فطرت یعنی زبان انتباه

#یادداشت
#یادداشت_قضا
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان_شناختی
#سعید_خورشیدی
#یادداشت_3
#جلسه_104
زبان را توانایی برقراری ارتباط و انتقال مفهومی از ذهنی به ذهن دیگر تعریف کرده اند .
گفته شد که زبان فطرت یعنی مخاطب قرار دادن فطرت
یعنی مفهومی را به فطرت شخص انتقال دادن
اما فطرت پذیرای مفاهیم نیست بلکه همه مفاهیم نزد او بالاجمال حاضرند .
پس زبان فطرت یعنی زبان انتباه ، زبان بشارت و انذار ، زبان نهیب زدن ، زبان احیا
این زبان فراگیر است و به تفاوت سن و تاریخ و نژاد و ژنتیک و حتی عقاید و سنت ها ، متفاوت نمیشود .
این زبان صراح و معروف است .
این زبان ، زبان قرآن است .
پر است از استفهام انکاری ! پر است از نشان دادن آسمان و زمین و آفاق و انفس! پر است از تاریخ و عبرت و چقدر در آن کم است تبیین دقیق علمی ! چه کم است اصطلاح تخصصی !
زبان فطرت خالی از برهان است ، تا حدودی از نقل هم خالی است ، بلکه انسان را به یک شهود آسان درونی سوق میدهد .
+ سوال : فهم فطری چیست ؟ همان شکوفایی نسبی فطرت کاشفه منظور است ؟

بَابٌ فِي تَنَقُّلِ أَحْوَالِ الْقَلْبِ

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_3
#جلسه_103

الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص423
بَابٌ فِي تَنَقُّلِ أَحْوَالِ الْقَلْبِ‏
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ:

كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِيَامِ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أُخْبِرُكَ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِكَ أَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ‏ الدُّنْيَا وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا

قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ

ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَخَافُ عَلَيْنَا النِّفَاقَ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِكَ قَالُوا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِينَا الدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَكَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَيْنَا الْعِيَالَ وَ الْأَهْلَ يَكَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَكَ وَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَى شَيْ‏ءٍ أَ فَتَخَافُ عَلَيْنَا أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ نِفَاقاً

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص كَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَانِ فَيُرَغِّبُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ‏ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاءِ وَ لَوْ لَا أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَخَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً حَتَّى يُذْنِبُوا ثُمَّ يَسْتَغْفِرُوا اللَّهَ فَيَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مُفَتَّنٌ تَوَّابٌ‏ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ‏ وَ قَالَ‏ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ‏ .

این روایت، روایت بسیار ویژه و جذابی برای من همیشه بوده است، این روایت ابعاد جامعه شناختی و روان شناختی و حتی انسان شناختی جالبی دارد.
نشان میدهد همه انسانها که مفطور علی التوحید هستند وقتی با انسانی مواجه می شوند تجسم و تجسد فطرت ناب است آنگاه حال فطری شان فعال شده و در مدار گرایش و اندیشه و فعل او قرار میگیرند.
به عبارت دیگر وقتی در مدار مغناطیس انسان کامل اصحاب نبی ختمی ص قرار می گرفتند فطرت توحیدی و مخموره ایشان برانگیخته شده و جنود عقل بر ذهن و عین ایشان حاکم میگشت
اما مادامی که ایشان از مدار انسان کامل
از مدار انسانی که فطرت انسانی را به قله شکوفایی ازدهار رسانده
از مدار مغناطیس دین فطری
خارج می شدند دنیا و ما فیها بر ایشان غلبه پیدا میکرد و جنود جهل بر ذهن و عین ایشان حاکم میگشت.

حال اگر این مقوله در ارتباط با قطب فطرت مخموره صورت میگیرد طبعا بایستی انتظار داشته باشیم که این مقوله در ارتباط با قطب فطرت محجوبه نیز به نحو معکوس صورت بگیرد.
تمدن غرب مدرن تجسد و تجلی فطرت محجوبه است تجسد و تمثل جنود جهل است انسانی که ذیل ولایت تمدن غرب می زید(زندگی می کند) در مغناطیس فطرت محجوبه و جنود جهل قرار گرفته و نهایتا فطرت وی منکوس و معکوس خواهد شد.

پ.ن:
تشکر از برادر سجاد توکلی عزیز که این حدیث رو پیدا کردند و در اختیار حقیر گذاشتند. کثّر الله امثاله.

اهمیت فطرت

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_3
#جلسه_103
همه ی عزیزان بر اهمیت فطرت(به طور اجمال) واقفند و تاثیرات بی شمار التفات به آن را میدانند. همه بار ها و بارها در تبلیغ و صحبت با مردم، مخصوصا آنهایی که مشکلات بزرگ دارند و یا به اصطلاح به ته خط رسیده اند، دیده ایم که تاثیر برانگیختن فطرت و زدودن گرد و غبار از پیگیره ی انسانی فرد و یادآوری هویت والا و شخصیت عظیمش، به یکباره میتواند فرد را دگرگون کند و مسیر جدیدی را پیش رویش بگشاید. لکن هیچگاه در این مورد گفت و گو نکردیم و شاید هیچ اثری نداریم که مستقلا در این مورد بحث کند که چگونه میشود فطرت انسان ها را بیدار کرد؟ چگونه میشود انسانیت انسان را به او یادآوری کرد؟ چگونه میشود داشته های وجودی اش را آورد و جلوی چشمش قرار داد؟ چگونه میشود انسان را از منجلاب حیوانیت به در آورد؟ تاثیرات بیدار کردن فطرت چیست؟ چه جنس مشکلاتی را میشود با این شیوه حل کرد؟ و…
مباحثه این مطلب و یافتن جواب این سوالات قدرت بی نظیری برای مواجه با جامعه و انبوه مشکلات آن به ما میدهد و سطح پاسخگویی به مسائل را از پاسخ های خشک و اقناعی به پاسخ های محرک و منبعث کننده و احیا کننده تغییر میدهد و مواجه ی ما را با مردم مستضعف و مظلوم تحت سیطره ی تمدن پست مادی دگرگون میکند و بشریت را به گم شده ی خویش میرساند.
…وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا(مائده/32)

فطرة الله؛ خلق یک حقیقت سیال مشترک بشری در آینده!

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#امید_فشندی
#یادداشت_3
#جلسه_103

فطرة الله؛ خلق یک حقیقت سیال مشترک بشری در آینده!

پرداختن به وضعیت پایه و طبیعی انسان، از جمله مباحث چالش‌زا و زمینه‌ساز دوران روشن‌گری در اروپای مدرن بوده؛ اینکه آیا وضع طبیعی انسان بر محور فرد می‌گردد یا جمع‌جویی و جامعه‌گرایی؟ طمّاع و حریص است یا قانع و راضی؟ پست و شرور و خبیث و رذل است یا پاک‌نهاد و شریف و فضیلت‌دار و کمال‌جو؟ منفعت‌طلب و خودخواه است یا ارزش‌مدار و نوع‌دوست؟ ستم‌پذیر و زیردست است یا ستم‌کار و دست‌انداز؟ آزاد و امیر است یا اسیر و بنده؟ مالک و حقوق‌دار است یا مملوک و مکلّف؟ از زمین روییده و ریشه در دنیا دارد یا از آسمان آمده؟ دل‌بسته‌ی اسطوره‌هاست یا دل‌داده‌ی حقایق؟ خودروست یا خلیفه؟ محصول تکامل تاریخ و تطوّر طبیعی است یا باردار امانت الهی؟ و سرانجام؛ خویش را منشأ معنا و محور ارزش‌ها می‌داند یا خدا را؟!

در توحید نظری، دار وجود و موجودات را دارای یک حقیقت واحده می‌دانیم و در توحید عملی اما در پی چه هستیم؟ توحید از باب تفعیل است و به‌معنای یکی‌جویی و یگانه‌سازی؟!

فطرت در معارف اسلامی و در ساحت نظر، پایگاه خدا در سرزمین وجود انسان و وجه الهی اوست، حقیقت مشترک و نهادینه‌ای در جوهره‌ی نوع بشر در آغاز خلقت.

اما در ساحت عمل؛ سیر تکامل بشر نشانِ چشم‌نواز و دل‌پذیری از این عنصر سحرآمیز نمی‌دهد، و عطش‌های عمیقی هم که همواره بشر را به تکاپوی پیوسته واداشته می‌تواند برون‌داد تنازع بقا و تکامل طبیعی نوع بشر در کنار دیگر حیوانات باشد.

این تقریر، منافاتی با توحید نظری ندارد، بلکه هم‌خوانی بیشتری با آن دارد.

ایده‌ی فطرت توانِ توجیه هزاران‌سال نزاع و اختلاف و تفرّق در تاریخ بشر را ندارد و بلکه در تقابل با آن است، چه این‌که چطور ممکن است بشریت با وجود اشتراک در گوهری چنان ارزش‌دار و قدرت‌مند، این‌قدر به تکثر و اختلاف بگراید!!

اما در برابر، اگر توحید عملی در ساحت وجود انسان را به‌معنای حرکت به‌سوی خلق حقیقتی مشترک در آینده‌ی بشریت و پایان تاریخ بدانیم، به گزارش‌های تاریخی از داستان مردم نزدیک‌تر است.

بر این اساس؛ همین جریان جهانی‌سازی و یک‌پارچه‌سازی فرهنگی، و هم‌سویی و هم‌آوایی در بینش‌ها و گرایش‌ها، در ستایش‌ها و نکوهش‌ها، و در خوش‌آمدها و بدآمدها و خلاصه حرکت به سمت تحقق #دهکده‌ی_جهانی را فطرت بدانیم، عقل‌پذیرتر و دل‌آرام‌تر است.

این تقریر؛ به توحید افعالی نیز نزدیک‌تر است، چه این‌که بهتر است توحید عملی را از گستره‌ی اعمال مشترک انسانی در دالان تاریخ – که تجلّی فعل الهی است – الهام بگیریم، که در یک حرکت پیوسته و جمعی به‌سوی خلق یک حقیقت و هویت مشترک انسانی در آینده ظهور می‌یابد؛ پس فرآیند خلق هویتی جمعی در آینده که از رهگذر تجربه‌های مشترک بشری تحقق می‌یابد را فطرت بدانیم بهتر است.

دین همه دین است

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_3
#جلسه_103

? دین همه دین است!
? از آیه ای که حضرت آقا در متن این قسمت به آن اشاره می کند، بر می آید که دغدغه ایشان در این قسمت که می گوید توحید به معنای وحدت قلمرو زندگی انسان است این است که بگوید دین دو بخش باور ها و اعمال مبتنی بر این باور ها دارد؛ شخص موحد نباید به بخشی از دین که باورها باشد تن بدهد و به بخش دیگر که اعمال مبتنی بر این باورها باشد تن ندهد؛ یا به بخشی از باورها و اعمال تن بدهد و به بخش دیگری از باورها و اعمال تن ندهد.
?اگر می خواهی موحد باشی باید به تمام لوازم توحید پایبند باشی؛ نمی شود که دین را به صورت گزینشی برخورد کنی و هر جایش که با ذوق و سلیقه تو جور در آمد را بگیری و هر جا جور در نیامد را رها کنی.
? 21. أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکتٰابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یفْعَلُ ذٰلِک مِنْکمْ إِلاّٰ خِزْی فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ یوْمَ اَلْقِیٰامَةِ یرَدُّونَ إِلىٰ أَشَدِّ اَلْعَذٰابِ ﴿البقرة، 85﴾

فطرت چیست

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان_شناختی
#محمد_حسین_خاني
#یادداشت_3
#جلسه_103

بالفطرة تثبت حجته
(صدوق، 1398ق: ص 35).

حجت به وسیله فطرت بر همگان تمام است
حال اینکه فطرت چیست؟
تفاسیری که در روایت درباره فطرت نقل کرده اند فطرت را اخلاص، ولایت و… معنا کرده اند.
یا اینکه بعضی از اعمال را فطری خوانده اند. مثل مسواک و استنشاق و…

روایات فطرت را که نگاه می کنی می بینی چقدر از مسائل فقهی، اخلاقی، اعتقادی، تربیتی ما به فطرت گره خورده
جا داره یک بررسی عمیق و همه جانبه در این موضوع انجام شود.

مفهوم فطرت

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#سیدمرتضی_شرافت
#یادداشت_3
#جلسه_103

?آقا در کتاب طرح کلی بحث تکوین و تشریع را بررسی می کنند و اینکه هر موجودی تکوینا به سمت تکامل خود پیش می رود به جز انسان که مختار است و تکاملش در متشرع بودن است.
عمل مطابق تشریع الهی است که انسان را در مدار تکامل خودش قرار می دهد.
وقتی بحث از جهت خدایی می شود، یعنی حرکت به سمت کمال انسان.
اگر قائلیم که وحدت حقیقی تنها از آن خداست، پس مسیر انحصاری هماهنگی تمام افراد عالم، توحید است.
✅این هماهنگی و وحدت جامعه بشری، عالی ترین مدینه فاضله ای است که می توان تصورش را داشت.

هنوز ما مفهوم فطرت را وارد نکرده ایم. اگر برای همه افراد انسان، فطرت خدایی قائل بشویم، یعنی ظرفیت کمال انسان افق و کرانه ندارد!! از تصورم خارج است تفکر در مورد جامعه ای که فطرت الهی انسانها در آن حاکم باشد! آن جامعه قطعا بهشت است. بهشت وحدت.

مباحثی بر پایه تقابل با نظریه فطرت

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_3
#جلسه_103
با توجه به اینکه در بحث فطرت اشاره به کارکردهای این نظریه شد لازم است مباحثی نیز که بر پایه تقابل با نظریه فطرت تولید شده را مد نظر قرار داد زیرا که مطمئنا نباید غفلت کرد که جهان کفر برای تمامی رویکرد های انسان الهی مانع های خود را تعریف و تولید کرده است.
به عنوان نمونه فقط در بحث آشفتگی ناشی از گناه می توان مراجعه کرد به مبحثی تحت عنوان PTSD (Posttraumatic Stress Disorder) که اختلال و استرس پس از سانحه تعریف می شود که دراین مفهوم سانحه تعریفی عام دارد از یک تصادف و فوت ناگهانی عزیز برای یک شخص گرفته تا آشفتگی ناشی از تجاوز و دزدی که برای یک شخص رخ می دهد.
این اختلال و استرس در مکتب روانشناسی غرب دارای جمله ای کلیدی است: «PTSD ممکن است در هر سنی ایجاد شود».
این به معنای این است که این اضطراب فطری را به گونه ای قرار داده اند با توجه به اینکه فطرت منزجر از گناه که همه سنین را شامل می شود را خوب شناخته اند و سعی کرده اند در قالب یک اتفاق طبیعی ماتریالیستی جلوه دهند.
جالب تر این است که در درمان این اختلال راهکار ها به دو گونه روانشناختی و جسمی تبدیل می شود که بخشی از درمان با داروهای شیمیایی و بخشی دیگر با درمان های رواندرمانی جلو میرود.
از این رهرو باید به این دست مسائل نیز توجه داشت که حتی اگر بشر بپذیرد فطرت یک آشفتگی درونی در مقابل گناه در هر سنی ایجاد خواهد کرد اما در مقابل مکتب غرب این را در تفسیری دیگر پذیرفته است اما با بازتعریف آن توانسته مجددا بشر را به سمت فضای غیرالهی و جذاب گناه آلود خودش سوق دهد و عملا او را به این نتیجه برساند که «تو می توانی گناه کنی با اینکه اضطرابی در تو شکل خواهد گرفت اما این اضطراب امری طبیعی است و باید با راهکار هایی این اضطراب را از خود دور کنی و مجددا به مسیر قبلیت ادامه دهی.»

