چرا تاریخ؟ تقریر بخشی از فرمایشات استاد مظاهری

چرا باید به تاریخ بپردازیم؟

این بحث را توجه کنیم:

حضرت آقا مراحل انقلاب اسلامی را ترسیم فرموده اند، انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، کشور اسلامی، تمدن اسلامی؛

?پرداختن به تمدن برای ما که در مرحله ی ساخت دولت اسلامی هستیم چه معنایی دارد؟

ایشان به این موضوع باور دارند که اگر «افق تمدنی» نداشته باشید حتی در مرحله ی نظام سازی و دولت سازی هم میلنگید، لذا ایشان در دیدار سران کشورهای اسلامی به این مضمون میفرمایند که “مهمترین مساله ی شما نظام سازی است و اگر بخواهید از این مرحله ی مهم عبور کنید باید افق تمدن اسلامی را مد نظر داشته باشید” ، یعنی باید خودتان را در مظان شکل دادن به تمدن جدیدی به نام تمدن اسلامی ببینید تا بتوانید از مرحله ی نظام سازی، در این وضعیت عبور کنید!

?مگر ما در چه وضعیتی هستیم؟

ما در وضعیتی هستیم که غرب با تمدن خودش همه ی افق ها را بسته، یعنی افقی فراتر از لیبرال دموکراسی برای بشریت قائل نیست؛ لذا اگر «افق گشایی» نداشته باشید انقلابتان ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، نظام سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، دولت سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد؛ و آن موقع مطمئن باشید نه نظام سازی تان و نه دولت سازی تان هیچکدام اسلامی هم نخواهد بود.

?خب اما افق گشایی چگونه است؟

دیداری که رهبری با تمدن پژوهان داشتند نکته ی بسیار جالبی داشت؛ گاهی اوقات ما بر اثر تاکیدات مکرر و فراوان رهبری بر تمدن سازی دچار یک اشتباه می شویم؛ معنای این تاکیدات رهبری چیست؟ آیا به این معناست که ما باید راجع به تمدن اسلامی بنشینیم و بحث های نظری مفصل بکنیم و …؟

تا یک حدی قطعا عیبی ندارد و لازم است که ما یک تعریفی و تصویری داشته باشیم؛ اما باید دقت داشته باشیم که ما الان در مرحله ی آخر نیستیم، اگر الان به یکباره خیال برمان دارد و فکر کنیم که الان در مرحله ی تمدن سازی هستیم و خودمان را اسیر آن مرحله بکنیم در این مرحله ای که در آن هستیم خواهیم ماند!

آقا به این مضمون فرمودند که “بابا! من در تهران میبینم که عنوان برخی مغازه ها کلماتی مثل هایپر و سوپر و مال و .. هست، این درد را چاره بکنید! این مشکل را حل کنید!” از تمدن گفتن این درد را چاره نمیکند!

من برداشتم از این فرمایش آقا این است که باید افق تمدنی داشته باشید که گم نشوید ولی الان باید این درد را چاره کنید که یک ایرانی نباید بالای مغازه اش بنویسد هایپر! به این توجه کنید! البته اگر شما الان بخواهید به همین مساله توجه کنید باید بدانید که این مساله در راستای آن افق تمدن ما نیست، کلمه ی هایپر یعنی خود باختگی و با خودباختگی تمدن حاصل نخواهد شد.

به عنوان مثال الان شما اگر بیایید و تمام توانتان را بگذارید روی این مساله که ظهور چگونه اتفاق خواهد افتاد و وقتی حکومت حضرت (عج) شکل بگیرد حکومت جهانی چه شکلی خواهد بود؟ و بروید روایات مروبطه را مفصل بررسی کنید و تمام فکرتان را بگذارید آنجا و غافل شوید که الان چه نسبتی با آن دارید، [خواهید ماند].

?ما میل به انتزاعی فکر کردن پیدا کرده ایم، اما حضرت آقا این گونه به مساله نگاه نمیکنند.

ایشان در پیام نوروزی سال 73 چنین مضمونی آورده اند که : ما در حال بنای یک تمدن هستیم، نه اینکه تصمیم بگیریم، بلکه در حال بنای تمدن هستیم، بلکه حرکت تاریخی ملت ایران در حال به وجود آوردن آن است.

ببینید نگاه رهبری به تمدن یک نگاه انتزاعی نیست، ما باید از این فضای بی تاریخی بودن، انتزاعی فکر کردن، نسبت به مسائلمان، نسبت به علممان، نسبت به فلسفه مان، نسبت به فقه مان و نسبت به تمدنمان خارج بشویم! تاریخی اگر شدیم آن وقت تازه افکارمان انضمامی خواهد شد، و وقت افکار انضمامی شد آن وقت به معنای واقعی مسائل درست شناخته میشوند و ما میتوانیم راهکار ارائه کنیم.

ولی تا زمانی که انتزاعی فکر کنیم – که از نظر من متخصص تاریخ یک بعد انتزاعی فکر کردن و انتزاعی دیدن و انتزاعی نوشتن و انتزاعی کار کردن این است که بی تاریخ باشیم، ابعاد دیگری هم دارد – از حل مسائل و ارائه ی راهکار عاجز خواهیم بود .
.

تعریف بهینه برای برنامه ریزی راهبردی

به نظر می رسد تعریف های حدی یا رسمی، اگر منجر به وضوح تصویر غایت مطلوب از آزاداندیشی نشود خیلی در برنامه ریزی راهبردی کارا نمی باشد.

ما آزاداندیشی را میخواهیم برای رشد اجتماعی.

اگر این چنین است پس یعنی در بدو امر ما مواجه خواهیم بود با اندیشه خطا بار، غیر منسجم، غیر نظام وار و غیر مستدل و اگر بنا باشد بگوییم اندیشه یعنی اندیشه در وضع مطلوب این بدین معنا خواهد بود که ما در عمل میخواهیم جلوی هر اندیشه ای که غیر از اندیشه وضع مطلوب باشد حد بزنیم و این عملا نافی رشد اجتماعی خواهد بود.

رشد زمانی حاصل خواهد شد که بتواند تجربه کند، خطا کند، تصحیح کند، ارتقا دهد و بهبود ببخشد و گام به گام خود را به وضع بهینه نزدیک کند.

تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که تصویر غایت نهایی را برای ما واضح سازد. یا به تعبیر بهتر تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که ضمن ترسیم غایت مطلوب کارکردهای مورد توقع در جهت نیل به غایت مطلوب برای ما نیز بر شمارد.

تعریف به غایت به اضافه کارکرد نیل دهنده به سوی غایت تعریف بهینه ای در جهت برنامه ریزی راهبردی به منظور تحقق آزاداندیشی خواهد بود.

تقریری از قیود آزاداندیشی

وقتی گفته می شود «آزاداندیشی» گاهی تصور میشود که به باید رها و مطلق از هر قید و بندی باشد. در حالی هم اندیشه و هم آزادی انسان و هم ترکیب آن دو برای اینکه به بتوانند به معنای حقیقی کلمه محقق شوند دارای قیودی خواهند شد که بدون آنها از موضع اصلی خارج می شوند. هم اندیشه برای اندیشه بودن نیازمند قیودی است که آن را به انضباط بکشد و از اوهام و تخیلات و افکار پریشان و… جدا کند و هم آزادی برای آن که به معنای حقیقی کلمه محقق شود نیازمند قیودی است که آن را در موضع خود قرار دهد و از انحراف آن به مسیر هایی که به ظاهر آزادی مزینند لکن در باطن بردگی محض هستند جلوگیری کند و هم آزاداندیشی نیازمند قیودی است که به معنای حقیقی کلمه آزادانه فکر کردن را به صورت حقیقی رقم بزند و انسان را به ورطه ی تباهی نکشاند.
اساسا پدیده انسانی بدون قیود و به صورت کاملا مطلق بی معناست. زیرا خود انسان مقید است و هر عاملی متعلق به آن نیز نمی تواند مطلق باشد و باید مقید شود.

اقتضای مبانی نظام سکولار، تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت و زندگی در هم تنیده اند

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی، نیاز خود را رفع میکنند و صنعت خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و معنوی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانان می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام جلوی چشمان با باشد. باید استعاذه ی ” أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز کرد و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….

گرفتاری اندیشه به اسم زیبایی

وقتی از «آزاداندشی» صحبت می‌کنم، صرفا رهایی از قیود مدنظر نیست؛ بلکه اتفاقا برای آنکه آزاداندیشی محقق شود، باید قیدی را هم گذاشت و ملزم به قیودی هم شد؛ و این قیود برای اندیشه بودن اندیشه می‌باشد؛ به عبارت دیگر قیودی لازم است که از «اندیشه» بیرون نزنیم. و البته شاید بتوان از جانب «آزادی» هم قیودی را مطرح کرد؛ اینکه برای تحقق آزادی نیازمند قیود باشیم.

بنابراین یک دسته از قبود لازم، قیودی است که از «تحریف ماهیت اندیشه» ممانعت می‌کند؛ آیا در کنار این قبیل از قیود، می‌توان قیود دیگری را نیز متصور بود؟

یکی از ویژگی‌های اندیشه همچون دیگر پدیده‌های انسانی این است که می‌تواند از سلیقه و ظرافت تغذیه کند و یا زمخت و بدقواره باشد؛ به عبارت دیگر اندیشه را نیز می‌توان متصف به صفت زیبا و یا نازیبا کرد.

با توجه به این نکته آیا می‌توان دسته‌ای دیگر از قیود لازم را در نظر گرفت برای ممانعت از نازیبایی اندیشه باشد؟

به تعبیر دیگر همانگونه که برای اندیشه بودن اندیشه نیازمند دسته‌ای از قیود هستیم، آیا برای زیبا بودن اندیشه نیز باید مقیّدِ به قیودی باشیم؟ شاید بهتر باشد قبل از پاسخ به این پرسش، در خصوص این نکته تامل شود که آیا اندیشه زیبا، اندیشه‌تر است؟ به عبارت دیگر اگر اندیشه نازیبا بود، از اندیشه‌گی خارج می‌شود و چنانچه مطلوب رسیدن به حقیقت و حق باشد، آیا با اندیشه نازیبا، به حق و حقیقت نمی‌رسیم؟

به نظر می‌رسید زیبا بودن اندیشه از مواردی نباشد که لزوم مقيّد کردن اندیشه را مطالبه کند، حتی این زیبایی اگر ذره‌ای مانع آزاداندیشیدن شود، هیچ حسن و رجحانی هم نمی‌تواند داشته باشد.

و به نظر می‌رسد اگر در مقام اندیشیدن، بخواهیم خود را مقیّد به زیبایی اندیشه کنیم؛ این قید از قضا مانع آزاداندیشیدن می‌شود. و شاید بتوان گفت به دنبال این قید بودن به خاطر عدم رهایی از «هژمونی محیطی» و ناآزاداندیشی می‌باشد؛ چیزی شبیه به ترس که در مقام اندیشه باید از آن آزاد بود؛ به خصوص که ملاک زیبایی هم آنچنان روشن نیست.

البته وقتی در اندیشیدن به دنبال حق هستیم و هنگامی که به حق و حقیقت دست‌یافتیم، خود حق زیبا خواهد بود و نیازی نیست که ما در مقام اندیشیدن خود را گرفتار زیبایی کنیم؛ چه بسا در گرفتار کردن خود به زیبایی اندیشه، از «حق» که مقصود واقعی اندیشیدن بود، دور شویم.

اقتضای مبانی سکولار و ضد خانواده و ضد زندگی، تکثیر نهادهای فطرتاً درهم تنیده مثل نهاد آموزش و زندگی و یا علم و صنعت

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی نیاز خود را رفع میکنند و کار خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و اخلاقی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانها می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام مثل “أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

و باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز نمود و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….

ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی

?ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی?

?️آن چیزی که مهم است این است که بتوانیم با آزاد اندیشی آن چیزی که می‌خواهیم محقق کنیم، محقق کنیم.

برای این امر، در بسیاری از موارد، رسیدن به فلسفه آن چیز کافی است و لو ذات کاوی رخ ندهد. بلکه صرفا به یک تعریف رسمی ناقص برسیم.
به تعبیر دیگر ضرورت دارد از این بحث کرد که چه شد که آزاداندیشی به میدان آمد؟ قرار است آزاداندیشی چه گرهی را باز کند؟ آزاداندیشی بطور واضح و مستقیم به مبارزه چه اموری دارد می شود.
همچنین باید این پرسش پاسخ داد که آزاداندیشی چه نتایجی دارد؟ بعد از مدتی آزاداندیشی یا آزادی بیان یا…، جامعه در ساحت های مختلفش، چه تغییری میکند؟ در سیاست؟ در اقتصاد؟ در علم؟ در اندیشه؟ در سبک زندگی؟ در پیشرفت؟ و… .
به نظر این نکته برای رفع تردید و میز بین آن حقیقت و دیگر امور مشابه کافی است. و می‌توان غایت آزاداندیشی را پیاده کرد.

?️در مجموع به نظر حقیر آن چیزی که ضرورت دارد، فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی و نتایج مورد انتظار از آزاد اندیشی در ساحت های مختلف است.

همین کافی است تا اولا آزاد اندیشی از امور دیگر متمایز شود و ثانیا در مصداق، درست پیاده شود وثالثا خودش موضوعیت پیدا نکند. خودش تابو نشود بلکه همیشه طریقی بودن آن لحاظ شود.

به نظر می رسد بعد از تبیین فلسفه آزاداندیشی، به این درک میرسم که در درون خود شناختی ولو ارتکازی از حقیقت آزاداندیشی بدست آورده ایم. و با تکیه بر آن ارتکاز به راحتی می‌توان وارد عمل شد و غایات را محقق کرد.

ضرورت این امر در اموری که مشکلش بخاطر عدم وضوح تعریف نیست بلکه بخاطر عدم پیاده سازی و فعالیت عینی است، بیشتر است. در این موارد به نظر توقف و ذات کاوی صحیح نیست.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی