از گردنه‌های بحث آزاداندیشی؛ رابطه آن با ولایت فقیه

یکی از گردنه‌های بحث «آزاداندیشی» رابطه آن با ولایت است؛ از اساس ذیل ولایت فقیه چگونه می‌توان آزاداندیشی داشت و چگونه جایی که دم از ولایت و ولایت مداری میزنیم، می‌توان از آزاداندیشی سخن به میان آورد؟ و در نگاه اولیه همانند رابطه باور و آزاداندیشی، به نظر می‌رسد رابطه آزاداندیشی با ولایت نیز پارادوکسیکال است؛ به تعبیری آزاداندیشی اسلامی اگر پارادوکسیکال است به تبع آن آزاداندیشی در کنار پذیرش ولایت فقیه چند برابر پارادوکسیکال است؛

امّا گذر از این گردنه سخت و شاید خطرناک، با فهم درست ولایت ممکن است؛ لذا مباحثی ولایت باید حل شود و تفسیر شود که چه نوع از ولایت مدنظر است و اساسا ولایت را چگونه می‌فهمیم تا بعد از آن بررسی شود که آزاداندیشی در کنار پذیرش ولایت فقیه چه معنایی می‌تواند داشته باشد و اساسا امکان دارد یا نه.

همچنین با گذر از این گردنه، بحث رابطه ولایت فقیه با مردم‌سالاری به عنوان یک بروز آزاداندیشی نیز حل خواهد شد؛ و شاید بتوان به این نتیجه رسید که همانگونه باور‌های توحیدی ما مؤکِد آزاداندیشی است و نه تنها ممانعت از آزاداندیشی نمی‌کند بلکه توصیه و حتی تکلیف به آن نیز می‌کند؛ «ولایت فقیه‌»ی که تصویر می‌کنیم نیز اینگونه است و توصیه و تشویق به آزاداندیشی و تکلیف به آن می‌کند.

یکی از عناصری که در ولایت فقیه و اساسا در رهبری نقش کلیدی و پررنگی دارد و شاید بتوان گفت از لوازم آن است؛ مقوله‌ی «باهم‌فهمی» است؛ در این مختصر یادداشت فرصت شرح «باهم‌فهمی» فراهم نیست هر چند بضاعت نگارنده نیز ناچیز است ولی از فرصت این یادداشت و حوصله‌ی خواننده خارج است که به این مقوله پرداخته شود؛ ولی همین که عنصر «باهم‌فهمی» را به خوبی در ولایت فقیه جا نمایی کنیم و نقش کلیدی آن در رهبری روشن شود و پس از آن رابطه آن با «آزاداندیشی» حل شود و نشان داده شود که از اساس باهم‌فهمی تعارضی با آزاداندیشی ندارد و شاید هم موکد آن باشد، بحث ارتباط آزاداندیشی با ولایت  فقیه نیز حل خواهد شد؛ ان‌شاء الله به دعای خیر شما توفیق نگاشتن بیشتر در این باب فراهم شود.

آزاداندیشی شاه کلید تحقق مردمی سازی اداره ی کشور

فعالان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زیادی تابحال در بحث مردمی سازی بخش های مختلف اقتصاد و آموزش و سایر بخش های اداره ی کشور تلاش کرده اند اما علارقم همه ی این تلاشها، روند تغییرات به نفع مردمی سازی بسیار کند و ناچیز است.

یکی از فعالان این عرصه در جلسه ای میگفت: من نمیدانم چرا تلاشهایمان بی نتیجه است!

شاید ما در کارمان اخلاص نداریم..

اما شاید منشأ این کندی را بتوان در نقطه ی دیگری جستجو کرد..

و آن اینکه وقتی مردمی مسئول_سالار شدند و چشم انتظار تفکر و تصمیم دولت پشت درهای بسته بودند و به اینکه دولت خدمت گذار تصمیم گیری در همه ی امور مربوط به آنها را در انحصار خود بگیرد تن بدهند و فریادشان بر سر مسئولان بلند نشود و فرهنگ عمومی به گونه ای نباشد که مسئولین خود را ملزم و ناچار بدانند که در هر عرصه ای که بناست تصمیمی بگیرند با مردم گفتگو کنند، ملزم نباشند مسأله را برای مردم تبیین کنند و با نخبگان مردمی حرف بزنند تا در نهایت یا مردم و نخبگان مردمی را با خود همراه کنند و یا خود با نظر مردم همراه شوند، مردمی شدن اداره ی کشور یک آرزوی دست نیافتنی خواهد بود.

