نصیریِ «اسلام و تجدد» و تجدد امروز؛ نقدی به ایده اصلاحی مهدی نصیری

آنچه که قلم مهدی نصیری را گستاخ کرده و میتواند زبانش را به شعله های لجاجت و درازا باز کند و هر نامسئله ای را به بهانه مشکل معیشتی حواله یک ولایت فقیه کند، یک چیز بیشتر نیست و آن مکتب دیکتاتوری و استکباری غرب با سوار شدن بر انگاره های ذهنی مردم است.

مهدی نصیری مدتهاست متوجه شده مقالات «اسلام و تجدد» دیگر پاسخ گوی ذهن مردم ایران نیست و سعی کرده فضای التقاطی همان زمان را به ذهن اجتماعی ایران نزدیک کند.

مهدی نصیری مدتهاست به خودآگاهی رسیده و متوجه شده تفسیرهای «فردیدی» مبارزه ای از پیش سوخته بوده و بی تردید پاسخ مکتب امام با فردید بسیار متفاوت است، در تحلیل دقیق و حسن نظرش به مکتب امام همین بس که او توانست بالاخره از فردید عبور کند و بالاخره متوجه شد مکتب روح الله فاصله ای از زمین تا آسمان با فردید دارد. نصیری در اسلام و تجدد بعد از آنکه به تفصیل حرف از ضدیت با مدرنیته می زند نهایتا می گوید:

«نهضت و حرکت کنونی ما باید مبتنی بر دو رکن مهم باشد: 1- اصلاح وضع موجود درحد توان و متناسب با ظرفیت واقعی 2- آگاهی دادن به جامعه خود و دیگر جوامع، نسبت به وضع فلک زده و ظلمانی عصر کنونی و آماده شدن برای حادثه عظیم ظهور آخرین معصوم و ذخیره الهی(عج) که بشریت را از رنج بی عدالتی و فقر معنوی و مادی نجات داده و آرزوی همه انبیا و اولیای الهی را برای تحقق مدینه فاضله صالحان، جامعه عینیت بخشد.»

خیلی واضح است که نصیری در این پاراگراف حرف خود را بی پرده می زند و آن عبور از غرب نیست بلکه حفظ تحقیر و استخفاف است و توهم برداشته که می توان در دل این استخفاف به مردم و جوامع دیگر از فضاحت های تمدن غرب حرف زد. منطقی که به هیچ عنوان امام رضوان الله علیه زیر بار آن نمی رود بلکه امام اولا بر مردم سالاری می ایستد و قائل است تا مردم را از زیر یوغ این استکبار خارج نکنی امکان تقابل و عبور وجود نداشته و این نیز در گرو سالاریت او ذیل توحید است.

لذاست که نصیری از همان دوران کیهانش هر چه در ذهن می پروراند شکل دادن یک دیکتاتوری برخاسته از نگاه پست مدرنیسم بود که برای رهایی از یک تمدن، انتی تز خودش میشد. فردید نیز وقتی مبارزه را از اومانیست شروع می کند نباید توقع داشته باشد تقابلش با غرب تمدنی بهتر از او رقم بزند چه بسا افتضاحی از قبل بیشتر بالا بیاورد.

اما باید توجه کرد انقلاب اسلامی یکبار توانسته بود نگاه های شرقی کمونیستی را کنار بزند و بدون آنکه با عدالت خواهی کور حرکت کند توانسته است حرف نوی خود را با بشریت مطرح کند و بگوید انسان واقعی و کامل را می خواهد و این انسان کامل در مکتب امام جایگاهی خلیفه اللهی دارد و سالاریت با اوست. مکتب امام دل را به خدا می دهد و ذیل این مسیر، از جامعه ای که انسان متعالی برایش ارزش است دست نمی کشد و تز اصلاحی او حرکت برای ساخت چنین جامعه ای است نه «اصلاح وضع موجود متناسب با ظرفیت واقعی» که چیزی جز حفظ حقارت نیست.

مهدی نصیری وقتی میخواهد دم از مشکلات معیشتی بزند و مسائل امروز ایران را ببیند چون تنها عبور از غرب را فردید میداند و آن تئوری را با دقت تمام مردود کرده،  راهی به جز استعمار و مدرنیته نمی بیند و فحاشی به مردم سالاری و انسان کامل را شروع میکند.

اتفاقا چهره واقعی مبارزه با تمدن غرب ذیل مکتب فکری غرب همین است و تمرکز بر این قلم، روشن کردن چهره واقعی یک انسان تمدن غربی است که اساسا در دل استعمار به دنبال حذف مردم سالاری و بالاآوردن وحشیانه ترین نوع دیکتاتوری است و سالیان سال است که بشر امروز از این اومانیستی کثیف عبور کرده و نصیری هنوز در دل این تاریخ سوخته مانده است.

بهترین راه حل برای توبه مهدی نصیری دیدار با فوکویاما است آنجا که از پایان تاریخش عبور میکند و به هویت می رسد.

شاید متوجه گردد که راه حل مکتب امام است آنجا که همه چیز را با همین مردم مستضعف دنبال کنیم همان طور که چهل سال مبارزه را با مردم پیش بردیم نه با دولتها و سیاست گذاری ها.

آزادی خواهی مفهومی مساوق و روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

در بخشی از یادداشت قبلی ادعا شد که آزادی خواهی انسان یک خواسته ی فطری و برخواسته و ظهور و تجلّی حقیقت وجودِ ربطی انسان است. در این یادداشت در مقام توضیج چرایی این ادعا هستیم با این توضیح که:

مفهوم آزادی در همه ی عرصه ها از جمله در وادی اندیشه، مساوق با مفهوم سعادت است.

و آن احساسی که در بشر با تصور یا درست تر بگویم شهود قلبیِ لذت رهاییِ آزادی و مطلق بودن، ایجاد میشود دقیقا همان است که با تصورِ مفهوم سعادت در انسان بوجود می آید.

با توجه به این مساوقت، آزادی خواهی انسان روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

با این مقدمه برای یک وجود فقری و ربطی که وجودش عین الربط به خداوند است همانطور که سعادتش روبسوی محبوب و مربوطٌ إلیه داشتن و وصال به او است مفاهیم مساوقِ سعادت از جمله آزادی هم در همین مسیر محقق میشود.

بنابراین آزادی انسان بدون طیّ خطّ بندگی، عین إسارت اوست. و بندگی خداوند و شریعت الهی همان جریان و ترجمه ی سعادت و آزادی  انسان در عرصه های مختلف است. مخصوصا وقتی شریعت را ترجمه ی تکوین و حقیقت عالم و ترجمه ی ربط میان وجود ربطی و مربوطٌ إلیه بدانیم.

و هر گونه آزادی که بیرون از شریعت مداری و بندگی الهی معنا شود خط اسارتِ شیطان و هوای نفس را دنبال میکند مثل آزادی زن از خانواده که بردگی زن برای جریان سرمایه دار را دنبال میکند. آزاد اندیشی هم از این قاعده مستثنی نیست.

با این تبیین باید همه ی لذتِ آزادی و سعادت، در بندگی خداوند حاصل شود و اگر اینگونه نیست نشان از حاصل نشدنِ این ارتباط، بدلیل إسارتِ شیطان و هواهای نفسانی است.

به هر میزان که از عبودیت الهی و ارتباط با خالق خویش دور افتاده باشیم از درک لذت آزادی محرومیم چون به بودن و ماندن در زندان شیطان رضایت داده ایم.

حفاظت شده: مطلق آزادی فقط در انسان کامل محقق می شود

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: