ضرورت تبیین رابطه مردم، نخبگان، ولی فقیه و امام معصوم

آنچه به نظر می رسد، اینست که جایگاه ۴ عنصر مردم، نخبگان، ولی فقیه و امام معصوم نیاز به تبیین دقیق دارد و باید نوع ارتباط این ۴ عنصر به صورت کاملا دقیق بررسی شود.
چرا که از طرفی معتقد هستیم سعادت بشریت فقط تحت ولایت امام معصوم حاصل می شود و سعادت تامه فقط با حضور و حاکمیت امام معصوم حاصل می شود. از طرف دیگر در زمان غیبت ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و تمام شؤون حاکمیت امام معصوم را داراست.
همچنین معتقدیم نخبگان گروه پیش برنده جامعه هستند و در شرایط خاص و بزنگاه ها، نخبگان هستند که عوام و توده مردم را آگاه کرده و قدرت تشخیص برتری نسبت به مردم دارند ‌و در کنار همه اینها مردم سالاری از ارکان نهضت انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی ایران می باشد و مراد از مردم سالاری اینست که مردم پیشران حکومت هستند و در تصمیم گیری های کشور تعیین کننده هستند.
اینکه نحوه ارتباط مردم و نخبگان چگونه است و چگونه باید باشد؟ اگر مردم پیشران و سالار هستند، جایگاه نخبگان چه می شود و اگر نخبگان در پیشبرد کشور نقش ویژه ای دارند، مردم سالاری چه می شود؟ اینکه نخبه ترین افراد و افراد جاهل در انتخابات، هرکدام فقط یک رای دارند، برخاسته از مردم سالاری است ، یا به اقتضای شرایط و زمانه، انتخابات به این سبک برگزار می شود؟ مردم سالاری با حکومت مطلقه ولایت فقیه چگونه قابل جمع است؟ اگر ما می توانیم سعادت دنیوی و اخروی مردم را بدون حضور و حاکمیت امام معصوم (علیهم السلام) تأمین کنیم، چه نیازی به ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) داریم؟

و سوالاتی از این قبیل ، که نشان دهنده لزوم تبیین رابطه این ۴ مورد است.

چشم امید همه به شماست!

تماشای مسابقات فوتبال معمولا فقط برای قشر خاصی از جامعه جذابیت دارد. اما فوتبال ملی خیلی عمومی تر است. همه بازیکنان به کشورهای خود بر می گردند و برای پیروزی تیمی که اصالتا به آن تعلق دارند، تلاش می کنند. مردم هر کشوری نیز، با پیروزی های تیم کشورشان خوشحال و با باخت آن ناراحت می شوند. فریاد می کشند، شادی می کنند، بغض می کنند و می گریند.
اما امسال، جام جهانی برای مردم ایران رنگ و بوی دیگری دارد؛ پس از تلاش فراوان دشمن برای تفرقه افکنی میان مردم ایران و شدید تر کردن و ادامه دار نمودن این اختلافات، همه مردم ایران در کنار هم، یک امید و یک آرزو در دل دارند. پس از پیروزی مقابل ولز، همه خوشحال بودند که پس از چند ماه همه در کنار هم قرار گرفتیم. حال خوب را تجربه کردیم و فهمیدیم چقدر به هم نزدیکیم!
امروز، چشم امید مردم ایران به تیم ملی فوتبال است. نه تنها مردم ایران، بلکه همه آنهایی که برای پیروزی مستضعفین بر مستکبرین عالَم دعا و تلاش می کنند، با مسابقه امشب تیم ملی ایران در مقابل آمریکا ارتباط خوبی برقرار می کنند. حس می کنند این مسابقه تجسم عینیت یافته آمال و آرزوهای ماست.
عمق این تقابل را احتمالا ما نمی فهمیم. مردم کشورهای مظلوم، آنهایی که همیشه ایران و ایرانی را بخاطر شجاعت ها و رشادت هایش تحسین کرده اند ، امشب چشم امید به ایران بسته اند ، تا این بار، آمریکا را در زمین فوتبال شکست دهند.
همه آرزو دارند امشب #ایران_قوی ببینند. بینند که ایران رشد کرده و قوی تر شده! بفهمیم که وقتی در کنار هم قرار بگیریم، معجزه می کنیم و نشدنی ها را، شدنی می کنیم! به امید پیروزی … ✌️

متکلم انقلابی ذهن پرور یا پاسخ دهنده به ذهنیت های رایج؟!

در تفاوت کلام انقلابی با کلام مرسوم بیان می‌کنیم که کلام مرسوم ما  خود را موظف به اثبات عقاید دینی و دفع شبهات به روش یقینی یا مشهوری می‌دانست، لذا اساساً محصولی که ارائه می‌کرد محصولی بود که بخش عمده‌ی آن به توصیف معارف دینی می‌پرداخت؛ اما کلام انقلابی مأموریت خود را پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی جامعه می‌داند، یعنی به نحو انضمامی و عینی روی عقاید امت تمرکز کنند و تلاش کنند که به جای اثبات عقاید حقه و دفع شبهات، باورهای مورد نیاز برای زیست دینی جامعه در موقعیت‌های مختلف را تبیین و به این واسطه جامعه‌ی دینی را از پشتیبانی‌های خود بهره مند سازند.

متکلم کلام انقلابی به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند.

گاهی این نگاه به ذهنیت رایج و اقدام به ذهن پروری، طوری قرائت می‌شود که متکلم کلام انقلابی ما را شبیه به متکلم کلام مرسوم ما تعریف می‌کند، آن هم اینکه وظیفه را پاسخ به ذهنیت‌های رایج بین مردم تعریف می‌‌کنیم، اگر چنین نگاه شود، این کلام نیز حالت تدافعی به خود گرفته و بعد از مدتی فراموش می‌کند که مأموریت او پشتیبانی اعتقادی از این جامعه است، بله بخشی از پشتیبانی پاسخ به ذهنیت‌های غلط جامعه است، ولی همه داستان این نیست، متلکم باید اقدام به ذهن‌پروری کند و اساساً خود را متکفل این بداند که ذهنیت اسلامی معتبر متناسب با وضعیت فعلی امت را تولید کند، تا این برود و محتوای گفتمانی قرار بگیرد که یا خود او و یا دستگاه گفتمان سازی که کمک به اوست، اقدام به این ذهن پروری بکند.

چیزی که باعث می‌شود این اقدام فعالانه به ذهن‌پروری، به رفتن در یک گارد انفعالی پاسخ به ذهنیت‌های رایج تقیل داده شود، یک نگاهی به مسئله مردم سالاری است که ناشی از یک سخن صحیحی است که مردم را کلاً یک مخاطب که باید به او تفهیم صورت بگیرد فرض نکن، بلکه بخشی از فهم نزد خود مردم است و بخشی از سخن حق در همین زیست دینی جامعه تولید می‌شود؛ این سخن در جای خود درست است اما اولاً بخشی از فهم نزد مردم است نه همه فهم، و ثانیاً باید مراقبت کنیم که این سخن حق، اصل مأموریت فعالانه متکلم انقلابی را به حاشیه نبرد و به مرور او را به همین تصویر رایج از کلام تبدیل نکند.

 

#یادداشت_342

اخوت و فطرت

اخوت یکی از حقایق مهمی است که اگر بخواهیم به سمت نهادینه کردن مردم سالاری دینی حرکت کنیم، بی‌شک نیازمند این هستیم که روابط اجتماعی جامعه مؤمنین بر مبنای اخوت شکل بگیرد، اساساً جامعه ایمانی یک جامعه برادرانه است.

إنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ  ﴿الحجرات‏، 10﴾

یکی از مباحث مرتبط با بحث اخوت، بحث فطرت است. فطرت را یک اشتراک بزرگ انسانی در سرشت همه آنها تعریف می‌کنند، به عبارتی فطرت به این معناست که انسان یک وجود جهت‌دار است، وجودی خنثی نیست، در درون انسان یک میل و کششی به سمت کمال و دارایی سرشته شده است.

انسان‌ها همه دارای این فطرت الهی هستند، به بیان حضرت امام (ره)

‏‏بباید دانست که آنچه از احکام فطرت است چون از لوازم وجود و هیآت مخمّره در اصل طینت و خلقت است، احدی را در آن اختلاف نباشد- عالم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفق اند. هیچیک از عادات و مذاهب و طریقه های گوناگون در آن راهی پیدا نکند و خلل و رخنه ای در آن از آنها پیدا نشود. اختلاف بلاد و أهویه و مأنوسات و آراء و عادات که در هر چیزی، حتی احکام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابدا تأثیری نکند.‏ … ولی از امور معجبه آن است که با اینکه در فطریات احدی اختلاف ندارد- از صدر عالم گرفته تا آخر آن- ولی نوعا مردم غافل اند از اینکه با هم متفق اند، و خود گمان اختلاف می نمایند، مگر آنکه به آنها تنبه داده شود، آن وقت می فهمند موافق بودند در صورت مخالفت. (شرح چهل حدیث ص 179-180)

لذا به نظر می‌رسد امور فطری یک امور مشترک بین همه انسان‌ها بما هو انسان است.

اخوت را می‌شود ترجمه همین اشتراک در لایه‌ی نسبت انسان‌ها با یکدیگر تعریف کرد، و این اتحاد در جان‌ها را اگر در یک هویت اجتماعی ببینیم به آن اخوت بگوییم. اگر اینطور باشد اخوت یک حقیقت مشکک می‌شود که هر چه انسان‌ها به حقیقت وجودی متعالی خود که مقام انسان کامل است نزدیک‌تر باشند، برادرتر هستند.

اما ظاهراً با وجود اینکه همه انسانها یک نقطه مشترک به نام فطرت دارند، و این یک اشتراک عمومی انسانی است، اخوت یک اشتراک خاص باشد نه یک اشتراک تشکیکی در بین همه انسان‌ها، اخوت اساساً در بستر جامعه ایمانی مطرح است، یعنی اگر انسانهایی ایمان آوردند حال که می‌خواهند در یک رابطه و ترابط با هم قرار بگیرند، آن چیزی که باید مبنای زیست اجتماعی آنها قرار بگیرد، روابط برادرانه نشئت گرفته از این روح ایمانی است.

با این تقریر اخوت با وجود اینکه با شدت و ضعف ایمان در افراد و کلیت جامعه ایمانی، می‌‌تواند شدید و ضعیف شود، اما اگر فردی از هویت ایمانی خارج شد، یا جامعه‌ای دارای هویت ایمانی نباشد، اخوت نمی‌تواند بین افراد آن جامعه و هویت اجتماعی آنها جاری شود.

لذا با وجود اینکه آن بستر اشتراک فطری که یک بستر الهی است؛ فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَيْها ﴿الروم‏، 30﴾؛ زمینه را برای روابط اخوت ایمانی فراهم می‌کند، اما اگر آن اشتراک از یک حدی پایین تر آمد دیگر به آن یک مرتبه ضعیف از اخوت نمی‌گوییم.

 

#یادداشت340

تبیین مردم سالاری دینی و تفاوت آن با مردم سالاری لیبرالی و سوسیال بر اساس بیانات رهبری:

از مردم سالاری در منطق رهبری با عنوان مردم سالاری دینی یاد میشود که در مقابل منطق لیبرال دموکراسی و سوسیالیستی قرار میگیرد و در واقع باطل کننده ی منطق
لیبرال است.(۱۴۰۱/۰۸/۲۸)

رهبری در مقایسه ی مردم سالاری واقعی با مردم سالاری غربی تفاوتها را در عین شباهت ظاهری به مبانی جهانبینی برمیگردانند و برای مردم کرامت قائل است و مردم را تنها وسیله ی تحقق اهداف الهی در زمین میدانند:

اینکه گفته بشود ما مردم‌سالاری را از غربیها یاد گرفتیم، خطاست. صورت ظاهر، یکی است؛ اما مردم‌سالاری ما ریشه در یک معرفت دینی دیگر و یک جهان‌بینی دیگری دارد، تا آنچه که آنها میگویند. ما برای انسانها کرامت قائلیم، برای رأی آنها ارزش قائلیم و حضور آنها را وسیله‌ای میدانیم برای اینکه اهداف الهی تحقق پیدا کند و بدون آن امکان‌پذیر نیست.

غربیها جور دیگری عمل میکنند. البته هم ما چهارچوبهائی داریم، هم آنها؛ آنها چهارچوبهاشان ظالمانه است.

چهارچوبهای ما بر اساس اسلام و منطبق بر فطرت است اما چهارچوبهای انها ظالمانه و معوّج است..

چهارچوب در منطق لیبرال منافع سرمایه داران است. در نظام سوسیالیستی هم چهارچوب بر اساس حفظ منافع حزب حاکم است:

” در دمکراسیهای غربی، چارچوب عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایه دارانِ حاکم بر سرنوشت جامعه. تنها در آن چارچوب است که رأی مردماعتبار پیدا میکند و نافذ میشود. اگر مردمچیزی را که بر خلاف منافع سرمایه‌داران و صاحبان قدرت مالی و اقتصادی – و براثر آن، قدرت سیاسی – است بخواهند، هیچ تضمینی وجود ندارد که این نظامها و رژیمهای دمکراتیک، تسلیم خواست مردمشوند. یک چارچوب محکم و ناشکننده بر همه این خواستها و دمکراسیها حاکم است. در کشورهای سوسیالیستی سابق – که آنها هم خودشان را کشورهای دمکراتیک مینامیدند – این چارچوب، حزبِ حاکم بود. در خارج از چارچوبِ تمایلات و سیاستها و انگیزه‌های حزبِ حاکم، رأی مردمهیچ توانایی و کاربُردی نداشت.”

۱۳۹۰/۱۲/۱۸

نکته ای حیاتی که در نظام های لیبرال و سوسیال مورد غفلت قرار گرفته این است که در منطق مردم سالاری دینی آموزه های اسلام مانند نوری دل، ذهن  وعمل مردم را نورانی و هدایت میکند و مردمی به سرچشمه های فضیلت راهنمایی میشوند و هوسهای فاسد از افق انتخاب مردم دور میشوند.

این خواست و انتخاب و اراده در سایه هدایت الهی، هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمی‌برد و از صراط مستقیم خارج نمیشود. نکته اصلی در مردم‌سالاریدینی این است. این هدیه انقلاب اسلامی به ملت ایران است

۱۳۸۰/۰۵/۱۱

 

با این توضیحات مردم سالاری دینی تنها در جامعه ای مقدور و قابل اجرا است که مردم ته بن دندان به ا حکام اسلام ایمان داشته باشند… زیرا مردم مسیر جاری شدن خواست اسلام و اراده ی الهی هستند.

 

تبیین مردم سالاری دینی و تفاوت برخی از تفاوت های آن با مردم سالاری لیبرالی و سوسیال بر اساس بیانات رهبری

تبیین مردم سالاری دینی و تفاوت برخی از تفاوت های آن با مردم سالاری لیبرالی و سوسیال بر اساس بیانات رهبری:

 

مردم سالاری در کلام رهبری با عنوان مردم سالاری دینی یاد میشود که در مقابل منطق لیبرال دموکراسی و سوسیالیستی قرار میگیرد و در واقع باطل کننده ی منطق
لیبرال است.(۱۴۰۱/۰۸/۲۸)

ایشان در مقایسه ی مردم سالاری واقعی با مردم سالاری غربی تفاوتها را در عین شباهت ظاهری به مبانی جهانبینی برمیگردانند. مبنای مردم سالاری دینی کرامت مردم است زیرا مردم را تنها وسیله ی تحقق اهداف الهی در زمین هستند:

“اینکه گفته بشود ما مردم‌سالاری را از غربیها یاد گرفتیم، خطاست. صورت ظاهر، یکی است؛ اما مردم‌سالاری ما ریشه در یک معرفت دینی دیگر و یک جهان‌بینی دیگری دارد، تا آنچه که آنها میگویند. ما برای انسانها کرامت قائلیم، برای رأی آنها ارزش قائلیم و حضور آنها را وسیله‌ای میدانیم برای اینکه اهداف الهی تحقق پیدا کند و بدون آن امکان‌پذیر نیست.

غربیها جور دیگری عمل میکنند. البته هم ما چهارچوبهائی داریم، هم آنها؛ آنها چهارچوبهاشان ظالمانه است.چهارچوبهای ما بر اساس اسلام و منطبق بر فطرت است اما چهارچوبهای انها ظالمانه و معوّج است..چهارچوب در منطق لیبرال منافع سرمایه داران است. در نظام سوسیالیستی چهارچوب بر اساس حفظ منافع حزب حاکم است:

” در دمکراسیهای غربی، چارچوب عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمایه دارانِ حاکم بر سرنوشت جامعه. تنها در آن چارچوب است که رأی مردم اعتبار پیدا میکند و نافذ میشود. اگر مردم چیزی را که بر خلاف منافع سرمایه‌داران و صاحبان قدرت مالی و اقتصادی – و براثر آن، قدرت سیاسی – است بخواهند، هیچ تضمینی وجود ندارد که این نظامها و رژیمهای دمکراتیک، تسلیم خواست مردم شوند. یک چارچوب محکم و ناشکننده بر همه این خواستها و دمکراسیها حاکم است. در کشورهای سوسیالیستی سابق – که آنها هم خودشان را کشورهای دمکراتیک مینامیدند – این چارچوب، حزبِ حاکم بود. در خارج از چارچوبِ تمایلات و سیاستها و انگیزه‌های حزبِ حاکم، رأی مردمهیچ توانایی و کاربُردی نداشت.”

۱۳۹۰/۱۲/۱۸

” نکته ای حیاتی که در نظام های لیبرال و سوسیال مورد غفلت قرار گرفته این است که در منطق مردم سالاری دینی آموزه های اسلام دل، ذهن  و عمل مردم را نورانی و هدایت میکند و مردم به سرچشمه های فضیلت راهنمایی میشوند و هوسهای فاسد از افق انتخاب مردم فاصله میگیرند……

این خواست و انتخاب و اراده در سایه هدایت الهی، هرگز به بیرون جاده صلاح و فلاح راه نمی‌برد و از صراط مستقیم خارج نمیشود. نکته اصلی در مردم‌سالاری دینی این است. این هدیه انقلاب اسلامی به ملت ایران است”

(۱۳۸۰/۰۵/۱۱)

با این توضیحات مردم سالاری دینی تنها در جامعه ای مقدور و قابل اجرا است که مردم تا بن دندان به احکام اسلام ایمان داشته باشند… زیرا مردم مسیر جاری شدن خواست اسلام و اراده ی الهی هستند.

 

رابطه آزاداندیشی و ولایت

ایده فرهنگی مادر بر بستر «قیام» و «ولایت» است. از قیام و ولایت چگونه می‌توان به آزاداندیشی رسید؟ و به عبارت دیگر «آزاداندیشی» با «قیام» و «ولایت» چگونه ارتباطی دارد؟

وقتی آزاداندیش را حق طلب معرفی می‌کنیم و آزادندیشی را به دنبال حق بودن معنا می‌کنیم؛ ایجاد پیوند و رابطه میان آزاداندیشی و قیام و همچنین ولایت، قابل فهم است. وقتی محوریت «حق» را در نظر بگیریم، می‌توانیم میان این سه عنصر رابطه برقرار کنیم.

رابطه آزاداندیشی با ولایت:
رابطه افراد در مواجهه با حق یا قبول آن است و به تعبیری حق طلب هستند و یا اینکه آن را نمی‌پذیرند؛ افرادی هم که آن را نمی‌پذیرند، دو دسته هستند؛ یا خود را حق می‌دانند که این افراد متکبرین هستند و یا این که خود را برتر از حق می‌دانند که این افراد هم مستکبر هستند و لذا تنها کسی که حق‌خواه و حق طلب است، همان آزاداندیش است.

لذا به نظر می‌رسد که تنها انسان حق طلب می‌تواند ولایت را بپذیرد؛ چه ولایت طولی و چه ولایت عرضی که یک پیوند مستحکم در میان مومنین یک جامعه است. پذیرش ولایت کار سهلی نیست که هر کسی بتواند در آن عرصه سربلند باشد؛ این تنها آزاداندیش است که توانایی پذیرش ولایت را دارد؛ آزاداندیشی که حق طلب است و در برابر حق کرنش می‌کند، می‌تواند ولایت را بپزیرد. و شاید بتوان گفت ولایت‌پذیر واقعی، آزاداندیشان هستند. و تنها کسانی که از کبر و استکبار رهایی پیدا کرده‌اند، می‌توانند ولایت‌پذیر باشند؛ هم ولایت طولی و هم عرضی.

 

رابطه آزاداندیشی و قیام

ایده فرهنگی مادر بر بستر «قیام» و «ولایت» است. از قیام و ولایت چگونه می‌توان به آزاداندیشی رسید؟ و به عبارت دیگر «آزاداندیشی» با «قیام» و «ولایت» چگونه ارتباطی دارد؟

وقتی آزاداندیش را حق طلب معرفی می‌کنیم و آزادندیشی را به دنبال حق بودن معنا می‌کنیم؛ ایجاد پیوند و رابطه میان آزاداندیشی و قیام و همچنین ولایت، قابل فهم است. وقتی محوریت «حق» را در نظر بگیریم، می‌توانیم میان این سه عنصر رابطه برقرار کنیم.

رابطه آزاداندیشی با قیام:
یک سوال این است که قیام برای چه‌چیزی؟ آیا قیام برای حق نیست؟ برای رسیدن به حق نیست؟ اگر قیام را اینگونه بفهمیم، این تنها آزاداندیش است که می‌تواند قیام کند؛ چرا که حق طلب واقعی، تنها آزاداندیش است؛ رابطه افراد در مواجهه با حق یا قبول آن است و به تعبیری حق طلب هستند و یا اینکه آن را نمی‌پذیرند؛ افرادی هم که آن را نمی‌پذیرند، دو دسته هستند؛ یا خود را حق می‌دانند که این افراد متکبرین هستند و یا این که خود را برتر از حق می‌دانند که این افراد هم مستکبر هستند و لذا تنها کسی که حق‌خواه و حق طلب است، همان آزاداندیش است. در واقع این آزاداندیش است که قیام کننده واقعی است؛ این آزاداندیش است که واقعا قیام می‌کند به دنبال حق است.

مقایسه سه روش محقق کننده مردم سالاری در نظریه استاد، با سه هدف تربیتی در نظریه استاد علی صفایی

💠مقایسه سه روش محقق کننده مردم سالاری در نظریه استاد با سه هدف تربیتی در نظریه استاد علی صفایی (عین صاد)💠

🔻در یادداشت گذشته بیان شد که جناب استاد، سه مولفه و مطلوبیت برای تحقق و ایجاد مردم سالاری ذکر کرده اند که عبارت اند از: آزاد اندیشی، اخوت و زندگی گرایی.
🔹 با توجه به اینکه هدف کار کلامی، در حقیقت یک کار تربیتی برای هدایت مردم است، شاید بتوان از نظریات اندیشمندان تربیتی استفاده کرد.
🔹 یکی از این اندیشمندان، جناب استاد علی صفایی است. استاد صفایی که انسان را به دو دوره قبل از بلوغ و بعد از بلوغ تقسیم می کنند، برای دوره قبل از بلوغ، اهدافی ذکر می کنند. (البته باید توجه داشت که مراد استاد صفایی از بلوغ، بلوغ جنسی و سن تکلیف نیست بلکه مراد بلوغ فکری است). حال مسأله این است که آیا می توان از طرح استاد صفایی در مورد اهداف تربیتی قبل از بلوغ برای اهداف و روش رساندن مردم به عقلانیت استفاده کرد؟
🔹 جناب استاد صفایی سه هدف برای قبل از بلوغ ذکر می کنند: 1)شخصیت و خودباوری، 2)حریت و آزادمنشی و 3)تفکر و تحلیل
🔻در ارزیابی نظریه استاد صفایی و مقایسه آن با طرح استاد، چند نکته به نظر می رسد:
1- نظریه استاد صفایی، نظریه ای برای تربیتی است که لزوما اجتماعی و کلان نیست. شاید بتوان گفت که بیشتر فردی است. اما ایده فرهنگی جناب استاد، اساسا یک ایده تربیتی اجتماعی است.
2- این سه هدف در نظریه استاد صفایی، کلان روش هایی هستند برای تحقق هدف واکسینه شدن متربی و برخوردار شدن از امکاناتی که به واسطه آنها به سمت کمال حرکت خواهد کرد. و سه روش آزاداندیشی، اخوت و زندگی گرایی برای تحقق مردم سالاری و عقلانیت است.
3- شاید بتوان حریت و آزادمنشی را با آزاداندیشی قریب دانست. یعنی هردو به یک حقیقت اشاره دارند.
4- با تأمل شاید این را هم بتوان گفت که شخصیت و خودباوری ای که استاد صفایی بیان کرده اند، با اخوت و مواسات حاصل می شود. چراکه اخوت و مواساتی که استاد بیان کرده اند، بهترین نوع شخصیت و هویت را برای جامعه رقم می زند که چه بسا به مراتب قوی تر و عمیق تر از خودباوری در یک فرد است.
5- روش تفکر و تحلیل در طرح جناب استاد نیامده است. آیا تفکر و تحلیل برای تحقق عقلانیت و مردم سالاری از اهمیت بالایی برخوردار نیست؟ و یا اینکه جناب استاد، این امر را در آزاداندیشی می بینند؟ اگر جوابمان مثبت باشد یعنی آزاداندیشی دربردارنده هردوی حریت و تفکر است؛ درحالیکه حریت، یک ویژگی شخصیتی است که موطن آن بیشتر قلب است درحالیکه تفکر یک مهارت ذهنی است که موطن آن عقل است. و به نظر می رسد این دو در آزاداندیشی جمع نیستند. لذا لزوما هر متفکری، آزادمنش و حتی آزاد اندیش نیست. لذا به نظر می رسد آزاداندیشی با تفکر متفاوت است.
6- هدف زندگی گرایی که در طرح استاد ذکر شده، در طرح استاد صفایی نیست. دقیقا زندگی گرایی به چه مطلوبیت عمیقی اشاره می کند که استاد آن را به این مقدار مهم دانسته اند و در عرض آزاداندشی و اخوت آورده اند؟

