موانع گفتمان آزاداندیشی

اگر بخواهیم گفتمان آزاداندیشی را در جامعه محقق کنیم، با موانع مهم و جدی روبرو می شویم؛ چراکه وجود این موانع باعث می شود تحقق گفتمان آزاداندیشی نیاز به تلاش و ملاحظات بیشتری داشته باشد.
وقتی نوجوانان و جوانان ما در سیستم آموزش و پرورشی تربیت می شوند و تعلیم می بینند، که کاملا ضد آزاداندیشی است و فقط به متعلمین می گوید همین که من به تو می گویم را، بپذیر، حفظ و تکرار کن، عملاً میل به آزاداندیشی در دانش آموزان و دانشجویان ما سرکوب می شود. دانش آموز و دانشجوی موفق کسی است که بهتر آنچه به او آموزش داده اند را، حفظ و تکرار کند و محصلی که درمورد آموخته های خو آزادانه بیاندیشد و درمقابل پذیرفتن برخی از آنها مقاومت کند، در فضای آموزشی فعلی کاملا طرد می شود. این طرد شدن، باعث فشار اجتماعی بر او می شود و موجب می شود او را کم سواد و نادان تلقی کنند.
یا در جامعه ای که رسانه کاملا مانع اندیشیدن و آزادانه اندیشدن مردم می شود و دائماً هر رسانه ای، متناسب با پایگاه فکری و اهدافی که دارد، محتوای خاصی را به مخاطب خود منتقل می کند و نه تنها او را تشویق به اندیشیدن نمی کند، بلکه اصلاً مجالی برای اندیشیدن به او نمی دهد.
از دوران کودکی که تلویزیون به عنوان رسانه یک طرفه کاملا کودک را منفعل و شنونده تربیت می کند، تا اینکه وقتی شبکه های اجتماعی نیز، دراختیار او قرار می گیرد و به ظاهر می تواند آزادانه بیاندیشد، درواقع چون محتوای خبرها و اطلاعات، مهندسی و حساب شده به دست او می رسد، قدرت اندیشدن آزاد از او سلب شده و عملا آنگونه که صاحبان رسانه می خواهند، می اندیشد. مهندسی اذهان در رسانه اهمیت بسیار زیادی دارد؛ تا جایی که اگر دقت کنیم، وقتی رسانه ای خبری را منتشر می کند، با تیتر و عنوانی که برای آن خبر انتخاب می کند، عملا ذهن مخاطب خود را جهت دهی و سازمان دهی می کند و مخاطب را به سمتی سوق می دهد، که آنگونه او می خواهد این خبر را ببیند و طبق خواسته او بیاندیشد.
این دو مسأله به عنوان ابتدایی ترین موانع تحقق آزاداندیشی به نظر می رسد. باید نسبت پدیده های دیگری از جمله هنر با آزاداندیشی بررسی شود. هنر چقدر مانع تحقق آزاداندیشی است. همچنین اینکه مسأله تهاجم فرهنگی و جنگ شناختی دشمن چقدر مانع تحقق گفتمان آزاداندیشی است و … .

امکان آزاداندیشی دینی (2)

پاسخ دوم: امکان آزاداندیشی دینی ولو با انگیزه دینی!

در مسئله امکان آزاداندیشی با وجود ایمان دینی یک پاسخ این بود که آزاداندیشی طبیعتاً به نتایجی می رسد و ملتزم به آن نتایج بودن جزو اثرات طبیعی آزاداندیشی است، آن نتایج هر چه که باشد مانع آزاداندیشی های بعدی نمی شود، ولو آن نتایج به ایمان دینی ختم شود.

در این پاسخ می خواهیم بگوییم نه تنها از این راه، بلکه حتی اگر شخصی با انگیزه دینی اقدام به اندیشیدن کند، می توان آزاداندیشی باشد و حتی در این فرض نیز امکان آزاداندیشی دینی را می شود اثبات کرد!

برای روشن شدن این نکته باید پرسید که جوهره آزاداندیشی چیست که اگر آن جوهره مراعات شود می توانیم بگوییم آزاداندیشی اتفاق افتاده است؟ به نظر می رسد برای روشن شدن این بحث باید دو جزء این اصطلاح را معلوم کنیم، یعنی اندیشه و آزادی؛ در مورد اندیشه باید گفت که اندیشه نمی تواند مقید به هیچ قیدی نباشد، اندیشه باید مقید به قیودی شود که اندیشه را اندیشه می کند، یعنی اگر قواعد منطقی در یک اندیشیدنی مراعات نشود، اساساً آن عملیات اندیشه نیست. در مورد قید آزاد بودن اندیشه هم باید گفت که اندیشه‌ای آزاد است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد؛ لذا اگر اندیشه ای قواعد منطقی اندیشدن را مراعات کردن و گرفتار تعصب و خوف و تقلید نبود خواهیم گفت که این اندیشه آزاد است و کسی که چنین عملیاتی را انجام دهد آزاداندیش گوییم و فرایند این کار را آزاداندیشی. به بیان دیگر می توان گفت که آن چیزی که تعهد فرد آزاداندیش است، تلاش منظم و منضبط فکری است برای رسیدن به حقیقت، بدون هیچ خوف و تعصب و تقلیدی. هر جا که چنین جوهره ای مشاهده شد می تواند متصف به آزاداندیشی شود.

حال باید بررسی کنیم که آیا انگیزه و پشت صحنه ای که فرد را وارد این فرایند می کند، در خروجی او به نحوی مؤثر است که بگوییم اگر با این انگیزه وارد این فرایند شدی دیگر محصول تو حاصل یک فرایند آزاداندیشانه نیست؟

باید گفت که اگر فرد جوهره آزاداندیشی را در فرایند فکری که طی می کند مراعات کند، و برای رسیدن به حقیقت و با مراعات ضوابط فکر و اندیشه، فرایندی را طی کند و به محصولی برسد، این محصول به عنوان یک خروجی آزاداندیشانه شناخته می شود، ولو اینکه ما آن خروجی را قبول نداشته باشیم و استدلال هایش را ناقص بدانیم؛ ولی می گوییم این محصول ناشی از یک فرایند آزاداندیشی تولید شده است.

مثلاً اگر کسی پول گرفته باشد که در مورد یک حقیقتی فکر کند و محصولی ارائه بدهد، نمی توانیم بگوییم که این محصول او ارزش بررسی علمی ندارد، گو اینکه خیلی از پژوهش های فعلی به همین شکل انجام می شود. آن چیزی که سنجه ماست، این است که آیا قواعد اندیشه و آزاد بودن از قیود منفی و فقط دغدغه حقیقت را داشتن در کار او مراعات شده است یا خیر. یا حتی اگر انگیزه ای که باعث شده او به این صحنه حقیقت جویی پا بگذارد، معارضه با اندیشه ای باشد که او آن را غلط می داند، باز هم اگر این معارضه چشم او را نبندد و او را از جاده انصاف بررسی محققانه خارج نکند و واقعاً بی تعصب و تقلید و با مراعات ضوابط منطقی فکر بررسی خود را انجام بدهد، این کار او متصف به آزاداندیشی می شود.

حتی اگر انگیزه فرد خوش بینی به یک منبعی باشد که او را دعوت به دنبال حقیقت رفتن می کند نیز به همین شکل است؛ که یکی از این منابع خوش بینی ایمان دینی است، یعنی فرد حتی هنوز در یک فرایند آزاداندیشانه ای خود دین را نپذیرفته بلکه با هر دلیلی مؤمن به این دین شده است، ولی آن ایمان دینی او را دعوت به آزاداندیشی می کند و او هم به خاطر خوش بینی به آن ایمان دینی، وارد می شود و واقعاً هم جوهره آزاداندیشی را مراعات می کند، یعنی ولو به حقیقتی رسید که خود آن منبعی که عامل حرکت او به این صحنه بوده را باطل می کرد، این فرایند حق جویی آزاد را ادامه می دهد.

بله اگر احراز بشود که کسی که تأمین مالی این فرد را بر عهده داشته از او خواسته است که این نتیجه را از آب در بیاورد، یا معارضه با یک اندیشه ای که او را قبول ندارد باعث تعصب او شده، یا خوش بینی به منبعی که او را وارد این صحنه کرده، باعث بشود که هر جا که اندیشه او به سمت درگیری با آن منبع خوش بینی برود، مقلدانه برخورد کند؛ جوهره آزاداندیشی را مراعات نکرده است و دیگر آزاداندیش نیست.

پس نه تنها امکان آزاداندیشی دینی در صورت اثبات دین توسط یک فرایند اندیشه ورزی آزاد وجود دارد، بلکه حتی در صورت وارد شدن در فرایند آزاداندیشی به دعوت دین و با خوش بینی به دین نیز اگر قواعد آزاداندیشی در آن مراعات شود نیز آزاداندیشی خواهد بود.

