جایگاه تعریف در برنامه ریزی راهبردی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • یکی از نزاع ها در برنامه ریزی راهبردی، جایگاه تعریف می باشد. به این معنا که آیا تعریف یک پدیده اجتماعی مانند آزاداندیشی در برنامه ریزی راهبردی برای تحقق آن، نقش به سزایی دارد یا خیر؟
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که پدیده های تازه و بدیع مانند آزاداندیشی از آن جایی که به ثبات هویتی در جامعه دست نیافته اند، در برنامه ریزی راهبردیشان نیازمند تعریف هستند چرا که تعریف ها می توانند حدود و ثغور آن پدیده را مشخص کنند. و این حدود و ثغور به طراحی و برنامه ریزی راهبردی کمک به سزایی می کند. چرا که یکی از مولفه های مهم در برنامه ریزی راهبردی، ضدها و غیرها هستند یعنی باید مشخص شود که چه چیزهایی آزاداندیشی نیست تا در برنامه ریزی، آن ها سبب فهم و تصور اشتباه نشوند.
  • ثمره ی دیگری که تعریف در برنامه ریزی راهبردی برای تحقق پدیده های اجتماعی دارد، مشخص کردن نسبت آن پدیده با سایر پدیده های اجتماعی است و این نسبت در طراحی و برنامه ریزی به شدت اهمیت دارد چرا که مفاهیم دیگر می توانند معد و یا مضر باشند برای تحقق آن مفهوم. فلذا همان طور که بیان شد تعریف در برنامه ریزی و طراحی های راهبردی نقش به سزایی دارد اما این نکته را باید توجه کرد که وقت گذاری زیاد در بررسی تعاریف خود می تواند مانعی بزرگ برای برنامه ریزی راهبردی شود فلذا افراط در آن نیز خود یک اشتباه راهبردی می باشد.

تعریف حدی چه موقع آری؟

در یادداشت قبل اشاره شد که چه خوب است طبق قاعده تعرف الاشیاء باضدادها بتوانیم نشان دهیم که در صحنه ای که فعالین و فضلایی به دنبال رقم زدن آزاداندیشی بوده اند چه چیزی را محقق نکرده اند و اساسا آزاداندیشی در قیاس با خیرالموجودین چه چیزی نیست. پرداختن به چه چیزی نبودن مارا به لبه های خلأیی که موجب شده به آزاداندیشی به عنوان شاه کلید امروز بپردازیم نزدیک می کند.

فارغ از فضای تحقق به تعریف دقیق فلسفی و ماهیت شناسی پرداختن، به نظر می آید یک عملیات ذهنی است حتی شهود نیز به کمک ارائه یک تعریف حدی در این نقطه نمی آید.

باید اجازه داد عقل عملی در صحنه اندیشه ورزی، شهود کند و استشمامش را با تصویر فی الجمله اولیه مقایسه کرده و تقصیل دهد و نهایتا بعد از تفصیل کافی و وافی بتواند یک تعریف ارائه کند.

دو نکته در باب اهمیت «رسیدگی مفهومی به آزاداندیشی»

1. آزاداندیشی بعد از پیگیری های جریان رقیب و بعد از درخواست حضرت آقا برای ترویج آزاداندیشی و تکرار این مطالبه توسط ایشان، واژه ی غریبی برای جامعه نیست و اجمالا همه با آن آشنا هستیم و از آن تصویری داریم. حول همین تصویر های اجمالی حرکت هایی شکل گرفته است و کارهایی در کشور آغاز شده که همه ی آنها علی رغم اختلافات، خود را مصداق آزاداندیشی می دانند.
حال وقتی حوزه علمیه می خواهد پشت یک حرکت بایستد باید این ها انتخاب کند و ناگزیر از است به سمت برخی از این ها سوق دهد و از برخی دیگر روی برگرداند. در اینجا که فضای انتخاب است ناچار است که در تعریف آزاداندیشی دقت کند و برای دست یابی به مفهوم حقیقی آزاداندیشی تلاش کند.

2. موسسه فتوت به عنوان موسسه ای که می خواهد از دل حوزه به سراغ اجتماع برود و یک پایش در حوزه و پای دیگر آن در میدان قرار دارد، ناگزیر است که از دقت های حوزوی سرشار باشد و بسیار دقیق و هدفمند حرکت کند. وقتی این موسسه می خواهد چیزی را در سطح ملی گفتمان سازی کند و پشت آن بایستد حتما باید تا حد بسیار بالایی آن مفهوم را مشخص کند و تمایزات آن را با اغیار نیز ثابت کند. و الا ممکن است نسلی را به بیراهه ببرد.

این دو ضرورت ثابت میکند که ما باید به سراغ دقت در تعریف و مفهوم آزاداندیشی برویم و چاره ای از آن نیست. لکن آن چیزی که می تواند محل مناقشه نوع پرداختن به تعریف است. این نوع پرداخت می تواند کاملا ناظر به حقیقت بیرونی باشد و به صورت انضمامی و ناظر به مشکلات سر صحنه قیود را از دل مبانی بیرون بکشد و می تواند کاملا کتابخانه ای و بدون توجه به حقیقت خارجی که رقم می زند و صرفا منحصر در مبانی سعی کند یه مفهومی را معرفی کند. یقینا توقف در مدل دوم و نرفتن سراغ مطالعه انضمامی و حل نکردن مشکلات واقعی ممکن است ما را به بیراهه ببرد و در سیاه چاله رسیدگی های ذهنی دفن کند به نحوی که هیچ وقت نتوانیم یک حرکت عینی موثر را رقم بزنیم و خدمتی به انقلاب کنیم.

ذکر یک نمونه سیاق قرآنی دالّ بر امتداد توحید در زندگی اجتماعی

وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ

جناب استاد عابدینی در جلسه ی تدریس المیزان نکته ای ذیل آیه ی شریفه 83 سوره ی بقره بیان فرمودند که بنظرم مقداری از جلوه و امتداد توحید در وادی زندگی اجتماعی پرده برمیدارد.

ایشان می فرمایند عبارت “لاتعبدون الا الله” دلالتش با عبارت “اعبدوا الله” متفاوت است. اعبدوا با پرستش معبودهای دیگر در بعضی وجوه قابل جمع است اما “لاتعبدون الا الله ” با هیچ جنبه ای از شرک قابل جمع نیست. بعبارتی سیاق “لاتعبدون الا..” سیاق بیان سبک زندگی است.

در این آیه ی شریفه هم بلافاصله بعد از این عبارت، پرچم سبک زندگی توحیدی بلند شده است که اگر خواستید زندگی توحیدی و عبادت محور و غیرمشرکانه داشته باشید باید روی این نقاط تکیه بزنید.

اول: احسان به والدین

دوم: احسان به خویشاوندان

سوم: احسان به یتیمان

چهارم: احسان به فقرا و مساکین

پنجم:إقامه ی نماز

ششم: إیتاء زکات

در پایان آیه نیز سیاق “و أنتم معرضون ” و استمراری که در آن نهفته است میتواند دلالت بر اعراض امتداد یافته به سبک زندگی داشته باشد…

قدرت زندگی واقعی در مقابل زندگی مجازی

تأثیر تبلیغات رسانه ای و مجازی را قابل انکار نیست اما این کجا و نقشی که واقعیت داخل خیابان بر دلها میزند کجا!!!!

خنجری که #زندگی بعضی از انسانها بر پیکر نظام میزند هرگز در دست عاملان مجازی نمی تواند باشد…

 

مثل خنجر زباله گردی پیرمردها و زنها و کودکان که این سالها أولا بر قلب مردم رهگذر و دوما بر پیکره نظام اسلامی می نشیند..

 

یا خنجرِ چادر و نقاب متکدّیانِ زنِ خیابان و مترو، بر پیکرِ حجاب….

زنانی از پناه امنیتی که چادر و حجاب به آنها میدهد تکدّی گری میکنند اما نادانسته حجاب را از ارزش می اندازند…

کاش آنقدر عاقل میشدیم که  به هر کسی حق حجاب داشتن نمی دادیم

دوران جدید

مقام معظم رهبری در پاسخ مکتوب به نامه جمعی از فضلای حوزه و دانشگاه در سال 1381 می فرمایند:
«آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ هرج‌ و مرج‌ و دیکتاتوری‌ را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است»

برای فهم این نکته میتوان از فرمایش جناب داوری اردکانی در پاسخ به دبیرخانه هم اندیشی اسلامی معنا میتوان کمک گرفت:
«توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و … به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی‌توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.

علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می‌کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می‌یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد.

اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه‌ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی‌های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می‌شد.

توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی‌توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می‌توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»

ما به دنبال ساخت یک نظم اجتماعی دیگری هستیم. ما میخواهیم عهد دینی را تجدید کرده و ذیل یک زیست آزادانه از مدرنیته بیاندیشیم و ببالیم و بپوییم.

پوییدنی متفاوت که ما را به سمت آینده ای متفاوت رهنمون سازد. همین پوییدن متفاوت است که طلیعه دوران جدید را برای ما رقم خواهد زد. ما نه هرج و مرج پویی را میخواهیم و نه رکود و سکون دیکتاتوری را ما به دنبال پویشی جهت نیل به مقام و مرتبت امت وسط هستیم. مقام و مرتبی که در آن روح دینی سرشار و مالامال از اندیشه توحیدی باشد و ما را از اصر و اغلال زرق و برق دنیا برهاند.

ذکر یک مثال برای کمک به فهم انضمامی روح معنای آزاد اندیشی

توجه به فهم انضمامی در دل مثالها یکی از راهبردهای اساسی در فهم عمیق روح معنای آزاداندیشی است.

بعنوان مثال:

اینکه مردمی حقّی را انتخاب کنند و با تمام وجود آنرا بپذیرند و حتی در حدّ انتخابی تاریخی، در لایه لایه ی فرهنگشان نفوذ کرده باشد اما این حق فریاد نزنند و در سبک زندگی شان ترجمه نشود و علارغم رنجی که از این تناقض می برند اما مطالبه ای جدّی و اصلاحی در آن مسأله در جامعه شکل نگیرد نشان از نبودن فرهنگ آزاداندیشی در آن جامعه است..

بعبارتی آزاداندیشی حوزه ی ترتیب أثر و عمل و بروز تمدنی یک اندیشه ی حقّ را هم شامل میشود و اگر حقّی در حوزه ی بروز تمدنی مطالبه و دنبال نشود نشان از در بند بودن اندیشه ی حق خواه در آن فرهنگ دارد…

نمونه اش را در سبک خانه سازی میتوان مثال زد.

چگونه است که مردمی که دلشان لک میزند برای خانه های باشکوه قدیمی و زندگی در خانه هایی با سبک معماری اسلامی، اما در وادی مطالبه دچار وادادگی و بی تفاوتی و سستی میشوند و ذهنیتِ “شاید نمیشود که مسئولین خدوم نمیکنند” جای همه ی حق خواهی ها را پر میکند …

اقتضای اندیشه های آزاد در یک جامعه این است که بمحض پذیرش یک حقیقت، در امتداد دادن آن حق در زندگی هیچ گونه سستی و تساهل و تسامحی بخرج داده نشود…

حفاظت شده: بیگانه با تاریخ ( به مناسبت تولد “حلقه تاریخ تحلیلی معاصر” )

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نکاتی پیرامون آزاد اندیشی

1. ما نیاز به تعریف آزاد اندیشی داریم ونمیتوانیم به راحتی از آن گذر کنیم. گذر و غفلت از این مرحله باعث میشود تا نتوانیم به درستی فکر کنیم به کدام سمت خواهیم رفت ودقیقا چه چیزی را جلو خواهیم برد.

2 . اما تعریف از آزاد اندیشی را میتوان در دو سطح مطرح کرد. یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است

3. ما به تامل فلسفی در آزاد اندیشی احتیاج داریم زیرا برای رسیدن به جایگاه و مختصات و کارکرد یک چیز اول از همه باید آن را بشناسیم. اگر اشکال شود که این تامل چه فایده ای دارد و بحث از کارکرد آن برای ما اهمیت بیشتری دارد. ما در جواب میگوییم طبق مبانی فلسفی ما تامل کارکردی فرع بر ذات انگاری در مورد شی است. ما مبنای کارکردگرا ها راقبول نداریم که برای شناخت شی باید به کارکرد آن رجوع کرد زیرا ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است. در اینجا نمیتوانیم نتیجه بگیریم چون آن را مشاهده نکردیم پس بالکل این شی فاقد آن است.

4. اگر اشکال شود که تعریف ما از آزاد اندیشی تعریفی است که فقط خودمان آن را پذیرفتیم و در نتیجه چون با هم فهمی در مورد آن اتفاق نیافتده است اساسا مورد وفاق نیست و چیزی که مورد وفاق نیست اساسا کارایی ندارد و اگر کارایی هم دارد بهینه نیست.باید بگویم این بحث ریشه در یک انگاره غلطی دیگری دارد و آن این است که ما برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم. با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست. به معنای خالی الذهن بودن نیست. به معنای آن است که سخن با پیش فرض هم را بشنویم و اگر توانستیم به یک افق مشترک برسیم. حال سوال این است که ایا رسیدن بهافق مشترک امکان دارد؟ طبق مبنایی فلسفی خودمان باید بگوییم بله.

5. در میدان و حین کار هیچ افق مشترکی خلق نخواهد شد. زیرا در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند. به عبارت دیگر باید گفت نگاه کارکردی هم میتواند مثبت باشد و هم آسیب زا. وجه مثبت آن این است که ما در انجام کاری با خود وجود پدیده طرف میشویم و میتوانیم بصیرت هایی را کسب کنیم که در هنگام تامل فلسفی پیرامون آن نمی‌توانستیم اما صرف بسنده کردن به آن میتواند ما را از حقیقت شی دور کند و اساسا نتوانیم بین کارکردهای اصلی و فرعی تفاوتی بگذاریم.

6.در نتیجه ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم. این اجمال و تفصیل فرآیند طبیعی است و میتوانیم با گفتگو از یک تعریف زمینه ای ابهام آلود اما متعین به یک تعریف تفصیلی شفاف متعین با هم فهمی برسیم.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

• الف.
پس از ضرورت تعریف می گویند،
“تعریف را در دو سطح می توان مطرح کرد؛ یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است”

ظاهراً از دیدن مختصات همان خصوصیات را اراده فرموده اند.
بله دیدن خصوصیات هم جزء تعریف است و به آن تعریفی رسمی گفته می شود.
ولی دیدن خصوصیات همیشه الزاماً به معنای نگاه راهبردی به شیء نیست.

• ب. ذات گرایی
برای رد کارکردگرایی در تعریف یک شیء می گویند،
“ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است.”

به همین جهت اگر به کارکردها برای تعریف یک شیء بسنده کنیم آن شیء درست تعریف نخواهد شد.
عین همین را در تعریف انسان می توان گفت.
از روی کارکردها ممکن است تعریف بسیار بسیار ضعیفی از انسان صورت بگیرد، ولی باورها و تحلیلهای فلسفی حتی چیز دیگری می گوید.