سه مطلوب کلان برای تحقق مردم سالاری و رساندن جامعه عقلانیت در کلام استاد

💠سه مطلوب کلان برای تحقق مردم سالاری و رساندن جامعه عقلانیت در کلام استاد 💠

🔻خروجی انسانی رشته کلام انقلابی، رهبری فرهنگی جامعه است. مهمترین امر فرهنگ، فکر و اندیشه مردم است. بنابراین مهمترین کار متکلم، رسیدگی به فکر و اندیشه مردم است.
🔹 رسیدگی به فکر و اندیشه مردم به معنای این نیست که متکلم در هر زمان باید اطلاعات لازم از دین را به مردم بدهد. رسیدگی به فکر و اندیشه مردم به این معنا نیست که شبهات روز را شناسایی کرده و جواب آن به مردم داده شود. رسیدگی به این معنا نیست که به هر طریقی ذهن و احساس مردم را با دین و خدا همراه کرد.
بلکه رسیدگی به اندیشه مردم، یعنی ارتقاء وجودی مردم. یعنی رساندن آنها به مرحله ای که خود بتوانند حرکت کنند. به کمال واقعی برسند.
🔹 بنابراین کار متکلم در حقیقت رساندن جامعه به عقلانیت دینی است. البته عقلانیتی که از نور قدسی الهی بدست آمده. عقلانیتی که دست در دست وحی و آیات و روایات دارد نه عقل کور مادی غربی که با وحی سر جنگ دارد. رساندن جامعه به عقلانیت، همان مردم سالاری است. چراکه مردم سالاری یعنی رساندن مردم به مقام ولایت و سالاریت. و مقام ولایت زمانی بدست می آید که عقلانیت متعالی حاصل شود.
🔹 استاد پناهیان در مورد وظیفه امروز عالمان دینی می فرماید: در زمان حضرت موسی، حرفه و قدرت زمانه، سحر و جادو بود فلذا حضرت موسی ع، معجزه اژدها و عصا و یدبیضاء آورد. در زمان حضرت مسیح، حرفه و قدرت زمانه، طبابت و پزشکی بود، لذا حضرت مسیح، مرده را زنده می کرد و مریض شفا می داد. در زمان رسول خاتم، حرفه و قدرت زمانه، ادبیات و خطابه بود فلذا حضرت رسول، معجزه قرآن را آورد. حال امروزه، زمانه چیست؟ و علما برای مقابله با دشمن باید چه معجزه ای بیاورند؟ ایشان می فرمایند، معجزه امروز، عقلانیت است. یعنی دین و علمای دین امروز باید عقلانیت مردم را افزایش دهند و نیازی به استفاده از ایمان قلبی بدون عقلانیت نیست.

🔻حال با توجه به این مقدمه که مأموریت اصلی، مردم سالاری و رساندن جامعه به عقلانیت است، این عقلانیت چگونه بدست می آید؟ چه اموری را باید هدف گرفت تا عقلانیت و مردم سالاری محقق شود؟ بسیار واضح است که مطلوبیت های متعددی در دین مطرح شده است. و از طرفی این هم واضح است که نمی توانیم تمام آنها را در عرض هم و در ابتدا هدف قرار دهیم. طرح ما چیست؟
🔹 جناب استاد فلاح در طرح ایده مادر فرهنگی، سه نقطه را برای این امر، هدف گرفته است. و آن سه عبارت است از: آزاداندیشی، اخوت و زندگی گرایی.
🔹 باید تأمل کرد که چرا این سه انتخاب شده اند؟ آیا مطلوبیت ها و اهداف دیگری را نمی توان برای این امر شمرد؟

منطق حکومتی تمدنی- پیشرفت- امید

در یادداشت قبل عرض شد که مهم ترین خصوصیت ملت ایران که باعث می شود در نظم آینده جهان جایگاه ویژه ای برای آن ها ایجاد شود، «منطق حکومتی و تمدنی» آنهاست و به همین دلیل است که مشکل اصلی دشمن با عقلانیت جمهوری اسلامی است. عقلانیت جمهوری اسلامی در شرایطی که همه ی الگوی های پیشنهادی به بن بست رسیده اند، مسیر جدیدی را در برابر مردم جهان گشوده است و در صورتی که این ایده بتواند در کشور ایران تجربه ی موفقیت آمیزی را به وجود آورد و کشور ایران را به پیشرفت حقیقی برساند، الگوی بی نظیری در چشم جهانیان خواهد شد و بسیاری از ملت ها به سمت این زیست جدید خواهند آمد.

لذا هدف اصلی دشمن در زمان کنونی این است که جلوی پیشرفت این کشور را بگیرد و به طریقی کارآمدی این عقلانیت را زیر سوال ببرد. هر پیشرفتی در جمهوری اسلامی، به این دلیل که ذیل حاکمیت این عقلانیت رقم خورده است، تیغی است بر پیکره ی تمدن غرب. لذا دشمن سعی دارد با تمام توان جلوی پیشرفت جمهوری اسلامی را بگیرد. مهم ترین ابزار او در این زمینه ناامید کردن مردم ایران است. اگر دشمن بتواند مردم ایران را از پیشرفت کردن ناامید کند و این فکر را که عقب مانده هستند و نمی توانند رشد کنند در ذهنشان بنشاند، در حقیقت جلوی رشد عقلانیت انقلاب اسلامی در جهان را گرفته است. لذا می بینیم که سرمایه های بسیاری برای حقنه کردن این تفکر در ذهن مردم ایران خرج می شود و همه سعی میکنند که اخبار منفی از ایران را ضریب چند برابری بدهند و اخبار موفقیت های مردم ایران را تحقیر و انکار کنند و بگویند دروغ است یا فتوشاپ است و در نهایت نیز اگر نتوانند انکار کنند با سکوت خود آن ها را سانسور کنند.

به همین جهت در فتنه اخیر نیز علاوه بر حجم گسترده فعالیت ها در کف صحنه، عمده ی فعالیت ها را در فضای مجازی متمرکز کردند تا بتوانند ذهن مردم ایران را نسبت به بدبختی و بیچارگی اقناع کنند.
علت حجم گسترده ی فعالیت در خارج از کشور و به میدان آوردن سلیبرتی های بین المللی نیز با این بیان مشخص میشود. علت این بوده که بتوانند ذهن مردم جهان را که دارد نسبت به موفقیت های ایران حساس میشود، دوباره منحرف کنند و از ایران چهره ی منفوری بسازند که غیر قابل الگو برداری است و اجماع جهانی علیه ایران و تفکرات ایرانی پدید آوردند.

آقا: «امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همه‌ی توان دارد استفاده میکند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست.»
«پس چالش اساسی برای امروز ما در کشور، چالش پیشرفت و توقّف و رکود است……..ما داریم پیشرفت میکنیم، دنبال پیشرفتیم، میخواهند این نباشد……هدف دشمن این است که ارکان اقتدار را متزلزل کند؛نمیخواهند نظام مقتدر باشد.» 1401/08/11

بی تربیتی های روستایی

ایام بچگی مان پر بود از بازی های کودکانه در حیات بزرگ خانه ی ساده ی کاه گلی و کوچه های آسفالت ندیده و خاکی روستا …
آنقدر آزاد بودیم که حتی تن به قید و بند کفش هم نمیدادیم..
یادمه یکبار وسط دویدن توی کوچه متوجه دردی در کف پایم شدم….
تازه متوجه تاولی شدم که در وسط بازی و غفلت متولد شده و بعد ترکیده بود …
البته با کمی لنگش به بازی ادامه دادم…
چون بازی با کفش حال نمیداد … 😁

سرتان را درد نیاورم بی راهه رفتم..
مثلا میخواستم از سبک خانه سازی بگویم …
از یک فرآورده سبک زندگی حیازدا و غیر دینی یا بهتر بگم ضد دینی غربی..

عذرخواهم، گلاب به روی تان…
توی این روستای ما دستشویی‌ها در دورترین نقطه ی حیات از محل سکونت ساخته می‌شدند و معمولا در نقطه ی کور حیات…
یعنی جایی که حتی حاضرین در حیات هم غالبا متوجه ورود و خروج دیگران به اتاق قضای حاجت نمیشدند…

بعد از این فضای محجوب و توأم با حیا اما وقتی وارد زندگی شهری شدیم با سبکی از خانه سازی مواجه شدیم که بعضا باعث جاری شدن عرق شرم بر چهره میشد.
سبکی از خانه سازی که برخی مرزهای حیا را تبدیل کرده بود به پدید آورنده ی ابزار خنده و تمسخر که تحملش تنها با یک پیشینه ی تربیتی محفوف به ریخته شدن برخی از پرده های حیا ممکن بود….

بله، دستشویی های داخل خانه و بعضاً داخل اتاق پذیرایی و هال🤦🏻‍♂️ و کنار آشپزخانه🤦‍♂️ را میگویم.
حزب اللهی و غیر حزب اللهی هم ندارد برای همه عادی شده …
بعبارتی به یُمن سبک زندگی نامبارک غربی همه آنگونه که باید تربیت شده اند …
بجز برخی بچه روستایی های بی تربیت که گویا هنوز ریشه های آن تربیت روستایی در وجودشان باقیمانده.
کاریش هم نمیشه کرد بی تربیتی روستایی ریشه هاش خیلی عمیقه….☺️

راستی آیا کسی هست به پیوستار فرهنگی این مسائل و تاثیر اینها در گسترش بی حیائیها و پرده دری ها در کف خیابان بیاندیشد؟

آیا مسأله فرهنگ در کشور بانی دارد؟

 

فرهنگ جهادی در ایده فرهنگی مادر

یکی از مفاهیم که به نظر می‌رسد در ایده‌ی فرهنگی مادر دیده نشده است؛ «فرهنگ جهاد» است. روحیه جهادی و تلاش جهادی که برآمده از دین است، در بسیاری از عرصه‌ها راه‌گشا است و اگر قرار باشد یک ایده‌ی قله‌ی هرم پیام باشد، به نظر می‌رسد که نیاز است روحیه و فرهنگ جهادی هم در آن قله وجود داشته باشد؛ اگر قرار است که این قله بسیاری از مفاهیم این هرم را ویرایش بزند و ارتقا بزند و یا احیانا از اولویت خارج کند، به نظر می‌رسد «غائب» در این قله «جهاد» باشد؛ البته این در نگاه ابتدایی است. ولی شاید بتوان در تقریر پیشرفت، «جهاد» را پررنگ کرد امّا سوال در این است که آیا این جهادی که در پیشرفت وجود دارد، کافی است برای تزریق روحیه و فرهنگ جهادی؟

الگوی چرخه‌ی فنری در ایده فرهنگی مادر

شاید بهتر باشد ایده‌ی فرهنگی مادر را یک خط مستقیم نبینیم. شاید بتوان گفت «مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» به صورت یک چرخه باشند با پس زمینه‌ی «ذائقه‌ی توحیدی»، «آیین مهدوی» و «ولایت فقیه»؛ چرخه‌ای به صورت یک فنر که همین‌طور که چرخه می‌چرخد بالا‌تر هم می‌آید.

«مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» رابطه دوسویه دارند و هرچه مردم سالاری رقم بخورد هویت بیشتری رقم می‌خورد و هر چه هویت نوین شیعی پررنگ‌تر شود و احیا شود، مردم‌سالاری بیشتر می‌شود و همچنین است در رابطه‌ی با پیشرفت و مردم سالاری و پیشرفت و هویت.

و همچنین این الگوی چرخه‌ی فنری شکل را در درون خود «مردم‌سالاری» که در آن به سه عنصر «اخوت و مواسات»، «آزاداندیشی» و «زندگی‌گرایی» اشاره شده است نیز می‌توان جاری کرد؛ بین این سه عنصر هم همان رابطه‌ای که سعی شد در فوق میان «مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» برقرار شود، بین این سه عنصر با زمینه‌ی «مردم‌سالاری» و به تبع آن زمینه‌ی «ذائقه‌ی توحیدی»، «آیین مهدوی» و «ولایت فقیه»، این سه عنصر هم رابطه‌ی چرخه‌ی فنری شکل داشته باشند.

به عبارت دیگر «آزاداندیشی» و «اخوت» و «زندگی‌گرایی» باهم‌دیگر در رابطه‌ی دوسویه هستند و هر چرخه و دور این‌ها روبه جلو می‌باشد همانگونه که فنر به اینگونه است.

متکلم، گرفتار ازاداندیشی!

بسم الله الرحمن الرحیم
متکلم، گرفتار آزاداندیشی
کلام راه انتقال معنا راگفتگو می داند. اگر گفتگویی شکل نگیرد سوالی در کار نیست تا متکلم دنبال پاسخگویی به آن باشد. گمشده او در زندگی «گفتگو» ست او همواره به دنبال«شنیدن» است. شنیدن به او قدرت فهم جایگاه مردم و مسائل آنها را می دهد. اگر واقع بینانه نگاه کنیم متوجه می شویم که«حیات زندگی حرفه ای متکلم وابسته به گفتگوی با مردم است.» گفتگو از رهگذر تفکر و امنیت می گذرد این که مردم را هالو نخواهیم بلکه فکور بخواهیم و البته که نباید ترسی از گفتن حرف هایش داشته باشد.
حرفه ای ترین پیشنهاد به متکلم فراهم کردن بسترهایی برای «آزاداندیشی» است. اگر بستر آزاداندیشی مردم فراهم نشود متکلم فقط ابقاء خود را در مواجهه با افراد ضد دین می بیند و کم کم آنچه به مردم القاء می شود افکار افراد مخالف است. چون سوال مردم شنیده نشده، چون پاسخی نمی یابد. سوال درون دینی او تبدیل می شود به سوال برون دینی چون اساساً آن طور سوال است که شنیده می شود. این یعنی خودمان دست به دست هم داده ایم تا موقف مردم را از «شک» به موقف «مخالفت» تبدیل کنیم.
انسان ذاتاً اهل فکر کردن و سوال است اما در عین حال دوست ندارد در موقف سوال و شک زندگی کند در واقع «پاسخ» گمشده انسان فکور برای رسیدن به ساحل آرامش است.
این راه نمی گذرد مگر از مسیر آزاداندیشی ولاغیر!

منطق کشف ایده فرهنگی مادر

 

ایده فرهنگی مادر بناست دعوت به یک تهاجم باشد. یک تهاجم، مطابق و منطبق با حقیقت انقلاب اسلامی. دعوت به یک فرهنگ مهاجم توحیدی.

ایده فرهنگی مادر بناست دعوت به یک تمرکز باشد. تمرکز بر یک نقطه مطلوبیت، و خط نکشیدن بر روی سایر مطلوبیت ها. بر این اساس الگوی هرم پیام، درست می شود. راس هرم، نقطه تمرکز است و به گونه ای انتخاب می شوذد که در دامنه هرم، همه مطلوبیت ها قابل تحصیل باشند.

در ایده پیشنهادی، منطقه راس هرم نشانه گرفته شده و یک بسته فرهنگی ارائه شده است.

اما یک سوال مطرح است. منطق کشف این عناصر چیست؟ 

ایده فرهنگی مادر بناست توسط عاقله فرهنگ کشف شود و آنها ذیل هدایت های رهبری، تولید محتوا می کنند. در مرحله اول و قبل از تشکیل عاقله فرهنگ، می توان پذیرفت، برای آغاز روند چرخه، این ایده توسط عاقله تولید نشود. اما ذیل هدایت های رهبری باید باشد.

وقتی برای چنین محتواهایی، الگوی از پیش تعیین شده ای نداریم و منطق روشنی نیز وجود ندارد، باید ابتدا به منطق آن دست یافت.

و البته می توان به داشته و دانسته های انباشته شده عالمانه اعتماد کرد.

به خصوص اگر طرح پیشنهادی از متن حوزه و در دل تعالیم حوزوی برخاسته باشد. و توسط فردی ارائه شود که عمرش را در شناخت حقیقت انقلاب و مکتب امام و طرح رهبری صرف کرده باشد. خاصه اگر نگاه های دقیق راهبردی در کنار فهم رویکردهای توحیدی، تربیتی، فرهنگی و تمدنی قرار گیرد. این ها سرمایه هایی است که نمی توان بی اعتنا به انها بود.

چه بسا برای کشف منطق صحیح، باید مهندسی معکوس طرح پیشنهادی توسط نخبگان را مد نظر قرار داد و این روش برای شناخت ضوابط و روش و منطق دست یابی به چنین عناصری، مصیب تر باشد.

ستون های مردم سالاری

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مردم سالاری و ولایت مردم، ایده حکمرانی برای حاکمیت الله بر عالم می باشد اما این مردم سالاری و ولایت مردم با دموکراسی غربی تفاوت های جدی دارد.
  • مردم سالاری در این ایده فرهنگی مادر که از اندیشه حضرت امام تغذیه می کند، دارای سه ستون اصلی می باشد که هر کدام مانند یک علم، سبب برافراشته شدن پرچم و خیمه مردم سالاری شده اند. و آن ها آزاداندیشی، اخوت و مواسات و زندگی گرایی می باشند.
  • آزاداندیشی دو کار ویژه جدی در تحقق مردم سالاری دارد یکی آن که سبب رشد جامعه از حیث علمی می شود و دیگر آن که به تولید علم برای جامعه کمک می کند. و این رشد جامعه، سبب ایجاد اراده ملی در جامعه می شود که اساسا این اراده ملی به ولایت مردم و مردم سالاری منتج می شود و در امتداد آن یشرفت جامعه رخ خواهد داد.
  • اخوت و مواسات ، در نقش تنظیم کننده روابط اجتماعی میان مردم می باشد. یعنی اساسا ولایت مردم و مردم سالاری زمانی می تواند در جامعه محقق شود که روابط میان مردم با یکدیگر براساس اخوت و مواسات صورت گرفته شده باشد و الا ولایت مردم معنایی ندارد چرا که اساسا ولایت مردم به دنبال ایجاد اراده ملی برای تحقق حاکمیت الله می باشد و اگر روابط براساس اخوت و مواسات شکل نگیرد، ولایت مردم همان دموکراسی و رای اکثریتی می شود که با پمپاژ های رسانه به نفع نظام ظاغوت هدایت می شود.
  • و زندگی گرایی اهمیت دارد چرا که زیست مردم است که به تحقق ولایت مردم کمک می کند یعنی اگر زندگی دقیق و درست طراحی و تنظیم شود، خود کمک به سزایی در تحقق ولایت مردم خواهد داشت. به عبارت دیگر باید زیست مردم به نحوی طراحی شود که تحقق مردم سالاری را آسان کند. شاید بتوان این گونه ادعا کرد که اساسا اخوت و مواسات کلان ایده برای زندگی می باشد و در این جا قرار است که آن کلان ایده را در ساحت های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ترجمه کرده تا زندگی و زیست جامعه و مردم تمام قد به کمک تحقق مردم سالاری آید.

جایگاه ولایت در ایده فرهنگی مادر ( نسبت لایه های ولایت با یکدیگر )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • ایده فرهنگی مادر ما از محتوای مکتب امام تغذیه می کند. در مکتب امام، ولایت جایگاه ویژه ای دارد. و اساسا غایت و هدف دنیا، تحقق مسئله ولایت الله در آن می باشد. اما این ولایت به صورت طولی از الله تبارک و تعالی شروع می شود و بعد به معصوم علیه السلام و بعد از آن به فقیه و در نهایت به مردم می رسد.
  • اما برای تحقق ولایت تشریعی حق تعالی بر عالم باید سایر مقام های ولایت محقق شود. یعنی تا زمانی که ولایت معصوم و فقیه و ولایت مردم در جامعه محقق نشود، تحقق ولایت الله در جامعه معنایی ندارد. چرا که اساسا آن ها هستند که دغدغه حاکمیت الله را دارند و می تواند ولایت الله را در عالم محقق کند.
  • ولایت فقیه در راستای همان ولایت معصوم می باشد و میتوان این دو را از یک جنس در نظر گرفت.
  • اما رابطه این دو ولایت با ولایت مردم به صورت دو سویه می باشد. به عبارت دیگر برای تحقق ولایت معصوم و فقیه، نیازمند ولایت مردم هستیم چرا که اگر مردم به سبب اراده خویش ولی را انتخاب نکنند اصلا ولایت تشریعی برای معصوم و فقیه محقق نمی شود. و از آن طرف تنها ضامن و راه تحقق ولایت مردم، ولایت معصوم و فقیه می باشد چرا که آن ها کار ویژه خود را محقق کردن ولایت مردم می دانند. و اساسا تحقق حاکمیت الله را در آن می دانند که ولایت مردم و مردم سالاری محقق شود. این گونه است که رابطه ولایت معصوم و فقیه با ولایت مردم به صورت دو سویه می باشد و همدیگر را تکمیل می کنند و در نهایت سبب تحقق ولایت و حاکمیت الله بر عالم می شوند.

ابعاد و علل مختلف اغتشاشات اخیر

بسم الله الرحمن الرحیم

  • پدیده اغتشاشات 1401 ، برگرفته از یک جنگ ترکیبی تمام عیار دشمن بر ایران بوده است اما این جنگ تمام عیار، علل و ابعاد مختلفی می تواند داشته باشد. اما این علل و ریشه های متفاوت از یک نقطه محوری و ریشه اصلی در حال تغذیه هستند. با یک استقرا از نگاه ها و بیانات اندیشمندان، می توان برخی از علل را احصا کرد ، اما نکته اصلی این است که ریشه اصلی را برای تحلیل این اتفاقات، در چه بدانیم.
    • 1-بروز قدرت نرم انقلاب اسلامی در در یک سال اخیر و شکوفایی اراده انقلابی در بدنه کارگزاران کشور
    • 2-تغییر ژئوپلیتیک منطقه در دو سال آینده و تثبیت قدرت ممتاز جمهوری اسلامی
    • 3-معضلات و ناگواری های متعدد معیشتی و اقتصادی
    • 4-برآورد سازمان های امنیتی دشمن از از حال و هوای انقلابی در ایران و فعال نمودن تمامی گسل ها و پیشران ها
    • 5-انباشته شدن انواع و اقسام اعتراضات در جامعه و نبود لایه سیاست در ایران
    • 6-دولت و الگوهای توسعه گرا
    • 7-حذف جریانهای مختلف سیاسی از قدرت و یک دست شدن حاکمیت
    • 8-وجود خشونت در تعامل حاکمیت با مردم و از میان رفتن اعتماد اجتماعی به نظام که شروع آن مسائل بنزین و آبان ۹۸ است
    • 9-تغییر زیست جهان نسل جدید به جهت پدیدار شدن تکنولوژی های نوین ارتباطی
    • 10-سرکوبی غرایز؛ نیازهای جنسی زنان
    • 11-تولد جامعه نوین در ایران و تغییر ساختارهای کلان اجتماعی از جمله زنان
    • 12-نبود ساز و کار اعتراض و گفتگو در در کشور
    • 13-ضعف سازوکارهای حکمرانی
    • 14-سنت تمحیص‌‌‌ و ابتلا
    • 15-تسخیر افکار عمومی توسط جنگ ادراکی و شناختی دشمن و نبود حاکمیت رسانه ای و فضای مجازی در ایران
  • این ها برخی از تحلیل های متفاوت از علت اصلی پدیدآمدن اغتشاشات می باشد. نکته دیگری که حائز اهمیت می باشد این که است که با یک بررسی اولیه می توان این را فهمید که برخی ریشه و علت اغتشاشات اخیر را ، در ناکارآمدی های اجرایی در جمهوری اسلامی می دانند ، برخی آن را به عدم وجود عقلانیت کارآمد در جمهوری اسلامی برمیگردانند ، عده ی زیادی آن را به طراحی های دشمن متصل می کنند، عده ای دیگر ظلم به زنان و مسائل جامعه شناختی را علت می دانند و عده ای ریشه آن را در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی می دانند. این ها ریشه ها و عوامل مختلف برگرفته شده از تحلیل های متفاوت از وضعیت اغتشاشات نشات می گیرد.

اهمیت فرهنگ در روایت پیشرفت

هر سال و با آغاز جام جهانی ، مردم 32 کشوری که در جام جهانی حاضر هستند، با چشم امید، عملکرد تیم ملی کشور خود را بررسی می کنند و امیدوارند تیم ملیشان، عملکرد بسیار خوبی داشته باشد. اما سطح انتظار و توقع کشورهای مختلف از عملکرد تیم ملی خود، متفاوت است. مردم برخی کشور ها فقط در صورتی که قهرمان شوند، راضی می شوند. برخی همینکه به جمع 4 تیم برتر برسند. برخی 8 تیم برتر و برخی صرفا صعود از گروه. حتی برخی از تیم ها فقط با به دست آوردن یک پیروزی، تعطیل رسمی در کشورشان اعلام می کنند و به جشن و پایکوبی مشغول می شوند.
اما نکته ای که در این یادداشت قصد دارم به آن بپردازم، تاثیر فرهنگ بر روایت پیشرفت، در مسابقات جام جهانی است. به عنوان مثال، می توان از عملکرد امسال تیم ملی در جام جهانی در دو مسابقه نخست گروهی است. می توان با حس تحقیر شکست شش بر دو مقابل انگلیس را پررنگ نمود و می توان به پیروزی ارزشمند دو بر صفر مقابل ولز، نگاه ویژه ای داشت. این که به کدام بیشتر بپردازیم و ایران را 6تایی ببینیم، یا پیروز درمقابل یک تیم اروپایی، فقط به نوع نگاه ما به کشور و روایتی که از پیشرفت کشور داریم، برمیگردد. این موضوع، امسال و با سیاسی تر شدن جام جهانی، وضوح بیشتری دارد.
زمانی صرف حضور در جام جهانی پیروزی بزرگی برای ایران بود و مردم ایران، همین که به جام جهانی صعود می کردیم، آن را موفقیت بسیار بزرگی قلمداد می کردند. اما الان و با پیشرفت ایران در عرصه فوتبال و حرفه ای تر شدن تیم ملی نسبت به ادوار گذشته، توقع از تیم ملی صعود از مرحله گروهی است و صرف حضور در جام جهانی اهمیت زیادی ندارد و پدیده ای معمولی و طبیعی تلقی می شود. اینکه ما چنین رشد و پیشرفتی را ببینیم، یا فقط با چشم تحقیر بنگریم و از نبودن ایران در جمع 8 تیم برتر افسوس بخوریم، بستگی به نوع نگاه ما دارد.
مسأله درمورد دیدن یا ندیدن پیشرفت کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، همینگونه است؛ لذا، فرهنگ، در نوع روایت ما از پیشرفت، تاثیر بسیار زیادی دارد. لذا می گوییم اولا روایت پیشرفت از خود پیشرفت مهمتر است و دوما اصلاح فرهنگ حاکم بر اذهان مردم از روایت پیشرفت نیز، مهم تر است.