نسبت «حریت» و «آزادی»

به نظر میرسد نسبت آزاداندیشی با حریت باید به طور خاص مورد بررسی قرار گیرد. ظاهرا حریت در تراث اسلامی مقابل آزادی در فرهنگ غربی است. همانگونه که پیشرفت یا تعالی را در مقابل توسعه قرار داده ایم.
وقتی آزادی و آزاداندیشی را سر دست می گیریم، مجبوریم دوباره توضیح بدهیم که منظورمان از آزادی کدام است و چه فرقی با آزادی غربی دارد و آزادی واقعی عین عبودیت خداست. لکن وقتی حریت را مطرح میکنیم انگار همه ی این ظرایف را در دل خود دارد و انحراف کمتر میشود.

«حریت» یکی از مفاهیم مهم عرفانی ست که به عنوان یک کمال و فضیلت انسانی شناخته می شود و در مراتب عالی بندگی و سلوک معنوی حاصل خواهد شد. این خصلت برخلاف مفهوم آزادی در اصطلاح علوم سیاسی و اجتماعی از طریق عبودیت و بندگی خالصانه حق و بریدن از بندگی غیرحق حاصل می شود.
حریت با حقیقت خواهی و تسلیم شدن در برابر حقو نفی باطل گره خورده است.

لذا با مطرح کردن «حریت» بلافاصله از دو انحراف جلو گیری می شود و دو نکته ی اصلی را تاکید می کند:
۱. حریت حقیقی در عبودیت خدا و نفی عبودیت غیر خداست
۲. حریت مساوی ست با تسلیم حق شدن و رها شدن از قید اسارت ها

تخیل و آزاد اندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا آزاد اندیشی تاب مواجهه با تخیلات را ندارد؟
آزاد اندیشی در یک تقریر مساوی است با مواجهه ای سلیم النفسانه با هر آنچه که بتواند نوری به سوی حقیقت روشن کند.

حال اگر آورده ای برآمده از تخیل بتواند راهی به سوی حقیقت باز کند، پذیرش آن، گشودن آغوش به سوی آن، همراهی کردن با آن نمی تواند از مصادیق ازاد اندیشی باشد؟ یعنی در واقع تخیل بتواند بخشی از فرآیند آزاد اندیشی قرار بگیرد.

به عنوان یک مثال نازل شاید بتوان استفاده از تمثیل را در واقع به کار بستن تخیل در فرآیند اندیشیدن دانست.

تأملی در باب آزادی7 (حکم شناسی2)

?تأملی در باب آزادی7 (حکم شناسی2)?

? دوم: آزادی انسان در عمل و رفتار
انسان از لحاظ آزادی در عمل گرچه از نظر فلسفی و تکوینی، ذاتا مختار و آزاد است ولی از نظر تشریعی و قانون اجتماعی، مطلقا آزادی عمل ندارد.
خداوند انسان را در این دنیا در عمل و رفتارش، آزاد و مختار آفرید تا او را بیازماید و او با اختیار خودش به کمال برسد. بخاطر همین در عرصه بینش به او هم قوه وهم و خیال داده و هم قوه عقل؛ در عرصه گرایش نیز هم به او گرایش های عمیق و معنوی داده و هم گرایش سطحی و مادی و در عرصه رفتار نیز به او اختیار داده که بر اساس هر کدام از عقل یا وهم و گرایش مادی یا معنوی عمل کند.

?بر این اساس جامعه باید طوری باشد که کسی مجبور به عملی نشود. حتی انسان حق ندارد حرف باطل را بالکل از بین ببرد. بخاطر همین است که خداوند انسان را مقهور حق نکرده است تا اختیار برای او معنادار باشد. بنابراین انسان تا زمانی آزاد است که بستر آزاداندشی و آزادی عمل را از جامعه از بین نبرد.
امروزه مردم فکر می کنند، جامعه امروز غربی، جامعه ای دارای آزادی است درحالیکه جامعه غربی مصداق بارز از بین بردن آزادی انسان است. سبک زندگی و فرهنگ مادی و شهوانی غرب، کاری با انسان کرده است که او نه در اندیشه آزادی کامل دارد و نه در عمل.

?البته شاید شبهه ای در ذهن ایجاد شود که با توجه به اجتماعی بودن انسان، اساسا عملی نیست که تأثیر اجتماعی نداشته باشد. در این صورت حکومت اسلامی باید از هر نوع اشتباه و گناهی جلوگیری کند و این عملا به دیکتاتوری و اجبار بر عملی خواهد انجامید.
پاسخ آن این است که گرچه هر عملی، یک عمل اجتماعی است و اثر اجتماعی دارد ولی هر تأثیری موجب رفع اختیار و آزادی انسانها نمی شود. و خداوند همانطور که انسان را مجبور نیافرید، مختار هم نیافرید. بلکه بین الأمرین آفریده است.
بنابراین بسیاری از اعمالی که در نگاه اسلامی، غیراخلاقی و غیرقانونی است، حکومت حق ندارد مردم را بر انجام دادن آنها مجبور کند. مگر اینکه عملی به قدری تأثیر سوء اجتماعی داشته باشد، که فضا آلوده شود و حق و حقانیت از سطح جامعه مغفول شود؛ بطوری که انسانها نتوانند آزادانه به حق برسند. به همین خاطر حکومت اسلامی باید از گناهان علنی ای که موجب قبح شکنی می شود و میدان را برای مستکبران و از بین برندگان آزادی باز می کند، جلوگیری کند.

?البته اینکه چه عملی، اثر سوء شدید اجتماعی دارد و چه عملی، این مقدار اثر سوء ندارد، تشخیص این مرز در بسیاری از جزئیات از عهده انسانها خارج است. زیرا این تشخیص دقیق نیازمند احاطه کامل بر انسانها و اثرات اجتماعی افعال هستیم که این احاطه از توانایی انسان خارج است. به همین خاطر است که خداوند به انسان لطف کرده و برای او شریعت فرستاده تا او با استفاده از این شریعت، بتواند این مرزها را تشخیص دهد.
بنابراین این نتیجه حاصل می شود که جامعه انسانی برای وصول به آزادی حقیقی، نیازمند شریعت است درحالیکه در نگاه غربی، دین و شریعت منافی آزادی تلقی می شود.
البته اینکه در این زمان، شریعت چگونه کشف و استنباط شود، بحث دیگری است که در این مجال نمی گنجد و در فلسفه فقه باید به آن پرداخت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 96

تأملی در باب آزادی6 (حکم شناسی1)

?تأملی در باب آزادی6 (حکم شناسی1)?

✅ حکم شناسی آزادی
تمام انسانها بر اساس نوع نگاه هستی شناختی و ارزش شناختی ای که دارند، احکام، باید و نبایدها و حقوقی را جعل می کنند. در ادامه به احکام و حقوق در دو حوزه اندیشه و عمل می پردازیم:

?اول: آزادی انسان در اندیشه
گرچه با نگاه فلسفی، دخالت و اجبار دیگران در اندیشه و تفکر امری محال است. اما نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه در کیفیت و مقدار شکوفایی آزاداندیشی در انسان موثر است.
?نوع تربیت خانواده و مدرسه و فرهنگ جامعه، می تواند کاری کند که انسانها اهل فکر و تفکر نباشند. و یا اگر فکر کنند، در زمینه های خاصی فکر کنند. نوع شهرسازی و معماری می تواند زمینه تفکر در آفاق و جهان خلقت را از بین ببرد. همچنین تکثر، شلوغی و پراطلاعات شدن ذهن انسانهای امروزه، اجازه تفکر در بعضی از مراتب جهان خلقت را به آنها نمی دهد. علاوه بر اینکه پر کردن جامعه از صحنه های مادی و شهوانی، موجب می شود قوه شهوت و غضب بطوری در انسان فعال شود که قوه عقل، حرفش شنیده نشود. یعنی قوه عقل میدان بازی ندارد تا نتیجه را در انسان رقم بزند.
بسیاری از اندیشمندان غربی که نگاه ماشینی و مکانیکی و نهایتا کامپیوتری به انسان دارند، انسان را صرفا حیوان پیشرفته و هوشمند می دانند نه عاقل و متفکر. بخاطر همین است که انسان مدرن امروزی نسبت به انسان گذشته، پر اطلاعات تر و باهوش تر شده است اما عاقل تر و فهمیده تر نشده است.

?در نگاه توحیدی، آن چیزی که بیشترین مانع آزاداندیشی انسان است، سبک زندگی و فرهنگ مادی است که انسانها را در بند قوای شهوانی و غضبی می کند و نمی گذارد انسان، قوه عاقله اش فعال شود، از آن استفاده کند و آزادانه بیاندیشد. در نگاه توحیدی، تحقق جامعه توحیدی برای آماده کردن بستر آزاداندیشی واقعی، امری ضروری است. اساسا یکی از مهمترین اهداف تربیت در نگاه توحیدی، آماده کردن بستر آزاداندیشی و آزادی عمل است چراکه استعدادهای انسان در این بستر به بهترین شکل قابلیت شکوفایی خواهد داشت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 95

تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)

?تأملی در باب آزادی5 (ارزش شناسی)?

✅ ارزش شناسی آزادی
در یادداشت های گذشته، به معنای آزادی و اینکه آیا انسان آزاد هست یا خیر، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که از لحاظ هستی شناختی، انسان آزاد مطلق نیست ولی
تا حدی آزادی دارد. حال در این یادداشت می خواهیم به این بپردازیم که آیا خود آزادی یک مطلوب و ارزش است؟ و اگر ارزش هست، با دیگر ارزش ها چه نسبتی دارد؟

در ابتدای بحث هستی شناسی آزادی که بطور اجمالی به انسان شناسی پراختیم، بیان کردیم که بالاترین و مهمترین خصوصیت و خواسته انسان، کمال خواهی انسان است که برخاسته از حب ذات اوست. به همین خاطر کمال خواهی، ارزش ذاتی دارد و همه ارزشهای دیگر، بخاطر رساندن انسان به کمال، ارزشمند می شوند. لذا دیگر ارزش ها، ارزش غیری دارند.
اولین نتیجه ای که با این نگاه، می توان به آن رسید این است که آزادی اساسا در ذیل بندگی معنا می شود. و دیگر دوگانه آزادی و ایمان به وجود نمی آید. زیرا انسان ذاتا کمال خواه است و چون کمال مطلق، مصداقی جز خداوند ندارد، درنتیجه انسان ذاتا خدا خواه است. و آزادی که مطلوب و خواسته انسان است، در تعارض با خواسته اساسی اش یعنی کمال خواهی و خداخواهی قرار نمی گیرد بلکه در ذیل و طول آن و در خدمت آن قرار می گیرد. این یعنی خود انسان، آزادی به معنای رهایی مطلق از قیود حتی خداوند را نمی خواهد زیرا این آزادی او را به کمال نمی رساند. بلکه انسان، آزادی از قیود غیرخدا را می خواهد. این یعنی آزادی از هوا و هوس و شیطان و استکبار و تعصب و جهل. نه آزادی از عقلانیت و اخلاق و خداوند و دین و دستورات او.
اگر امروزه انسان، دین و اخلاق را با آزادی خویش در تزاحم می بیند، بخاطر عدم فهم دقیق کمال و مصداق آن است و الا آزادی کاملا با مفاد دین و اخلاق، همراه و متلازم است. و اساسا دستورات دین است که آزادی کامل را برای انسان رقم می زند. اما در نگاه غربی که اومانیسم (اصالت نفسانیت انسان) را ارزش ذاتی می دانند، آزادی نیز بر این اساس معنا می شود. و طبیعتا این آزادی با اصول اخلاقی و دینی در تعارض قرار می گیرد.
به نظر جوهره تفاوت آزادی اومانیستی با آزادی توحیدی در همین نکته است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 94

حفاظت شده: نقطه ی شروع تفکر کجاست؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی منفعلانه یا فعالانه؟

وقتی درمورد آزاداندیشی صحبت می کنیم، در بدو امر برداشت هایی از آزاداندیشی به نظر می رسد، که وقتی با دقت درمورد آزاداندیشی تفکر می کنیم، بسیاری از آن برداشت های اولیه متفاوت می شود.

از جمله برداشت هایی که در بدو امر از آزاداندیشی داریم، اینست که آزاداندیشی برخورد فعالانه با مسائل پیرامون است. به این معنا که وقتی آزادانه می اندیشیم، بدون محدود کردن و مقید کردن خود به هر قیدی، درمورد مسائل مختلف تفکر می کنیم. یعنی به جای اینکه خود را محدود و مقید کنیم، آزاد از هر قیدی می اندیشیم.

اما نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که برای فهم دقیق آزاداندیشی، باید 2 عنوان را به خوبی بفهمیم؛ یکی «آزادی» و دیگری «اندیشه» ؛ در این یادداشت می خواهیم این نکته را متذکر شویم که اندیشه حیث منفعلانه دارد. به این معنا که وقتی می خواهیم واقعیت را بفهمیم، باید کاملا نسبت به خارج و واقع منفعل باشیم و هرآنچه هست را، همانگونه که هست، ببینیم و بفهمیم.

پس آزاداندیشی مقید شد! برای اینکه مشغول آزاداندیشی شویم، نمی توانیم تخیل یا توهم کنیم، یا اینکه حدس بزنیم و … .

اما درواقع همچنان هویت فعالانه آزاداندیشی واقعی به نظر می رسد؛ به عبارتی دیگر، اگر آزاداندیشی مواجهه منفعلانه با واقع است، پس مطرح کردن ایده هایی درمواجهه با موضوعات مختلف که شبیه به تخیل است، آزاداندیشی نامیده می شود، یا خیر؟

آزاداندیشی و به عبارت دیگر، تفکر کردن، چه میزان فعالانه است و چه میزان منفعلانه؟

هویت بین بخشی اندیشه

اندیشه درواقع، همچون آبگیری در محلی است که از آبشخور‌های دانشی گوناگونی تغذیه می‌کند. اندیشه‌ای منسجم می‌تواند عملیات پیچیده‌ای را پشتیبانی کند که به دانش‌های گوناگون نیاز دارد.

اندیشه گرچه نسبت به دانش سیالیت خاصی دارد و دیسیپلین و نظم خاص دانشی را ندارد، ولی انضباط، انسجام و روشمندی خاص خود را دارد و هر پویش ذهنی را نمی توان اندیشه نامید.

پس اندیشه جایگاهی بین دانش و تخیل (و اشباه تخیل که به دنبال کشف و فهم واقع نیستند) دارد. پس اندیشه از آن جهت که حقایق را بازتاب می دهد، به دنبال شناخت واقع است و حیثیت انفعالی نسبت به خارج دارد، شبیه دانش است و از تخیل جدا می شود، اما به سبک و شیوه دانشی حقایق را بازتاب نمی دهد، بلکه سیال تر عمل می کند.

پس اندیشه نوعی هویت بین بخشی دارد، که باید جایگاه آن و حد و حدود آن و وجه فارق آن با دانش و تخیل و … تبیین شود تا بفهمیم اندیشه چه چیزهایی نیست؟