 

 

#یادداشت_350

14010927

امکان آزاداندیشی دینی (1)

مسئله

سنگی که بر سر راه آزاداندیشی دینی هست این سؤال است که اگر آزاداندیشی یعنی اندیشه‌ی آزاد، آیا با مفروض گرفتن ایمان می شود آزاداندیشی بود؟

به هر حال آزاداندیشی یعنی آزادانه اندیشه کردن به هر جا که بخواهد منتهی شود و اگر به چیزی مقید شود دیگر آزادانه نیست، این در حالی است که ایمان دینی یعنی به هر نحوی از تقید، به اندیشه دینی مقید باشیم، و اگر به نتیجه ای رسیدیم که خلاف اندیشه دینی بود از آن دست بکشیم. لذا اساساً آزاداندیشی با ایمان جمع شدنی نیست. به عبارت دیگر اندیشه وقتی آزاد است که پرسش حقیقی داشته باشد و بخواهد آزادانه به پاسخ حقیقی آن برسد، در حالی که هر کس که ایمان دارد پرسش حقیقی ندارد.

پاسخ اول: تقید آزاداندیشی به نتایج اندیشه های آزاد قبلی (تثبیت ایمان توسط اندیشه‌ای آزاد)

قبل از اینکه در معنای آزادی و اندیشه و ترکیب این دو دقتی صورت بگیرد، این سؤال مطرح است که آیا آزاداندیش به نتایج اندیشه های آزاد قبلی خود باید پایبند بماند یا خیر؟

حال که در فضای برسی اصل امکان داشتن آزاداندیشی دینی هستیم، باید گفت اگر فردی با آزادانه اندیشید و به نتیجه ای رسید و آن نتیجه هم این بود که اولاً خدایی هست، ثانیاً برای سعادت انسان نیاز است که این خدا علاوه بر ابزار عقل که به ما داده، شریعتی و دستوراتی نیز برای هدایت ما بفرستد، و ثالثاً  این دین خاص (مثلاً اسلام) دین حقی است که از جانب خدای عالم برای هدایت انسان به سمت سعادت فرستاده شده است؛ و در نتیجه این اندیشه آزادانه خود مؤمن به دین اسلام شد، آیا از این به بعد باید این نتایجی که گرفته است را ملتزم باشد یا خیر؟ اگر بگوییم آزاداندیشی یعنی اندیشه آزادانه به گونه ای که انگار هر لحظه در نقطه صفر هستیم و هیچ اندیشه قبلی نداشتیم، خیانت به خود آزاداندیشی خواهد بود، چون انسان آزاداندیش زحمت کشیده و برای رسیدن به پاسخ یک سؤال خود اندیشه آزاد کرده است و به پاسخی رسیده است، حال در تلاش بعدی خود برای سؤال دیگرش این سرمایه را باید نادیده بگیرد؟ افزون تر اینکه بیشتر سؤالات مبتنی بر پاسخ به سؤال بنیادین قبلی است که داده شده و حالا می خواهد به پیش برود، اگر آن پاسخ بنیادین قبلی را ملتزم نباشیم، چگونه می توانیم سراغ انبوهی از سؤالات بعدی که مبتنی بر این پاسخ هستند برویم؟ انگار دو مرتبه باید به همان سؤال اول برگردیم و تا ابد مشغول پاسخ به همان سؤال باشیم!

واضح است که اندیشه به بهانه آزادی نمی تواند، خود را نسبت به محصولات خود بی تعهد کند. لذا باید گفت که امکان اینکه آزاداندیشی با ایمانی دینی جمع شود هیچ مانعی ندارد و این پدیده یک پدیده ممکنی است، همانطور که اگر کسی در یک اندیشه آزاد بالفرض به بی ایمانی برسد، از این به بعد اندیشه های آزاد بعدی او مبتنی بر این نتیجه ای است که رسیده است.

بله انسان آزاداندیش وقتی در پاسخ های قبلی خود دچار مسئله هایی شد ولو در بنیادین ترین اندیشه هایش، دوباره بررسی می کند و اگر آن اشکال به اندیشه های قبلی او به نحوی که به صورت کلی آنها را ابطال می کرد وارد بود، از آن اندیشه بر می گردد.

 

#یادداشت_349

14010927

اولویت راهبردی آزاد اندیشی

ایده راهبردی باید متناسب با زمان و مکان باشد و همین نکته تمایز اساسی بین اندیشه سیاسی اجتماهی و ایده وطرح راهبردی است. در اندیشه سیاسی اجتماعی ما امتداد اندیشه را در ساحت اجتماع بررسی میکنیم. این اندیشه فارغ از زمان و جغرافیا است و یک تویف کلان است. اما در فضای راهبردی باید به شرایط زمان و وضعیت حال توجه کرد. باید براساس دارایی ها و تهدیدها طرحی ریخت برای ورسیدن به وضع مطلوب.

حال سوال این است که ایا آزاد اندیشی در فضای اندیشه سیاسی اجتماعی مطرح میشود یا در فضای راهبردی؟

باتوجه به تعریف فوق از راهبرد باید گفت این آزاد اندیشی در فضای سیاسی اجتماعی و در این لایه اندیشه مطرح است. چون این بحث مختصه زمانی نیست. برای توضیح بیشتر باید گفت اگر آزاد اندیشی را به معنای طلب و جستجوی دایمی  برای رسیدن به حق بگیریم این یک مطالبه فطری در همه عصرها بوده است وفقط مساله جهان امروز نیست.

اما سوال بعدی این است که اگر چیزی درلایه اندشه سیاسی اجتماعی بود آیا نمی تواند در فضای راهبردی مطرح شود؟

در اینجا باید گفت ما در فضای راهبردی باید به این بیندیشیم که زمانه ما چه عطشی دارد و براساس این عطش محتوای خود را در اندیشه سیاسی اجتماعی تنظیم کنیم. براین اساس ممکن است همه بحثهای اجتماعی مطلوبیت داشته باشد اما در یک زمانی مطلوبیتی باید پررنگ شود و بقیه مطلوبیت ها حول آن معنا شوند.

در زمان ما عطش عصری سالار شدن مردم است. (این با دقت ها راهبردی بدست میاید.) و آزاد اندیشی مفاد این مردم سالاری است. سالاری بدون آزادی اتفاق نمی افتد. وآزادی تا زمانی که در لایه اندیشه اتفاق نیافتد دربقیه لایه ها یک فریب است.

آیا کم شدن تأکید رهبری بر مقوله آزاداندیشی دلیل بر کم شدن ورزن راهبردی آن در اندیشه ایشان است؟ (2) – تحلیل علت کم شدن!

در یادداشت قبل به این پرداختیم که وزن راهبردی یک سخن را صرفاً تکرار آن تعیین نمی کند، بلکه مهمتر از تکرار تأکیدی است که به واسطه محتوای سخن ایجاد می شود، و اندیشه آزاداندیشی به خاطر محتوایی که رهبر معظم انقلاب درباره آن فرمودند وزن راهبردی بالایی پیدا می کند. هر چند که به لحاظ تأکید تکراری هم بخواهیم حساب کنیم جزو پر تکرارترین سخنان رهبری خواهد بود.

اما حال سؤال می شود که چرا رهبری در سالهای اخیر تأکید بیانی خودشان را از این مقوله برداشتند؟

یک تحلیل این است که آزاداندیشی در تقابل با جریان اصلاحات که نقطه تأکید و شعار اصلی خود را آزادی قرار داده بودند توسط رهبری مطرح شد و با ارائه یک طرح تهاجمی در این باب حربه را از دست گفتمان رقیب گرفتند و آزاداندیشی دعوتی بود که آن فضای سنگین با شعار آزادی را می توانست بشکند و موفق هم بود. لذا تاریخ مصرف این کلیدواژه بعد از حذف آن گفتمان رقیب به پایان رسیده است و سر عدم تکرار این کلیدواژه توسط رهبری نیز همین است.

اما به نظر نمی رسد این سخن صحیح باشد، اولاً خود این ادعا که فقط در تعامل با دولت اصلاحات این کلیدواژه بالا بوده است سخن کاملاً صحیحی نیست، و می بینیم که این واژه در ادبیات ایشان در طول همه این سال ها زنده است، در سال های اولیه دولت نهم این کلیدواژه یکی از پرتکرارترین ایام کاربرد خود را دارد و در زمانی که ایشان نشست های اندیشه های راهبردی را راه می اندازند و یکی از آن ها آزادی هست نیز این کلید واژه بسیار پر تکرار می شود، و در همه این سال ها تا به امروز ایشان مرتب این واژه را تکرار می کردند، یک جستجوی مختصر در بیانات ایشان این واقعیت را نشان می دهد.

