لا یمسه الا المطهرون

به نظر بنده اصلی در آزاد اندیشی است که باعث می شود که ما در تعریف، دچار اختلافات کثیر نشویم و آن همانی است که نسبت مستقیمی با حق گرایی دارد .این دنبال کردن و استشمام کردن حق کار آزاد اندیش است.
سوالی که مطرح می شود این است که می توان بدون آزاد اندیشی به حق رسید یا تنها راه رسیدن به حق آزاد اندیشی است؟یا بهتر سوال را بیان کنم آن اندیشه ای که به حق می رسد فقط آزاد اندیشی است یا نه؟
در جواب باید بگویم زمانی مطمئن می شویم که آزاد اندیشی به کار برده ایم که نتیجتا به حقیقت رسیده باشیم این موقع می توان ادعای آزاد اندیشی نمود و گرنه کسی که ادعای آزاد اندیشی نماید ولی به حق تن ندهد ادعایش قابل قبول نیست
پس هرچیزی که به او کمک کند  تا به حق برسد کمک به آزاد اندیشی است
فردی که حق را بشناسد وبه حق گرایش داشته باشد اصلا ترسی از رویارویی با خصم ندارد و با تمام مقدمه چینی های طرف مقابل همراهی می کند و می داند که به بطلان می رسدکه به اصطلاح “جدل”گفته می شود و با آرامش و اطمینان حرفهای طرف مقابل را گوش می دهد.
برای حق شناس شدن باید مقدماتی را رعایت کرد که آزاد اندیش به آن مقدمات  نیاز دارد یکی از آنها تزکیه نفس است ،باید طاهر بود تا حق را درک کرد
لا یمسه الا المطهرون

لزوم انتخاب واژگان اسلامی

واژه آزادی از جمله واژگانی است که معنای غربی خودش را همراه خودش می کشد و به قلب جامعه اسلامی می آورد. مثل دموکراسی

لذا وقتی آزادی را مطرح می کنیم دائم باید بگوییم منظورمان این نیست و آن است. باید بگوییم آزادی مطلق وجود ندارد. باید بگوییم آزادی باید برای سعادت انسان و رسیدن به خدا باشد. باید بگوییم که آزادی واقعی در عبودیت خداست و آزادترین انسان عبد ترین انسان است و……
بعد از این همه گفتن هم باز درست نمی شود و هر دفعه آزادی مطرح میشود ذهن ها منصرف می شوند به سمت آزادی غربی، چون زور گفتمانی آنها بیشتر است.
لذا بهترین روش این است که گزینه این است اساسا این بازی را بهم بریزیم و سراغ تراث خودمان برویم تا دچار اشتراک لفظی نشویم.
وقتی لفظی از تراث ما گرفته شود تمام دارایی های علمی و عملی اسلامی ما به پشتیبانی از آن بر می خیزد. لذا اگر بتوانیم در مورد مفهومی از دل تراث اسلامی واژه ای بیابیم بسیار با اقتدار می توانیم صحنه شویم. حتی این انتخاب کمک می کنند که همان مفهوم را با تقریر فاخر تر و اسلامی تری اخذ کنیم.

لذا برای همه میفاهبم یکی از گام های اصلی می تواند این باشد که از دل تراث به دنبال معادل آن بگردیم.
در مورد آزادی نیز باید این کار را بکنیم.
در مورد آزاداندیشی نیز این کار لازم است.

تعریف مفاهیم فلسفی مثل آزاداندیشی (2) – نحوه وجود آزاداندیشی فردی

برای تعریف مفاهیم فلسفی در یادداشت دیگری[1] سه روش عرضه شد، یکی از بهترین روش ها برای تعریف مفاهیم فلسفی استفاده از روش تعریف وجودی است، باید ببینیم که حقائقی چون آزاداندیشی را چگونه می توان تعریف وجودی کرد. اما پیش از این باید تکلیف نحوه وجود آزاداندیشی را مشخص کرد، تا ببینیم در ذاتکاوی وجودی این حقیقت دنبال چون نوع ذاتیاتی باشیم.

برای وضوح بیشتر باید تقسیم انحاء وجودات را در اینجا بیان کرد؛ معقولات ثانی فلسفی یا حقیقی هستند یا اعتباری، توضیح اینکه اگر در مورد امور تکوینی و حقیقی صحبت می کنیم که نحوه وجود آن ها ارتباطی با عالم اراده انسان و اجتماع انسانی ندارد، می گوییم موجودات حقیقی و اگر در مورد حقایقی صحبت می کنیم که در ارتباط با اراده انسان و اجتماع انسان معنا پیدا می کنند آن ها را موجودات اعتباری می گوییم. مثلاً خود وجود انسان یکی از موجودات حقیقی است و رابطه زوجیت بین دو انسان (زن و مرد) یک موجود اعتباری است که در عالم روابط انسانی معنا پیدا می کند.

با این مقدمه در مورد آزاداندیشی چه باید گفت؟ آیا آزاداندیشی خود یک نحوه وجود حقیقی دارد یا یک نحوه وجود اعتباری؟!

آزاداندیشی در دو لایه فردی و اجتماعی قابل تصویر است، یعنی یا فرد دارای یک کمال و دارایی است که او را متصف به فردی آزاداندیش می‌کنیم و یا فرهنگی در جامعه رواج دارد که می گوییم این جامعه یک جامعه آزاداندیش است. به نظر می رسد در برش اجتماعی که واضح است که نحوه وجود آزاداندیشی یک نحوه وجود اعتباری است، و به تعبیری که جناب علامه طباطبایی در مقاله ششم کتاب گرانقدر اصول فلسفه و روش رئالیسم استفاده کرده اند، جزو اعتبارات بعد الاجتماع هم هست؛ یعنی ابتدا باید یک جامعه شکل بگیرد و بعد در فرهنگ های مختلف اجتماعی که بر این جامعه حاکم می شود یکی از آن فرهنگ ها، فرهنگ آزاداندیشی باشد. در نوشته ای جداگانه به تعریف آزاداندیشی اجتماعی به عنوان یک وجود اعتباری خواهیم پرداخت.

اما در آزاداندیشی فردی، به نظر می رسد که صفات و کمالات فردی از جهت اینکه یک ملکه ای است که برای نفس انسانی حاصل می شود، یک نحوه وجود حقیقی در درون انسان پیدا می کند. البته در اینجا می شود تأملاتی داشت که آیا همه ملکات و کمالات نفسانی انسان وجودات حقیقی هستند و یا می توان گفت که برخی از آن ها مثل علم و قدرت و اراده دارای نحوه وجود حقیقی و برخی دیگر مثل تقوا و ایمان دارای وجود اعتباری هستند! ولی جمعبندی فعلی ذهنی بنده این است که همه ملکات نفسانی انسان وجود حقیقی دارند.

آزاداندیشی فردی کمالی است که برای نفس انسان در نسبت با حق پدید می آید، اگر انسانی عزم و اراده و بنای بر پذیرش حق را داشته باشد و مقداری هم به این حق پذیری عمل کند، ملکه ای برای او حاصل می شود که نتیجه آن این است که می توان به این انسان گفت یک انسان حق پذیر است، حال اگر این ملکه شدت پیدا کند و نه تنها حق پذیر است بلکه اینقدر این حق برای او مهم شده است که حتی حاضر است خود را فدای حق بکند و این نقطه اوجی است که تا قبل از آن مراتب و درجاتی می  توان تعریف کرد؛ این انسان دارای این ملکه نفسانی حق پذیری را فرد آزاداندیش و به این پدیده انسانی کرنش و پذیرش حق آزاداندیشی می گویند.

 

[1] https://andishekalami.ir/12181/

 

 

#یادداشت۳۵۴

عقیل رضانسب 14011209

 

آزاداندیشی بمنزله کنش عقلانی

آزاداندیشی را بعنوان یک پدیده انسانی میتوان در لایه های متعدد وجود انسان مورد دقت قرار داد.
یکی از مهمترین کنش های انسان که متمایز کننده او از حیوانات نیز میتواند بشمار بیاید، تفکر است.
تفکر به دو شکل میتواند اتفاق بیفتد. تفکر شناختی یا تصوری و تفکر استدلالی یا تصدیقی
علمای علم منطق برای هر یک از این دو قسم قواعد و ضوابطی را استنباط نموده اند که تسلیم در برابر آن ضوابط سبب صحت تعریف و انتاج قیاس میشود.
اگرچه نباید مفهوم آزاداندیشی را مرکبی از مفهوم آزادی و اندیشه بدانیم، بلکه باید برای آن مفهوم سوم مستقلی در نظر بگیریم. اما در هر صورت این مفهوم سوم بی ربط با دو ریشه خود نبوده و نحوه ارتباطی هم با مفهوم آزادی و هم مفهوم اندیشه داراست.
این ارتباط با اندیشه نباید موجب شود تا آزاداندیشی را در ذیل تفکر و مثلا سنخی خاص از آن تعریف کنیم ؟

تعریف تفکر و اندیشه مشخص است. حاج هادی سبزواری در منظومه تفکر را “حرکه من المبادی الی المراد” معنا کرده است. آزاداندیشی اگر بخواهد فضیلت و اقتدارات اندیشه بودن را از دست ندهد، ناچار است از تعریف اندیشه و فکر تخطی نکند. یعنی مراد داشته باشد و مبادی داشته باشد. این موجب میشود تا حجم بالایی از تولیدات که برچسب آزاداندیشی خورده اند از دایره او خارج شوند.
این ضابطه در هر دو قسم تفکر یعنی تعریف و استدلال جاری است.
تفاوت آزاداندیشی با عدم آزاداندیشی در چه چیزی میباشد؟ در مبادی یا در مراد ؟ یا هردو ؟ یا هیچکدام ؟
حقیقت آن است که نمیتوان برای آزاداندیشی ضوابطی مانند ضوابط منطقی معین نمود.
ممکن است دو شخص مبادی مشترک یا مراد مسترک از یک تعریف یا استدلال داشته باشند اما یکی آزاداندیش باشد و دیگری به عکس
آزاداندیشی هم هنگام انتخاب مبادی تفکر در حال فعالیت است و هم هنگام تعیین مراد از تفکر ایفای نقش میکند.
شاید بتوان آزاداندیشی را که در یادداشت قبل به عنوان یک کیف نفسانی معرفی شد، از این جهت به عقل تشبیه نمود که در تمامی مراحل کنس های نظری انسان حاضر است.
سوال بعدی این است که آیا نمیتوان آزاداندیشی را به جای صفت و کیف نفس، صفت عقل در نظر گرفت ؟

تعریف آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت168
#آزاداندیشی
#تعریف_آزاداندیشی
آزاداندیشی یله و رها اندیشیدن نیست.
اندیشه مقوله فطری و ذاتی است، آزادی نیز اصلا به معنای بدون مرز وچهارچوب نداشتن نیست
آزاداندیشی یعنی با رعایت آداب و با یک ویژگی فطری به دنبال حقیقت بودن.
و هیچ عامل داخلی و خارجی که منجر بفهم اشتباه و اختلالی در روند شناخت باشد را قبول نکنیم و اثر نپذیریم.
آزاداندیشی راه نیست بلکه مقصد است زیرا فهم حقیقت هدف انسان است .

تعریف آزاداندیشی

آزاداندیشی از دو قسمت آزادی و اندیشه تشکیل شده است. البته نمی خواهم بگویم این کلمه مرکب است، اما برای فهم آزاداندیشی باید از حیث آزادی و اندیشه تکلیف آن را مشخص کنیم.
آزاداندیش در مقام اندیشه از هر قیدی که او را محدود کند، آزاد است. او به دنبال حقیقت است و حق را هر جا و در اندیشه هرکس که باشد، در می یابد. او در مقام اندیشه کاملا اندیشه ای آزاد از هرگونه قید دارد. لذا از طرفی خیلی راحت اندیشه های دیگران را می شنود و از فهم زوایای جدید اندیشه استقبال می کند. چون می فهمد آن اندیشه ای که دارد، تمام حقیقت نیست و هرکسی بخش هایی از حقیقت را می فهمد. از طرفی از هرآنچه مانع اندیشیدن است، به شدت بیزار است. چون برای او اندیشیدن اهمیت بسیار زیاد و جایگاه والایی دارد.
از آزادی نهفته در آزاداندیش نباید فریب بخوریم. برای رسیدن به این آزادی باید از خیلی از اسارت ها فرار کرد. اسارت هایی که مانع اندیشیدن یا آزادی در اندیشیدن می شود.
ازاداندیش از گفتگوی منطقی بسیار استقبال می کند. چون بهترین فضا برای انتقال اندیشه های صحیح و دریافت زوایا و ابعاد جدیدی از اندیشه در همین گفتگوهای آزاد است.
به صورت کلی مناط آزاداندیشی حق جویی و حق پویی در مقام اندیشه و رها شدن از همه تعلقات و موانع دست یافتن به اندیشه صحیح است.

حاضری اندیشه را فدای حق کنی؟

در قبال سوال زیر چه پاسخی داری؟ نه صرفا در زبان؛ در عمل چه پاسخی به این مسئله داری؟

سوال : اگر «حق» در تقابل با آنچه داری قرار گرفت،

همه را می‌دهی و «حق» را حفظ کنی؟

چه آن دارایی مادی باشد و چه معنوی و چه یک «فکر و اندیشه».

 

وقتی  در نسبت به حق، چه نوع تعاملی داری؟

آیا آزاده هستی؟

این آزادگی در قبال حق، در حوزه‌ی شناخت، می‌شود آزاداندیشی.

 

آیا به در «مقام» تفکر و اندیشیدن، گرفتار اندیشه‌ هستی یا نه؟ حال یا اندیشه دیگران و یا حتی اندیشه خود.

آیا در مقام شناخت و تفکر، اندیشه و باور‌ها -اعم از این که از خودت باشد یا نه- مانع رسیدن و فهمیدن «حق» و یا قبول و تسلیم حق هست؟

 

آیا حاضری اندیشه‌ را فدای حق کنی؟

حفاظت شده: حق پذیری حالت یا غایت آزاداندیشی؟!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی اقتضای فطریِ هویت فقری و ربطی انسان است.

با توجه به اینکه انسان یک شاکله ی فقری به حق دارد، فطرتا تشنه ی حق و حق طلب است…

بهمین دلیل کودکان اینقدر دوستدار آموختن هستند و از یادگرفتن و سوال پرسیدن لذت میبرند و مادامیکه کودکان به نقطه ی سِنّی فعال شدن اوهام نرسیده باشند و گزینه های اثبات خود و مَن و شأنیتِ من و کِبر و رسم و رسومات در جانشان فعال و پررنگ نشده باشد این حق خواهی و تشنگی و باصطلاح آزاداندیشی در وجودشان پررنگ و زنده است.

اما از زمانی که محور و قبله ی اندیشه ی انسان خودش و علائق اش بشود در واقع این وجود ربطی از حق و حقیقت روی برگردانده است و دیگر از فیوضات حق چیزی عائدش نمیشود و دائم در جهل و تاریکی خودش بیشتر غرق میشود.

به بیان ساده هر وقت بجایی رسیدیم که بالای منبر در یک جمع چندهزار نفره درحالیکه یک کودک در پای منبر از سخنان ما یک اشکال بزرگ بگیرد از یادگیری یک کلمه حق و پی بردن به اشتباه خود خوشحال شویم و قلبمان متوجه ضایع شدن خودمان در آن جمع بزرگ نباشد حالمان حال آزاداندیشان شده است…

چنین وجودی و ظرفی دائما از دستگاه عظیم خلقت و حقِّ این عالم راهنمایی های بحقّ دریافت میکند و دائما به پیش میرود و هرگز دور خودش نمی چرخد و سردرگم نمیشود و اسیر اوهام نخواهد شد….

این وجود یک وجود سراسر انقلابی است…

حق خواهی و آزاداندیشی از نوامیس تکوین عالم برای رسیدن به حقایق در این عالم هستند

نظام تکوین عالم و نظام حق و حقیت وقتی در عالم باید و نبایدها ترجمه شود نتیجه اش میشود شریعت اسلام …

دین مبین اسلام مبتنی بر تکوین و نظام حق و حقیت برای کشف حقیقت توصیه هایی میکند و خبر از تنها راههای واقعی برای کشف واقعیات عالم میدهد.

مثلا در دین اسلام توصیه به عمل به دانسته ها میشود و از آسیبِ علمی که با عمل همراه نشود و به عمل منتج نشود به خداوند پناه برده میشود….

بزرگانی که سری در راهها داشته اند هم فرموده اند برای کشف حقایق به آنچه میدانید عمل کنید تا عالم حقیقت برایتان راه باز کند…

این یک نمونه از راههای کشف گوهر حقیقت است.

برای کشف حقایق راههای دیگری هم در نظام تکوین عالم گنجانده شده و آن اندیشیدن است…

البته نه هر اندیشیدنی…

اندیشیدن در چهارچوبهای مشخص و با لوازم روحی خاص…

مثلا اندیشیدن در چهارچوب برهانی عقلایی که در شاکله ی فطری و وجودی عموم انسانها وجود دارد و حداقل حدّ مورد نیازش در عموم انسان ها فعلیت دارد.

اما این اندیشیدن مادامیکه قرین تسلیم حق بودن و حق خواهی نباشد مسیر رسیدن به واقع و حق نخواهد بود. و اندیشه ها باندازه ای که تسلیم حق و تشنه ی رسیدن به حق هستند واصل به حق خواهند بود.

 

اگر کعبه ی اندیشه حق باشد فیض وجود حق را درخواهد یافت و اگر کعبه ی اندیشه اثبات خود و منیّت باشد در مسیر دریافت فیض حق نیست که بخواهد چیزی از حق و فهم حق در کاسه ی گدایی اش بیفتد…