیران و تصمیم سازان ما هم باید به این گزاره مبنایی معتقد باشند. نه اینکه این گزاره فقط در اندیشه باشد و در لایه تصمیم گیری، عملا ساحت اقتصاد یا گاها سیاست، مهمترین ساحت محسوب شود و فرهنگ در خدمت آن تقلی شود. و به نظر می رسد مهمترین تصمیم گیر و تصمیم ساز، مردم هستند. باید مردم اینگونه بیندیشند که فرهنگ زیربناء و غایت نهایی است و سیاست و اقتصاد و دیگر امور در خدمت آن هستند.