مطالبه همیشگی ایشان از دو بال علمی کشور یعنی حوزه و دانشگاه همین دامن زدن به آزاداندیشی در محیط علمی خودشان بوده و هست.

ثانیاً بحثی که در یادداشت قبل داشتیم و در آن بیان شد که علت وزن راهبردی این کلیدواژه در اندیشه رهبری، محتوا و وزن بالایی است که ایشان برای پیشرفت علمی و بلکه پیشرفت همه جانبه برای این بحث قائل هستند، جایگاه همیشگی و درخشان این بحث را در اندیشه و طرح ایشان نشان می دهد.

شاید یک دلیل برای کم شدن تأکید ایشان این نکته بود که فضای نخبگانی و عمومی آماده استقبال از این دعوت در شرایط فعلی شان نبودند، لذا با وجود تأکیدات مکرر و با وجود جایگاه بالایی که این اندیشه در نظام فکری رهبری دارد، ایشان از تأکید بر آن دست کشیده اند، و دلیل عمده آن هم این است که آزاداندیشی در دستگاه فکری ایشان برای تحقق مردم سالاری دینی مطلوب است و اگر خود جامعه آماده تحویل گرفتن این ایده ارزشمند نباشد، باید با دورخیرهایی جامعه را به سمت این آماده شدن برد.

اگر امروز کسی بتواند مفاد گفتمانی مناسبی برای جا انداختن این مهم در بین نخبگان و در گام بعد در بین عموم مردم، آماده کند و عملیاتی برای پیش بردن این کلان طرح مهم رهبری که خیلی از امور مهم دیگر را به آن گره زده اند، طراحی و اجرا کند؛ قطعاً یکی از مهم ترین، ضروری ترین و با اولویت ترین قطعات طرح رهبری را به پیش برده است.

 

#یادداشت_348

14010927

درنگی در ایده های راهبردی برای پیشرفت مردمسالار

کلان ایده ما ساخت ایران الگوی پیشرفته اسلامی می باشد. ما به دنبال پیشرفت هستیم و روح پیشرفت را هم اراده ملّی میدانیم.
اراده ملّی از آن رو که اراده فعل عقل در موطن قلب می باشد بدان معناست که جمهوری جنود عقل برپا سازیم. به تعبیر دیگر رشد و اثاره دفائن عقول ملت را مهندسی کرده و ذهن جامعه را بارور و بالنده سازیم.

اگر مسئله رشد عقل جامعه می باشد. باید پرسید چه ایده هایی برای رشد عقل مدنی جامعه و یا به تعبیر دیگر ذهن جامعه قائل هستیم.
توضیحی که اینجا باید داد این است که عقل عملی انسان فقط از عقل نظری او پیروی نمی کند ای بسا شخصی عقل نظری اش حکم به مطلوبیت و کمال امری بکند اما عقل عملی از آن حکم پیروی نکند.
حکما توضیح میدهند که عقل عملی انسان در صورت بالندگی و رشد از عقل نظری اش پیروی می کند. ای بسا عقل عملی غالب انسانها از نفس اماره یا فرهنگ (مشهورات و مقبولات) پیروی می کند.
پس برای هدایت عقل عملی انسانها
یا باید بستر جولان نفس اماره را برچید
یا باید عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا داد
یا باید عقل نظری انسانها را رشد داد.

حسب این تفکیک میتوان به ایده های ذیل اشاره کرد:
قبل از ذکر ایده ها توجه و تذکر به این نکته ضروری می باشد که آنچه که به عنوان ایده مطرح می شود مشتمل بر اقدام و پوشش گفتمانی آن اقدام می باشد. یعنی وقتی میگوییم ایده آزاداندیشی یعنی هم پیشبرد آزاداندیشی به عنوان یک گفتمان و هم تاسیس نهاد آزاداندیشی و اقدام به گسترش آزاداندیشی در کشور.

1. ایده آزاداندیشی:
ایده آزاداندیشی را میتوان با دو رویکرد قرائت کرد:
الف) آزاداندیشی با رویکرد تربیتی
ب) آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی

آزاداندیشی با رویکرد تربیتی به دنبال رشد عقل نظری آحاد انسانها می باشد تا از این رهگذر عقل نظری انسان ها بر عقل عملی و مملکت وجودی شان سلطنت یابد و زمینه رشد آحاد انسانها فراهم بیاید.

آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی به دنبال رشد آحاد انسانها به صورت غیر مباشر می باشد. بدین صورت که آزاداندیشی در بستر نخبگانی ضریب یافته و مفاد آن تبدیل به گفتمان جامعه شود. (آزاداندیشی نخبگان به مثابه مولد گفتمان برتر و حاکم بر جامعه)
گفتمان تولید شده عقلانیتی که فرهنگ حامل ان می باشد را پالایش کرده و از آنجا که عقل عملی انسانها از فرهنگ نوعا پیروی می کند بستری خواهد بود برای رشد آحاد مردم.

2. گفتمان سازی
گفتمانسازی به یک معنا ایده ای در عرض آزاداندیشی می باشد. ما مفاد مکتب امام ره را به عنوان #ما_یحییکم با زبان هنر و رسانه در جامعه گفتمانسازی می کنیم. بدین وسیله عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا بخشیده و عقل عملی جامعه را سودهی می کنیم.

3. روایت و تصویرسازی
اگر گفتمان را به معنای ذهنیت فراگیر و فکر رایج آن هم از جنس توده مفهومی در لایه عقل بدانیم جهاد روایت و تصویرسازی به معنای روایت آرمانی و تصویرسازی رویا گونه در لایه خیال می باشد. این تفاوت را میتوان بین آیات اعتقادی قرآن و نیز آیات مربوط به قصص قرآنی یافت.
روایت و تصویر سازی هم از طریق دستکاری در فرهنگ هست که رشد و بالندگی عقول انسانها را دامن می زند. لکن در ساحت خیال.
تبیین و روایت منجر به قصه گویی می شود یعنی سلسله ای از تصویرهایی پشت سر هم که داستانی را می سازد.

4. کنش پیشرفتی تمدنی
همان طور که باطن بر ظاهر مؤثر است ظاهر بر باطن نیز مؤثر است. همانطور که عمل از علم صادر میگردد اما عمل نیز وعاء فهم و علم می باشد.
این ایده دو سویه دارد:
یک سویه رفع مانع
یک سویه تقویت ایجاب
ایده مزبور بر اساس سویه رفع مانع بدین بیان خواهد بود که چون کشور در چالش اقتصادی قرار دارد اساسا بستر رشد فکر و عقول مهیا نیست. به طور مثال ضعف اقتصادی و مشکلات معیشتی بستر برای جولان نفس اماره شده است و مادامیکه این ضعف وجود دارد حرف از رشد عقول امری موهوم است. تعابیر آ.جوادی آملی و شهید آوینی گویاست:
آ.جوادی آملی:
از نظر فلسفه و کلام، اصول اعتقادی، اصل اول است، اما از نظر جامعه شناسی، اقتصاد حرف اول را می‌زند. در اسلام، از «مال» به ستون فقرات یک ملت تعبیر شده، چرا که گاهی مشکلات اقتصادی باعث می شود حتی یک حکومت بزرگ سقوط کند.

دعای پیامبر گرامی اسلام در شعب ابی طالب این است که « اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ»؛ خدایا من می توانم شعب و سختی های آن را تحمل کنم اما ملت گرسنه را نمی شود در راه الهی نگه داشت و آن را اداره کرد.

در بیان قرآن کریم، مال عامل قیام یک ملت است اگر ملت بخواهد بایستد باید جیبش پر باشد، فقیر به معنای ندار نیست! بلکه کسی است که ستون فقراتش شکسته است، کسی که ستون فقراتش شکسته است حرف شنوی از حکومت ندارد.

شهید آوینی:
اگر حکومت اسلامی می‌خواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامه‌ریزی کند، اصالتاً باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحله‌ی اوّل موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کرده‌اند از سر راه بردارد و از جمله‌ی این موانع فقر مادی است. بنابراین، اوّلاً توجه به از بین بردنِ فقر مادی امری تَبَعی است نه اصلی و ثانیاً هدف از آن دست‌یابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه.

سویه تقویت ایجابی آن این خواهد بود که در بستری که با یک کنش ملّی تمدنی ذهن جامعه را از انسداد خارج ساخت می توان بستر تقویت رشد عقل را به واسطه کنش جمعی تمدنی به واسطه اتساع ظرف فهم و فکر محقق می شود.
.

تفاوت میان عملیات گفتمان سازی برای آزاد اندیشی با خود آزاداندیشی

💠 تفاوت میان عملیات گفتمان سازی برای آزاد اندیشی با خود آزاداندیشی💠

🔻خود آزاداندیشی، هدف و مطلوب است و لذا می توانیم بگوییم این ضرورت در اندیشه اجتماعی اسلام است. اما عملیات گفتمان سازی برای تحقق بستری اجتماعی برای آزاداندیش کردن مردم، یک عملیات و راهبرد است. لذا باید به وزن زمان و مکانی آن توجه شود تا بتوانیم بگوییم این عملیات، وزن راهبردی دارد. و کرسی های آزاداندیشی یک ایده و روشی برای این عملیات است.
🔹با این تفکیک احتمال دارد در یک زمان، آزاداندیشی از جهت مطلوبیت اجتماعی، مطلوبیت داشته باشد ولی از نظر راهبردی مطلوبیت نداشته باشد. چه بسا در یک زمانی، آزاداندیشی ولو اینکه ذاتا مطلوب است ولی در آن زمان، فرصت مناسبی برای شروع و دمیدن در آن مطلوب نباشد.
اساسا با نگاه راهبردی، میان مطلوبیت های اجتماعی نیز باید انتخاب کرد. صرف اینکه امری مطلوب است، دلیل نمی شود بدون توجه به عنصر زمان و مکان دست به اقدام برای تحقق آن زد.
🔹چنانچه در حوزه تربیت، مطلوبیت و اهداف متعددی وجود دارد. مثلا هدف تربیت هم رساندن متربی به تفکر است هم کنترل ذهن و هم مطالعه و علم آموزی هم ترک بعضی از عادت ها و هم نماز خواندن و …. اما در مقام اجراء، نمی توان به سمت همه این اهداف اقدام کرد. بلکه باید با نگاه راهبردی، نقطه شروع را انتخاب کرد. چه هدفی که از دیگر اهداف مهمتر و اصلی تر است، نقطه شروع حساب نشود. چه بسا نقطه شروع، درمان مریضی های جسمی یا ترک بعضی از عادات باشد.

🔻حال در بحث آزاداندیشی، به نظر می رسد فرمایشات حضرت آقا ناظر به عملیات است نه مطلوبیت ذاتی آزاداندیشی. با توجه به توضیحاتی که داده شد، نباید فکر کرد که چون آزاداندیشی، مطلوبی ذاتی است، پس همیشه انتخاب راهبردی است. بر این اساس، اینکه حضرت آقا چندسالی است از آزاداندیشی سخنی نگفته اند، این احتمال را تقویت می کند که احتمالا ایشان، آزاداندیشی را نقطه شروع نمی داند. چه بسا برای تحقق آزاداندیشی، باید مطلوبی دیگر محقق شود تا بعد از آن بتوان به سراغ پروژه آزاداندیشی رفت.
🔹البته این امر دیگر، شاید انتظار ایشان برای دیدن نخبگی لازم در میان جبهه انقلاب است. یعنی آقا منتظرند تا افرادی نخبه ظهور پیدا کنند که جامعه عمل به این خواسته ایشان به تن کنند. لذا تا وقتی این افراد ظهور پیدا نکنند، ایشان خواسته خودشان را دوباره مطرح نمی کنند. زیرا طرح خواسته ای در زمانی که دریافت کننده ای برای آن نیست، ذبح آن خواسته است و این خودش حرکتی غیرراهبردی است.
🔹در هرصورت به نظر می رسد این حلقه باید علت عدم تکرار آزاداندیشی در کلام حضرت آقا را پیدا کند و در صدد پر کردن آن خلأ بربیاید تا شرایط را برای طرح این خواسته، فراهم آورد.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

«این نوشته از این جهت برای بازخورددهی انتخاب شده که دو بحث جاری میان دوستان را همزمان پوشش داده است، یکی نسبت گفتمان سازی و آزاداندیشی و دیگری مقطعی بودن یا نبودن اهمیت آزاداندیشی در دیدگاه حضرت آقا و سرّ نوسان تاکید ایشان»

• الف.
“صرف اینکه امری مطلوب است، دلیل نمی شود بدون توجه به عنصر زمان و مکان دست به اقدام برای تحقق آن زد”

کاملاً درست است.

• ب.
“نقطۀ شروع کجا است؟”

ضروری ترین مواضع حاجت انقلاب اسلامی.
این را اندیشه و منطق و شناخت صحنه مشخص می کند.

• ج.
“در بحث آزاداندیشی، به نظر می رسد فرمایشات حضرت آقا ناظر به عملیات است نه مطلوبیت ذاتی آزاداندیشی”

• د. رویان، یک الهام راهبردی
وقتی که رویان روئید و خود را به حضرت آقا معرفی کرد ایشان پشت آن نتیجه ایستاد و تلاش کرد جایگاه خوبی به آن مؤسسه در زمینه های مختلف بدهد.
مرتب از آن کار یاد کرد و … تا توانست از این رویش استفاده های تبلیغی و گفتمانی و بیش از آن کرد.
این در حالی بود که تحقیق «سلولهای بنیادی» توصیۀ خود حضرت آقا نبود بلکه تشخیص درست یکی از نخبگان انقلابی بود و پایش ایستاده بود و راه را باز کرده بود.
اینجا هم باید از این مدل تبعیّت کنیم نه مدل منفعل و کل بر دوش ولیّ که حضرت آقا نگفته یا گفته ولی کم گفته و … مواردی از این دست.

• هـ. ناآمادگی جبهه و تغییر عملیات
“شاید انتظار ایشان برای دیدن نخبگی لازم در میان جبهه انقلاب است”

صد در صد این برداشت درست است. وقتی که موضوع را مطرح کرده و تئوریزه کرده و بارها و بارها به زبانهای مختلف تکرار کرده و حتی گلایه هم کرده و در خفا و عیان پیگیر موضوع شده و نهایتاً از نفس افتاده نمی شود گفت، خوب معلوم شد که دیگر نیاز برطرف شده است.
این چه منطقی است؟!!!

• و. انتظار بی جا
“در هرصورت به نظر می رسد این حلقه باید علت عدم تکرار آزاداندیشی در کلام حضرت آقا را پیدا کند و در صدد پر کردن آن خلأ بربیاید تا شرایط را برای طرح این خواسته، فراهم آورد”

این توصیه از سر عدم انس با مغزای این مطلوب تمدنی است.
اگر این فاصله ها طی شود و جمعی فرهیخته با مغزای این خواسته انس بگیرند، متوجه می شوند که انتظار هیچ توجیهی ندارد.

بابت این یادداشت هوشمندانه از برادر رضوی تشکر می کنم!

تحقق مردم سالاری در گرو بسط آزاد اندیشی ست

چطور از آزاد اندیشی به مردم سالاری می رسیم؟
ما از آزاد اندیشی چه می خواهیم؟قطعا آزاد اندیشی هدف متعالی نیست و قطعا وسیله است.وسیله چی هست؟
وچطور میخواهیم حق را گسترش دهیم؟یه مطلب مفید یادم هست که در مناظرات کسی که حق با اوست هیچ وقت از جدل کردن نمی ترسد.اصلا او ست که باید با پیش فرض های طرف باطل مقدمات را می چیند و چون نتیجه ندهد حق اثبات می شود.
اصولاً در جامعه ای که گرایش به باطل است باید در وجود آزاد اندیشی در آن جامعه شک کرد.اینکه همه صدا ها و نظرات صحنه را شلوغ کرده باشند تا حرف حق را ضعیف جلوه دهند خود از موانع آزاد اندیشی است.
تکثر در آراء و اختلاف بالا نشانه های آزاد اندیشی نیست! بلکه منطق برخورد با نظرات جدید و تحلیل آن و استقبال از سوال و پرورش روحیه پرسش و حریص بودن در دانستن و تعلم نشانه های بارز آزاد اندیشی است.
جامعه‌ای که اخوت درونش شکل گرفته باشد قطعا این آرامش حاصل از اخوت، کمک کار آزاد اندیشی است.
آزاد اندیشی حاصل باعث ارتقاء تفکر عمومی می شود. و رشد آگاهی مردم و رشد تفکر قطعا مردم سالاری را محقق می سازد.
تحقق مردم سالاری هدفی است که تنها به وسیله آزاد اندیشی حاصل می شود.

آزاداندیشی یا گفتمان پیشرفت؟

یکی از سوالاتی که در مورد ضرورت آزاد اندیشی مطرح است این است که با توجه مقتضیات زمانه لازم است وقت بسیاری را صرف ترویج آزاد اندیشی کنیم؟ امروز کشور دست ماست و می توانیم با گفتمان سازی قیام جوانان را رقم بزنیم و پیشرفت را حاصل کنیم. این راه بسیار سریع تر و سهل تر از این است که به همه مردم بگوییم فکر کنند و حرف بزنند و تا بعد قیام کنند و پیشرفت را حاصل کنند.

پاسخی که به ذهن حقیر می رسد این است که
اولا این ادعا که گفتمان سازی قیام سریعتر و سهل تر از گفتمان سازی آزاداندیشی است خودش محل بحث است.

ثانیا اگر قبول داشته باشیم که مردم سالاری هم هدف است و هم مسیر و آزاداندیشی را نیز به عنوان یکی از عناصر مردم سالاری بپذیریم، خود آزاداندیشی هدف است. یعنی آزاداندیشی علاوه بر اینکه میخواهد پیشرفت را محقق کند، خودش نیز پیشرفت و هدف است و باید محقق شود. لذا بحث فقط این نیست که چه طور پیشرفت را محقق کنیم. اگر مردم سالاری را پیشرفت میدانیم خود مردم سالاری نیز باید محقق شود.

ثالثا آزاداندیشی فقط برای ارائه مسیر صحیح به مردم نیست آزاداندیشی برای کشف مسیر صحیح نیز هست. همه پیشرفت ها از مسیر تولید علم میگذرد و تولید علم حقیقی نیز با آزاداندیشی محقق میشود. از گفتمان سازی نهایتا در جایی می شود استفاده کرد که مسیر صحیح در دست است و می خواهیم مردم را پای آن کار بیاوریم. لکن در بسیاری از نقاط هنوز نمی دانیم مسیر صحیح کدام است و میخواهیم حقیقت را کشف کنیم. در اینجا دیگر گفتمان سازی جواب نمی دهد باید آزاداندیشی حقیقت را کشف کرد.

رابعا قیامی که مردم رقم میزنند نیز مشکک است. وقتی گفتمان چیزی را بالا می آوردید به سطحی از قیام برای آن مسئله دست میابید. لکن وقتی گفتمان آزاداندیش را بالا می آورید، حل مسئله و کشف حقیقت تبدیل به فرهنگ جامعه میشود، در این صورت به یک جامعه قیام کرده دست خواهید یافت که در همه عرصه ها قائم است.

خامسا خلاف ادعا که فضای کنونی را فضایی آزاداندیشانه تصویر میکند که آماده ی شنیدن است و به راحتی به صحنه می آید، فضای کنونی به شدت بسته است. گفتمان رقیب ذهن انسان ها را فتح کرده و اجازه تحرک به شما نمی دهد. تا جایی که با فتح اذهان یک شخص عادی را تبدیل به قاتل حزب اللهی ها میکند. در فضای به شدت بسته اول باید ابتکار عمل را به دست گرفت و فضا را برای شنیده شدن حقیقت باز کرد و الا گفتمان پیشرفت هم شکل نخواهد گرفت. این مهم فقط به دست آزاداندیشی محقق خواهد شد.

آزاد اندیشی دری که از آن هزار در باز میشود – عبور از آزاد اندیشی برای هیچ عاقلی ممکن نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی به وزن کشی راهبردی آزاد اندیشی میپردازیم رفته رفته برای ما روشن میشود که کمتر پدیده ای را با این سطح از غنای راهبردی می توانیم سراغ بگیریم.

به عنوان مثال در مباحث اخیر و همان طور که در یادداشت قبل نیز اشاره شده بود به نقش بسزای آزاد اندیشی در تولید علم توجه کردیم و تا حدودی نشان دادیم که اگر نخواهیم کمّا و کیفا به سطح پایینی از تولید علم اکتفا کنیم ناگزیر از سطوح بالای آزاد اندیشی هستیم. به نحوی که حتی تمامی اقشار و بلکه آحاد مردم به تمامی یافته های خود به چشم بهره ای از حقیقت بنگرند و آن را شکوفه ای در باغ تولید علم بدانند.

به عبارت دیگر تولید انبوه دانش جز از همین طریق دست یافتنی به نظر نمیرسد.

اما در کنار مطلوبیت اصل تولید علم، خود تولید علم طریقی راهبردی در راستای یک امر بسیار مهمتر است به نام پیشرفت.

حضرت آقا میفرمایند ما در بررسی پیشرفت از هر راهی که میرویم به علم میرسیمو علم کلید پیشرفت است.

حال با ضرب این حقایق در یکدیگر، وزن تولید انبوه علم چقدر است؟ وزنش به اندازه ی پیشرفت گسترده و سریع است… حال اگر تولید انبوه دانش چنین وزنی داشته باشد، وزن آزاد اندیشی که به نظر طریق منحصر این مساله میرسد چقدر خواهد بود؟

 

در کنار این مساله باید اضافه کنیم که حضرت آقا جانمایه یا همان روح پیشرفت حقیقی (در مقابل غیر حقیقی) و همه جانبه (در مقابل غیر همه جانبه) را اراده ی ملی میدانند. اگر روح پیشرفت اراده ی ملی باشد، واقعا چگونه ممکن است بدون آزاد اندیشی، یک ملت به نحو فزاینده و دائمی در حال اراده های رو به جلو باشند؟

اگر دائما حق مدار باشند، از آن چه حق یافته اندش کوتاه نیایند، بر روی آنچه که خطا یافتندش توقف نکنند و دائم عطش دانستن پاسخ سوالات خود را داشته باشند و خود را ارزیابی کنند و … تراز جدیدی از پیشرفت خیره کننده را به نمایش گذاشته اند.

 

با این حساب ها می توان گفت آزاد اندیشی دری است که از آن هزار در باز میشود…

و با این حساب ها، عبور از آزاد اندیشی برای هیچ انسان عاقلی که به پیشرفت فکر میکند شدنی نخواهد بود.

ولایت و اخوت، پی و بن مایه اندیشه توحیدی و گفتمان جامع

بسم الله الرحمن الرحیم

  • هر نظام اجتماعی از یک رابطه طولی و یک رابطه عرضی تبعیت می کند. در نظام اجتماعی که اسلام رقم می زند، رابطه طولی توسط ولایت و رابطه عرضی توسط اخوت تامین می شود.
  • در طرح ایده فرهنگی مادر استاد فلاح، شاید بتوان این گونه ادعا کرد که وقتی در لایه اندیشه پایه توحیدی قرار داریم اساسا به دنبال کشف رابطه طولی عالم هستیم لذا محوریت در این لایه با مقوله ولایت می باشد. و کار از ولایت الله شروع شده و تا ولایت مردم هم ادامه پیدا می کند. اساسا در این لایه به دنبال رابطه انسان با حق تعالی هستیم. و در طرح واره از حق تعالی تا مردم، توسط یک سلسله ای اتصال ایجاد شده است.
  • اما بعد از لایه اندیشه توحیدی، در لایه گفتمان جامع وارد بعد روابط عرضی نظام اجتماعی می شویم. در این لایه به دنبال نسبت انسان ها با یکدیگر و محیط پیرامون خودشان هستیم. لذا شاید بتوان این گونه ادعا کرد که همان طور که لایه اندیشه توحیدی، محوریت با ولایت می باشد، در لایه گفتمان جامع، محوریت با امر اخوت می باشد. فلذا اخوت به عنوان پی و بن مایه لایه گفتمان جامع می باشد.
  • با این توصیح اخوت نقش اساسی و اصلی در لایه گفتمان جامع دارد.
  • زندگی گرایی یعنی سبک زندگی، با این توضیح اساسا سبک زندگی پیشنهادی براساس اخوت می باشد و در زندگی گرایی به دنبال بسط اخوت در جامعه هستیم.
  • آزاداندیشی هم یکی از تعینات آن سبک زندگی می باشد. که البته این سبک زندگی تعینات و تجسدات مختلفی خواهد داشت اما به سبب اهمیت آزاداندیشی در شرایط فعلی به عنوان یکی از مولفه های گفتمان جامع قرار خواهد گرفت.
  • پس همان طور که بیان شود ولایت به عنوان محور روابط طولی نظامات اجتماعی پی و بن مایه لایه اندیشه توحیدی می باشد و اخوت به عنوان محور روابط عرضی نظامات اجتماعی نقش پی و بن مایه را در لایه گفتمان جامع ایفا می کند.

نبرد با هیاهو

نوع مواجهه با هیاهو
در عرصه های متعددی چون علوم شناختی، رسانه و تربیت این پرسش مطرح میشود که در قبال تهاجم هایی که از جنس مطلوب ما نیست، ما دفاع و تهاجمی از جنس خود داشته باشیم یا مقابله به مثل نموده و پاسخی از جنس طرف مقابل تولید کنیم ؟
به عنوان مثال در شرایطی که جبهه باطل برای تبیین ایده های مطلوب خود از قوه وهم استفاده میکند، طرف حق که هویت خود را عقلانی تعریف کرده است، لازم است در همین بستر عقلانیت قعالیت کند یا اینکه تولیداتی با هویت وهمی داشته باشد ؟
در قالب علم منطق نیز میتوان این پرسش را توضیح داد به این نحوه که اگر مخاطب جدل میکند، باید با او جدل کرد یا میتوان با برهان پاسخ گفت ؟

هنر دین و رجال دین این است که از همان جایی که مکلف ایستاده به آسمان پل میزنند و حتی حیوانی ترین امیال انسان را دستاویزی برای رشد و تعالی قرار میدهند، چه اینکه هر میلی که در او هست، ریشه ای در تکوین الهی دارد !

مواجهه حضرت آقا با هیاهوی مطالبه آزادی اندیشه و آزادی بیان ، یک نمونه موفق از همین راهبرد کارآمد است که خداوند به انبیا و اولیای خویش تعلیم داده است. البته فهم و اجرای راهبرد توسط ایشان به معنای موفقیت آن در صحنه اجرا نیست، چرا که صحنه اجرا از آن یک فرد نیست و با حرکت تک تک نیروهاست که به راه می افتد.

ابتدا این هیاهو با همه دروغ ها و ناخالصی هایش شنیده میشود، به خوبی شناخته میشود و در مرحله بعد وجه فطری آن تمییز می یابد و تقویت شود و اساسا همین شعار و هیاهوی بی پایه اما با ریشه های مبهم فطری، به نفع شعار های واضح فطرت الهی انسان مصادره میشود و به شعاری برای مقابله با همان هیاهو تبدیل میشود.

صدا شو، رسا شو، از آن خدا شو
در این های‌وهوها، هُوَ الحق هُوَ الهُو

مختصات راهبری آزاداندیشی یعنی چه؟

وقتی به آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی نگاه می‌شود؛ برای اینکه وزن راهبردی این پدیده را متوجه بشویم لازم است بدانیم این راهبرد چه اهدافی را در نظر گرفته است و همچنین این اهداف چه جایگاه و اهمیتی دارند.

به عبارتی هنگامی که بحث از مختصات راهبردی آزاداندیشی می‌شود، در واقع می‌خواهیم وزن راهبردی آزاداندیشی را مشخص کنیم. اینکه آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی راهبردی چه اتفاقاتی را رقم می‌زند؛ که البته بعضی از این مختصه‌هایی که مطرح شده است را هم ادعا می‌شود که مسیر انحصاری تحقق آن آزاداندیشی است؛ به عنوان نمونه انقلابی‌گری است که ادعا شده است رابطه تساوی با آزاداندیشی دارد؛ یعنی اگر می‌خواهید انقلابی باشید، انقلابی به معنی واقعی، این انقلابی‌گری با آزاداندیشی گره خورده است.

لذا می‌توان گفت بیان مختصات راهبردی آزاداندیشی، برای آن است که ما بتوانیم وزن راهبردی آزاداندیشی را درک کنیم. بنابراین برای درک کردن وزن راهبردی آزاداندیشی، باید به هر یک از مختصاتی که بیان شده است توجه شود و اولا درجه اهمیت خود آن مختصه دریافت و درک شود و دوما پیوند و رابطه بین آن مختصه و آزاداندیشی به عبارتی اینکه راه رسیدن به این مختصه، آزاداندیشی است و سوما اینکه این راه، انحصاری است و به غیر از این راه یعنی آزاداندیشی نمی‌توان به این مختصه دست یافت. هر چند شاید بتوان در مورد سوم -انحصار- اشکالاتی کرد ولی دو مورد اول و دوم؛ یعنی درجه اهمیت و ارتباط هر مختصه با آزاداندیشی و اینکه آزاداندیشی راه رسیدن به آن است، انکارپذیر نیست.

آیا کم شدن تأکید رهبری بر مقوله آزاداندیشی دلیل بر کم شدن ورزن راهبردی آن در اندیشه ایشان است؟ (1) – تأکید با تکرار یا محتوا؟

ادبیات آزاداندیشی از اوایل دهه 80 در بیانات مقام معظم رهبری بسیار پر رنگ به کار رفته و به زبان ها و ادبیات های مختلفی برای راه افتادن این بحث در جامعه مورد تأکید و توضیح ایشان قرار گرفته است.

در طول دو دهه گذشته تأکید ایشان بر این مقوله فراز و فرودهایی داشته است، در نقطه اوج در همان سال 1381 است که بیشترین بیان و تأکید را ایشان بر این مطلب دارند، نقطه اوج دوم سال 84 یعنی ابتدای دولت نهم و نقطه اوج سوم سال 91 است که ایشان نشست های اندیشه راهبردی را راه اندازی کردند!

وقتی که از آزاداندیشی به عنوان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی سخن به میان می آید، برخی این فراز و فرود نقطه تأکید را دلیل بر مقطعی بودن این بحث در نظرگاه ایشان می گیرند، و می گویند که اگر این بحث همچنان یک ضرورت راهبردی برای پیشبرد انقلاب اسلامی باشد، باید ایشان همچنان نقطه تأکید را بر این بحث نگه می داشتند.

نکته ای که اینجا می شود بیان کرد این است که معیار اولویت راهبردی داشتن یک ایده و اندیشه در نظرگاه رهبر یک انقلاب چیست؟ آیا صرفاً با تکرار نشدن یک محتوا می توان به از اولویت افتادن آن حکم کرد؟

به نظر می رسد این نکته درست باشد که تکرار و تأکید زیاد بر یک مطلب نشان دهنده اهتمام و جدیت رهبر انقلاب بر آن مطلب است، ولی برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن تنها راه فهمیدن تکرار و تأکید نیست. بگذریم که بعضی مواقع یک سخنی به خاطر اهمیت مقطعی که پیدا می کند و به خاطر شرایط خاصی که در آن قرار می گیریم، مورد تأکید و تکرار بیشتری قرار می گیرد، نه اینکه لزوماً آن سخن دیگر سخن یک شما در نظام فکری و طرح راهبردی شما باشد. مثلاً از تأکید بیشمار رهبری بر بحث اقتصاد در سال های اخیر، و کم شدن این نسبت در بحث های فرهنگی نمی توان این نتیجه را گرفت که اساساً در نظرگاه رهبر انقلاب اقتصاد بر فرهنگ مقدم است، و اساساً اقتصاد یک امر راهبردی تری نسبت به فرهنگ است.

یکی از نکاتی که برای تشخیص وزن راهبردی یک سخن یا اندیشه به کار می آید، غیر از تکرار، محتواهایی است که در آن موضوع بیان شده است، مثلاً اگر یک رهبر اجتماعی و اندیشمند دینی یک بار هم یک مطلبی را بگوید ولی محتوای بیان این باشد که سخن اصلی ما و حرف اصلی ما برای جهان امروز این است، این تصریح و قوت در محتوا برای راهبردی بودن آن سخن کفایت می کند ولو همین یک بار هم بیان شده باشد.

مثلاً اگر رهبر انقلاب در یک تحلیلی «چالش با نظام سلطه» را حرف اصلی جمهوری اسلامی و جایگاه مهم ما در این برهه تاریخی به لحاظ آرمانی تحلیل کنند، ولو اینکه کلید واژه دیگر توسط ایشان تکرار نشود، خود نشانگر این است که چقدر وزن راهبردی این اندیشه نزد ایشان بالاست.

«در نگاه آرمانى، جايگاه ما از لحاظ ديد تاريخى و جغرافيايى و جغرافياىِ سياسى كجاست؟ ما به‌عنوان ايرانِ جمهورى اسلامى، حرفمان در دنيا چيست؟ در جمله‌ای كوتاه، جاى ما به چالش كشيدن زشتى‏ها و سختى‏ها و دردمندى‏هايى است كه از سلطۀ زر و زور و حاكميت فساد مالى و قدرت، در دنيا و در سطح بين‏المللى به وجود آمده است؛ اين را دست كم نگيريد

چه کسی مى‏خواهد با اين‏ها مواجه شود؟ يک انسان، يک حزب و يک مجموعه نمى‏تواند. آن چيزى كه مى‏تواند در مقابل اين امواج كُشنده و كوبنده بايستد، يک هويت عظيمِ جمعىِ بين‏ المللى است.

امروز اين هويت عظيم جمعى و بين‏المللى در حال شكل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهورى اسلامى است. روى اين‏ها تأمل كنيد؛ اين‏ها چيزهاى قابل عبور و آسانی نيست. علت شلاق‏هايى هم كه بر پيكر تأثرناپذير جمهورى اسلامى پى‏درپى وارد مى‏كنند، همين است؛ چون ما ايستاده‏ايم؛ ايستادن اميدوارانه؛ نه ايستادن نوميدانه.» [بيانات در ديدار جمعى از دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكل‏هاى دانشجويى (24/07/1384).]

حال اگر رهبر معظم انقلاب پیشرفت کشور به سمت اهداف خود را به صراحت به تولید علم گره بزنند و تولید علم را نیز متوقف بر آزاداندیشی بدانند، آیا همین سخن برای وزن راهبردی داشتن این اندیشه کافی نیست؟

«آزاداندیشی خاصیت علمی بودن است و تحجر در میدان علم، اصولاً معنا ندارد»(1389/8/2)

«اگر بخواهيد از لحاظ علمى پيش برويد، بايد جرأت نوآورى داشته باشيد. استاد و دانشجو بايد از قيد و زنجيرۀ جزمى‏گرىِ‏ تعريفهاى علمىِ القاءشده و دائمى دانستن آن‏ها خلاص شوند»(1379/12/9)

یا اگر رهبری خلاصه همه هدفهای ملت ایران را در مفهوم پیشرفت متجلی بدانند،[1] و روح پیشرفت را اراده ملی و رشد اجتماعی مردم بدانند[2] و این رشد اجتماعی را بدون آزاداندیشی غیر ممکن بدانند، آیا اثبات کننده وزن راهبردی بسیار بالای این اندیشه نزد ایشان نیست؟

«آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد»(1385/3/29)

 

پانویس:

[1] «گر بخواهیم هدف‌های ملت ایران را در یک مفهوم خلاصه کنیم که بتواند تا حدود زیادی خواسته‌های عمومی کشور و ملت را بیان کند و آن را در بر بگیرد، آن مفهوم کلیدی عبارت است از پیشرفت؛ منتها با تعریفی که اسلام برای پیشرفت می‌کند»(19/7/91)

[2] «ارادۀ ملی جان‌مایه پیشرفت همه جانبه و حقیقی است»(بیانیۀ گام دوم انقلاب).

 

#یاداشت_347

14010926

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

رابطه بین گفتمان سازی و آزاداندیشی

میثم پیمانجو

گفتمان سازی چه رابطه ای با آزاداندیشی دارد؟ ایا آزاد اندیشی یک مفاد گفتمانی است همچنان که پیشرفت یک مفاد گفتمانی است؟ ایا ازاد اندیشی یک راه است در برابر گفتمان سازی؟ ایا اگر آزاد اندیشی نباشد گفتمان سازی میتواند تحقق پیدا کند؟

گفتمان سازی راهی است برای ایجاد یک ذهنیت عمومی فراگیر و گفتمان یک شبکه ای از مفاهیم است که مردم آن را قبول میکنند و با آن می اندیشند. فرق بین گفتمان و گفتمان ساری در ایجاد و اغدام است.

حال سوال اینجاست که آیا گفتمان سازان جامعه مفری از آزاداندیشی دارند؟ به عبارت دیگر این جامعه تصمیم ساز واراده ساز چگونه باید اراده ها را بسازند؟ ایا برای ساختن اراده ها به ضرورت باید ذهنیت مردم با آزاد اندیشی انسی گرفته باشد تا اراد ها جهت قیام برای ساختن ایران شکوفا شود؟

به چند نکته باید دقت کرد

  1. آزاداندیشی ذیل یک گفتمان متناقض است. اگر ما بپذیریم که قابلیت درک بیرون از گفتمان ها را داریم انگاه باید بپذیریم که ازاد آندیشی یعنی برون رفت از وضعیت گفتمانی . اگر تمدن غرب یک ذهنیت عمومی فراگیر در ساحت وهم برای بشر ساخته فقط ابرمردانی آزاد اندیشند که پا را فراتر از این کفتمان گذاشته و به گونه و زیست دیگری فکر میکنند. و این بدان معنا است که آزاد اندیشی راهی برای رسیدن به حقیقت است.
  2. گفتمان سازی از جنس روش است. هر ایده ای برای تحقق خود باید از روش گفتمان سازی استفاده کند. و این گفتمان سازی به گونه های مختلفی میتواند محقق شود.مثلا الگو سازی یک گونه ازمدل های تحقق گفتمان سازی است همچنان که کنش سیاسی نیز مدل دیگری است.
  3. آیا ازاد اندیشی از جنس روش است؟ به نظرمن پاسخ سوال مثبت است.
  4. سوال بعدی این است که بین دو روش آزاد اندیشی و گفتمان سازی باید یکی را پذیرفت؟ برداشت حقیر این است که هر کسی که میخواهد روش گفتمان سازی را پیگیری کند در مرتبه قبل باید راه آزد اندیشی را طی کرده باشد. به عبارت بهتر این ها دو روش در عرض هم و درمقابل هم نیستنند بلکه در طول یکدیکر قرار دارند.
  5. سوال بعدی این است که بدون آزاد اندیشی اساسا مرردم سالاری امکان تحقق دارد؟ باز برداشت حقیر آنست که خیر. تنها راه رسیدن به مردم سالاری عبور از سد دگماتیسم است. آزد اندیشان سالاری خواهند کرد و کسانی که به این مقام نرسیده اند پیروی بیش نیستند. فقط باید توجه داشت که در این معنا آزاد اندیشی از جنس روش نیست. یک کمال ضروری و مقدم برای رسیدن به مطلوب نهایی یعنی مردم سالاری است. همچنان که اخوت و زندگی گرایی مقدم و ضروری هستنند.
  6. با توجه به نکته بالا باید گفت در اینجا مفاد گفتمانی مردم سالاری از جنس آزاد اندیشی است. اگر به این نتیجه رسیده ایم که مردم سالاری باید و ضرورتا تبدیل به یک ذهنیت عمومی بشود باید مفاد آن را شرح دهیم.باید مفادی را بازگو کنیم که امکان تحقق مردم سالاری را به وسط می اورند. ما معتقدیم یکی از این مفاد آزاد اندیشی است. در نتیجه مخالف دعوی ما باید ادعا کند که آزاد اندیشی جزو مفاد گفتمانی مردم سالاری نیست.
  7. در نتیجه این ادعا که اصلا آزاد اندیشی در نظام اولولیت جامعه قرار ندارد یا از لحاظ راهبردی پرداختن به آزاد اندیشی در موقعیت فعلی اشتباه است ، رد میشود. زیرا دعوی با کسی بود که قبلا مردم سالاری را عطش عصری میدانست.

تاملی مختصر در باب رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم

بسم الله الرحمن الرحیم

رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم را به چند بیان میتوان تقریر کرد.

در ساحت اول آزاد اندیشی به عنوان رفع موانع مقابل تولید علم است. به عنوان مثال مقلد بودن و ذهن بسته داشتن از مسائلی هستند که مانع از تولید علم خواهند شد؛ آزاد اندیشی این موانع را از سر راه تولید علم برخواهد داشت.

در ساحت دوم به عنوان مقتضی است. اما در همین ساحت هم دو مرحله وجود دارد، یک مرحله مرحله ای حداقلی تر است که در واقع آزاد اندیشی نخبگان و دانشمندان است در مواجهه با پدیده ها و در اینکه حق را به صورت منتشر دنبال کنند و بدانند که ممکن است گزاره ای توصیف گر حق در دل دریافت های یک پیرزن روستایی دامدار باشد، و علم را فقط در چارچوب های تخصصی و کتابخانه ای و …. جستجو نکنند.

مرحله ی حداکثری آن این است که تمامی مردم آزاد اندیش باشند و از فهم حق و دریافت و مشاهده ی حق در هیچ مجالی پرهیزی نداشته باشند و ذهنشان را به روی این مساله بگشایند که تمام مساله هایی که حل میکنند در زندگی و یا تجاربی که کسب میکنند و مشاهداتی که میکنند میتوانند دریافتی از حق و حقیقت باشند و آن را از خود و از دیگران به رسمیت بشناسند و محیط خود را از این منظر همواره مطالعه کنند و یا شایسته ی مطالعه بدانند.

اگر آزاد اندیشی گسترش پیدا کند ما در تمامی این مراحل میتوانیم شاهد بدست آمدن گزاره های علمی بسیار زیاد باشیم.

شاید گامی به سوی خلق انبوه دانش …

رابطه آزاداندیشی و تولید علم

گفته می‌شود که آزاداندیشی گلوگاه تولید علم واقعی است؛ در نگاه ابتدایی فهم این رابطه میان علم و آزاداندیشی راحت است و اینکه با آزاداندیشی است که از تقید و ترجمه آزاد می‌شویم و به سمت بومی‌سازی علوم پیش می‌رویم؛ برای آنکه در جستجوی راه‌های تولید علم است، آن هم علم واقعی، نه تقلیدی و نه پوشالی و نه ترجمه‌ای بلکه جوششی و بومی؛ اگر به آزادندیشی توجه کند، اهمیت و جایگاه آزاداندیشی در تولید علم را خواهد یافت.

از این جهت گفته شد که فهم این رابطه راحت است که ما حوزویان حداقل مباحثه و اشکال به استاد و توجه استاد به حرف شاگرد و سبک درس خارج را می‌فهمیم و استادی را که حتی در حرف شاگرد خود نیز به دنبال حق و حقیقت است، را استاد آزاداندیشی می‌بینیم و تصویر رابطه رشد علمی با آزاداندیشی برای‌مان راحت است.

امّا اگر کمی بیشتر تامل کنیم و این پرسش را به میان بیاوریم که مراد از علم و یا دانش که رشد آن را مدنظر داریم چیست؟ آیا دانش را همان مرسوم و مشهوری می دانیم که در کتاب‌ها است و تدریس می‌شود و یا نه، دانش را زنده می‌دانیم؛ نه آن جسد مرده در کتاب و کلاس!

اگر دانش واقعی و زنده آن دانشی است که در پس زیست یک جامعه مومن است، در اینجا کمی داستان متفاوت می‌شود و ضرورت آزاداندیشی بیشتر دیده می‌شود و بلکه آزاداندیشی برای تحقق این دانش حیاتی است. وقتی گفته می‌شود دانش زنده یعنی آن پیرزن یا پیرمرد بی‌سواد در یک روستا، یک زیست مومنانه دارد و براساس این زیست ادراکاتی دارد؛ این فهم‌ها و این ادراکات است که در سرصحنه هستند و یک دانش زنده را پدید می‌آورد و این دریافت‌ها اگر مرز دانش را جلو نبرند، در مرز دانش هستند، البته دانش زنده، نه آن جسد مرده از دانش در کتاب.

ما اگر الگوی تولید علم را اینگونه بدانیم، «آزاداندیشی» یک امر حیاتی می‌شود؛

اولا اگر قرار است که دانشمند و اندیشمند ما به این ادراکات رجوع کند، باید از بند خیلی چیز‌ها آزاد باشد؛ هم در مقام تفکر و هم در مقام تحقیق. اگر این الگو قرار است محقق شود باید دانشمند ما آنقدر آزاداندیش باشد که حتی در سخن و دریافت آن پیرزن بی‌سواد روستایی هم حق و حقیقت را ببیند؛ نه آنکه صرفا حق و حقیقت را در خود و یا اگر بخواهد آزاداندیشانه رفتار کند در جامعه‌ی علمی ببیند. به خصوص باتوجه به سیطره‌ی جامعه‌ی علمی بر اذهان، رقم خوردن این الگوی تولید علم نیازمند این است که آزاداندیشی یک فرهنگ عمیق بشود.

و دوما اینکه همچنین باید آزاداندیشی در کل جامعه  -نه فقط در جامعه علمی- به صورت یک فرهنگ باشد، تا آن پیرمرد هم بتواند دریافت‌های خود را مطرح کند و در آن بیندیشد و احساس کند که توان تعقل دارد و آنچه دریافته است ارزشمند است و ازقضا مورد احتیاج عده‌ای است و از ابراز آنچه دریافته نگرانی نداشته باشد.

مقایسه آزادی در اسلام و غرب از حیث مبانی و محدودیتها

 

 

آزادی انسانها هم در تمدن غرب مورد تاکید قرار گرفته و هم در شریعت اسلام.

اما ایندو در ذات خود تفاوتهای ماهوی دارند که بکلی ماهیت انها را از هم تفکیک میکند و همین تفاوت ماهوی باعث شده عناصری که آزادی را در این دو مکتب محدود میکند با هم تفاوتهای جدی داشته باشند.

در این یادداشت بر اساس خطبه های نماز جمعه ی رهبری به 3 تفاوت اساسی میان آنها اشاره میکنیم.

1- آزادی در غرب با عناصری همچون قانون و مخالفت با آزادی های دیگران و آزادی های اجتماعی و یا توسط حکومت جائران و ظالمان و سایر عوامل بیرونی حدّ میخورد اما در اسلام علاوه بر این موانع بیرونی، موانعی درونی هم بعنوان موانع تحقق آزادی شناخته شده است. بعبارتی علاوه بر اسارت بیرونی یک نوع اسارت درونی هم مورد توجه است که چه بسا عمیقتر و جدّی ترند و علت اصلی برای تحقق موانع بیرونی و سلطه های بیرونی هستند.

اسارت در اخلاقیات فاسد، هوی و هوس،منیت ها، بغض ها، حبّ های بیجا، ترس و طمع و حرص و شهوات که انسانها را وادار به پذیرش محدودیتهای بیرونی و درونی میکنند نیز در دایره ی موانع تحقق آزادی انسانها هستند.

بعنوان مثال از امیراامومنین علیه السلام نقل شده که فرموده اند: لا یسترقنّک الطمع و قد جعلک الله حرّا….(غررالحکم،ص 298)

یا در کتاب شریف تحف العقول آورده شده که فرموده اند: من ترک الشهوات کان حرّا…

 

2- تفاوت دوم میان آزادی در اسلام و غرب به منشأ آزادی در اسلام و غرب برمیگردد.

در غرب منشأ آزادی تمایلات انسانی بمعنایی اعم از تمایلات سیاسی و جنسی و شهوانی می باشد لذا در ارتکاز عمومی شکل گرفته در دنیا کشورهایی که دارای بی بندوباری بیشتری هستند را آزادتر تلقّی میکنند. البته در همین مورد هم واقعا دستگاه تبلیغاتی و رسانه ای اجازه نمیدهد خواست و تمایلات مردم در حوزه ی سیاسی و اقتصادی و حتی جنسی بالا بیایند بلکه آنچیزی را القاء میکنند و گسترش می یابد و حتی خواست مردم میشود که کمپانی های ثروت اراده کنند.

اما در اسلام منشأ و منبع اعتقاد به آزادی انسان ها کرامت انسان و اعتقاد به توحید است. زیرا در یک کلام اعتقاد به توحید یعنی اعتقاد به نفی عبودیت و فرمان پذیری و حاکمیت هر کسی غیر از خداوند متعال.

 

3- تفاوت سوم بین نظر اسلام و غرب در مقوله ی آزادی در گسترده ی محدودیتی است که از ناحیه ی قانون بر آزادی اعمال میشود.

در غرب مبنای قوانینی که برای حدّ زدن بر آزادی وضع میشوند آسیب نزدن آزادی افراد به حقوق و آزادی دیگران است اما در اسلام علاوه بر توجه به این مسأله، آسیب نزدن به حقوق خود همان فرد هم مورد ملاحظه قرار میگیرد. مثلا در اسلام افراد آزاد نیستند که خود را به قتل برسانند یا به خود لطمه بزنند یا مالشان را هدر بدهند. آیاتی نظیر:

یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم،

قوا انفسکم و اهلیکم ناراً…

دلالت بر این مساله دارند…

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.

توصیف حقیقت آزاد اندیشی

آزاد اندیشی بیش از آنکه یک توصیه زبانی یا ظاهری به بخش نخبگان جامعه یا به عموم مردم باشد یک نحوه مواجهه با مخاطب و یک فرهنگ و یک روحیه و اخلاق است که نیازمند ریاضت ها و مبارزه با نفس و  تحمل و صبوری و حق پذیری و حقّ خواهی بسیار بالاست.

آزاد اندیشی نیازمند خضوع شدید در برابر حقّ و حق خواهی واقعی و به دور از خودخواهی ها و تکبّرها و منیّتها و خود بزرگ بینی و نخوت هاست.

فرآهم کردن بستر آزاداندیشی هم به تَبَع نیازمند ایجاد این پیش فرض در عموم نخبگان و مردم است که همواره ممکن است بخشی از حقّ در جبهه طرف مقابل باشد.

و الا مادامیکه کسی خود را حقّ محض و طرف مقابل را باطل محض بداند، نمیتواند به حرفی گوش دهد و حرفی را بشنود و حصول این پیش فرض هم شکست خوردنها و درس گرفتنها و قبول شکستهای سابق از طرفداران هر دیدگاه و اندیشه و جبهه سیاسی و علمی را میطلبد.

آزاد اندیشی مانند یک روح و یک اتمسفر است که  با تربیت و اخلاق آزاداندیشانه ی عمومی و نخبگانی مثل لطافت هوای بهاری بسترساز رشد و شکوفایی حرفها و استعدادهای مختلف میشود….برخلاف جزم گرایی و خشکی زمستانی که راههر حرکتی و هر شکوفه زدنی را می بندد.