آزاداندیش نباید بر «فدایی حق» اطلاق شود

آزاداندیشی را از زوایای متعددی می‌تواند بررسی کرد؛ از جمله انسان‌شناسی (به عنوان یک فعل انسانی)، اخلاقی، معرفت شناختی و حتی زیبایی شناسی.

هنگامی رویکرد «معرفت شناختی» را در بررسی آزاداندیشی انتخاب می‌کنیم و از زاویه شناخت‌شناسی به آزاداندیشی نگاه می‌کنیم، در این مقام باید در ابزار شناختی مورد استفاده هم تامل شود؛ همانگونه که در تعرف اندیشه گفته شد «حقیقت اندیشه استفاده از دانایی برای رسیدن به دانایی جدید» است و به عبارت دیگر با دارایی‌ها به ربح می‌رسد و دارایی جدید پیدا می‌کند؛ این اندیشه‌ورزی طبیعتا در ساحت عقل است و  ابزار مورد استفاده نیز عقل است؛ به عبارت دیگر اندیشه یک پدیده‌ی عقلانی و عقل‌ورزی است؛ لذا اگر اینجا قرار باشد نسبت‌ با «حق» بررسی شود تا میزان و یا اصل تحقق آزاداندیشی مورد کنکاش قرار گیرد، باید همان پیوند‌هایی که «حق» با عقل برقرار می‌کند بررسی شود؛ نه دیگر ابزار معرفتی و یا حتی غیر معرفتی؛ لذا نسبت حق با «قلب» را مورد بررسی قرار نمی‌گیرد که گفته شود حق‌پسندی، حق‌گرایی، حق‌طلبی، دلدادگی و عشق به حق هم از مراتب و مدارج آزاداندیشی است.

و همچنین هنگامی که نسبت با عقل بررسی می‌شود تنها در حیطه‌ی معرفت و شناخت باید ماند، نه آنکه از «اراده‌ی حق»، یا «فدایی حق» سخن گفت و اوج آزاداندیشی را فدایی حق دانست؛ بلکه باید در همان موقف شناخت باقی ماند و از موقف پذیرش حق و کرنش در برابر حق فراتر نرویم؛ بله به دنبال حق بودن و اراده‌ی حق کردن و فدایی حق بودن ارزشمند است ولی نباید بر آن نام آزاداندیشی گذاشت؛ تعبیر‌های دیگر چون آزاده و حرّ و یا حتی «بنده» می‌توان برای آن اتخاذ کرد ولی اطلاق «آزاداندیش» بر این مرتبه از رابطه‌ی با حق، شاید درست نباشد.

نسبت حقیقت و اندیشه

به نظر می رسد انسان در اندیشه و تفکر به دنبال کشف واقع است و می خواهد بفهمد حقیقت چیست. و اگر به دنبال چیز دیگری غیر از کشف واقع و حقیقت باشد عملا از اندیشه و تفکر خارج شده است و مشغول فعل دیگری ست.
لذا به نظر می رسد که به دنبال حقیقت بودن جز ذات تفکر و برهان است و تفکری که به دنبال کشف حقیقت نباشد اساسا وجود ندارد. این قضیه فارق از این است که در عمل به حقیقت میرسد یا خیر. ممکن است در مقدمات دچار اشتباهاتی شده باشد که نتیجه منجر به کشف واقع نشود. لکن خود فرد در جهل مرکب خویش فکر میکند که واقع را کشف کرده است. مهم این است که فعلش را به منظور کشف حقیقت انجام داده است.
?

آیا تنها حق‌گرایی کافی است؟

آیا در تعریف آزاداندیشی، صرفا نسبت آن با «حق» و «حق‌گرایی» مطرح می‌شود؟ اگر در تعریف آزاداندیشی تنها به همین نسبت پرداخته شود و ما صرف همین که کسی حق‌گرا و به دنبال حق و حقیقت باشد، را آزاداندیش بخوانیم و دیگر چیز‌ها را مطرح نکنیم؛ در واقع به صرف نپذیرفتن نسبی‌گرایی، آزاداندیشی رقم خورده است.

با توجه به این که «آزاداندیشی» یک مفهوم تشکیکی است و رقم خوردن آن در هر فرد و یا جامعه‌ای به صورت مشکک است و شاید هم بتوان ادعا کرد که اعلا و ناب و خالص آن اگر غیر ممکن نباشد، در هر جایی به راحتی پدید نمی‌آید؛ و با توجه به تشکیکی بودن این پدیده، کمترین حد از آن هم که در کسی محقق شود، به او آزاداندیش باید گفت؛ لذا اگر صرفا «حق‌گرا» را آزاداندیش بدانیم، در این صورت کافی است که نسبی‌گرا و منکر حقیقت نباشیم؛ و همین کافی است که آزاداندیش باشیم و صفت آزاداندیشی بر ما صدق کند؛

در حالی که اگر قرار است آزاداندیشی که این همه در وصف آن مشکل‌گشایی‌ها گفته شده است، صرف نسبی‌گرا نبودن باشد، حداقل در مجامع علمی و اندیشه‌ای ایران به خصوص حوزوی، نسبی‌گرایی نفی و ترد می‌شود ولی ما حل شدن مسئله‌ها را احساس نمی‌کنیم؛ لذا شاید بهتر باشد در تعریف آزاداندیشی صرف «حق‌گرایی» مدنظر قرار ندهیم.

مأموریت گرایی و وقف راه بودن

#مشخصات_اسلام
#زنده یاد سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_155
#جلسه_384
#ماموریت_گرایی
#وقف_راه
#سایمون_سینک
?مأموریت گرایی و وقف راه بودن

مأموریت گرایی به چه معنا هست و به چه معنا نیست؟!

مأموریت گرایی یعنی
نه در دام محدودیت منابع افتادن
و نه پشت سد موانع گیر کردن
بلکه خود را به هدف و به مسیر پیوند دادن

انسان مأموریت گرا پابند و گرفتار اصر و اغلال نمی ماند. تعلق به منابع و ظرفیتها ندارد.
انسان مأموریت گرا وقف مسیر و راه و هدف است. وقف مسئله ایست که اتخاذ نموده تا آن را حل بکند.
انسان مأموریت گرا #وقف_راه است. #وقف_هدف است. #وقف_مسئله است.
انسان مأموریت گرا چون این چنین است امیر حوادث است و نه ذلیل و اسیر حوادث!
اندیشه مأموریت گرایی پشت چشم انسان مأموریت گرا حاضر می شود و مدام راه را به او می نمایاند چرا که رؤیت هم اندیشه میخواهد.

اما انسانی که دربند و گرفتار موانع است فقط و فقط موانع را می بیند.

انسانی که ذهن و دلش با ظرفیتها و منابع خوش است فقط و فقط در محدوده ظرفیتها و منابع می اندیشد.

و اینها هیچ کدام به مرحله اثرگذاری واقعی نمی رسند.
از همین روست که حضرت امیر علیه السلام در توصیف یاران خویش می فرماید:
«ْ أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن‏…»

کجا هستند آن یارانی که معطل توشه و مرکب و … نشدند. منتظر امکانات نماندند. کجا هستند آن کسانی پشت موانع گیر نکردند بلکه رکبوا الطریق… سوار راه شدند…

#وقف_راه_باشیم.

حفاظت شده: خصلت آزاداندیشی از کجا می آید؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: نسبت اندیشه ی صحیح و قید آزادی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تمایز واضح در تهران

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیرا با تعدادی از دوستان در نشست اندیشگاه گام دوم در تهران شرکت کردیم، علیرغم اینکه اکثر دوستان وقت قابل توجهی روی مقالاتشان نگذاشته بودند اما مقالاتشان پذیرفته شده بود و در مدارج مختلفی قرار گرفته بود.

بخشی که بنده شرکت کردم تا ارائه ها را استماع کنم سه ارائه داشت : یکی مقاله ای بود از دو دانشجوی دانشگاه فرهنگیان که دبیر و معاون مدرسه هم بودند، در مورد الزامات تربیت دانش آموزانی آزاد اندیش (احتمالا موضوع این بود، چون خیلی در ارائه شان روشن نشد نهایتا حرفاشن چیست)، یکی ارائه ی محمد اقای حسنزاده بود در مورد اینکه آیا آزاد اندیشی مساله ای مدرن است یا توحیدی؟ و دیگری در مورد بررسی اغواهای ضد انقلابی در کارتون ها با تطبیق بر یک کارتون مشخص.

اگرچه دو مقاله ی دیگر هم به نظر نمیرسید که وقت گذاری خاصی پشتشان بوده باشد، و در عین حالی که زحماتی برایشان کشیده شده بود و ایده هایی موجود بود و بعضا شایسته ی تقدیر هم شاید بود، اما سخن و اندیشه ی خاصی قابل رویت نبود.