شرح حدیث جنود عقل و جهل

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_3
#جلسه_103

در مصنفات امام خمینی (ره) در کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل، بحثی پیرامون فطرت مطرح شده است که ارتباط وثیقی با مباحث ما دارد، دو لایه ی اولیه ی فطرت انسان را توضیح میدهند که بنیادی ترین لایه ی فطرت بشری عشق به کمال مطلق است و لایه ی دوم که به تبع لایه ی اول در فطرت بوجود می اید نفرت از نقص است. که کمال مطلق را فقط در خداوند متعال میشود یافت و نقص را در غیر خدا.
و این همان جهت گیری معرفتی و عملی طبیعی انسان است.
متن کتاب :

حق ـ تبارک و تعالی ـ با عنایت و رحمت خود،‏‎ ‎‏به ید قدرت خود، که طینت ‏‏آدم‏‏ اوّل را مخمّر فرمود‏‎[3]‎‏، دو فطرت و جبلّت به آن‏‎ ‎‏مرحمت نمود: یکی اصلی، و دیگر تبعی، که این دو فطرت، بُراق سیر و رفرف‏‎ ‎‏عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی. و آن دو فطرت، اصل و پایۀ‏‎ ‎‏جمیع فطریاتی است که در انسان مخمَّر است و دیگر فطریات، شاخه ها و اوراق‏‎ ‎‏آن است.‏

‏‏یکی از آن دو فطرت ـ که سِمَت اصلیّت دارد ـ فطرت عشق به کمال مطلق و ‎‏خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلۀ بشر، از سعید و شقی و‏‎ ‎‏عالم و جاهل و عالی ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ دانی، مُخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسلۀ بشر،‏‎ ‎‏انسان تفحّص و گردش کند و جمیع طوایف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را‏‎ ‎‏تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به کمال و‏‎ ‎‏عاشق خیر و سعادت نباشد.‏

‏‏و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این جهت،‏‎ ‎‏احکام فطرت از ابدهِ بدیهیات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چیزی‏‎ ‎‏چنین نشد از فطریات نخواهد بود.‏

‏‏و دیگری از آن دو فطرت، که سِمَت فرعیّت و تابعیّت دارد، فطرت تنفُّر از‏‎ ‎‏نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مُخمَّر بالعرض است، و به تبعِ آن‏‎ ‎‏فطرت عشق به کمال، تنفُّر از نقص نیز مطبوع و مُخمَّر در انسان است.

شرح حدیث جنود عقل و جهل / مقصد اول / فصل اول

از خود بیگانگی

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان‌شناختی
#مهدی_خداپرست
#یادداشت_3
#جلسه_103

▫️بسم الله الرحمن الرحیم
مفهومی که از جلسه اول در ذهنم نقش بود و اشاره استاد به آن در جلسه سوم، موضوع را برایم مهمتر و جالب تر کرد، مفهوم «از خود بیگانگی» بود. از خود بیگانگی یا الیناسیون واژه ایست که خصوصا در قرن های 18 و 19 میلادی و حتی بعداز آن تا کنون، رواج زیادی در فضای تحلیل های فلسفی و جامعه شناختی دنیای غرب داشته است. شاید هگل برای نخستین بار این مفهوم را رایج میکند. او از خود بیگانگی را در ارتباط با حوزه های مختلفی تعبیر و تفسیر میکند. یکی از این حوزه ها «دین» است. وی دین را یکی از عوامل از خودبیگانگی انسان به معنای منفی آن می داند. او دین را مجموعه ای از قضایا می داند که از ناحیه مرجعی وضع شده و ما ملزم به تبعیت از آن هستیم و مبنای چنین دینی را اعتبار و اقتدار آن مرجع میداند نه تشخیص عقل انسان.
هگل این وضع را «بریدن» یا «فصل شدن» انسان از «طبیعت» خود می داند؛ زیرا در این حالت دیانت انسان که تعیین کننده رفتار اوست از طبیعت او نمی جوشد، بلکه از بیرون بر او تحمیل می شود.
مارکس نیز یکی دیگر از اندیشمندانی است که این مفهوم را به تفصیل مورد بحث خود قرار میدهد. مارکس تاریخ نوع بشر را جنبه‌ای دوگانه می‌داند، یعنی از یک‌سو، تاریخ، نظارت انسان بر طبیعت است و از سوی دیگر، تاریخ، از خود بیگانگی هرچه بیشتر انسان است. لذا از خود بیگانگی به وضعی اطلاق می‌شود که در آن، انسان‌ها تحت چیرگی نیروهای خود آفریده‌شان قرار می‌گیرند و این نیروها به عنوان قدرت‌های بیگانه در برابرشان می‌ایستند. یعنی انسان ها نه تنها نمیتوانند رابطه معنا داری با مصنوعات خویش برقرار کنند، بلکه خویش را مقهور آن اعمال و محصولات آن می‌یابند و محدودیت های جدیدی برای او می‌شوند که بشدت از آن ها احساس بیگانگی می‌کند.
سیر تطورات و تعبیرات از این مفهوم در لسان اندیشمندان مغرب زمین مفصل و متفاوت‌ است. اما شاید پاشنه آشیل همه این توصیفات، اذعان همگی آن ها به این مهم باشد که بشر غربی با شعار آزادی، خود را دربند اعمال خویش محصور کرده. اعمالی هیچ ارتباط معنا بخشی با آن ها ندارد. ظاهرا بشر غربی هم به دنبال حرکت آزادانه به سمت امیال طبیعی خویش بوده و هست، ولی چون تنها عقل خودبنیاد را معیار تشخيص این راه گذاشته و دست خود را از وحی منقطع نموده، به بیراهه می‌رود. او می‌خواهد به دنبال علاج باشد ولی بیشتر به درد افزوده است. او می‌خواهد راهی نو به سوی بشریت بگشاید ولی در واقع راه های صلاح او را کور تر می‌کند.
اینکه بزرگان ما فرموده اند که دوران تزلزل تمدن غربی شروع شده و با سرعت پیش می‌رود، یک وجهش حاکی از این خبر است که بشریت دیگر تاب این فشار روزافزون از خودبیگانگی را نداشته و تمام نسخه های درمانی فیلسوفان و جامعه شناسان بیشتر به درد او افزوده است.
امیدواریم انقلاب اسلامی بتواند، راه گشایشی نو را در پیش پای مردمان جهان بگشاید و آن ها را از حصار خود بیرون کرده و به آزادی حقیقی سوق دهد.
والسلام علی من اتبع الهدی

فطرت

#یادداشت
#یادداشت_قضا
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسان_شناختی
#سعید_خورشیدی
#یادداشت_3
#جلسه_103
این درست است که هر انسانی مفطور علی الفطره متولد میشود اما این مطلب را هم باید در نظر گرفت که فطرت کودک تازه متولد شده مانند یک نهال است که خشکاندش برای والدین و اجتماع کفر اصلا کار سختی نیست .
فطرت علت تامه هدایت و سعادت نیست . مقتضی آن است . از قضا موانع کمی هم پیش رو ندارد ! اهل کفر و نفاق از اول تاریخ تا امروز همگی مفطور علی الفطره متولد شدند . اما فطرتشان کجا بود وقتی به شنیع ترین اعمال دست میزندند و تمام اعمال مخالف فطرت را انجام میدادند ؟ آیا پست_فطرت شدند ؟
فطرت در صورتی مسیر خودش را می رود و به شکوفایی میرسد که عوامل بیرونی در یک نظام الهی تدبیر بشوند . ( لولاالمانع )
البته همین عدم مانع هم تشکیکی است . فکر میکنم عدم مطلق موانع در مسیر فطرت وفراگیری و اوج شکوفایی فطرت ، در دولت مهدوی ( عج) باید اتفاق بیافتد .

زندگی جمعی مأموریت گرا و سه گانه ی هدف، رویکرد و راهبرد

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#ایمان_نیک_گفتار
#یادداشت_10
#جلسه_175
#معماری_عزم
#زندگی_جمعی_مأموریت_گرا

✅ زندگی جمعی مأموریت گرا و سه گانه ی هدف، رویکرد و راهبرد
?خلأ ادبیات برای معماری های اجتماعی

?ابعاد زندگی مطلوب اسلامی به وسعت همه ی مولفه های ریز و درشتی ست که در یک زیست مومنانه باید دیده شود. این را اگر در پهنای حیات یک امت ضرب بکنیم بسایر گسترده و پیچیده خواهد شد و تمدن دیگری را رقم خواهدزد.
?اما ما در معماری اجتماعی مان از زندگی جمعی مأموریت گرا چه می خواهیم و از آن چه منظوری را دنبال می کنیم؟

1️⃣ زندگی جمعی مأموریت گرا به مثابه هدف
شاید مراد این است که هدف از مطرح کردن چنین مطلوبیتی ترسیم هدف باشد ، اهداف هم درجات مختلفی دارند اما با توجه به اینکه این مقوله در مرحله ی بعد از راه اندازی دوره ی جامع حکت و عرفان و مدرسه ی تمدن ساز و به عنوان گام سوم طراحی شده است، می توان آن را یک هدف میان مدت یا غایی سازمانی و تشکیلاتی برای حرکت کلی فتوت در نظر گرفت.

2️⃣ زندگی جمعی مأموریت گرا به مثابه رویکرد
امکان دارد که زندگی جمعی مأموریت گرا را نه به عنوان یک هدف سازمانی، بلکه آن را به عنوان روح حرکت ما یا اصول و چارچوب حرکت و خط مشی دائمی خود بدانیم. یعنی فتوت همین الان هم می بایست زندگی جمعی داشته باشد و به سمت یک همگرایی مأموریتی متمایل باشد. این، یک معنای دیگری از زندگی جمعی مأموریت گراست.

3️⃣ زندگی جمعی مأموریت گرا به مثابه راهبرد
علاوه بر این ممکن است زندگی جمعی مأموریت گرا راهبرد ما باشد، فتوت اهدافی دارد و برای رسیدن به اهدافش راهبردهایی را اتخاذ می کند و مهمترین راهبردش و یا یکی از مهمترین راهبردهایش برای رسیدن به اهداف، ایجاد یک زندگی جمعی مأموریت گرا است.

❓کدام یک از این سه گانه ی مذکور مدنظر ماست؟

?اشاره به معضل ضعف ادبیات
ما برای توصیف ها و طراحی های اجتماعی مان با کمبود ادبیات مواجهیم. واژگان مورد نیاز برای معماری های اجتماعی در فاهمه ی جبهه ی انقلاب نه مستقر شده اند و نه خالی از کژتابی ها و ابهام ها به سر می برند.

?نقش واژگان و ادبیات در گفتمان سازی
این را اضافه کنید به اینکه بدون خلق ادبیات جدید نمی توان حرف نویی به میان آورد. ادبیات جدید نباید از ادبیات رایج و متفاهم عموم فاصله ی زیادی داشته باشد و إلا خودش مانع عمومیت و فراگیرشدنش خواهد شد. اما اگر ما مدعی سخن نو هستیم ،ناچاریم تا آنها را در چهره ی لباسی نو و متفاوت بروز دهیم. زندگی جمعی مأموریت گرا نیز از این حقیقت مستثنی نیست.
.

آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم