رابطه بین آزاد اندیشی و اخلاق باور
اخلاق باور در پاردایم انسداد رسیدن به حقیقت مطرح میشود. زمانی که امکان رسیدن به حقیقت وجود نداشته باشد باید راهی برای موجه ساختن معرفت های نزد انسان پیدا کرد. یکی از این بحث ها مربوط است به این که آیا من به هر گزاره علمی میتوانم باور داشته باشم. به عبارت دیگر از لحاظ اخلاقی آیا میتوان گفت که این فرد نباید به فلان گزاره تن دهد و یا باید فلان گزاره را بپذیرد وگرنه مرتکب اشتباه اخلاقی شده است.
به نظر میرسد ما با توجه مبانی معرفت شناختی در فضای اسلامی میتوانیم به گزارهای اخلاقی در ساحت باور برسیم. برای توضیح این امر باید گام های ذیل را به ترتیب برداشت:
- ما میپذیرم که واقعیتی بیرون از ما هست.
- ما میپذیریم که امکان رسیدن به واقعیت هم هست.
- انسان را ذاتا حقیقت طلب و در پی حقیقت میدانیم.
- حقیقت طلبی را در عین حال که فطری میدانیم، در عین حال یک کمال میدانیم که در سیر صعودی خود به این کمال دست پیدا خواهد کرد. به عبارت ذات انسان بیجهت وخنثی نیست و سوقی دارد. سوق ذات انسان به ما هو انسان به سمت حقیقت طلبی است اما همه انسان ها نمیتوانند این صفت را در خود به ظهور برسانند.
- آزاد اندیش را کسی میدانییم که حقیقت گرا است و این صفت را در خود پیدا کرده و به ظهوررسانده است و با اندیشمند فرق دارد. اندیشمند کسی است که وارد بازی اندیشه شده و در این زمین بازیگری میکند. اما تصمیم به آزاد اندیش بودن یا نبودن قبل از این مرحله است.
- شخص آزاد اندیش هر آنچه را که برای رسیدن به حقیقت است را کسب میکند واین را وظیفه و تکلیف خویش میپندارد. مثلا خود را مکلف میداند به این که نوعی از اندیشه را فرابگیرد که او را به حقیقت برساند. باید شناختی از مکاید نفس داشته باشد زیرا این مکاید ممکن است اور از حقیقت جدا سازد. باید شناختی از انسان وقوای انسان داشته باشد. باید حدود عقل را بشناسد و به این سوال پاسخی بدهد که آیا میتوان با عقل به تنهایی به حقیقت رسید یا باید وحی را برای رسیدن به حقیقت دخیل بدانیم.
- پس آزاد اندیشی یک اراده است. این اراده از یک گرایش فطری تغذیه میکند وبا خود یک عزم میآورد. انسانی که وارد این عزم میشود خود را مکلف مییابد.مکلف به کسب هر آنچیزی که برای رسیدن به حقیقت ضروری است. و شاید بتوان گفت این یک فعل اخلاقی است.