شاه کلید مردمی سازی اداره ی کشور، باز شدن ذهن و زبان مردم و بلند شدن صدای مطالبات مردم و به چالش کشیدن مسئولین توسط مردم با مدد فضای آزاداندیشی است.

تاملی در اقتضائات کار تحولی آرمانخواهانه

بسم الله الرحمن الرحیم

دو بیان تامل برانگیز از حضرت آقا امروز در کلاس قرائت شد.

“یک نکته‌ی دیگر این است که تحول لزوماً یک حادثه‌ی دفعی نیست؛ گاهی تحول تدریجاً انجام میگیرد؛ بی‌صبری نباید کرد. اگر چنانچه هدف‌گیری و نشان‌گیری درست انجام گرفته باشد و حرکت به معنای واقعی اتّفاق بیفتد، اگر چنانچه به هدفِ تحول هم دیر برسیم ایرادی ندارد؛ عمده این است که راه را برویم، حرکت را انجام بدهیم، و بی‌صبری نباید کرد؛ اینکه تصوّر کنیم که بایستی حتماً دفعتاً یک کاری انجام بگیرد، نه، این ‌جوری نیست.

یک نکته‌‌ی دیگر این است که تحول را نباید با یک سلسله کارهای سطحی و دم‌دستی اشتباه گرفت. بعضی از کارهای سطحی، که متهوّرانه، عجولانه یک کاری انجام میگیرد؛ اینها تحول نیست؛ گاهی اوقات برای فرونشاندن هوسِ یک کار، این کارها انجام میگیرد که اینها خیلی ارزشی ندارد. تحول، کار عمقی است، کار اساسی است که بایستی اتّفاق بیفتد. سرعت البتّه مهم است لکن سرعت با شتابزدگی فرق دارد.”

به نظر میرسد پیرامون این فرمایشات حضرت آقا دو تامل قابل طرح است: یکی از زاویه عمق معنا و مقصود از تحول و حرکت تحولی است و دیگری از زاویه شناخت عرصه ی اقدام، که چگونه باید اقدام تحولی را طراحی و پیگیری کرد و بر اساس چه چیزهایی میتوان آن را شناسایی و ارزیابی کرد.

یعنی یک بحث ناظر به ساحت مفهومی درک از تحول است و دیگری ناظر به ساحت اجرا است.

در مورد بخش اول اگر چه نکاتی به ذهن میرسد اما مجالی دیگر میطلبد تا تاملاتی پیرامون آن داشته باشیم.
اما در مورد بخش دوم به نظر میرسد یکی از پشتوانه های تحلیلی این زاویه، لزوم شناخت دنیا و اقتضائات دنیا است. گاهی کسانی با داعیه ی اقدام تحولی و حتی شاید بر اثر شناختهایی از برخی مفاهیم و الگوهای مترقی و تحول یافته، شروع به اقداماتی میکنند که این اقدامات اساسا با یک اقدام تحولی سازگار نیست و صرفا رویه ای از آن و یا شبیه به آن را دارد؛ این اتفاق به این خاطر میفتد که چون تصور درستی از قواعد تحقق بخشی به یک مساله در دنیا وجود ندارد گمان میشود که با رفتن و ایستادن در نقطه ی غایی (بر فرض که تصویر از نقطه ی غایی تصویر خوبی بوده باشد) و گذاشتن نام نقطه ی غایی بر روی موقعیت کنونی، موقعیت غایی واقعا پدید آمده است؛ مثل این میماند که شخصی کودکی که هنوز به سختی چهار دست و پا راه میرود را بردارد ببرد در زمین جمن فوتبال بگذارد و لباس فوتبال هم تنش کند و توپی هم جلوی او بگذارد و فکر کند که پسرش را فوتبالیست کرده است.

این مثال در قالب پدیده های عمیق تمدنی و یا مثلا اجتماعی وقتی بازتقریر بشود صورتهایی دارد که ممکن است با برخی صغری کبری های نظری قابل دفاع باشند، اما با روند واقعی یک اقدام تحولی مطابقت نمیکنند، چرا که فهم صیرورت اجتماع و موقعیت کنونی یک جامعه که با حرکت تحلیلی قابل درک میشود کار ساده ای نیست.

در ابتدای انقلاب عده ای به حضرت امام فشار میاوردند که ارتش را تعطیل کنیم و نیروی مسلح اسلامی بزنیم اما حضرت امام با این کار به شدت مخالف بودند و اصلا اجازه ی ان را ندادند، اگر جزئیات این مساله پیگیری شود امکان دارد این مثال از مصادیق همین پدیده ارزیابی شود.

اهداف کدام آزاداندیشی

در اهداف آزاداندیشی،

  1. تولید علم
  2. ایجاد جریان های سودمند اجتماعی
  3. حراست از ایمان
  4. حفظ دستاوردهای انقلاب
  5. تولید گفتمان های متعالی
  6. شناخت شبهه

فهرست شده است. و در مورد هر کدام در جزوه و در جلسه، توضیحاتی ارائه شد.

یک سوالی که می توان به آن پرداخت این است که با کدام تعریف از آزاداندیشی این موارد اهداف آزاداندیشی هستند.

آن چه به نظر می رسد این است که حداقل تعدادی از این موارد، از اهداف خود آزاداندیشی نیستند. بلکه برخی از اهداف مطلق اندیشه و تفکر هستند و برخی نیز از اهداف مواردی نظیر آزادی بیان است.

به نظر یا باید این موارد را از اهداف آزاداندیشی خارج کرد و یا باید این مبحث را قبل از مبحث تعریف آزاداندیشی قرار داد.

 

آزاداندیشی و باور

به نظر می‌رسد هنگامی که چیزی به باور رسید، اگر دوباره به آن فکر کنیم، یعنی در حق آن آزاداندیشی کنیم؛ برای این کار نیاز به شک و تردید است؛ به عبارتی برای بررسی مجدد نیازمند شک است و مادامی که شک بیاید، باور و عقیده باید برود و الّا بررسی آزادانه (آزاداندیشانه) امکان ندارد و دچار تعصب می‌شویم.

سوالی که اینجا هست این است که آیا امکان دارد در عین باورمندی، آزاداندیشی کرد؟ چقدر می‌توان باور را به امانت‌داری تحویل داد و وارد کلوپ آزاداندیشی شد؟ این ممکن است؟

آیا باید برای اندیشیدن حتما شک داشت؟ آیا نمی‌توان متزلزل نبود و با یقین بود ولی باز هم اندیشید و حتی آزاداندیشی کرد؟

آیا آزاداندیشی باید گفتمان عمومی شود؟

حضرت آقا می فرمایند:«آزاداندیشی جایش توی تلویزیون نیست؛ آزاداندیشی جایش توی جلسات تخصصی است. مثلاً فرض کنید در زمینه‌ی فلان مسئله‌ی سیاسی، یک جلسه‌ی تخصصىِ دانشجوئی بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشی. همین جور، بحث سر معارف اسلامی است؛ همین جور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانی است؛ همین جور، بحث سر یک مسئله‌ی علمی است. بنابراین جلسه باید جلسه‌ی تخصصی باشد؛ والّا توی جلسات عمومی و در صدا و سیما دو نفر بیایند بحث کنند، آن کسی که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسی غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّارىِ کار دستش است و میتواند بازیگری کند؛ مثل قضیه‌ی عکس مار و اسم مار. گفت: کدام یکی مار است؟ مردم با اشاره به عکس مار گفتند: معلوم است، مار این است. بنابراین آزاداندیشی در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثی باید باشد؛ در محیطهای عمومی جای آن بحثها و مناظره‌ها نیست.» (بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان1389/05/31)
سؤالی که به نظر بنده می رسد، اگر مد نظر آقا و ما این است که آزاداندیشی و آزادی بیان مختص محیط های تخصصی است و نه محیط عمومی جامعه، آیا باید آزاداندیشی گفتمان عمومی شود؟ بخصوص که معمولا عوام جامعه اولا – همانطور که حضرت آقا فرمودند – توان کافی برای تشخیص حق و باطل در گفتگوهای تخصصی و مناظرات علمی را، ندارند.
دوما بین نظریه و علم به راحتی نمی توانند تفکیک قائل شوند.
سوما مغالطات را در استدلال به خوبی نمی شناسند و کشف نمی کنند.
لذا، اگر آزاداندیشی را گفتمان عمومی کنیم، زمینه برای سوء استفاده و شانتاژ عمومی و بازی های رسانه ای به خوبی فراهم شده و اتفاقا حق طلبی و حق گرایی به شدت در جامعه تحت الشعاع قرار می گیرد.

حفاظت شده: رابطه آزاد اندیشی و ولایت پذیری

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی دعوت به سوی خدا

یکی از اهداف آزاداندیشی دعوت به سوی خدا است؛ این هدف به خصوص زمانی معنا پیدا می‌کند که جوهره آزاداندیشی را حق‌طلبی بدانیم؛ وقتی حق‌طلبی مطرح باشد؛ مگر حقی بالا‌تر از خداوند متعال هست؟ اساسا مگر غیر از خداوند حقی هم هست؟ لذا هنگامی که دعوت به آزاداندیشی می‌کنیم در واقع در حال دعوت به حق و حق‌طلبی هستیم؛ حق‌طلبی شاید در نگاه ابتدایی ادبیاتی فرادینی داشته باشد ولی با نگاه‌های متاملانه‌ شاید بتوان گفت اساسا شریعت -قبل از موقف شناخت- خودش عین حقیقت است؛ این قبل از این است که به عالم انسانی برسیم؛ ماهیت شریعت عین حقیقت است و این پیشفرض شریعت است که عین حقیقت است؛ چون متکی بر مفاسد و مصالح است و جعل آن الهی است، نه انسانی؛ (در معنای شریعت نیازمند تامل‌های بیشتر هستیم)

بنابراین هنگامی که شریعت خودش را حق و حقیقت می‌داند؛ لذا در اینجا نه تنها از آزاداندیشی باز نمی‌دارد بلکه دعوت و حتی می‌توان گفت تکلیف به آزاداندیشی و حق‌طلبی می‌کند؛ و حتی شاید بتوان گفت سخت‌گیری‌هایی هم که شریعت دارد، برای حقیقت‌گرا شدن است؛

لذا می‌توان گفت نه تنها دعوت آزاداندیشی به سمت خدا و شریعت است؛ دعوت شریعت هم به سمت آزاداندشی و حق‌طلبی است؛ و حتی شاید بتوان گفت که علاوه به دعوت به آزاداندیشی، دستور به آزاداندیشی می‌دهد.

آزاداندیشی، ابزار بسط اندیشه حقانی

تاثیر اندیشه بر رفتار
پدیده های فراوانی وجود دارد که نمایانگر تاثیر فعل انسانی بر اندیشه اوست. اما این موارد به حدی نیست که غلبه تاثیر اندیشه در فعل را زیر سوال ببرد. محل جمع اوری همه عواطف انسانی و دریافت های حسی او ، اندیشه اوست و این اندیشه است که برای انسان تولید “باید ” میکند و عزم او را شکل میدهد و در مراخل بعدی فعل فردی و اثر اجتماعی را به دنبال خود می آورد.
از این باب میتوان اندیشه را دارای یک محوریت ویژه در عالم انسانی دانست.

چطور اندیشه به زندگی میرسد ؟
یک سوال : آیا برای ایجاد رفتار توحیدی در یک انسان لازم است که ساعت ها و روز ها و بلکه سالها او را مورد تعلیم و تربیت قرار داد تا اندیشه توحیدی را برای او جا انداخت و مصادیق بروز آن را نشان داد ؟ طبیعتا چنین امری اگر برای یک نفر یا یک گروه به سختی قابل انجام باشد برای همه آحاد جامعه ممکن نیست.
پاسخ این است که در ابتدا لازم است مفاد آن اندیشه ( به طور مثال اندیشه توحیدی ) به طور دقیق و عمیق مشخص بشود و گروهی مسئولیت رسیدگی دائمی به این عرص را بپذیرند. ( لایه اول )
علاوه بر آن لازم است گروهی مخاطب تمام این اندیشه قرار گرفته و آن را به خوبی درک نموده و سعی در بروز و مصداق داری آن اندیشه در عرصه های گوناگون داشته باشند. ( لایه دوم )
وظیفه سومی وجود دارد که میتوان آن را به گروه دوم محول نمود و میتوان ان را یک لایه مستقل در نظر گرفت و آن تبدیل مفاد گسترده اندیشه به توصیه های ساده و شدنی است. این توصیه ها میتواند بسیار کلی و یا بسیار جزئی باشد اما هردوی اینها در باز کردن مسیر ایجاد یک زندگی بر اساس آن اندیشه موثر هستند. مثلا در باب اندیشه توحیدی توصیه کلی این است که اصبروا و صابروا و رابطوا و توصیه جزئی تر میشود وجوب شرکت در نماز جماعت !

این تفکیک میان لایه ها ابدا به معنای تفکیک کامل این چند حوزه نیست. بلکه شاید ممکن باشد از جامعیت یک گروه برای همه این لایه ها نیز دفاع کرد. کتاب شریف قرآن مصداق منبعی است که از تولید یک اندیشه تا توصیه های خرد را شامل میشود.

آزاداندیشی چرا مفاد گفتمانی میشود ؟
یک نکته تبلیغی – مدیریتی – جامعه سازی در مقام جمعبندی : اگر کسی همانطور بیاندیشد که شیطان میخواهد، تقریبا همانطور هم عمل میکند که مورد خواست اوست. اگر کسی طوری بیاندیشد که خدا میخواهد هم طوری عمل خواهد کرد که مورد خواسته اوست.
( عبارت “تقریبا” از این باب اورده شده که ممکن است در مواردی فعل انسان در نتیجه اندیشه او نباشد و یا مناسکی جعل و وضع بشود که بطور طبیعی از همه به یک شکل استخراج نمیشد )
حالا سوال این است که خدا میخواهد انسان ها چطور بیاندیشند ؟
به عبارت دیگر : اگر انسان ها چطور بیاندیشند ، در نتیجه آن طوری عمل خواهند کرد که مرضی رضای خداوند متعال باشد ؟
به نظر میرسد پاسخ ساده این باشد : آزاداندیشانه! همان گونه که فطرت به ان فرا میخواند !

طرح 3 پرسش درجه 2 متناسب با عبارات مطرح شده در جلسه امروز

بسم الله الرحمن الرحیم

از ابتدای جلسات آزاداندیشی تا کنون با دو نوع مواجهه در قبال عبارات از جانب استاد و بالتبع جمع حلقه شاهد بوده ایم؛ در جلسات ابتدایی با اعمال نوعی سخت گیری سعی میشد تا آزاداندیشی از هر گونه مشابهی تمیز داده شود، لذا حتی تسامح در عباراتی از قبیل آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی، آزادی اندیشه و .. نیز صورت نمیگرفت و اخیرا به کار بستن این عبارات در مقام صحبت پیرامون آزاد اندیشی کاملا خلط بحث محسوب میگردید.

اما در جلسه ی اخیر به مناسبت مروری که بر بیانات حضرت آقا داشتیم، شاهد بودیم که این بنا کاملا دستخوش تغییر قرار گرفت و عباراتی از قبیل آزادی بیان، کرسی های آزاد اندیشی و … براحتی به عنوان بدیلی برای آزاد اندیشی استخدام میشدند، چرا که جناب استاد معتقد بودند و بیان داشتند که در فرمایشات حضرت آقا گاهی عبارات به جای یکدیگر استفاده شده اند.

به نظر نگارنده رسید که این تفاوت میتواند منشأ فکر و عبرت گیری باشد، هم از منظر منطق استخدام عبارات توسط رهبری، هم از منظر منطق پژوهشی در یک موضوع و خصوصا در موضوعات مطرح در اندیشه ی حضرت آقا و هم از منظر منطق تعلیمی تربیتی.

این سه زاویه را در سه پرسش منعکس مینمایم که معتقدم پاسخ دادن به آنها آورده های خوبی میتواند داشته باشد؛ ممکن است خود بنده نیز تصوراتی در مورد پاسخ این سوالات داشته باشم اما در اینجا به طرح پرسش و به اشتراک گذاری آنها بسنده میکنم:

1- چرا رهبری علیرغم دارا بودن فرهیختگی کافی در شناخت مفاهیم و استخدام عبارات، گاهی این دقت را اعمال نمیفرمایند؟
2- برای پژوهش در یک مفهوم که هم مفاهیم متقاربی برای آن وجود دارد، و هم عبارات متعددی برا این مجموعه ی مفهومی به کار گرفته میشود چه سیاستی را باید در پیش گرفت؟
3- برای تعلیم و تربیت نیروهای گفتمان ساز پیرامون یک مفهوم راهبردی که با مفاهیم متعدد دست میدهد و در صحنه ی عمل با صورت های مختلفی بروز می یابد چه سیری را برای پرورش محتوا باید برگزید؟

تقریری از حق یابی مومن

در نگاه هستی شناسانه اسلامی حق حضوری پر قدرت دارد و تنها حاضر صحنه است. اوست که هست و ماسوی آن همه نمود آن می باشند. در این نگاه ما نیاز به کاوش برای جستن حق نداریم بلکه اصل حضور ما در این عالم ما را به حق متصل می کند برای یافتن حق تنها التفات و توجه لازم است و حاجتی به پویش نیست چون حق دائم خود را به ما می نماید و انسان در هر ارتباط با صحنه هستی به حق دست پیدا می کند اما پرده غفلت مانع از درک این حق یابی انسان است.

مومن آزاد اندیشی ترین جریان در عالم است سوژه تمام زندگی مومن توحید است . ودر در حرکتی مستمر از تنزیه به تشبیه همواره به دنبال یافتن مغزای حق است. صحنه زندگی مومن یعنی زیستن در دریای حق اما همواره عطش آب و عمقی بالاتر از دریای برای مومن باقی است. به همین خاطر مومن در همان حال که به حق دست یافته بازهم دست نیاز حق یابی دارد آن گاه که حق را لمس کرده از این دستیابی حق را منزه می کند آن گاه که حق دست یافته عطش همراهی دیگران را دارد و خود در افق بالاتری به دنبال رفع فهم خود از حق است. این اضطرار و استقرار به مومن امکان حرکت و حرکت دادن می دهد.

تفکیک اهداف آزاداندیشی به اجتماعی و فردی

به هنگام بررسی آزاداندیشی و ذات کاوی آن، روی آزاداندیشی فردی متمرکز شدیم و بنا بر این بود که قبل از ورود حیطه‌ی اجتماعی، ابتدا آزاداندیشی فردی روشن شود و به همین خاطر هم به راحتی توانستیم میان آزاداندیشی و آزادی بیان تمایز بگذاریم؛

امّا در مقام بر شماردن اهداف آزاداندیشی، این تقید به آزاداندیشی «فردی» مراعات نشد! در این مقام دیگر اهداف کلی آزاداندیشی برشمرده می‌شود؛ و حتی بعضی از اهداف بیان شده، منحصر در آزاداندیشی اجتماعی هستند؛ شاید به نظر برسد تفکیک میان اهداف آزاداندیشی فردی و اجتماعی، فایده‌ای نداشته باشد ولی یک ثمر خوب این کار روشن شدن علت این تفکیک و شروع و تمرکز ما روی آزاداندیشی فردی است.

محبت اهل بیت یک ظرفیت عظیم در هویت اسلامی و شیعی

این مداحی را یکی از دوستان برای بنده فرستاد و خواست که نظری بدهم از آنجا که تحلیلی که مطرح شد با توجه به بحث #هویت_شیعی بود این یادداشت را تقدیم میکنم:

یکی از رویکردهایی که میتوان به این مداحی داشت، این است که وقتی با عقل و شأن انسانی می سنجیم درمی یابیم که این ادبیات و شعر، در هجو انسانیت سراییده شده و بیشتر توهین شعائر است تا تعظیم شعائر. لذا برخورد سلبی با این نوع مداحی ها اساسا راحت تجویز می شود.

رویکرد دیگری که می توان به این مداحی و هیئتی که همراهی می کند داشت، این است که اساسا چه شده که یک جمع انسانی که اگر جدای از هیئت به او لفظ اسب را خطاب می کردیم ممکن بود برخورد تندی کند، خودش خودآگاهانه انسانیتش را از اسب امام حسین پایین تر می داند؟ نشان میدهد فراتر از نگاه عقلی به این موضوع مسئله ای است تحت پارادایم «محبت» به اهل بیت و ولی. این محبت آن قدر سرمایه بزرگی است که در روایات برای آن جایگاهی ویژه قائل شده اند و خود اهل بیت این را از فضای همراهی عقلی و منطقی با تشکیلاتشان تمیز می دهند«لِکُلِّ شَىْءٍ اَساسٌ و اَساسُ الإسلامِ حُبُّنا اهلَ البَیت.»

