شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۵)

💠شرح وظیفه فرهنگ (۵)💠

🔻 ۶- ایجاد نظم و یکپارچگی ظرفیت های علمی، انسانی و راهبردی در عرصه فرهنگ
ایران پر است از سرمایه های فرهنگی و فکری. پر است از سرمایه نیروی انسانی جوان و انقلابی. پر است از مستعدین و نخبه.
امروزه در ایران، مهندسین فرهنگی و معماران فرهنگی مختلفی مشغول فعالیت هستند. چه سازمان ها و نهادهای دولتی و حکومتی و چه مجموعه ها و تشکل های خودجوش انقلابی. اما همانطور که یادداشت های گذشته بیان شد، فعالیتشان، واگرا، متششت، گاهی ضعیف و سطحی، همراه با موازی کاری است.
به نظر یکی از مهمترین کار عاقله فرهنگ، سازماندهی این سرمایه های انسانی و طبیعی است. عاقله فرهنگ باید نسبت به تمام اندیشمندان فرهنگی، مهندسین فرهنگی، معماران فرهنگی، فعالان و کنشگران فرهنگی را سازماندهی، اشراف داشته باشد. باید تمام این فعالیت ها و کنش ها را یکپارچه کنند و آنها را از تشتت و موازی کاری بیرون آورند. اندیشه آنها را قوی و عمیق کنند و…

🔻 ۷- قیمومیت تمام ارگان ها و نهادهای فرهنگی
و در نهایت این عاقله باید پدر تمام ارگان ها و سازمان ها و مجموعه های فرهنگی باشند. از شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نگهبان و حوزه علمیه گرفته تا وزارت ارشاد و صداوسیما و سازمان تبلیغات تا بسیج و اوقاف و شهرداری و مساجد و حتی پژوهشکده ها و موسسات فرهنگی که جنس کارشان علمی ترویجی پژوهشی است. تمام این نهادها هم نیازمند پشتوانه و قیم هستند و هم نیازمند ناظر و رصدگر. یک جایگاه عالی باید باشد که هم به این نهادها خدمات بدهند و هم از آنها مطالبه گری کنند.
این عاقله باید اهداف عالی و سیاست گذاری کلان برای تمام ارگان ها مشخص کند. برای تمام این ارگان های نقش های کلان تعریف کند. در زمان و مکان های مختلف، پروژه تعریف کند.

البته این به معنای این نیست که کار فرهنگی را حکومتی و سفارشی کنیم. بلکه هدف سازماندهی و هم جهت کردن آنها است. در یادداشت های گذشته بیان شد که اساسا عاقله فرهنگی یک نقطه نیست که خودش فکر کند و به دیگران دستور دهد. بلکه این عاقله در تمام این نهادها وجود دارد. عاقله همراه با فکر مجموعه خودش تصمیم می گیرد و حرکت می کند.
همانطور که امام جامعه، با مردم فکر می کند و با مردم حرکت می کند، این عاقله هم اینچنین است. عاقله با نیروی های زیرمجموعه خودش فکر می کند و حتی فکر مخاطبین خودش (مردم) را هم طرد نمی کند. به آن بی توجهی نمی کند. غفلت نمی کند.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۴)

💠شرح وظیفه فرهنگ (۴)💠

🔻 ۴- مدیریت و نظارت بر معماری فرهنگی
بعد از مهندسی فرهنگی تمام نظامات جامعه، کار به نقشه کشی و ساختن می رسد. یعنی معماری فرهنگی.
معماری فرهنگی یعنی برساختن و تلاش های عملیاتی مطابق با مهندسی فرهنگی
معماری فرهنگی، کاری غیر از مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی است. معماری، تخصص خاص خودش را می خواهد. لذا عاقله فرهنگی، قرار نیست خودش معماری فرهنگی کند همانطور که مهندسی فرهنگی هم تماما متوجه او نیست. او فقط فرهنگ را مهندسی می کند و سپس مهندسی فرهنگی را مدیریت می کند و سپس آن را امتداد می دهد تا معماری فرهنگی و بر آن نظارت دارد.

🔻 ۵- الگوی مدیریت و امتداد مهندسی فرهنگ تا مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی
🔹 بین سه پروژه مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی، ارتباط طولی است که عاقله فرهنگی، نه باید در تمام آن حضور داشته باشد و نه باید از پروژه مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی منقطع شود. بلکه کار او بطور ویژه مهندی فرهنگ و مدیریت و امتداددهی فرهنگ تا مهندسی فرهنگی و معماری فرهنگی و نظارت بر آنها است. به تعبیر دیگر، عاقله فرهنگ تا معماری فرهنگ باید حاضر باشد.

🔹 حال الگوی این حضور در مقام عمل، چگونه است؟ تصویر عینی این مدیریت و امتداددهی و نظارت چیست؟
طراحی این الگو نیز به عهده این عاقله است. شاید یک الگو این باشد که عاقله فرهنگی باید یک شبکه عقلانیت تربیت کند. به این معنا عاقله فرهنگی یک نقطه نیست؛ یک خط است؛ یک رشته است. بنابراین هر نظام در جامعه خودش باید برخوردار است یک عاقله باشد که این عاقله، نازله آن عاقله فرهنگی کلان باشد.
اینگونه گرچه آن عاقله در مهندسی نظامات و معماری آنها حضور فیزیکی ندارد ولی فکر و روح او در آنجا حضور دارد. این خودش یک نمونه عینی تجسد یافته مردم سالاری در عرصه فرهنگی است.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۳)

💠شرح وظیفه فرهنگ (۳)💠

🔻 ۳- مدیریت مهندسی فرهنگی و تعیین الگوی مهندسی فرهنگی
بعد از بیین آرمان های فرهنگی و مهندسی فرهنگ، باید تمام نظامات اجتماعی بر اساس فرهنگ مهندسی شده، مهندسی شود.

🔹 کار عاقله فرهنگی، این نیست که خودش تمام نظامات را مهندسی کند، اما این پروژه را باید مدیریت کند. ضرورت آن را تبیین کند. سیاست گذاری کند. اصول کلی و الگوی مهندسی کردن نظامات را مشخص کند.

🔹 فلذا این عاقله باید درک خوبی از تمام جامعه و نظامات کلان آن داشته باشد. نظام سیاسی، اقتصادی، تربیتی، امنیتی، سلامت، حقوقی، مدیریت و غیره. امروزه اکثر نظامات اجتماعی جمهوری اسلامی، اسلامی نیست. حضرت آقا در سال ۸۶ در دیدار با مسئولین آموزش و پرورش کشور می فرمایند: «نظام آموزش و پرورش، تقلیدی، وارداتی، کهنه، متراکم، متصلب، غبار گرفته و ضد دینی است». چه کسی باید این بار را بلند کند و فعال کند؟ صحنه به شدت واگرا است. عاقله فرهنگ است که باید این بار را بلند کند و با کمک متخصصان و کارشناسان، کار را به نتیجه برساند.
امروزه نهایت کاری که انجام می شود، این است که در مقام نظر، بعضی از نظامات اجتماعی دارای پیوست فرهنگی هستند. پیوست فرهنگی، یک مداخله حداقلی فرهنگ در عرصه های غیرفرهنگی است. بماند که در مقام عمل، این پیوست فرهنگی نیز بطور کامل اجرا هم نمی شود.

🔹 نتیجه دیگری که می توان گرفت این است که این عاقله نباید از صحنه عینی حیات اجتماعی مردم دور باشد. باید از نگاه و اندیشه مردم نسبت به هر بخش جامعه مطلع باشند. چراکه مهندس فرهنگی می خواهد، نظامات اجتماعی که مخاطبش مردم هستند را مهندسی کند. لذا یکی از مهمترین کارهای عاقله این است که همیشه مردم را بشناسد و شناختش را بروزرسانی کند.

🔹 البته هر کدام از نظامات اجتماعی و بخش های مختلف در هر نظام اجتماعی، نیازمند عاقله ای است. البته بین این عاقله های خرد و عاقله کلان فرهنگ نسبتی حقیقی باید برقرار باشد که در یادداشت بعدی به آن پرداخته می شود.
رهبری در سوم آذر ۹۵ می فرمایند: علاوه بر هیئت اندیشه ورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کل مجموعه بسیج بنشینند خط نگاری کنند، راهبردنگاری کنند. ما راهبرد اندیشدانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد. این از مهمترین کارها است. مثل راهبرد اندیشان نظامی که در همه جای دنیا هم معمول است.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۲)

💠شرح وظیفه فرهنگ (۲)💠

🔻 ۲- تعیین نظام اهم و مهم اهداف در عرصه فرهنگ (مهندسی فرهنگ)
دیگر مسأله مهم که فقدان آن هم ضربه های زیادی زده است، نبود نظام اولویت در بین مطلوبیت های فرهنگی و تعیین مراحل حرکت در این عرصه است. مخصوصا که عرصه فرهنگ، عرصه عریض و طویلی است که بسیاری از امور را شامل می شود. نبود این نظام اولویت به تنهایی برای تشتت و ناکارآمد شدن تمام تلاش ها و امکانات فرهنگی کافی است. فایده وجود نظام اولویت ها، این است که به انسان راهبرد را نشان می دهد. قدرت انتخاب اولین گام را نشان می دهد.

گاهی هم که بعضی از هیئت های اندیشه ورز یا اندیشکده ها، نظام اولویت هایی را تعیین میکنند، تعداد آن اولویت ها به قدری زیاد است که به حمل شایع نظام اولویت نیست. وقتی در یک سند فرهنگی، ۱۰ یا ۱۵ مسأله مسائل اولویت دار شمرده می شوند و بین آنها اولویت سنجی نمیشود، این عملا یعنی ابهام راهبردی در عملیات. این نوع تعیین نظام اولویت، اولین گام ضروری را به انسان نشان نمی دهد.
بخاطر همین است که ما در عرصه فرهنگ، هرچند تلاش می کنیم ولی گیج هستیم و دشمن به راحتی تمام ضربات خودش را به ما وارد می کند. باید عاقله ای باشد که او از بالا همه چیز را ببیند و با نگاه راهبردی، جبهه انقلاب و کنشگران فرهنگی را از این گیجی دربیاورد تا زحمات به بار بنشیند.

البته باید توجه داشت که عاقله زمانی می تواند فرهنگ را مهندسی کند که اشراف بسیار جامعی از ضرورت های یک جامعه و نظامات آن داشته باشد. باید بداند که چه مناسبت پیچیده ای در فرهنگ و دیگر ساحت های جامعه وجود دارد. علاوه بر این اشراف، باید باید از اندیشه اجتماعی و راهبردی عمیقی نیز برخوردار باشد تا بتواند هرم و نظام اولویت های اهداف و ارزشهای فرهنگی را ارائه دهد.

شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۱)

💠شرح وظیفه عاقله فرهنگ (۱)💠

🔹 در یادداشت های گذشته بیان شد که امر فرهنگ در جمهوری اسلامی دچار ضعف و خمودی و ایستایی شده است و به نظر مهمترین مسأله ای که این معضل را به وجود آمده است، نوع ساختار و چینش عوامل موثر در فرهنگ است. ساختار فرهنگی، علاوه بر فکر و نیروی انسانی و امکانات و ایده ها، نیازمند عاقله ای است که امورات و سیاست های کلان این عرصه را سامان دهد و تمام عناصر و نهادهای فرهنگی را مدیریت کند.

🔹 حال مسأله این است که عاقله دقیقا چه کارکرد و اثری دارد؟ به تعبیر دیگر، شرح وظایف عاقله فرهنگی چیست؟؟ به نظر این ۷ مورد را می توان از شرح وظیفه عاقله فرهنگ دانست:
۱) اندیشه و آرمان این انقلاب فرهنگی را برای مردم تبیین می کند
۲) نظام و هرم اهداف فرهنگی را مشخص می کند
۳) پروژه مهندسی فرهنگی تمام نظامات جامعه را راه می اندازد و آن را مدیریت می کند
۴) آن را تا معماری فرهنگی امتداد می دهد و بر آن نظارت دارد
۵) الگوی مدیریتی غنی ای برای این امتداددهی (از مهندسی فرهنگ تا معماری فرهنگ) بر می گزیند
۶) ظرفیت های علمی، انسانی، راهبردی عرصه فرهنگ را سازمان دهی می کند
۷) و به عبارت جامع برای امر فرهنگ و نهادهای فرهنگی، قیمومیت می کند.

🔹 توضیح تفصیلی:
🔻 ۱- ایضاح و تبیین اهداف و آرمان های فرهنگی
همه میدانیم که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی بوده است. یعنی آرمان های نهایی این انقلاب، از جنس فرهنگ است نه سرمایه و قدرت و…؛ این امر روشن است اما متاسفانه این آرمان ها برای بسیاری از مسئولین و مردم، روشن و مبین نیست.
یکی از کارهای این عاقله این است که این اهداف و آرمان های متعالی انسانی را همیشه زنده نگه دارند و برای آن گفتمان تولید کند. دلالت آن را بیان کند. و رنگ و بوی آن در هر عرصه را معلوم کند.
ضرورت این امر در در میان قشر جوان و نوجوان به شدت مورد نیاز است. این جوانان نسلهایی هستند که نه انقلاب را دیده اند و نه جنگ را و نه حتی امام را. اگر در دهه ۵۰ و ۶۰ مطهری و بهشتی و خامنه ای و مفتح و باهنر و… اندیشه انقلاب اسلامی را تبیین می کردند، امروزه چه کسی مسئول این امر مهم است؟ مخصوصا در این زمانۀ سلطه رسانه بر ذهن ها.

نظریه اجتماعی ولا و ولایت جایگزین نظریه استیلا در رابطه طولی در جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در هر جامعه ای دو نوع رابطه طولی و عرضی را می توان تصور کرد، در رابطه طولی فرد پایین، محتاج فرد بالا می باشد در حالی که فرد بالایی هیچ نیازی به آن ندارد. و اما در رابطه عرضی دو طرف رابطه به همدیگر نیازمند می باشند.
  • اولین نظریه اجتماعی که خیلی هم طول کشیده است، این است که تنها رابطه درست در عالم، رابطه طولی است. در این نوع نگاه، یا واقعا اکثر رابطه ها یک سویه است و یا می شود رابطه دو سویه را تحلیل کرد و به دو رابطه یک سویه تبدیل کرد. این نگاه از ابتدای جهان متمدن شروع شده و تا ابتدای دوره مدرن ادامه پیدا کرده است. در این نگاه عده ای در جایگاه اربابان و خدایگان قرار گرفته اند و بقیه مردم در جبر تصمیم گیری آن ها قرار گرفتند. در این نظریه اجتماعی چون که ملاک روابط بر اساس استیلا می باشد، آن را نظریه اجتماعی استیلا نامیده اند.
  • همه تمدن های گذشته در فضای نظام اجتماعی استیلا می باشد. حتی اسلام، چرا که اهل سنت با استیلا مقدس کار کرده اند. یعنی تمام روابطی که در نظامات اجتماعی قدیمی، با بت و ارباب و …. بوده است در اسلام با ایمان و زودتر مسلمان شدن و… تغییر لباس داده است.
  • انبیا آمده اند که رابطه طولی عالم را از استیلا به ولا تبدیل کنند. انبیا می گویند که قرار است افراد بالاتر، افراد پایین تر به بالا ببرند. این همان قوس صعودی است که جامعه باید طی کند به تعبیری این همان سفر چهارم انسان کامل می باشد. اما متاسفانه این نگاه انبیا برای مردم توجیه هستی شناسی نداشته است. چرا که تمام علوم، در پشتیبانی از نگاه استیلایی بوده است. چیزی که باید به دنبال آن باشیم این است که فهم ها را به این سمت ببریم که این علوم و نگاه اشتباه هست. ولی معضل این است که نتوانسته ایم این نگاه را تئوریزه کرده و شاید عدم تئوریزه شدن آن هم به سبب مسئله ماورا الطبیعه برگردد.
  • برای مثال این که پیامبر را مجنون خطاب می کرده اند به خاطر آن بود که می گفت بسم الله الرحمن الرحیم، این که خدا مهربان است. یک پیام سیاسی است. چرا که علوم و همه فضای دنیا بر آن بود که ثابت کند که خدایان خشن هستند. و بعد پیامبر می خواهد بگوید این خدا مهربان هست.

گفت و گو، ابزاری برای توسعه فهم

بسم الله الرحمن الرحیم

  • گفت و گو کار ویژه و ثمره کلام می باشد و چیز جدیدی نمی باشد.گفت و گو یک کمال می باشد و اصلا آن را نباید به عنوان یک پدیده راهبردی تلقی کرد، چرا که اساسا کار ویژه کلام و متکلم گفت و گو می باشد و آن ها از باب نگاه راهبردی به گفت و گو توجه نمی کنند. نگاه به گفت و گو در حوزه معرفت شناسی دین است. گفت و گو حرکتی برای فهم و رشد دین هست. فلذا باید عمق این پدیده را دید. البته منکر بعد راهبردی آن هم نیستیم ولی ما به دنبال آن ابعاد عمیق گفت و گو هستیم.
  • یکی از نتایج گفت و گو توسعه در فهم است چرا که گفت و گو با طراحی یک سامانه خلق معنا، به تولید معنا می پردازد در نتیجه گفت و گو به معنای توجیه کردن نمی باشد و با این تقریر دیگر جهاد تبیین به جهاد توجیه قرائت نمی شود. ورود به گفت و گو، ورود به وادی خلق معنا می باشد. گفت و گو سبب فهم خوب می شود. این یک شعار بسیار مهمی است.