• ج. انگارۀ غلط
“برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم”
“با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست”

گفتگو به معنای آمادگی برای شنیدن نظر مقابل و علاقه برای استفاده از نظرات دیگران هست، قطعاً و الا گفتگو تنها به صورت ظاهری گفتگو است و در واقع یک گفتار است و یک طرفه است.

این فهم مهمی از گفتگو است.
ولی آیا برای تحقق گفتگو باید از مبانی دست برداشت؟
یعنی باید بی نظر بود؟
چرا؟ این که حقیقت ندارد!
یا حتی مزیّت هم محسوب نمی شود.
چیزی که ضروری است این است که انسان موقع شنیدن سخن دیگر، یا متفاوت یا متخالف باید واقعاً همدلانه عمل کند و علاقه به استفاده و رشد داشته باشد.
ولی بی ریشه بودن حتی قدرت جذب عقلانیّت را هم از انسان می گیرد.
این امر غریبی است.

• د. امکان ایجاد افق مشترک
“آیا رسیدن به افق مشترک امکان دارد؟ طبق مبانی فلسفی خودمان باید بگوییم بله”

کسانی که قائل به فطرت هستند قائل به چنین افقی می توانند بشوند.
هرچند نگاههای جامعه شناختی بعضاً مخالفت شدید با این امکان دارند.

• هـ. راه خلق افق مشترک
“در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند”

این یعنی نیاز به نگاه فلسفی و ذات کاوی هم داریم.

• و. روش مناسب برای تعریف
“ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت، کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم”

ایدۀ جالبی است، ولی نیاز به تأمل بیشتر هم دارد.
از یادداشت خوبتان تشکر می کنم!

در جستجوی تعریف آزداندیشی

چرا در جستجوی «تعریف» آزاداندیشی هستیم؟ آیا این ماهیت‌شناسی و ذات‌کاویِ آزاداندیشی به خاطر تیپ ذهنی و کتابخانه‌ای است که داریم؟ و یا از قضا برعکس به خاطر اتصال به میدان و تحلیل‌ها این انتخاب رقم خورده است؟

برای کمک به روشن شدن این جنس سوالات، باید قبل از آن «ناکامی کرسی‌ها» را آسیب‌شناسی کرد و البته اینجا نیاز به یک کار وسیع و مشبع میدانی است.

در مقام آسیب‌شناسی نسبی، مشکل اصلی در «فقر تئوریک» دیده شده است؛ در برنامه‌ریزی‌های راهبردی، ابهامات شدیدی وجود دارد که در عمل برنامه‌ریز درست و درمانی نمی‌شود.

برای درمان این فقر تئوریک چاره‌ای نیست جز پرداختن به اندیشه؛ که در این مقام، اندیشه آزاداندیشی مورد بررسی و پی‌گیری قرار می‌گرد؛ لذا پرداختن ماهوی به آزاداندیشی و در جستجوی تعریف و احکام آزاداندیشی بودن توجیهی دارد غیر از جنس دغدغه‌های کتابخانه‌ای.

امّا اینجا یک مسئله‌ی دیگر هم وجود دارد که این آسیب‌شناسی که منجر به این تحلیل شده است که ریشه اصلی مشکل «فقر تئوریک» است؛ این آسیب‌شناسی نیازمند بررسی است؛ این تشخیص ممکن است مورد مناقشه قرار گیرد و به راحتی پذیرفته نشود و چه‌بسا در این مقام تحلیل‌های دیگری هم وجود داشته باشد.

آزاداندیشی فرمایشی؛ نقدی به کمیته های آزاداندیشی

کمیته های آزاداندیشی برای پیگیری یک مطالبه و مطلوب حقیقی شکل گرفتند. اما به خاطر دغدغه های صوری و مواجهه اخباری و عدم توجه به غایت و خواست نهایی، تقریبا در تمام موارد، ناموفق بوده اند. وقتی نگاهی به وضعیت دانشگاه های کشور و حوزه های علمیه می زنیم، با نگاهی سخت گیرانه، تقریبا هیچ فرقی بین قبل و بعد تشکیل این کمیته ها صورت نگرفته است. این در حالی است که تقریبا در تمام دانشگاه های کشور و در سطوح بالای حوزه علمیه، چنین کمیته هایی تشکیل شده است.

به نظر اصل تشکیل کمیته برای پیگیری چنین اموری، صحیح و به جاست. فرهنگی ترین امور هم اگر متولی جدی داشته باشند، و به صورت صحیح فهم شوند و اقدام متناسب با آنها صورت گیرد، می توانند با رشد بسیار بالا همراه باشند.

کمیته ها می توانستند تسهیل گر و شتاب دهنده به امر آزاداندیشی باشند. اگر درک و تعریف صحیحی از آزاداندیشی و مراتب آن می داشتند.

اما برخی اقدامات دلالت های نگران کننده ای دارد. مثلا تبدیل شدن کمیته آزاداندیشی به نهادی برای اعطای مجوز جلسات آزاداندیشی. چنین اقدامی به خودی خود می تواند مانع آزاداندیشی تلقی شود. این که آزاداندیشی یا حتی برگزاری کرسی آزاداندیشی متوقف باشد بر مجوزی که یک نهاد بدهد، در بهترین حالت یعنی محدود کردن آزاداندیشی.

یا این که گزارش از وضعیت آزاداندیشی، گزارش های آماری تعداد جلساتی باشد که یک نهاد خاص برگزار کرده است.

 

البته همین گزارش ها و این مجوزها، اگر در جای خود قرار گیرند، شاید بتوانند به ترویج و گسترش آزاداندیشی کمک کنند.

در صورتی که ابتدا تعریف صحیح و دقیقی از آزاداندیشی داشته باشیم. سطوح متفاوت آزاداندیشی را درک کنیم. آزاداندیشی در سطوح علمی و آکادمیک را از آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام جدا کنیم. به آزاداندیشی در ابعاد فردی و اجتماعی توجه کنیم.

و برای هر سطحی اقدامات خاص خودش را انجام دهیم.

مثلا برای آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام که در ابعاد فردی و اجتماعی مطلوبیت دارد می توان اقداماتی انجام داد. به عنوان مثال:

  • نشان دادن اهمیت، ضرورت و جایگاه آزاداندیشی
  • استدلال و استناد به تراث و اصیل بودن آزاداندیشی به عنوان یک مطلوب اسلامی و قرآنی
  • تبیین و ترویج و تبلیغ و جریان سازی
  • آموزش مهارت های لازم و تربیت متناسب؛ به عنوان مثال می توان در برجسته کردن و نشر مناظره ها و گفتگوها در آثار تاریخی و ادبی تامل نمود.
  • خودآگاهی و توجه به دارایی های حوزه های علمیه اعم از مباحثه، درس، قلت و ان قلت و…
  • پیوست های فرهنگی، هنری، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و توجه به سبک زندگی با رویکرد آزاداندیشی
  • استفاده فعالانه از ظرفیت های رسانه ها و پلتفرم های جدید

هم چنین در سطح علمی و تخصصی می توان آزاداندیشی را دنبال کرد. به نظر اعطای مجوز و برگزاری کرسی های آزاداندیشی در این سطح دنبال شده است. اما اقدامات متناسب تر و بهینه تری می توان فهرست کرد. به عنوان مثال می توان آزاداندیشی را در روال و فرایندهای رسمی آکادمیک، دخیل کرد. مثلا توجه به آزاداندیشی به عنوان یکی از معیارهای مقالات، اعمال آن در پایان نامه و جلسات دفاع، در نظر گرفتن چند واحد مباحثه و مناظره در مقاطع کارشناسی، ارشد و دکترا، و همچنین قرار گرفتن جلسات کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی در امتیازات اعضای هیئت علمی