آثار اندیشیدن

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت172
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی
#آثار_اندیشیدن

در اهمیت اندیشه درنظام فکر اسلامی چند روایت را بررسی
می کنیم تا زوایای دیگر این امر مقدس و شریف را بهتر بشناسیم

چند فراز از بیانات امیرالمومنین از غرر الحکم:

الفِكرُ ، جَلاءُ العُقولِ .
انديشه ، جلا دهنده خردهاست.

الفِكرُ ، يُنيرُ اللُّبَّ .
انديشه ، دل و خرد را روشن مى گرداند.

الفِكرُ ، رُشدٌ و الغَفلَةُ ، فَقدٌ .
انديشه، مايه راهيابى است و غفلت ، موجب گمراهى .

الفِكرُ، إحدَى الهِدايَتَينِ .
انديشه ، يكى از دو هدايت است.

الفِكرُ في الخَيرِ ، يَدعُو إلَى العَمَلِ بهِ .
انديشه كردن در خوبيها ، انگيزه به كار بستن آنها مى شود.

در این چند فقره حضرت اندیشه را ابتدا صیقل دهنده و پاک کنند دانایی و عقل دانسته و دانش وعلم وجودی است که با اندیشه و تفکر نو می شود و زنگار زدوده می شود
ویژگی دوم روشنی خرد است که با اندیشیدن محقق می شود
اینطور فهمیده می شود که دانش می تواند نورانی نباشد و ظلمانی باشد ویکی از راه های نورانی شدن علم که به معنای مفید فایده بودن و علم ینفع شدن هست تفکر است تفکر علم را علم ینفع می کند
ویژگی سوم جهت هدایتگری تفکر است یعنی تفکر راه صحیح را مشخص می کند و در مقابل هدایت گمراهی است که با عدم تفکر است که همان غفلت است
در روایت بعدی تفکر و اندیشیدن را یکی از هدایتگران می دانند
ودر روایت آخر در اهمیت موضوع اندیشه است که اگر انسان به چیز های خوب فکر کند صرف اندیشه و تفکر در خیر می تواند منجر به عمل به آن خیر شود و طرف دیگر فکر کردن به موضوعات بد منجر به عمل به آن سوء می شود
پس به اینکه به چه فکر می کنیم هم مهم است و باید ارزش داشته باشد

آزاداندیشی بر محور حق

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت171
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی
#آداب_اندیشیدن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

إنَّ التَّفكُّرَ ، حَياةُ قَلبِ البَصيرِ
كما يَمشي المُستَنيرُ في الظُّلُماتِ بالنورِ ، يُحسِنُ التَّخلُّصَ و يُقِلُّ التَّربُّصَ .

انديشيدن ، مايه حيات دل شخص با بصيرت است
و همان گونه كه اگر شخصِ چراغ به دست در تاريكيها در پرتو نور [چراغ ] راه رود، به خوبى خود را نجات مى دهد و كمتر درنگ و توقف مى كند.
( بحار الأنوار : ۹۲/۱۷/۱۷)

پیامبر اکرم ص اندیشه را مصباح می دانند اگر کسی درست بیاندیشد رستگاری را ر پی دارد
یکی از وجه شبه های تمثیل حضرت به مصباح این است که وقتی انسان وارد اتاق تاریکی شود که هیچ نوری در آن نیست شناخت او از آن اتاق (حقیقت) یک شناخت حداقلی و ناقص است اما اگر با چرا وارد همان اتاق شود تمام اشیاء اتاق را به خوبی تشخصی می دهد لذا یکی از مهمترین ثمرات اندیشه فهم حقیقت است

امام على عليه السلام :
الفِكرُ ، يُفيدُ الحِكمَةَ .
انديشه ، حكمت به بار مى آورد.
( غرر الحكم : ۸۷۸ )

یکی دیگر از ثمرات اندیشیدن ایجاد حکمت است

راغب حکمت را اینگونه معنی می کند:
«حکمت» در لغت یعنی دانشی که حق است و هیچ خلل و سستی در آن راه ندارد
در این کلام از حضرت امیر تفکر منجر به حکمت می شود یعنی با اندیشیدن حق نمایان می شود و این حق منجر به ایجاد دانشی می شود که درآن گزاره غلطی راه ندارد و مصیب است و سستی ندارد
باتوجه به بررسی های که در این چند یادداشت پیرامون آزدااندیشی داشتیم یافتیم که محور اصلی آزاداندیشی در روایات حق جویی و حق است

ادامه دارد…

بازخورد به تعریف برادر خانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر خانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاداندیشی یله و رها اندیشیدن نیست.
اندیشه مقوله فطری و ذاتی است، آزادی نیز اصلا به معنای بدون مرز وچهارچوب نداشتن نیست
آزاداندیشی یعنی با رعایت آداب و با یک ویژگی فطری به دنبال حقیقت بودن.
و هیچ عامل داخلی و خارجی که منجر بفهم اشتباه و اختلالی در روند شناخت باشد را قبول نکنیم و اثر نپذیریم.
آزاداندیشی راه نیست بلکه مقصد است زیرا فهم حقیقت هدف انسان است.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر میرسد:
1.آزاداندیشی به دنبال حقیقت بودن با رعایت آداب معنا شده است. لذا میتوان گفت طبق این تعریف حقیقت هدف آزاداندیشی است و آزاداندیشی راه رسیدن به حقیقت. لکن در خط آخر گفته شده آزاداندیشی راه نیست بلکه هدف و مقصد است. چون حقیقت هدف انسان است!

2.رعایت آداب ( که لابد رعایت آداب اندیشیدن منظور بوده است) داخل در تعریف آزاداندیشی شده است. لذا اگر کسی بتواند بدون غلبه عوامل دیگر و به صورت آزادانه بیاندیشد لکن در اندیشه خود قواعد منطقی را به صورت کامل رعایت نکند به آن آزاداندیشی نمی گوید.

3.فقط عوامل داخلی و خارجی که منجر به فهم اشتباه و اختلال در شناخت انسان می شوند از آزاداندیشی خارج شده اند. لذا اگر عوامل داخلی و خارجی که اندیشه انسان را تحت تاثیر قرار میدهند، او را به شناخت صحیح برسانند، باز هم آزاداندیشی است ولو اینکه فرد کاملا تابع و در عبودیت عوامل دیگر باشد.
.

نسبت نوع روایت با احساس آزادی

بسم الله الرحمن الرحیم

در فهم هر مطلب، می توان چندین تقریر از آن داشت. از بین این همه، دو مدل از آن را می خواهیم بررسی کنیم. یکی تقریر در حالت قید، یکی تقریر کمک دهنده.

طبق نگاه فلسفی، همه چیز وجودش واجب است، یا بالذات یا بالعرض. یا به خدای سبحان نگاه می کند که وجودش واجب است بالذات. و یا به من انسان مخلوق نگاه می کند که باز هم وجودم واجب است، اما بالعرض. من هم واجب است که الان موجود باشم، اما به خاطر اینکه علتم محقق شده، و موجود شدن من پس از علتم، ناگزیر است؛ قانونی تخلف ناپذیر است.

از این مطلب که فلسفه به حق به آن رسیده، می توان تقریری داشت که بوی اجبار و قید و بند و عدم اختیار، مشام انسان را پر کند. شاید به همین نحوه تقریر ها بوده که امثال استاد فیاضی و یا فرهنگستان، نقد وارد می کنند. اما در مقابل می توان از همین مطلب به ظاهر حق و پذیرفتنی، تقریری متفاوت هم ارائه نمود. تقریری که نه تنها بوی قید نمی دهد، بلکه حس طراوت و پشتیبانی و حتی آزادی ایجاد می کند. به جای اینکه احساس کنی تو در دام علت ها گرفتار آمده ای، این علت ها هستند که به پشتیبانی تو آمده اند و همه حامی تو بوده اند تا از بین این همه احتمالات عدمی، تو در این باغ جهان حاضر شوی و گوی گرانبهای وجود را به تو اختصاص داده اند. در این تقریر، انسان حس قید ندارد. (یا لااقل به آن میزان نیست.)

پس ما در بحث آزادی، باید از حس آزادی بحث کنیم. و یکی از عوامل مؤثر در حس آزادی داشتن نسبت به عوامل مختلف، نحوه تقریر ما از آن مطلب است.

برای این عنوان، مثال های متنوعی می توان بیان کرد. مثلا یک پرتقال اینجا است. یکبار نگاه می کنیم که چقدر بد است که من هیچ گزینه ای ندارم جز اینکه این پرتقال را بخورم. و من مجبورم که این پرتقال را بخورم، چون به کالری آن نیاز دارم، اگر نخورم از گرسنگی اذیت می شوم، اصلا این پرتقال را آورده اند و از من توقع دارند که این را بخورم. اگر نخورم … اینها همه حس اجبار، توقع، بی اختیاری و بی ارادگی، عدم احترام، … را به ما القا می کند. و یکبار هم می توان اینطور برداشت کرد که چه خوب! این پرتقال نصیب من شد. این پرتقال از کدام شهر، توسط کدام باغبان چقدر به انتظار کشیده شده تا به بلوغ برسد، از خامی درآید، او زحمت کشیده، آن را چیده، بسته بندی کرده، به کامیون دار سپرده، تا به مغازه دار رسیده، دیگری برای من زحمت تهیه و خرید را کشیده، و دیگری آن را شسته و تزئین کرده و در بشقاب قرار داده، تا من استفاده کنم.

تقریر اول قطعا درگیر یک شبهه است. این تقریر دوم، شاید نتواند به شبهه تقریر اول پاسخ دهد، اما با نگاه دیگری که از یک چیز ارائه می دهد، اصلا به گونه ای روایت می کند که هیچ آن شبهه انسان را درگیر نمی کند.

بسیاری مواقع که ما در برخی امور حس آزادی را سلب شده تلقی می کنیم، ناشی از عدم آزادی واقعی نیست، بلکه ناشی از نوع روایت و تلقی ما است. ما با بهره گیری از تقریر های تقییدی، جهان خود را پر از قید تلقی می کنیم. حس آزادی را برای خود محدودتر و کمرنگ تر جلوه می دهیم.

و در آخر، این سؤال خوبی است که ما نهایتا از رهگذر این تلقی ها است که شیء را می شناسیم. به چه گونه ای می توان گفت که واقعا آزادی در یک مورد سلب شده، یا ناشی از تلقی خاص ما است که احساس تقیید و سلب آزادی در یک مورد داریم؟

بازخورد به تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی

در تعریف برادر کرباسچی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«چرا از آزاداندیشی خوشمان می آید؟ آزاداندیشی را تعریف کنید.
آزاداندیشی، این حس آزادی در درون و اینکه بداند هر چه بیشتر تکاپو کند، بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید. اینکه هر مقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده. اینکه آزاد است و قرار نیست از کسی خط بگیرد. اینکه خودش کاملا حق را می فهمد (اما تمام گستره حق را شامل نمی شود. هر چه تلاش کند، گستره خود را توسعه دهد، گستره بیشتری از حق را شامل می شود. یعنی هر کسی جنبه ای از حق را می فهمد.) ولی این نیک است که شخص غیر حق را نمی تواند ببیند.
اما در صورت بندی از درک هایی که از حق داشته، خطا یا غرض ورزی وارد می شود.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر میرسد:
1- آزاداندیشی به نوعی دانایی معنا شده است. بداند که هرچه تکاپو کند……………… به نظر آزاداندیشی فراتر از دانایی و یک ملکه در وجود انسان است.

2- بیش از آنکه تعریف آزاداندیشی ارائه شود، حالات آزاداندیشی و اطلاعات او به عنوان تعریف بیان شده است.

3. اینکه فرد بداند هرچه بیشتر تکاپو کند بیشتر به مطلب صحیح خواهد رسید، آزاداندیش است؟ اینکه بداند هرمقدار که فکر کرده، مصاب واقع بوده، آزاداندیش است؟ اصلا چرا هر مقدار که فکر کند مصاب است؟ انسان آزاداندیش لزوما حق را کاملا می فهمد؟ امکان خطا و اشتباه و جهل مرکب و… نیست؟ چرا هرکسی جنبه ای از حق را می فهمد؟ نمی شود کسی همه جنبه های حق را بفهمد؟ و…….
.

حفاظت شده: آزاداندیشی و زندگی موقنانه

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3

?تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 3?

?یکی از نکات مهم در تعریف، این است که بگوییم مراد از اندیشه در آزاداندیشی چیست؟
آن چیزی که در وهله اول شاید به ذهن برسد، این است که بگوییم اندیشه به معنای تفکر است. اما به نظر می رسد اندیشه در تعبیر «آزاداندیشی»، به معنای تفکر نیست بلکه به معنای مطلق شناخت و معرفت است.
برای کسب معرفت، روش های مختلفی به اعتبار تعدد ابزار کسب معرفت وجود دارد. روش های تحصیل معرفت عبارتند از: روش تجربی، روش شهودی، روش تفکر قیاسی و روش وحیانی؛ و عقل در همه این روشها حضور دارد.
آزاداندیشی یعنی انسان بر اساس هر روش و منبع، وقتی یک شناخت و معرفت در هر حد و اندازه ای، برایش کشف می شود، بدون هیچ مشکلی آن را تصدیق کند. بنابراین وقتی یک گزاره حق به انسان عرضه می شود، اگر حال انسان طوری باشد که با حق راحت باشد یعنی عقلش حال پذیرش حق را داشته باشد، آزاداندیشی رخ داده است. درنتیجه برای تحقق آزاداندیشی، لزومی ندارد شخص از روش تفکر استفاده کند و خودش با ذهن خودش مجهولی را معلوم کند.
آزاداندیش کسی است که اگر منبع معرفتی ای را یافت مثل قرآن، وقتی قرآن حقیقتی را برای او آشکار می کند، به راحتی آن را بپذیرد و در بند استدلال های عقلانی انسانی نباشد.

?البته با این توضیح و توسعه در معنای اندیشه، ضرورت وجود لوازم تحقق و صدق اندیشه همچنان وجود دارد. یعنی آن قیود چهارگانه که در یادداشت اول این موضوع بیان شد (1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال. 2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت 3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت 4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود)، حضور آنها همچنان لازم است. زیرا عقل انسان می فهمد که تحصیل معرفت به وسیله هر ابزار معرفتی ای، روش و قواعدی دارد.
بنابراین خارج کردن اندیشه از حصار تفکر به معنای ول اندیشی نیست. چراکه کسب اندیشه و معرفت به وسیله ابزار حس، شهود و وحی هم اصول و قواعدی دارد تا موجب حصول اندیشه و معرفت شود. و همه این اصول و قواعد، چیزی نیست جز برونداد حریت عقلی و عقلانیت.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 100

بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

?بازخورد به تعریف برادر کرانی از آزاداندیشی

در تعریف برادر علی کرانی از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاد اندیشی عبارت است از سلامت و یا تسلم ِنفس یا ذهن آدمی در پذیرش و یا رسیدن به حق.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1. سلامت و تسلم نفس یا ذهن حال درونی فرد آزاداندیش است. در واقع این تعریف میخواهد بگوید که همان فعل درونی انسان را آزاداندیشی میگویند و آزاداندیشی چیزی ورای این نیست.

2. این تعریف مطلق سلامت و تسلم نفس یا ذهن را آزاداندیشی دانسته است. یعنی نیازی به انحصار آن در حوزه اندیشه و تفکر ویا حتی درحوزه شناخت ندیده است. اصل اینکه نفس و ذهن انسان در پذیرش حق سالم باشد یا خود را به سلامتی بیندازند را آزاندیشی دانسته است.

3. با توجه به این نکته، اگر نکته اول را بپذیریم، باز این تعریف نمی تواند تعریف کاملی باشد. چون آزاداندیشی مقید به اندیشه است و صرف پذیرش حق به صورت مطلق دیگر آزاداندیشی نیست بلکه میتوان گفت که تعریف آزادی است. البته صحیح تر آن است که بگوییم تعریف آزادی در اتمسفر اسلامی، یعنی حریت است. در حالی که آزاداندیشی نوعی خاص از آزادی و حریت و در فضای اندیشه و تفکر و منحصر در آن است.

4. به نظر حقیر اینکه آزاداندیشی را به عنوان یک حالت درونی توصیف کرده اند از جهاتی صحیح است. لکن این تعریف چیزی بیشتر از حریت که در تراث ما سابقه مفهومی دارد، نداشت. بلکه حتی از جهاتی نسبت به حریت ضعف هایی داشت. حریت به زوایای دیگری اشاره میکند که مفهوم آزاداندیشی را عمیق تر میکند لکن در این تعریف به آنها اشاره نشده است. لکن آزاداندیشی را به حریت در مقام اندیشه تعریف میکنیم. نه مطلق حریت.
.

سلامت و تسلم چیزی فراتر از حریت متوجه نشدم. بلکه حریت پر تر و قوی تر هم هست.
متنها باید قید زده شود. همان طور که آزاد اندیشی را به حریت در مقام تفکر و اندیشه تعریف کردیم. اگر مطلق بیاید مانع اغیار نیست.»

آداب اندیشیدن در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت170
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی_2
#آداب_اندیشیدن

از امام صادق (ع) روایت است که امیرالمؤمنین (ع) بسیاری از مواقع می‌فرمودند:

«نَبِّهْ‏ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ»

«دل خود را به اندیشه کردن آگاه کن و پهلوی خود را از شب دور کن و نسبت به خدای خود تقوا داشته باش»

وجود مقدس و نورانی امیرالامومنین علیه السلام یک توصیه دائمی داشته اند که ابتدا به تفکر دعوت می کردند تفکری که انسان را متنبه کند تفکری که انسان را بیدار کند
یعنی یکی از ویژگی های تفکر همین است که تنبه بیاورد
اگر تفکر ما ما را روشن نکرد یعنی تفکر صحیح شکل نگرفته
مگر می شود انسان تفکر کند و بفهمد که فانی است بفهمد که حقی وجود دارد و همه حق است و جز او چیزی نیست بعد خلاف آن را بیان کند یا تبیین کند انسان اگر فکر کند آیات الهی را می بیند بعد متنبه‌می‌شود
لذا خداوند در سوره مبارکه ق می فرمایید :
«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»
یعنی کسی که قلبی دارد و این قلب را فاسد نکرده درتفکر و مطالعه قرآن نشانه است.  لذا جایگاه قلب هم در اندیشیدن مشخص می شود کسی که قلبش را گناه سیاه کرده نمی تواند درست فکر کند محفل تفکر قلب است که باید پاکیزه باشد
باید این ظرف تفکر را پاکیزه کرد تا مظروف هم درآن پاکیزه بماند

در ادامه روایت حضرت به نماز شب و تقوای الهی اشاره می کنند که برای تعالی انسان و سلوک انسان نیاز است و در ادامه تفکر باید به آن پرداخته شود. اندیشیدن هم راه است و هم مقصد (باتوجه با روایت من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر. در یادداشت شماره #167)

یکی دیگر از ویژگی ها و آداب تفکر صحیح تداوم بر تفکر است

امام صادق علیه السلام می فرمایند: :
«أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ‏ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
«برترین عبادات تداوم تفکر در خداوند و قدرت اوست»
یعنی تفکر  عالی ترین نوع عبادت و بندگی است اگر همراه با تداوم باشد اگر با موضوع باری تعالی و قدرت او باشد
پس ویژگی دیگر تفکر صحیح تداوم است و اینکه به چه بیاندیشیم یعنی سنت قلیل یدوم در تفکر هم جاری است .

در این جا تذکری لازم است بیان شود وآن موضوعات ممنوعه برای تفکر است
خداوند متعالی به عنوان خالق انسان به او اجازه تفکر در موضوعاتی را نداده
از جمله:
«مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ كَیفَ‏ هُوَ هَلَكَ‏»
کسی که درباره کیفیت خلق خدا تفکر کند هلاک می شود.
واین همان علتی است که خیلی از اندشمندان و فیزیکدانان عالم را ملحد و هلاک کرد چون به دنبال این موضوع برای تفکر بودند
مفسده بعدی تحیر است
امام باقر علیه السلام می فرمایند: تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِی اللَّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیراً
از آفریده‌های خداوند سخن گویید و از ذات خدا سخن نگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه‌ سرگردانی بیشتر گوینده است.

در اینجا مشخص می شود آزاداندیشی قیودی دارد آزاداندیشی یله و رها اندیشی نیست اگر مطلق بیاندیشی شاید به وادی هلاکت و تحیر وارد شد لذا متوجه می شویم آزاداندیشی یک حدودی دارد واین راهم بدانیم این حدود برای سلامت و نجات انسان است

آزاداندیشی در تمام حوزه های شناختی نیست

آزاداندیشی، تنها در موطن «اندیشیدن» است؛

ما اگر بخواهیم در تمام حوزه های شناختی، نبض آزادی را بگیریم؛ به آن نمی‌گوییم «آزاداندیشی»؛ آزاداندیشی اصطلاحی است که تنها در حوزه‌ی اندیشیدن و تفکر است؛ وقتی که نبض آزادی را در حوزه‌ی اندیشیدن، بگیریم، اینجا در حال بررسی آزاداندیشی هستیم؛ اگر در دیگر حوزه‌های شناختی هم بخواهیم آزاده بودن را بررسی کنیم مانعی نیست، ولی به آن دیگر آزاداندیشی گفته نمی‌شود.

اساسا آزادی که در تمام حوزه‌های شناخت می‌توان جریان داد و بررسی کرد، این آزادی اساسا ضامن شناخت صحیح و منطقی  است؛ امّا در آزاداندیشی، گفته شد هنگامی که قرار است نبض آزادی در مقام اندیشیدن گرفته شود، پیشفرض منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن است؛ البته این غیر است رسیدن به نتیجه درست است، باید بررسی شود که الزاما منطقی اندیشیدن و درست اندیشیدن، نتیجه درست و حقی دارد یا نه؛ ما اندیشه را پیشفرض می‌گیریم و مهارت و استقامت اندیشیدن را از آزاداندیشی خارج می‌کنیم؛ در واقع سوال این است که هنگامی که به درستی و منطقی با رعایت مهارت‌های اندیشیدن و همچنین داشتن استقامت در اندیشیدن و حتی اخلاق باور، هنگامی که همه‌ی این‌ها رعایت شد، وقتی به این اندیشیدن، آزادی می‌دهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟

و می‌توان سوال را جلو‌تر و یا به تعبیری عقب‌تر برد؛ اینکه اساسا خود همین اندیشیدن فوق الذکر، آزاد نیست؟ این اندیشیدن نیاز به آزادی ندارد و آزادی اگر قید توضیحی نباشد، نهایتا قید تاکیدی است.

 

و همچنین است هنگامی که به ساحت‌ها‌ی ادراک قلبی وارد می‌شویم؛ شما اگر اجازه‌ دادید که «اصطلاح» آزاداندیشی بر تمام ساحت‌های شناخت اطلاق شود، دیگر نباید آن را از ساحت ادراکات قلبی منع کنید.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2

?تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 2?

?در یادداشت گذشته بیان شد که یک تعریف محتمل از آزاداندیشی این است که بگوییم: آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق.

?اشکالی به این تعریف، به ذهن می رسد این است که بناء بر این تعریف، همه انسانها آزاداندیش هستند زیرا همه انسانها وقتی حقی را میفهمد، تصدیق می کنند. چراکه انسان ذاتا اینگونه است. یعنی نوع خلقت او اینگونه است و در تصدیق یک گزاره و معرفت حق، اختیاری ندارد تا بتواند آن را تصدیق نکند. بنابراین طبق این تعریف باید بگوییم انسان چه کوچک و چه بزرگ، ذاتا آزاداندیش است درحالیکه نگاه اولیه به آزاداندیشی این است که بسیاری از انسانها دارای این صفت یا رفتار نیستند.
?البته شاید پاسخی به این اشکال شود که این کلام خلاف وجدان است زیرا بسیاری از انسانها را می بینیم که سخن حقی را که می شوند یا تکذیب می کنند، بخاطر منافع یا امیالشان، خلاف آن چیزی که میفهمند عمل می کنند. این یعنی آن شخص سخن حق را تصدیق نکرده است.
?اما به نظر این پاسخ صحیح نیست؛ همه این موارد یا بخاطر عدم حق پذیری قلبی اوست که موجب شده دستگاه شناختش مختل شود و یا بخاطر عدم وجود لوازم تحقق اندیشه است که اساسا اندیشه در او حاصل نمی شود و یا عدم تصدیقش صرفا در مقام عمل و بیان است نه اینکه عقلش هم تصدیق نکرده است و او اساسا آزاداندیش نباشد.

?لذا به نظر می رسد، باید بر اساس یک ملاک و غرضی، بعضی دیگر از قیود را وارد تعریف کنیم. باید ببینیم، غرض ما از بحث آزاداندیشی چه بود؟ در لسان اندیشمندان و نخبگان، اصطلاح آزاداندیشی به چه معنایی بکار می رود که بعضی از مردم، دارای آن صفت نیستند. باید بررسی کنیم که در این کاربرد، چه انسانهایی آزاداندیش نیستند؟ البته شاید به این نتیجه برسیم که اساسا اصطلاح مستقری در میان اندیشمندان و مردم وجود ندارد؛ اتفاقی که امروزه بخاطر تأثیر و تأثر فرهنگ ها و دانش ها بر یکدیگر، بر سر خیلی از مفاهیم و واژه ها آمده است. امروزه بسیاری از مفاهیم حتی بسیط ترین مفاهیم مثل آزادی و عدالت و ظلم و… ، یا اصطلاح مستقری ندارند یا دچار اشتراک لفظی پیچیده ای هستند.
در این صورت باید به خوبی در این قیود، تأمل کرد و ببینیم کدام یک از قیود، سهم بیشتری در تحقق آزاداندیشی دارند؟ و بر این اساس، اصطلاحی را جعل کنیم. (هرچند جعل اصطلاح نیز خودش ملاحظاتی دارد که بیان آن در این مقال نمی گنجد)
البته شاید بتوان گفت که قیودی که از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است، به نظر قطعا از تعریف و ماهیت آزاداندیشی خارج است. اما در قیود دیگر باید تأمل کرد.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 99

آزاد اندیشی وسیله است نه هدف

اگر آزاد اندیشی را طوری تعریف کنیم که حتی خود اندیشیدن را قید و مانعی برای آزاد بودنش بدانیم دچار اشتباه شده ایم
چون قرار بود با آزاد اندیشی به حقیقت برسیم نه اینکه آزادی اندیشه به هر شیوه ای هدف باشد
خیلی از پیشرفتهای بشر را ما مدیون کسانی هستیم که چارچوبها و اصول ذهنی برای فکر کردن و جوابگویی به مسائل داشتند و دیگرانی در همین چارچوب ذهنی فکر کردند و ادامه دادند تا ثمرات علمی قابل ملاحظه است پس اینکه به هر نحوی بی قیدی شاید آزادی باشد ولی پیشرفتی حاصل نمی آمد.
پس اگر آزاد اندیش سالها زحمت بکشد از تفکرات و تجربیات خود به ثمره ای هم برسد در مقایسه با اینکه اگر از تجربیات  دیگران استفاده می نمود شاید زودتر به حقیقت می رسید،این مقایسه نشان دهنده این مطلب است که آزاد اندیشی از هدفهای میانی است نه هدف غایی.
اگر نسبت اندیشه دیگران با حق معلوم باشد،صرف این اطمینان مجوزی است که اندیشمند را در تبعیت از فکر دیگران سوق دهد که در مسیر حقیقت باشد و زودتر به حق برسد

آزاداندیشان خطرناک ترین افراد در نبرد تمدنی

اندیشیدن در عالم اثبات ذیل فرهنگ و ذیل تمدن رقم میخورد.

هرکدام از این سخت افزار های اجتماعی (فرهنگ و تمدن) سیطره ای بر اندیشیدن دارند که به صورت طبیعی فرد نمیتواند آزاد از این سیطره بیاندیشد لذا آزاداندیشی در اینجا یعنی رهایی از اثر پذیری سیطره فرهنگ و تمدن که هرچه قدرت ذهنی فرد بالاتر باشد تا اینکه خود را از این سیطره آزاد کرده و منطقی بیاندیشد و به حقیقت نیز دست یابد او آزاداندیش تر است.

 

در یادداشتی دیگر توضیح داده خواهد شد که چرا اینگونه افراد برای تمدنهای رقیب خطرآفرین خواهند بود.

تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1

?تلاشی برای ماهیت کاوی آزاداندیشی 1?

سوال این است که انسان آزاداندیش کیست و طبع آزاداندیشی چیست؟
? برای پاسخ به این سوال، باید متعرض تمام مفاهیمی که با آزاداندیشی نسبت دارند بشویم و بگوییم نسبت آنها با آزاداندیشی چیست؟ آیا این مفاهیم، از قیودات و مقومات تعریف آزاداندشی است یا نسبت دیگری با آزاداندیشی دارند؟

? به نظر می رسد، این مفاهیم و قیود با آزاداندیشی مرتبط هستند.
1- حق پذیری و حریت قلبی (عدم اسارت قلب نسبت به غیر حق)
2- حق پذیری و تصدیق عقلی (عدم اسارت عقل نسبت به غیر حق)
3- استفاده از قوه عاقله نه واهمه
4- لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تفکر
5- تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تفکر
6- طرفدار اندیشه بودن
7- اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان
8- خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود
در اینکه کدام یک از این مفاهیم و قیود در ماهیت آزاداندیشی است، محل شک و تأمل است.

? یک تعریف این است که بگوییم: «آزاداندیشی یعنی دستگاه شناخت انسان در قید و بند چیزی غیر از حق نباشد. به تعبیر دیگر آزاداندیشی یعنی تصدیق حق بدون تأثر از امری غیر از حق».

✅در این تعریف، فقط قید دوم از مقومات و قیود تعریف شمرده شده است و دیگر قیود، از مفاهیم مرتبط با آزاداندیشی است نه خود آزاداندیشی.

?بعضی از قیود، از اسباب و علل تحقق آزاداندیشی هستند مثل حق پذیری و حریت قلبی؛ اگر کسی حریت قلبی نداشته باشد، این موجب می شود عقلش هم اسیر شود، دستگاه شناختش مختل شود و لذا نتواند آزادانه بیاندیشد و درنتیجه عقلش، حق را تکذیب می کند. البته عدم حریت قلبی، گاهی جلوی آزاداندیشی و فهم حق را نمی گیرد بلکه موجب مخالفت عملی با حق می شود نه عقلش حق را تکذیب کند.

?بعضی دیگر، از لوازم تحقق و صدق اندیشه هستند؛ یعنی آن قیود، باید باشند تا اندیشه و معرفت حاصل شود.
1. استفاده از قوه عاقله نه واهمه و خیال.
2. لزوم پیروی اندیشه از منطق و قواعد تحصیل معرفت.
3. تحصیل آگاهی و اطلاعات مورد نیاز تحصیل معرفت.
4. خودباوری نسبت به ذهن و اندیشه خود؛ کسی که خودباوری ندارد، اساسا برای خودش این حق و ارزش را قائل نیست تا بیاندیشد و نتایج حاصل از اندیشه خودش را تصدیق کند.

?و بعضی دیگر از قیود، از نتایج و ویژگی های شخص دارای صفت آزاداندیشی است:
1. طرفدار اندیشه بودن
2. اهمیت به ذخیره دانایی و علوم تولید شده توسط گذشتگان.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 98

بازخورد به تعریف برادر انصاری از آزاداندیشی

در تعریف برادر محمد انصاری از آزاداندیشی اینگونه بیان شده است:

«آزاداندیشی معنای مصدری دارد و همان آزاد اندیشیدن است. یعنی شخص آزاداندیش کسی است که بتواند آزادانه بیندیشد. یعنی بتواند بدون تعصب و جمود و وابستگی نسبت به شخص یا جریان یا نحله ای فکری یا هر چیزی که میتواند فکر را به اسارت در بیاورد، به صورت مستدل و منطقی بیندیشد.»

چند نکته در مورد این تعریف به نظر می رسید:
1- در آزاداندیشی به نظر می رسد نوعی استمرار نهفته است، لذا به فردی که فقط یکبار توانسته آزادانه بیاندیشد آزاداندیشی نمی گویند، لکن در آزاداندیشیدن این استمرار وجود ندارد.

2-بدون تعصب و جمود و وابستگی اندیشیدن، ویژگی هایی ست که در کنترل و اختیار شخص است. لکن برخی اسارت ها است که به صورت ناخواسته و بدون اختیار اتفاق می افتد و فرد در حالی که التفات ندارد متاثر از چیزی است. لکن در تعریف به این نوع از اسارت اشاره نشده است.

3- ویژگی های مستدل و منطقی جز تعریف آزاداندیشی شمرده شده اند. لذا طبق این تعریف نمی توان به فردی که بدون تاثر از دیگران و به صورت آزادانه و برای کشف حقیقت می اندیشد لکن از قواعد منطقی بی خبر است و برخی را رعایت نمیکند، آزاداندیش گفت. در حالی که این فرد دارد آزادانه می اندیشد و فقط اندیشه اش ممکن است نازیبا باشد و یا اینکه دچار اشتباهاتی بشود.

.

تعریف آزاداندیشی

#تعریف_آزاداندیشی
#محمد_حسین_خانی

…..
آزاداندیشی یک ویژگی فطری و ذاتی است که با رعایت آداب و به هدف فهم حقیقت انجام می شود . در این روند باید از عوامل داخلی و خارجی که منجر به فهم اشتباه و شناخت حقیقت شود پرهیز کرد. آزاداندیشی راه نیست و هدف است زیرا حق جویی هدف بشر است .

آزاداندیش؛ هدایت شده‌ توسط خدا

در قرآن کریم، سوره‌ی مبارک زمر آیه ۱۷ و ۱۸ این چنین آمده است؛

وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ
الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ

و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندانند.

این آیات و اساسا کل سوره‌ی زمر برای تامل در موضوع «آزاداندیشی» بسیار مناسب است و نکات زیادی می‌توان از آن دریافت کرد و شاید بتوان به تعبیر یکی از عزیزان سوره‌ی زمر را سوره‌ی آزاداندیشی نامید.

یکی از نکاتی که این آیات بیان میکند‌ در خصوص هدایت «آزاداندیش» است؛ این آیات می‌گوید خدا آزاداندیش را هدایت می‌کند.
اینجا نکته‌ای دیگر هم قابل تامل است؛ اینکه آیا می‌توان کشف انّی هم داشت؛ اینکه اگر کسی هدایت نشد، آزاداندیش نبوده است؟
و همچنین یک معنای دیگر هم اینکه آن کس که هدایت شده است؛ آزاداندیش بوده است؛ البته در صورتی که انحصار هدایت در آزاداندیشی باشد.

تعریف من از آزاداندیشی در شش پرده

پرده اول : هر مفهومی حد دارد ! حتی بی حدی !
هر چیزی فارغ از اینکه مجرد باشدیا مادی، حقیقی باشد یا اعتباری، ذهنی باشد یا عینی، برای اینکه همان چیز باشد، ناچار از این است که چیزهای دیگری نباشد و فقط همین چیزی باشد که هست. به این حالت تعین، بودن، بودگی یا ماهیت میگوییم.
به عنوان مثال میتوانیم انگشت خود را وسط یک مداد بگذاریم و آرام آرام انگشت را به سمت نوک مداد جابجا کنیم، به یک نقطه میرسیم که دیگر انگشت ما روی مداد نیست و روی میز قرار گرفته. اگر بخواهیم بگوییم اینجا هنوز مداد است، دیگر هستی و تعین مداد را زیر سوال برده ایم ! پس مداد برای مداد بودن، ناچار است از اینکه میز نباشد.
مفاهیم اعتباری نیز همینگونه به نظر میرسند. ما ذهن خود را میتوانیم روی مصادیق شجاعت حرکت بدهیم، مطمئنا به جای میرسیم که دیگر مصداق شجاعت نیست. یا تهور است و یا جبن ! پس مفاهیم اعتباری هم برای حفظ تعین و معنای خودشان مجبورند که یکسری مفاهیم دیگر نباشند !
این مسئله بر مفهومی مثل آزادی هم باید صادق باشد.آزادی اگرچه معنای باز و رهایی دارد اما بالاخره یک جایی باید باشد که بتوانیم آن را غیر آزادی بدانیم، تا بدینوسیله آزادی تعین و معنای خاص خودش را پیدا کند و بشود درباره آن سخن گفت !
حتی مفهوم بینهایت بودن را اگر بخواهیم اینگونه مورد بررسی قرار بدهیم، باز هم یک نقطه هایی هست که ویژگی بی نهایت بودن بر او صدق نمیکند. و همین نقاط هستند که مفهوم بی نهایت بودن را تعین و هویت میبخشند.
از همین باب است که منطقیون تعریف صائب از یک موجود را ، حدّ آن موجود می نامند.

پرده دوم : آزادی ، اندیشه
آزادی مفهومی است که حدش بی حدی است. یعنی هرجایی که حرف از قید و محدودیت و جلوگیری به میان بیاید، آنجا همان حد و مرز آزادی است. این همان معنای صراح و ساده آزادی است که معمولا مورد استقبال محافل لیبرال و … قرار میگیرد.
اما باید به این نکته توجه داشت که آزادی به تنهایی هیچ معنایی ندارد و همیشه باید به مفهوم دیگری اضافه شود.
به نظر نگارنده، آزادی به هر قیدی که اضافه شود، به نوعی توسط همان قید میخورد !
آزادی فردی، آزادی اجتماعی نیست. آزادی بیان، آزادی فعالیت سیاسی به هر نحوی نیست. آزادی پوشش، آزادی رفتارهای مجرمانه نیست و هزاران مثال دیگری که در این باب میتوان زد.

اندیشه را نیز در اینجا به معنای پویشی فکری برای دست یافتن به حقیقت ( اعم از عملی و نظری ) معنا میکنیم.

پرده سوم : آزادی اندیشه
“آزادی اندیشه” صفتی برای اندیشه است.
اندیشه ای که ویژگی آزادی را داشته باشد ، پویشی فکری برای رسیدن به حقیقت است( اندیشه) که در این مسیر هیچ قیدی را قبول نمیکند.( آزادی )
“اندیشه آزاد” نیز عبارت از حاصل آن اتصاف میباشد و همان بار معنایی را تحمل میکند.

پرده چهارم : آزاداندیشی
به نظر میرسد آزاداندیشی متفاوت از اندیشه آزاد یا آزادی اندیشه باشد.
اینجا آزادی با همان معنای رهایی و بی قیدی، قید خورده است به مضاف خودش، یعنی اندیشه !
اندیشه هم که به معنای پویشی فکری برای دستیابی به حقیقت (عملی یا نظری ) بود.

با توجه به همه مقدمات مطرح شده، نگارنده آزاداندیشه را به معنای زیر میداند :
رهایی، آزادی و بی قیدی انسان ( آزادی ) + قید اندیشه، یعنی در جستجوی حقیقت ( عملی یا نظری ) بودن
نزدیک ترین اصطلاح در مفاهیم قرآنی به آزاداندیشی به این معنا ، واژه حنیف است ! به معنای کسی که به دنبال حقیقت است و به جز حقیقت از همه چیز آزاد است.
متضاد حنیف هم میشود کافر ! یعنی کسی که به دنبال حقیقت نیست و آن را میپوشاند. این هم به آن معنا نیست که او آزاد است حتی از حقیقت ! آزادی از حقیقت یعنی در بند غیر حقیقت افتادن ! یعنی رقیت وهم !

پرده پنجم : لا اله الا الله
اله کسی است که انسان واله و شیدای اوست. به طوری که اختیار خود را در مدار اختیار او قرار میدهد. خواست او را بر خودش مقدم میکند. بنده او میشود و افعال و احوال و اندیشه اش در مسیر او تعریف میشود.
آزادی و رهایی مطلق قطعا با پدیده ای به نام اله سازگاری ندارد. معنا ندارد که من آزاد باشم و در عین حال موجود دیگری به عنوان اله برای خودم در نظر بگیرم و ذهن و فعل و روح خود را در اختیار او قرار بدهم.
لا اله دقیقا به همین معناست. لا اله یعنی ازادی مطلق !

الله تبارک و تعالی همان حقیقت همه عالم است. همان ذات واجب الوجودی واقعی است که قابلیت نفی ندارد. ( ر.ک برهان صدیقین علامه )
همان است که بلحاظ وجودی و همچنین بر اساس آیه نفخت فیه من روحی با انسان سنخیت دارد و اله غریبه نیست !
الا الله یعنی الا کمال حقیقت یعنی خداوند متعال !
اینکه آزادی مطلق انسان به جستجوی حقیقت قید بخورد ( فارغ از اینکه چقدر به حقیقت نزدیک شود یا برسد ) معنایش آزاداندیشی است !

پرده ششم : نفی عبودیت غیر خدا
با این تفصیلات آزاداندیشی مساوی با نفی عبودیت غیر خدا خواهد بود.
این نفی میتواند جلوه های متعددی در ساحات متعدد زندگی بشری پیدا کند که در مقاله شریفه روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، به خوبی مورد اشاره قرار گرفته است.
حالا اگر برای نفی عبودیت و بند اسارت نظامات اقتصادی بشری ، به جستجوی نظام الهی در اقتصاد حرکت کنیم، مصداق آزاداندیشی خواهیم بود. اگر برای نفی حاکمیت غیر حق و برای آزادی انسان ها از آن، سلاح به دست بگیریم و ده ها نفر از لشکر باطل را به قتل برسانیم هم مصداق ازاداندیشی خواهیم بود.
همانطور که در یادداشت “آزاداندیشی به منزله کیف نفسانی” مورد اشاره قرار گرفته آزاداندیشی نه یک فعل، بلکه یک حال است که در بسیاری از افعال میتوان بروز آن را مشاهده نمود.

شادی روح سالک طریق توحید، مرحوم سید مصطفی مدرس صلوات

انقلاب فرهنگی انقلاب اسلامی

 

انقلاب اسلامی از ابتدای نهضت تا آن روزی که ارتش برای بیعت با امام حاضر شد؛ تماما با ابزارهای فرهنگی راه خود را پیش برد. کوران حوادث هیچ گاه انقلاب وانقلابیون را مضطرب و خشمگین نکرد؛ تا جواب خون را با خون دهد. امام با شعار آن که گوشت و پوست قدرت بیشتری از توپ و تانک دارد مسیر انقلاب را باز کرد. امام سلاح و مبارزه مسلح را در تنافی با حضور مردم می دانست. سلاح در نگاه امام ابتدا ذهن مردم را هدف می‌گیرد بعد به سراغ شاهنشاه می رود.

 

مبارزه در نگاه انقلاب اسلامی یک سنت و نتیجه جدال های دیالکتیک نیست. تا با استضعاف ناس قیام بر علیه فرعونیان کند، تا طبقه ای بر طبقه دیگر چیره شود و آن طبقه فائق نیز در طول تاریخ مغلوب طبقه دیگر شود. مبارزه در نگاه اسلامی با اراده انسانی آغاز می‌شود.این اراده ثمره سال ها گفتمان سازی از دل تبیین گری های مداوم و مستمر است.

 

تبیین گری راهبرد مبارزاتی اسلامی است و در شرایطی که امکان جهاد نیست تنها راه کار مبارزاتی است. تبیین‌گری در ابتدا ساخت ذهنی مردم را هدف گرفت و در قدم بعد به دنبال تحول ساخت اجتماعی است. تبیین گری تا به آن جا پیش می رود که در شعار و کلمه مردم را به اتحاد می رساند و این اتحاد رمز پیروزی انقلاب است.

 

حریت و آزادی

در یادداشت قبل عرض شد که باید از دل تراث اسلامی برای مفاهیم واژه انتخاب کنیم تا هم بتوانیم منظور خود را بهتر معرفی کنیم و هم بتوانیم از تمامی دارایی تراث برای پشتیبانی و تعمیق این مفاهیم استفاده کنیم.
به نظر می رسد برای مفهوم آزادی در فضای فکری اسلامی، یعنی آنچه اسلام از آزادی اراده کرده و می پسندد و درست می داند، می توان از تراث اسلامی واژه حریت را برگزید.
حر کسی است که میخواهد همه مزاحم ها را کنار بزند و به حقیقت برسد. عبد حقیقت است. لذا میخواهد به خداوند متعال برسد و او را بندگی کند. حریت یعنی عبودیت و حقیقت گرایی. حریت یعنی کنار زدن هرچیز مزاحم که مانع رسیدن به حقیقت است و ایستادگی در برابر آنها.
لذا حریت آزاد بودنی است که اتصال تنگانگی با عبودیت و حقیقت گرایی دارد.
آزاداندیشی نیز به عنوان مفهومی ذیل انواع آزادی اتصال تنگاتنگی با حریت دارد. حریت در فضای فکر و اندیشه، آزاداندیشی است و به فردی که در فضای تفکر حر است، آزاداندیش می گویند.