مقاله ی اقای حسنزاده اما به پشتوانه ی استظهار به اندیشه ی جناب استاد فلاح و تلاش ها و چکش کاری های انجام گرفته در حلقه اندیشه کلامی، به نظر کاملا متفاوت از سایرین میرسید؛ سخن داشت، دقت عیق داشت، چالش برانگیز بود و مخاطبین را درگیر کرد.

دبیر این بخش در ابتدا گفت به نظر بنده این مقاله ظرفیت این را دارد که کل نشست ما را به چالش بکشد

یکی از حضار هم در انتهای وقت (تنهاهمین ارائه ای که تقریبا به وقت تعیین شده مقید ماند همین ارائه بود) به دبیر این بخش اعتراض کرد و گفت اجازه بدهید این بحث قشنگ باز بشود و گفتگو کنیم.

 

اگر چه این حضور هنوز اصلا در تراز آنچه از حلقه ی کلامی توقع میرود نبود، اما از دل همین حضور ضعیف در یک نشستی که شاید بشود آن را نمایشی محض دانست میشد الهامات فراوانی گرفت، و روشنای آینده ای درخشان را برای حلقه ی کلامی به تصویر کشید.

واقعا برایم ملموس شد که ما با اتکاء به آنچه در نرم افزار حلقه کشت میکنیم میتوانیم حضوری جمعی و ویرایشگر را رقم بزنیم و حرفهای زیادی را به گوش های مهمی برسانیم.
به توفیق الهی انشاالله

حفاظت شده: هنر آزاداندیشی و آزاداندیشی هنری

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

انتخاب لفظ مناسب دریچه ای به سوی کشف زوایای مفهومی

به نظر می رسد دقت در انتخاب واژگان صرفا منحصر در ثمرات لفظی نباشد و به درک مفهوم پدیده نیز کمک کند. مخصوصا که آن واژه معنایی در تمدن غرب یافته باشد و عینیت خارجی را رقم زده باشد که مراد ما نباشد.
در روزگار ما به خاطر اینکه تمامی شعار های فطری توسط غرب سرقت شده و با تقریری متفاوت از مستوای اصلی خود بیان شده اند و تجسد خارجی را نیز در آن تمدن به وجود آورده اند، به راحتی نباید تن به انتخاب واژگانی داد که تقریر غربی را در جامعه ما زنده میکنند و الا دچار اشتراک لفظی میشویم و دائم باید مواظب کژفهمی ها باشیم.
اینکه حضرت امام رضوان علیه محکم جلوی انتخاب واژه دموکراسی می ایستند و جمهوری را انتخاب میکنند به خاطر همین است.
اینکه حضرت آقا در مقابل توسعه ابتدا حیات طیبه و بعد پیشرفت را مطرح میکنند به خاطر همین است که نشان دهند که مراد ما و مقصود ما در اینجا با تمدن غرب متفاوت است و ما چیز دیگری را اراده کرده ایم.
به خصوص اگر واژه ای داشته باشیم که در تراث اسلامی ما سابقه داشته است. چنین واژه ای می تواند به راحتی ما را به تراث شیعی وصل کند و ما و مفهوم این حقیقت را برای ما واضح کند.

در بحث «آزادی» به عنوان یک نیاز فطری بشر، اگر اعتقاد ما این است که آزادی حقیقی همان عبودیت محض الهی است و هرچه عبودیت بیشتر باشد انسان آزاد تر است، این معنا در تراث اسلامی ما به « حریت» بسیار نزدیک میشود. اگر با بررسی هایی به این نتیجه رسیدیم که حریت در فرهنگ ما مساوی همان نیاز فطری است که غربی ها آن را باز تقریر کرده و به اسم آزادی شناخته میشود، میتوانیم حریت را به جای آن بنشانیم. وقتی این جا به جایی لفظی انجام گرفت، در عالم معنا و فهم مفهومی نیز ممکن است هدایت هایی برای ما اتفاق بیافتد و زوایایی جدید را کشف کنیم که قبلا با لفظ آزادی نمی توانستیم آن را ببنیم. لذا انتخاب لفظ اسلامی میتواند فهم ما را گسترش دهد و عمیق تر کند. به خصوص که چنین واژه ای از پشتیبانی تراث اسلامی برخوردار است و میتواند از ظرفیت خود آن تراث برای فهم ها عمیق تر استفاده کرد. چه بسا بسیاری از تلاش ها قبلا در تراث شده باشد و زوایای خفی ای کشف شده باشد و دیگر نیاز به تلاش مجدد ما برای تعریف عمیق این پدیده نباشد.

بیشتر نیازمند «آزاداندیشی» هستیم تا «آزادیِ اندیشه»

در «آزادی اندیشه» گفته می‌شود که اندیشیدن جایز است یا نه؟ بلکه ارتقایی هم می‌توان زد اینکه آیا اندیشیدن مطلوب هم هست ؟ و فراتر از این به وجوب اندیشیدن هم می‌توان فکر کرد؛ به تعبیری آزادی اندیشه که هیچ، بلکه وجوب اندیشیدن.

امّا قبل از آنکه جواز اندیشیدن را صادر کنیم، شاید بهتر باشد در این تامل شود که آیا اساسا امکان ممانعت از اندیشیدن وجود دارد؟ و یا اینکه وقتی سخن از «آزادی اندیشه» می‌شود، سخن از بروزات اجتماعی اندیشه است، والّا اندیشیدن بدون هیچ بروز و ظهوری و یا صرفا بروزات فردی، توانایی ممانعت از آن نیست.

پس شاید بتوان گفت اندیشیدن را نمی‌توان سلب کرد، بلکه کسانی هم که نفع‌شان در نیاندیشیدن دیگران است، از اندیشیدن ممانعت نمی‌کنند، بلکه اندیشیدن را به انحراف می‌کشانند. و به تعبیری ما بیشتر از آنکه به «آزادی اندیشه» نیاز داشته باشیم، به «آزاداندیشی» نیاز داریم. و شاید بتوان گفت صرف داشتن یک جامعه فکور شاید کمالاتی داشته باشد، ولی آنچه که مطلوب است و رشد آفرین، یک جامعه «آزاداندیش» است.

نسبت «حریت» و «آزادی»

به نظر میرسد نسبت آزاداندیشی با حریت باید به طور خاص مورد بررسی قرار گیرد. ظاهرا حریت در تراث اسلامی مقابل آزادی در فرهنگ غربی است. همانگونه که پیشرفت یا تعالی را در مقابل توسعه قرار داده ایم.
وقتی آزادی و آزاداندیشی را سر دست می گیریم، مجبوریم دوباره توضیح بدهیم که منظورمان از آزادی کدام است و چه فرقی با آزادی غربی دارد و آزادی واقعی عین عبودیت خداست. لکن وقتی حریت را مطرح میکنیم انگار همه ی این ظرایف را در دل خود دارد و انحراف کمتر میشود.

«حریت» یکی از مفاهیم مهم عرفانی ست که به عنوان یک کمال و فضیلت انسانی شناخته می شود و در مراتب عالی بندگی و سلوک معنوی حاصل خواهد شد. این خصلت برخلاف مفهوم آزادی در اصطلاح علوم سیاسی و اجتماعی از طریق عبودیت و بندگی خالصانه حق و بریدن از بندگی غیرحق حاصل می شود.
حریت با حقیقت خواهی و تسلیم شدن در برابر حقو نفی باطل گره خورده است.

لذا با مطرح کردن «حریت» بلافاصله از دو انحراف جلو گیری می شود و دو نکته ی اصلی را تاکید می کند:
۱. حریت حقیقی در عبودیت خدا و نفی عبودیت غیر خداست
۲. حریت مساوی ست با تسلیم حق شدن و رها شدن از قید اسارت ها

تخیل و آزاد اندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا آزاد اندیشی تاب مواجهه با تخیلات را ندارد؟
آزاد اندیشی در یک تقریر مساوی است با مواجهه ای سلیم النفسانه با هر آنچه که بتواند نوری به سوی حقیقت روشن کند.

حال اگر آورده ای برآمده از تخیل بتواند راهی به سوی حقیقت باز کند، پذیرش آن، گشودن آغوش به سوی آن، همراهی کردن با آن نمی تواند از مصادیق ازاد اندیشی باشد؟ یعنی در واقع تخیل بتواند بخشی از فرآیند آزاد اندیشی قرار بگیرد.

به عنوان یک مثال نازل شاید بتوان استفاده از تمثیل را در واقع به کار بستن تخیل در فرآیند اندیشیدن دانست.

تأملی در باب آزادی7 (حکم شناسی2)

?تأملی در باب آزادی7 (حکم شناسی2)?

? دوم: آزادی انسان در عمل و رفتار
انسان از لحاظ آزادی در عمل گرچه از نظر فلسفی و تکوینی، ذاتا مختار و آزاد است ولی از نظر تشریعی و قانون اجتماعی، مطلقا آزادی عمل ندارد.
خداوند انسان را در این دنیا در عمل و رفتارش، آزاد و مختار آفرید تا او را بیازماید و او با اختیار خودش به کمال برسد. بخاطر همین در عرصه بینش به او هم قوه وهم و خیال داده و هم قوه عقل؛ در عرصه گرایش نیز هم به او گرایش های عمیق و معنوی داده و هم گرایش سطحی و مادی و در عرصه رفتار نیز به او اختیار داده که بر اساس هر کدام از عقل یا وهم و گرایش مادی یا معنوی عمل کند.

?بر این اساس جامعه باید طوری باشد که کسی مجبور به عملی نشود. حتی انسان حق ندارد حرف باطل را بالکل از بین ببرد. بخاطر همین است که خداوند انسان را مقهور حق نکرده است تا اختیار برای او معنادار باشد. بنابراین انسان تا زمانی آزاد است که بستر آزاداندشی و آزادی عمل را از جامعه از بین نبرد.
امروزه مردم فکر می کنند، جامعه امروز غربی، جامعه ای دارای آزادی است درحالیکه جامعه غربی مصداق بارز از بین بردن آزادی انسان است. سبک زندگی و فرهنگ مادی و شهوانی غرب، کاری با انسان کرده است که او نه در اندیشه آزادی کامل دارد و نه در عمل.

?البته شاید شبهه ای در ذهن ایجاد شود که با توجه به اجتماعی بودن انسان، اساسا عملی نیست که تأثیر اجتماعی نداشته باشد. در این صورت حکومت اسلامی باید از هر نوع اشتباه و گناهی جلوگیری کند و این عملا به دیکتاتوری و اجبار بر عملی خواهد انجامید.
پاسخ آن این است که گرچه هر عملی، یک عمل اجتماعی است و اثر اجتماعی دارد ولی هر تأثیری موجب رفع اختیار و آزادی انسانها نمی شود. و خداوند همانطور که انسان را مجبور نیافرید، مختار هم نیافرید. بلکه بین الأمرین آفریده است.
بنابراین بسیاری از اعمالی که در نگاه اسلامی، غیراخلاقی و غیرقانونی است، حکومت حق ندارد مردم را بر انجام دادن آنها مجبور کند. مگر اینکه عملی به قدری تأثیر سوء اجتماعی داشته باشد، که فضا آلوده شود و حق و حقانیت از سطح جامعه مغفول شود؛ بطوری که انسانها نتوانند آزادانه به حق برسند. به همین خاطر حکومت اسلامی باید از گناهان علنی ای که موجب قبح شکنی می شود و میدان را برای مستکبران و از بین برندگان آزادی باز می کند، جلوگیری کند.

?البته اینکه چه عملی، اثر سوء شدید اجتماعی دارد و چه عملی، این مقدار اثر سوء ندارد، تشخیص این مرز در بسیاری از جزئیات از عهده انسانها خارج است. زیرا این تشخیص دقیق نیازمند احاطه کامل بر انسانها و اثرات اجتماعی افعال هستیم که این احاطه از توانایی انسان خارج است. به همین خاطر است که خداوند به انسان لطف کرده و برای او شریعت فرستاده تا او با استفاده از این شریعت، بتواند این مرزها را تشخیص دهد.
بنابراین این نتیجه حاصل می شود که جامعه انسانی برای وصول به آزادی حقیقی، نیازمند شریعت است درحالیکه در نگاه غربی، دین و شریعت منافی آزادی تلقی می شود.
البته اینکه در این زمان، شریعت چگونه کشف و استنباط شود، بحث دیگری است که در این مجال نمی گنجد و در فلسفه فقه باید به آن پرداخت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 96

تأملی در باب آزادی6 (حکم شناسی1)

?تأملی در باب آزادی6 (حکم شناسی1)?

✅ حکم شناسی آزادی
تمام انسانها بر اساس نوع نگاه هستی شناختی و ارزش شناختی ای که دارند، احکام، باید و نبایدها و حقوقی را جعل می کنند. در ادامه به احکام و حقوق در دو حوزه اندیشه و عمل می پردازیم:

?اول: آزادی انسان در اندیشه
گرچه با نگاه فلسفی، دخالت و اجبار دیگران در اندیشه و تفکر امری محال است. اما نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه در کیفیت و مقدار شکوفایی آزاداندیشی در انسان موثر است.
?نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه، می تواند کاری کند که انسانها اهل فکر و تفکر نباشند. و یا اگر فکر کنند، در زمینه های خاصی فکر کنند. نوع شهرسازی و معماری می تواند زمینه تفکر در آفاق و جهان خلقت را از بین ببرد. همچنین تکثر، شلوغی و پراطلاعات شدن ذهن انسانهای امروزه، اجازه تفکر در بعضی از مراتب جهان خلقت را به آنها نمی دهد. علاوه بر اینکه پر کردن جامعه از صحنه های مادی و شهوانی، موجب می شود قوه شهوت و غضب بطوری در انسان فعال شود که قوه عقل، حرفش شنیده نشود. یعنی قوه عقل میدان بازی ندارد تا نتیجه را در انسان رقم بزند.
بسیاری از اندیشمندان غربی که نگاه ماشینی و مکانیکی و نهایتا کامپیوتری به انسان دارند، انسان را صرفا حیوان پیشرفته و هوشمند می دانند نه عاقل و متفکر. بخاطر همین است که انسان مدرن امروزی نسبت به انسان گذشته، پر اطلاعات تر و باهوش تر شده است اما عاقل تر و فهمیده تر نشده است.

?در نگاه توحیدی، آن چیزی که بیشترین مانع آزاداندیشی انسان است، سبک زندگی و فرهنگ مادی است که انسانها را در بند قوای شهوانی و غضبی می کند و نمی گذارد انسان، قوه عاقله اش فعال شود، از آن استفاده کند و آزادانه بیاندیشد. در نگاه توحیدی، تحقق جامعه توحیدی برای آماده کردن بستر آزاداندیشی واقعی، امری ضروری است. اساسا یکی از مهمترین اهداف تربیت در نگاه توحیدی، آماده کردن بستر آزاداندیشی و آزادی عمل است چراکه استعدادهای انسان در این بستر به بهترین شکل قابلیت شکوفایی خواهد داشت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 95

تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)

?تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)?

✅ ارزش شناسی آزادی
در یادداشت های گذشته، به معنای آزادی و اینکه آیا انسان آزاد هست یا خیر، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که از لحاظ هستی شناختی، انسان آزاد مطلق نیست ولی
تا حدی آزادی دارد. حال در این یادداشت می خواهیم به این بپردازیم که آیا خود آزادی یک مطلوب و ارزش است؟ و اگر ارزش هست، با دیگر ارزش ها چه نسبتی دارد؟

در ابتدای بحث هستی شناسی آزادی که بطور اجمالی به انسان شناسی پراختیم، بیان کردیم که بالاترین و مهمترین خصوصیت و خواسته انسان، کمال خواهی انسان است که برخاسته از حب ذات اوست. به همین خاطر کمال خواهی، ارزش ذاتی دارد و همه ارزشهای دیگر، بخاطر رساندن انسان به کمال، ارزشمند می شوند. لذا دیگر ارزش ها، ارزش غیری دارند.
اولین نتیجه ای که با این نگاه، می توان به آن رسید این است که آزادی اساسا در ذیل بندگی معنا می شود. و دیگر دوگانه آزادی و ایمان به وجود نمی آید. زیرا انسان ذاتا کمال خواه است و چون کمال مطلق، مصداقی جز خداوند ندارد، درنتیجه انسان ذاتا خدا خواه است. و آزادی که مطلوب و خواسته انسان است، در تعارض با خواسته اساسی اش یعنی کمال خواهی و خداخواهی قرار نمی گیرد بلکه در ذیل و طول آن و در خدمت آن قرار می گیرد. این یعنی خود انسان، آزادی به معنای رهایی مطلق از قیود حتی خداوند را نمی خواهد زیرا این آزادی او را به کمال نمی رساند. بلکه انسان، آزادی از قیود غیرخدا را می خواهد. این یعنی آزادی از هوا و هوس و شیطان و استکبار و تعصب و جهل. نه آزادی از عقلانیت و اخلاق و خداوند و دین و دستورات او.
اگر امروزه انسان، دین و اخلاق را با آزادی خویش در تزاحم می بیند، بخاطر عدم فهم دقیق کمال و مصداق آن است و الا آزادی کاملا با مفاد دین و اخلاق، همراه و متلازم است. و اساسا دستورات دین است که آزادی کامل را برای انسان رقم می زند. اما در نگاه غربی که اومانیسم (اصالت نفسانیت انسان) را ارزش ذاتی می دانند، آزادی نیز بر این اساس معنا می شود. و طبیعتا این آزادی با اصول اخلاقی و دینی در تعارض قرار می گیرد.
به نظر جوهره تفاوت آزادی اومانیستی با آزادی توحیدی در همین نکته است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 94

حفاظت شده: نقطه ی شروع تفکر کجاست؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی منفعلانه یا فعالانه؟

وقتی درمورد آزاداندیشی صحبت می کنیم، در بدو امر برداشت هایی از آزاداندیشی به نظر می رسد، که وقتی با دقت درمورد آزاداندیشی تفکر می کنیم، بسیاری از آن برداشت های اولیه متفاوت می شود.

از جمله برداشت هایی که در بدو امر از آزاداندیشی داریم، اینست که آزاداندیشی برخورد فعالانه با مسائل پیرامون است. به این معنا که وقتی آزادانه می اندیشیم، بدون محدود کردن و مقید کردن خود به هر قیدی، درمورد مسائل مختلف تفکر می کنیم. یعنی به جای اینکه خود را محدود و مقید کنیم، آزاد از هر قیدی می اندیشیم.

اما نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که برای فهم دقیق آزاداندیشی، باید 2 عنوان را به خوبی بفهمیم؛ یکی «آزادی» و دیگری «اندیشه» ؛ در این یادداشت می خواهیم این نکته را متذکر شویم که اندیشه حیث منفعلانه دارد. به این معنا که وقتی می خواهیم واقعیت را بفهمیم، باید کاملا نسبت به خارج و واقع منفعل باشیم و هرآنچه هست را، همانگونه که هست، ببینیم و بفهمیم.

پس آزاداندیشی مقید شد! برای اینکه مشغول آزاداندیشی شویم، نمی توانیم تخیل یا توهم کنیم، یا اینکه حدس بزنیم و … .

اما درواقع همچنان هویت فعالانه آزاداندیشی واقعی به نظر می رسد؛ به عبارتی دیگر، اگر آزاداندیشی مواجهه منفعلانه با واقع است، پس مطرح کردن ایده هایی درمواجهه با موضوعات مختلف که شبیه به تخیل است، آزاداندیشی نامیده می شود، یا خیر؟

آزاداندیشی و به عبارت دیگر، تفکر کردن، چه میزان فعالانه است و چه میزان منفعلانه؟

هویت بین بخشی اندیشه

اندیشه درواقع، همچون آبگیری در محلی است که از آبشخور‌های دانشی گوناگونی تغذیه می‌کند. اندیشه‌ای منسجم می‌تواند عملیات پیچیده‌ای را پشتیبانی کند که به دانش‌های گوناگون نیاز دارد.

اندیشه گرچه نسبت به دانش سیالیت خاصی دارد و دیسیپلین و نظم خاص دانشی را ندارد، ولی انضباط، انسجام و روشمندی خاص خود را دارد و هر پویش ذهنی را نمی توان اندیشه نامید.

پس اندیشه جایگاهی بین دانش و تخیل (و اشباه تخیل که به دنبال کشف و فهم واقع نیستند) دارد. پس اندیشه از آن جهت که حقایق را بازتاب می دهد، به دنبال شناخت واقع است و حیثیت انفعالی نسبت به خارج دارد، شبیه دانش است و از تخیل جدا می شود، اما به سبک و شیوه دانشی حقایق را بازتاب نمی دهد، بلکه سیال تر عمل می کند.

پس اندیشه نوعی هویت بین بخشی دارد، که باید جایگاه آن و حد و حدود آن و وجه فارق آن با دانش و تخیل و … تبیین شود تا بفهمیم اندیشه چه چیزهایی نیست؟

متعلقی که مورد غفلت واقع می شود

عبارت «آزاداندیشی» و «آزادی اندیشه» را به کرّات شنیده و استعمال کرده ایم و احتمالا درمورد ویژگی ها و حدّ و حدود آزادی صحبت کرده ایم؛ اما شاید تا کنون درمورد متعلق آزادی که «اندیشه» است، صحبت نکرده ایم!
اندیشه چیست ؟ اندیشه چه چیزهایی نیست؟ وجه فارق اندیشه با مفاهیم مشابه چیست؟ و سؤالاتی از این قبیل، که طبعأ کمتر به آنها می پردازیم و توجه می کنیم.
شاید دلیل اینکه تا کنون به این نکته توجه نکرده ایم، اینست که در نظر ما گفتگو در مورد اندیشه، اهمیت زیادی ندارد. در حالیکه بسیار اهمیت دارد که درمورد آزادی چه چیزی صحبت می کنیم؟
وقتی اندیشه را تعریف می کنیم، به تناسب تعریفی که داریم ، نگاه ما به آزاداندیشی متفاوت می شود. پس تعریف ما از اندیشه و اندیشیدن اهمیت بسیار زیادی دارد.
به طور کلی، بررسی مفردات یک عنوان، علی رغم قضاوت اولیه ای که به ذهن متبادر است، که در بررسی موضوع و تعیین حکم آن نقش زیادی ندارد، اتفاقا در افزایش میزان دقت بحث، اهمیت بسیار زیادی دارد.

تأملی در باب آزادی4 (هستی شناسی3)

?تأملی در باب آزادی4 (هستی شناسی3)?

?آزادی انسان در اندیشه
اما در مورد اندیشه (اندیشه به معنای تفکر نه علم)، انسان از دو جهت نسبت به آن آزاد نیست. اولا درصورتیکه انسان، اندیشه و تفکر را مصداق کمال خود ببیند، از آن جهت که انسان نسبت به کمال خواهی آزاد نیست و ذاتا کمال خواه است، بنابراین ذاتش اندیشه و تفکر را اقتضاء می کند و نسبت به آن آزاد نیست. لذا خودش ذاتا آن را می خواهد نه اینکه او را مجبور کنند.
و ثانیا وقتی به دنبال اندیشه و تفکر است، باید طوری با عقل و ذهن خودش تعامل کند که اندیشه و تفکر حاصل شود. هر نوع استفاده از قوه عقل، تفکر نیست بلکه این تعامل باید به نوع خاصی باشد، تا تفکر و اندیشه حاصل شود. علاوه بر اینکه گاهی انسان از قوه وهم و خیال (که یک قوه مدرکه است)، استفاده می کند و فکر می کند که در حال اندیشه و تفکر است درحالیکه این فعل، تخیل است نه تفکر.
بنابراین زمانی انسان تفکر می کند و می اندیشد که اولا از قوه عاقله خودش استفاده کند و ثانیا به نوع خاصی از آن استفاده کند تا بتواند مجهولی را معلوم کند. امروزه در علم روش شناسی تحقیق، تفکر و تحقیق را اینگونه تعریف می کنند: مجموعه فعالیتهایی که با ترتیب خاص و مهارت های خاصی انجام شود تا مجهول(مسأله)، معلوم شود. این یعنی برای حصول تفکر و تحقیق، باید قیودی رعایت شود.
بنابراین اندیشه آزاد، به این معنا نیست که اندیشه مطلقا آزاد است. بلکه اگر اندیشه بخواهد اندیشه باشد، باید قیود و اصول اندیشه بودن را رعایت کند.
البته از جهت سلب آزادی و دخالت دیگران در اندیشه انسان، گرچه با نگاه فلسفی، دخالت و اجبار دیگران در اندیشه و تفکر امری محال است. یعنی اساسا فکر انسان قابل اجبار نیست. حتی خود انسان نیز نمی تواند مانع نتایجی که از تفکر حاصل شده، بشود و درنتیجه اندیشه از جهت دخالت دیگران، مطلقا آزاد هست، اما نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه در کیفیت و مقدار شکوفایی آزاداندیشی در انسان موثر است.

?آزادی انسان در عمل و رفتار
انسان از لحاظ آزادی در عمل، از نظر فلسفی و تکوینی، در حیطه قدرت خودش، ذاتا مختار و آزاد است ولی نه اینکه کاملا آزاد و مختار باشد. عوامل مختلف مادی و غیرمادی و درونی و بیرونی در عمل و رفتار انسانها موثر هستند (مانند وراثت، مزاج، محیط زیست، خانواده، مدرسه، فرهنگ و غیره). البته همه این عوامل، مقتضی یک عملی هستند نه علت تامه؛ لذا با وجود همه این عوامل، انسان می تواند هر عملی را اراده کند.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 93