حفاظت شده: ما و انسداد عقلانیت در مساله حجاب

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

جامعیت

بسم الله الرحمن الرحیم

جامعیت

عنوان جامعیت به خودی خود خالی از دلالت تعیین کننده است، چرا که این عنوان عنوانی اضافی است؛ یعنی همواره این سوال مطرح است که جامع چه چیزی؟

نمی توانیم بدون آنکه تبیین دقیقی از متعلق جامعیت داشته باشیم و ضرورت متعلق را بیان کنیم به صرف جامعیت نگاه ارزش داشته باشیم. یعنی این طور نیست که جامعیت به خودی خود ارزش باشد و فرقی نداشته باشد که جامع چه چیزهایی هستیم. حتی در تخصص گرایی هم جامعیت معنا دارد مثلا کسی جامع ابعاد مختلف یک تخصص باشد و این طور نباشد که آن تخصص را صرفا از یک بعد حائز باشد.

لذا ما نه باید از صرف این که کسانی به ما بگویند جامع احساس رضایت کنیم، و نه باید از اینکه به ما جامع گفته نمی شود خوفی به دل راه بدهیم.

بلکه

مساله ی اساسی اینجاست که آیا من در وظیفه و یا ماموریتی که برای خودم برگزیده ام تمام آنچه لازم دارم را فراهم نموده ام یا خیر؟

به عنوان مثال در میان آواز خوانان معروف است که مرحوم محمدرضا شجریان آواز خوان جامعی بوده است چرا که همه ی دستگاههای موسیقایی را به خوبی میشناخته و در آنها مسلط و ماهر بوده است؛ میتوان گفت این شخص در راستای حرفه ی خودش جامعیتی ارزشمند دارد؛ اما اگر همین شخص در عین حال مثلا تمام علوم مهندسی را هم فرا میگرفت و جامع علوم مهندسی میشد، این جامعیتش ربطی به حرفه اش نمیداشت و از این نظر ارزشی تلقی نمیشد.

حال اینکه آیا در طلبگی هم جامعیت مشخصی وجود دارد که ان را ارزش مطلق برای تمام اصناف طلاب بدانیم یا خیر سوال سختی است. اگر چنین جامعیتی وجود داشته باشد در واقع باید ان را فصل مشترک تمامی کارکردهای طلبگی برشمرد.

پس از  سوالی که مطرح است این است که ایا جمیع کارکردهای طلبگی فصل مشترکی دارند؟ اگر دارند چیست؟ و نیازمندی های ان کارکرد چیست؟
.

نسبت حاکمیت و فرهنگ در ایده حاکمیت نوین

در باب چیستی و چگونگی فرهنگ نظرات متعددی در طوال تاریخ ذکر شده است که هر کدام از این نظرات، فراخور توصیفی که از فرهنگ و حاکمیت و توصیه هایی که مناسب این دو ارائه میدهد، موجب میشود تا ایده ای متفاوت در باب نحوه نسبت گرفتن حاکمیت با فرهنگ تولید شود و در صورت قدرت یافتن صاحبان آن ایده ، این نحوه از نسبت فرهنگ و حاکمیت روی زمین به مرحله اجرا نیز برسد.
نظریه حاکمیت نوین که همانا نظریه حاکمیتی اسلام و مطلوب تمامی انبیا در راستای تحقق حاکمیت حقیقی الله میباشد، حاکمیت را دارای چندین مرکز و همانند یک کل منتشر یا یک طیف حاکمیتی تصویر میکند.
از سویی خداوند متعال حاکمیت علی الاطلاق دارد. از سوی دیگر انسان کامل خلیفه او بر روی زمین بوده و اطاعت از او بر همه آحاد بشر واجب است. در لایه بعدی، همین انسان کامل افرادی را در بلاد به عنوان نائب انتخاب میکند و مردم را ملزم به اطاعت از ایشان مینماید و در دوره غیبت نیز همین نیابت به شکل عام امتداد پیدا میکند. در ادامه این سیر مومنین وارثان زمین و برخوردار از ولایت بر یکدیگر معرفی میشوند و در بسیاری از موارد قدرت و حاکمیت توسط لایه های قبلی، بین ایشان تقسیم میشود.
این تصویر از حاکمیت اساسا صورت مسئله نسبت حاکمیت و فرهنگ را متفاوت خواهد نمود. چرا که دیگر حاکمیت و مردم دو پدیده مستقل از یکدیگر نیستند تا بخواهیم شیوه ارتباط اولی با فرهنگ، که مختص دومی است را بررسی نمائیم. بلکه بستر مردمی فرهنگ، همان بستر حاکمیت است.
پس به عبارتی میتوان گفت در چنین فرضی نسبت حاکمیت با فرهنگ در بالاترین حد تصور میشود تا جایی که میتوان این نوع نسبت را ” حاکمیت فرهنگی” نام نهاد.