این که این شوق و محبت بسیار می تواند در جهتی انحرافی صرف گردد و اساسا به جایی برسد که موجب کفر نیز شود، اتفاقا چیز تازه ای نیست و از ابتدای اسلام بوده است. در روایات داریم که شخصی حضرت را حجامت می کرد بعد از اینکه خون حضرت را بادکش کرد، نوشید؛ حضرت به او گفت چه کار کردی پاسخ داد که تبرکا و شفائا نوشیدم. آنجا حضرت توضیح میدهد که درواقع حرام مرتکب شدی و نجس بودن خون ربطی به معصوم و غیرمعصوم ندارد. یا در جایی دیگر که جریان غلو شکل میگیرند و حضرات اهل بیت آنها را لعن می کنند.

پس به نظر می آید اسلام برای محبت اهل بیت پروژه ای تعریف کرده و دقیقا خود اسلام متوجه است که اگر از این ظرفیت فطری و الهی در مسیر پروژه خود استفاده نکند آنقدر این ظرفیت قدرتمند است که میتواند شخص را به درجه کفر برساند چه بسا از این رو اساس اسلام قرار داده شده است.

آنچه که از این توضیحات مدنظر بود این است که محبت اهل بیت خصوصا در بین شیعیان(که البته بین غیرشیعیان نیز وجود دارد) ظرفیتی است فطری که خداوند کاملا تحت یک پروژه در اختیار جامعه مسلمین قرار داده اما چیزی که روشن است عدم فهم پروژه ولی و جایگاه محبت به اهل بیت در این پروژه است تا وقتی این موضوع روشن نگردد و نتوانیم این ظرفیت را در مسیر و ریل اصلی اش قرار دهیم هم چون جریان عدالتخواهی که دائما فقط مصادیقی از بی عدالتی را نفی می کند، ما نیز فقط انحراف برآمده از یک ظرفیت را نفی می کنیم و هیچ ایده‌ی ایجابی برای تعادل و مسیر اصلی اش محقق نخواهیم کرد.

این غفلت می تواند همان طور که جریان عدالتخواهی را به انزوا کشانده و اتفاقا به مرز تقابل با حاکمیت رساند، این جریان محبتی به اهل بیت را نیز به #جریان انحرافی و تقابلی با حکومت تبدیل کند.

#هویت_شیعی

اندیشیدن ممنوع

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت174
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی
#اندیشیدن_ممنوع

در بحث اندیشیدن و تفکر وقتی به سراغ احادیث می‌رویم می بینیم اهلبیت علیهم السلام در موضوعات مختلفی تفکر را منع کرده اند و آثار سوئی برای تفکر در این موضوع برشمرده اند
از همین قیود مشخص می شودد در نگاه توحیدی ما آزاداندیشی به معنای مطلق نداریم و اگر هم از #آزاداندیشی حرفی میزنیم منظور اندیشیدن در یک محدوده مشخص می باشد
در این یادداشت سعی داریم چند موضوعی که در احادیث درباره آنها اندیشیدن منع شده را بیان کنیم .

????مَن تَفَكَّرَ في عَظَمةِ اللّه ِ ، أبلَسَ .1

هر كه در عظمت خدا بينديشد ، متحيّر شود.

????مَن كَثُرَ فِكرُهُ في اللذَّاتِ ، غَلَبَت علَيهِ.2

هر كه زياد درباره لذّتها بينديشد ، آن لذّتها بر او چيره آيند.

????مَن كَثُرَ فِكرُهُ في المَعاصي ، دَعَتهُ إلَيها.3

كسى كه زياد درباره گناهان بينديشد ، گناهان او را به سوى خود بكشانند.

????الفِكرُ في غَيرِ الحِكمَةِ ، هَوَسٌ ..5 4

انديشيدن در غير حكمت، هوس است.

امیرالمومنین می فرمایند تفکر در#عظمت_الهی ، #معصیت_الهی ، #بدون_حکمت ، #لذت_دنیا باعث
سبک مغزی ، دچار معصیت ، غرق لذت شدن ، تحیر
می شود ؛ از این رو تفکر این در این موضوع حد می‌خورد و ممنوع است
——————-
1.غرر الحكم : ۹۲۰۷
2.غرر الحكم : ۸۵۶۴
3.غرر الحكم : ۸۵۶۱
4.غرر الحكم : ۱۲۷۸
5.هوس : نوعى از جنون و سبك مغزى، هذيان