نمازجمعه در چهارشنبه ها!

علمای اسلام!
مراجع تقلید!

فعالان فرهنگی! نخبگان!
متدینین!
شیعیان!
غیور مردمان!
آزادگان!

برخی مردم چهارشنبه ها نمازجمعه میخوانند! کاری نباید کرد؟

«مردى از اهالى كوفه- در بازگشت از نبردهاى صفين- سوار بر ستورى به دمشق آمد، مردى دمشقى به او آويخت كه اين، ماده شترمن است كه در اثناى جنگ صفين از من گرفته اند. دعوايشان را بر معاويه عرضه داشتند مرد دمشقى براى اثبات مدعاى خويش پنجاه شاهد گذراند بر اين كه آن ماده شتر از آن وى است. در نتيجه، معاويه راى عليه مرد كوفى صادر كرد و دستور داد آن ستور را به مرد دمشقى تحويل دهد. مرد كوفى گفت: آن، شتر نر است نه ماده شتر. معاويه گفت: اين رائى است كه صادر شده. و چون از حضورش برفتند مخفيانه كسى را به دنبال آن مرد كوفى فرستاد تا بيامد و از او پرسيد ستورش بچند ميارزد. و دو برابر بهاى آن را به وى پرداخت و به او نيكى نمود و خوش رفتارى و گفت: به على بگو من با يكصد هزار سپاهى با وى روبرو خواهم شد كه يكيشان بين شتر نرو ماده فرق نمى گذارد. و چندان فرمانبردار معاويه بودند و سر براهش كه وقتى آنها را به صفين مى برد در راه روز چهارشنبه با آنها نماز جمعه خواند. و بهنگام جنگ سر براهش نهاده بودند واو را بر بالاى سر خويش مى برند و سخن عمرو بن عاص را باور داشتند كه گفت: على است كه عمار ياسر را با كشاندنش به يارى خود به كشتن داده و كشته است. و كار سر سپرد گيشان به معاويه بدانجا كشيد كه لعنت فرستادن بر على را سنت و رويه اى مستمر ساختند و از كودكى به آن مى پرداختندو تا پيرى و مرگ ادامه مى دادند.»

جنگ شناختی، تبلیغات، پروپاگاندا، وارونه نمایاندن حقایق، و مدیریت درک و فکر مردم، همواره یکی از پر ثمر ترین راهها برای سلطه جویان بوده است، آن ها از این طریق دریافت حقیقت که منجر به نابودی آن ها و منافعشان میشود را غیر ممکن میکنند، و کاری میکنند که همگان همه چیز را طوری ببینند و بفهند که آنها میخواهند.

فکر و ذهن انسان ها، بر همه ی تصمیمات و رفتارهای آنها تاثیر میگذارد و اگر شما بتوانید فکر یک ملت را از راهها و موجبات پیشرفت منصرف کنید میتوانید جلوی حرکت پیش رونده ی آن ها را بگیرید.
در برابر یک ملت
اگر عوامل امید بخش را به کلی وارونه جلوه دهید و یا حداقل کتمان کنید
اگر نقاط ضعف و چالش های مسیر را چندین برابر بزرگتر از آنچه واقعا هستند نشان دهید
اگر بدخواه را دوست، و خیرخواه را دشمن نشان دهید
اگر هویت و خود انگاره ی این ملت از خودش را تضعیف کنید و تحقیر کنید
اگر وجود دشمن را انکار کنید و حتی او را دوست نشان دهید
اگر انتهای مسیری شکست خورده را بزک کنید و آن را راهی به سمت سعادت نشان دهید
و …

شما خواهید توانست جلوی این ملت در مسیر پیشرفت را بگیرید و اگر آنها مانعی بر سر راه منافع شما و یا غارت همین ملت هستند، این مانع را با کمک خود آنها و به دست خود آنها از سر راه خود بردارید.

حال آیا چنین کاری با ملت ایران در حال پیگیری است؟

خوب است به شواهد زیر دقت کنید:

. …

انشاالله در فرصتی این شواهد را هم خواهم نوشت
هرچند خیلی اش بارز است

تحلیلی از صحبت های 19 دی رهبری

چیزی که از صحبت های 19 دی رهبری برداشت میشود که ایشان یک هشدار سنگین در صحبت هایشان دارند. مطالباتشان همان مطالبات قبلی است. همان جهاد تبیین که بارها گفته اند. همان مطالبه کنش در پیچ تاریخی که در چند سخنرانی قبلی و بعدی هم به آن مفصل اشاره کرده اند. در آبان ماه در دیدار دانش آموزان تغییرات جهان را توضیح دادند و خطوط مختصات آن را بیان نمودند و امتیازات ملت ایران را نیز برشمردند و مطالبه کردند که در این موارد فکر کنید و بر آن بیفزاید. در دیدار با مداحان نیز در زمینه پیچ تاریخی صحبت کردند.
در دیدار 19 دی نیز فرمودند: « اتّفاقاً دورۀ ما دورۀ حسّاس و مهمّی هم هست. این دوره‌ای که من و شما داریم در آن زندگی میکنیم، بخصوص شما جوانها [باید] به این دوره خیلی اهمّیّت بدهید؛ این دوره، دورۀ حسّاس و مهمّی است. از این سنّت‌های الهی خیلی باید بهره ببرید. خب، پس اهمّیّتِ حادثه این است.
در خودِ حادثۀ نوزدهم دی هم درسهایی هست. بنده غالباً به بعضی از این حوادث، در این صحبت‌هایی که با مردم عزیز قم داشتم، یک اشاره‌ای کرده‌ام امّا اگر کسی یک نگاه جامع بکند به این حادثه، [میفهمد] حادثۀ خیلی عجیبی است؛ این حادثه متضمّن درسهایی است.»
در اینجا هم دوباره اشاره شده به موقعیت حساس جهان و تغییراتی که جهان در آن قرار دارد و بعد بیان کرده اند برای این موقعیت های حساس باید از خود 19 دی درس بگیریم و پنچ نکته را که می شود از قیام 19 دی درس گرفت برشمرده اند:
1.سرعت عمل
2.قبول خطر
3.حرکت به هنگام
4.پشت گرمی های غلط
5.ناکامی جریان های بی ریشه از نفوذ در حرکت

و بعد از این نیز به دشمنی های دشمن پرداخته اند و مهم ترین وسیله دشمنی را تبلیغات معرفی کرده اند.
و بعد از آن نیز دو کار مهم را مطالبه کردند: ۱.جهاد تبیین ۲. کار تحولی بزرگ

لذا با توجه به مجموع سیاق این سخنرانی و بررسی سخنرانی های قبل و بعد ایشان می توان اینطور فهمید که مطالبه اصلی همان جهاد تبیین و کار تحولی برای ساختن کشور است تا بتوانیم در تغییرات جهانی نقشی درستی ایفا کنیم. لکن در اینجا انذار می دهند که خیلی دیر شده و اگر نجبید کار از کار میگذرد و این موقعیت از دست می رود.
?

سوال از نسبت آزاد اندیشی با برخی از اصل های آزادی محور قانون اساسی

«امیدواریم ایران اولین کشوری باشد که به چنین حکومتی دست می‌یابد، حکومتی که کوچک‌ترین فرد ایرانی بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطر به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد، حکومتی که پول و ارزش‌های پوچی که به وسیله پول ساخته می‌شود سرنوشت این حکومت را تعیین نکند بلکه ارزش‌های عالی اسلامی حاکم باشد» – صحیفه امام، جلد 5، صفحه 499.

 

این فرمایش امام را ضمیمه کنید به برخی از اصل های قانون اساسی در بخش حقوق مردم:

 

 اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مواخذه قرار دارد.

 

 اصل ۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند.

 

 اصل ۲۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون

 

 اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.

 

 اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است. ‏‏

 

 اصل ۳۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

اصل، برائت است و هیچ‌کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود، مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

 

 اصل ۳۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است.

متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود

 

سوال:

  • نسبت ذهنی قانونگذاران در وضع قانون هایی که در فصل سوم قانون اساسی یعنی فصل حقوق ملت آمده و در بالا آورده شده چیست؟

آیا ایشان بر اساس فهم برخواسته از منطق اسلام و بر اساس فهمی که از آزاداندیشی در دین پیدا کرده اند این قوانین را وضع کرده اند یا تحت تأثیر فضای روانی و اجتماعی موجود این قوانین را وضع کرده اند؟

 

  • مرحوم امام در فرامایشی که دارند آیا همان روح آزاداندیشی را مدّ نظر داشته اند یا اینکه اساسا در مقام نفی حکومت استبدادی بوده اند؟

آزاد اندیش شدن یک جامعه، وصفی در تراز ایمان آوردن و مؤمن شدن یک جامعه

اگر  حقیقت آزاد اندیشی را به درستی درک کنیم و بفهمیم که آزاداندیشی با ملاحظه ی مراتبی که دارد حق پذیری و حق خواهی و مطالبه ی تحقق حقّ در ساحت عمل و حتی در وادی بروز تمدنی آنرا شامل میشود آنگاه تصدیق خواهیم کرد که آزاد اندیش شدن یک جامعه چیزی در ترازِ مؤمن شدنِ یک جامعه است. یعنی به همین مقدار عمق دارد و به همین مقدار نفوذ لازم دارد.

حال بیاییم فرض کنیم که میخواهیم جامعه ای که هرگز درکی از ایمان ندارد را ایمانی کنیم و هنوز درک درست و تعریف درستی هم از ایمان نداریم…

بنظر شما بهتر است از کجا شروع کنیم؟

از فهم ذهنی و تعریف درست از ایمان؟

یا از درک و شهود قلبی ایمان؟

یا از مشاهده و روبرو شدن با انسانهایی که ایمان در وجودش مجسّم شده؟

یا با دیدن اعمال و رفتارهای انسانهایی که رفتارشان از ایمان سرچشمه میگیرد؟

و یا از رصد و تحلیل فوائد ایمان داری و معرفی آن به مردم؟

قرآن از کجا شروع کرده است؟

الگوی سمینار برگزار کردن و جایزه دادن و مدرک دادن برای توسعه ی ایمان چقدر راهبردی است؟

شاید بتوان از الگوی توسعه ی ایمان در جامعه، الگوی توسعه ی آزاداندیشی را هم فهم کرد..

و همینطور نقش و اهمیتِ داشتن یک تعریف درست از آزاد اندیشی در مسیر توسعه ی آزاد اندیشی را (با استفاده از الگوی توسعه ی ایمان).

پیش به سوی آزاداندیشی ! با چشم بینا و گام استوار !

– آزاداندیشی یک پدیده تاریخی و سابقه دار است یا پدیده ای تاسیسی به شمار می آید ؟
– آزاداندیشی به معنای اباحه تفکر است یا نوع خاصی از تفکر ؟
– آزاداندیشی مقتضی ذات انسان است و با رفع موانع محقق میشود یا اینکه باید اقتضای آن را ایجاد نمود ؟
– آزاداندیشی یک پروژه است مثل حج ، یا یک افزونه دائمی مانند صبر است ؟
– آزاداندیشی یک پدیده تکوینی است یا یک پدیده اعتباری ؟
– مضاد آزاداندیشی، عدم اندیشه است یا اندیشیدن در بند یک ایده ؟
– آیا آزاداندیشی با اعتقاد که به معنای گره است منافات ندارد ؟
اساسا دین با آزادندیشی قابل جمع است ؟
مقدس دانستن یک پدیده، مانع آزاداندیشی درباره او نیست ؟
آزاداندیشی باعث تقدس زدایی نمیشود ؟
– نظریه پردازی علمی همان آزاداندیشی است ؟
– خیال پردازی آزاداندیشی است ؟
– گفته میشود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است ! آزاداندیشی بدون بیان آن را مگر میشود کنترل کرد ؟
– برای آزادی اندیشه میشود قاعده گذاشت ؟ این منافی با خود آزاداندیشی نیست ؟
– در وجود انسان مرز اندیشه و احساس خیلی مشخص نیست. چه ضمانتی هست که آزاداندیشی فقط آزاداندیشی باشد و نه آزاداحساسی ؟
– انسان بنا بر هزاران علت به چیزهایی میل روحی دارد، این را میشود نشان داد و جلویش را گرفت ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و کسی نبود که بیاید آزاداندیشی کند، چه باید کرد ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و تبدیل به کرسی آزاداحساسی شد چه کنیم ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و نتیجه مطابق اعتقادات ما نبود چه کنیم ؟
– آیا آزاداندیشی نیاز به کرسی دارد ؟
آیا آزاداندیشی یک امر فطری و شخصی نیست ؟ مگر ما کرسی صبر داریم ؟

تمام سوالات بالا و ده ها سوال دیگر، با تفاوت دقت و زمینه در امر آزاداندیشی مطرح هستند.
برخی از این سوالات از کتابخانه آمده اند و برخی از این سوالات از میدان برگشته اند.
اما یک پرسش اساسی وجود دارد که میتواند بخش عمده ای از ابهامات نظری و حتی حیرت های عملی را رفع نماید.
آزاداندیشی چیست ؟

تعریف آزاداندیشی به شرطی میتواند اقتدار فوق را دارا باشد که دقیقا در نقطه ای بین میدان و کتابخانه بایستد و این دو نوع شهود را به نحو مندمج فراهم کند. تا نه در دام اشتغال با تخیلات بیافتد و نه در دام چرخیدن به دور خود !

تعریف آزاداندیشی در صورتی که حال و هوای فلسفه ارسطویی پیدا کند منتج نیست. کما اینکه حرکت در مسیر آزاداندیشی با حدس و الهام نیز معلوم نیست واقعا حرکت در مسیر آزاداندیشی باشد !
نه میتوان از گام برداشتن منصرف شد و نشست و نگاه کرد
و نه میتوان چشمها را بست و فقط گام های مردد برداشت.
بلکه باید از چشمان بینا برای برداشتن قدم های استوار بهره برد.

جایگاه تعریف در برنامه ریزی راهبردی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • یکی از نزاع ها در برنامه ریزی راهبردی، جایگاه تعریف می باشد. به این معنا که آیا تعریف یک پدیده اجتماعی مانند آزاداندیشی در برنامه ریزی راهبردی برای تحقق آن، نقش به سزایی دارد یا خیر؟
  • شاید بتوان این گونه ادعا کرد که پدیده های تازه و بدیع مانند آزاداندیشی از آن جایی که به ثبات هویتی در جامعه دست نیافته اند، در برنامه ریزی راهبردیشان نیازمند تعریف هستند چرا که تعریف ها می توانند حدود و ثغور آن پدیده را مشخص کنند. و این حدود و ثغور به طراحی و برنامه ریزی راهبردی کمک به سزایی می کند. چرا که یکی از مولفه های مهم در برنامه ریزی راهبردی، ضدها و غیرها هستند یعنی باید مشخص شود که چه چیزهایی آزاداندیشی نیست تا در برنامه ریزی، آن ها سبب فهم و تصور اشتباه نشوند.
  • ثمره ی دیگری که تعریف در برنامه ریزی راهبردی برای تحقق پدیده های اجتماعی دارد، مشخص کردن نسبت آن پدیده با سایر پدیده های اجتماعی است و این نسبت در طراحی و برنامه ریزی به شدت اهمیت دارد چرا که مفاهیم دیگر می توانند معد و یا مضر باشند برای تحقق آن مفهوم. فلذا همان طور که بیان شد تعریف در برنامه ریزی و طراحی های راهبردی نقش به سزایی دارد اما این نکته را باید توجه کرد که وقت گذاری زیاد در بررسی تعاریف خود می تواند مانعی بزرگ برای برنامه ریزی راهبردی شود فلذا افراط در آن نیز خود یک اشتباه راهبردی می باشد.

تعریف حدی چه موقع آری؟

در یادداشت قبل اشاره شد که چه خوب است طبق قاعده تعرف الاشیاء باضدادها بتوانیم نشان دهیم که در صحنه ای که فعالین و فضلایی به دنبال رقم زدن آزاداندیشی بوده اند چه چیزی را محقق نکرده اند و اساسا آزاداندیشی در قیاس با خیرالموجودین چه چیزی نیست. پرداختن به چه چیزی نبودن مارا به لبه های خلأیی که موجب شده به آزاداندیشی به عنوان شاه کلید امروز بپردازیم نزدیک می کند.

فارغ از فضای تحقق به تعریف دقیق فلسفی و ماهیت شناسی پرداختن، به نظر می آید یک عملیات ذهنی است حتی شهود نیز به کمک ارائه یک تعریف حدی در این نقطه نمی آید.

باید اجازه داد عقل عملی در صحنه اندیشه ورزی، شهود کند و استشمامش را با تصویر فی الجمله اولیه مقایسه کرده و تقصیل دهد و نهایتا بعد از تفصیل کافی و وافی بتواند یک تعریف ارائه کند.

دو نکته در باب اهمیت «رسیدگی مفهومی به آزاداندیشی»

1. آزاداندیشی بعد از پیگیری های جریان رقیب و بعد از درخواست حضرت آقا برای ترویج آزاداندیشی و تکرار این مطالبه توسط ایشان، واژه ی غریبی برای جامعه نیست و اجمالا همه با آن آشنا هستیم و از آن تصویری داریم. حول همین تصویر های اجمالی حرکت هایی شکل گرفته است و کارهایی در کشور آغاز شده که همه ی آنها علی رغم اختلافات، خود را مصداق آزاداندیشی می دانند.
حال وقتی حوزه علمیه می خواهد پشت یک حرکت بایستد باید این ها انتخاب کند و ناگزیر از است به سمت برخی از این ها سوق دهد و از برخی دیگر روی برگرداند. در اینجا که فضای انتخاب است ناچار است که در تعریف آزاداندیشی دقت کند و برای دست یابی به مفهوم حقیقی آزاداندیشی تلاش کند.

2. موسسه فتوت به عنوان موسسه ای که می خواهد از دل حوزه به سراغ اجتماع برود و یک پایش در حوزه و پای دیگر آن در میدان قرار دارد، ناگزیر است که از دقت های حوزوی سرشار باشد و بسیار دقیق و هدفمند حرکت کند. وقتی این موسسه می خواهد چیزی را در سطح ملی گفتمان سازی کند و پشت آن بایستد حتما باید تا حد بسیار بالایی آن مفهوم را مشخص کند و تمایزات آن را با اغیار نیز ثابت کند. و الا ممکن است نسلی را به بیراهه ببرد.

این دو ضرورت ثابت میکند که ما باید به سراغ دقت در تعریف و مفهوم آزاداندیشی برویم و چاره ای از آن نیست. لکن آن چیزی که می تواند محل مناقشه نوع پرداختن به تعریف است. این نوع پرداخت می تواند کاملا ناظر به حقیقت بیرونی باشد و به صورت انضمامی و ناظر به مشکلات سر صحنه قیود را از دل مبانی بیرون بکشد و می تواند کاملا کتابخانه ای و بدون توجه به حقیقت خارجی که رقم می زند و صرفا منحصر در مبانی سعی کند یه مفهومی را معرفی کند. یقینا توقف در مدل دوم و نرفتن سراغ مطالعه انضمامی و حل نکردن مشکلات واقعی ممکن است ما را به بیراهه ببرد و در سیاه چاله رسیدگی های ذهنی دفن کند به نحوی که هیچ وقت نتوانیم یک حرکت عینی موثر را رقم بزنیم و خدمتی به انقلاب کنیم.

ذکر یک نمونه سیاق قرآنی دالّ بر امتداد توحید در زندگی اجتماعی

وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ

جناب استاد عابدینی در جلسه ی تدریس المیزان نکته ای ذیل آیه ی شریفه 83 سوره ی بقره بیان فرمودند که بنظرم مقداری از جلوه و امتداد توحید در وادی زندگی اجتماعی پرده برمیدارد.

ایشان می فرمایند عبارت “لاتعبدون الا الله” دلالتش با عبارت “اعبدوا الله” متفاوت است. اعبدوا با پرستش معبودهای دیگر در بعضی وجوه قابل جمع است اما “لاتعبدون الا الله ” با هیچ جنبه ای از شرک قابل جمع نیست. بعبارتی سیاق “لاتعبدون الا..” سیاق بیان سبک زندگی است.

در این آیه ی شریفه هم بلافاصله بعد از این عبارت، پرچم سبک زندگی توحیدی بلند شده است که اگر خواستید زندگی توحیدی و عبادت محور و غیرمشرکانه داشته باشید باید روی این نقاط تکیه بزنید.

اول: احسان به والدین

دوم: احسان به خویشاوندان

سوم: احسان به یتیمان

چهارم: احسان به فقرا و مساکین

پنجم:إقامه ی نماز

ششم: إیتاء زکات

در پایان آیه نیز سیاق “و أنتم معرضون ” و استمراری که در آن نهفته است میتواند دلالت بر اعراض امتداد یافته به سبک زندگی داشته باشد…

قدرت زندگی واقعی در مقابل زندگی مجازی

تأثیر تبلیغات رسانه ای و مجازی را قابل انکار نیست اما این کجا و نقشی که واقعیت داخل خیابان بر دلها میزند کجا!!!!

خنجری که #زندگی بعضی از انسانها بر پیکر نظام میزند هرگز در دست عاملان مجازی نمی تواند باشد…

 

مثل خنجر زباله گردی پیرمردها و زنها و کودکان که این سالها أولا بر قلب مردم رهگذر و دوما بر پیکره نظام اسلامی می نشیند..

 

یا خنجرِ چادر و نقاب متکدّیانِ زنِ خیابان و مترو، بر پیکرِ حجاب….

زنانی از پناه امنیتی که چادر و حجاب به آنها میدهد تکدّی گری میکنند اما نادانسته حجاب را از ارزش می اندازند…

کاش آنقدر عاقل میشدیم که  به هر کسی حق حجاب داشتن نمی دادیم

دوران جدید

مقام معظم رهبری در پاسخ مکتوب به نامه جمعی از فضلای حوزه و دانشگاه در سال 1381 می فرمایند:
«آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ هرج‌ و مرج‌ و دیکتاتوری‌ را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است»

برای فهم این نکته میتوان از فرمایش جناب داوری اردکانی در پاسخ به دبیرخانه هم اندیشی اسلامی معنا میتوان کمک گرفت:
«توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است. در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و … به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی‌اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی‌توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود.

علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می‌اندیشیم و برای رسیدن به آن می‌کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می‌یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی‌آنکه از توانایی‌های آن برخوردار باشد.

اگر می‌توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه‌ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی‌های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می‌شد.

توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی‌توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می‌توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»

ما به دنبال ساخت یک نظم اجتماعی دیگری هستیم. ما میخواهیم عهد دینی را تجدید کرده و ذیل یک زیست آزادانه از مدرنیته بیاندیشیم و ببالیم و بپوییم.

پوییدنی متفاوت که ما را به سمت آینده ای متفاوت رهنمون سازد. همین پوییدن متفاوت است که طلیعه دوران جدید را برای ما رقم خواهد زد. ما نه هرج و مرج پویی را میخواهیم و نه رکود و سکون دیکتاتوری را ما به دنبال پویشی جهت نیل به مقام و مرتبت امت وسط هستیم. مقام و مرتبی که در آن روح دینی سرشار و مالامال از اندیشه توحیدی باشد و ما را از اصر و اغلال زرق و برق دنیا برهاند.

ذکر یک مثال برای کمک به فهم انضمامی روح معنای آزاد اندیشی

توجه به فهم انضمامی در دل مثالها یکی از راهبردهای اساسی در فهم عمیق روح معنای آزاداندیشی است.

بعنوان مثال:

اینکه مردمی حقّی را انتخاب کنند و با تمام وجود آنرا بپذیرند و حتی در حدّ انتخابی تاریخی، در لایه لایه ی فرهنگشان نفوذ کرده باشد اما این حق فریاد نزنند و در سبک زندگی شان ترجمه نشود و علارغم رنجی که از این تناقض می برند اما مطالبه ای جدّی و اصلاحی در آن مسأله در جامعه شکل نگیرد نشان از نبودن فرهنگ آزاداندیشی در آن جامعه است..

بعبارتی آزاداندیشی حوزه ی ترتیب أثر و عمل و بروز تمدنی یک اندیشه ی حقّ را هم شامل میشود و اگر حقّی در حوزه ی بروز تمدنی مطالبه و دنبال نشود نشان از در بند بودن اندیشه ی حق خواه در آن فرهنگ دارد…

نمونه اش را در سبک خانه سازی میتوان مثال زد.

چگونه است که مردمی که دلشان لک میزند برای خانه های باشکوه قدیمی و زندگی در خانه هایی با سبک معماری اسلامی، اما در وادی مطالبه دچار وادادگی و بی تفاوتی و سستی میشوند و ذهنیتِ “شاید نمیشود که مسئولین خدوم نمیکنند” جای همه ی حق خواهی ها را پر میکند …

اقتضای اندیشه های آزاد در یک جامعه این است که بمحض پذیرش یک حقیقت، در امتداد دادن آن حق در زندگی هیچ گونه سستی و تساهل و تسامحی بخرج داده نشود…

حفاظت شده: بیگانه با تاریخ ( به مناسبت تولد “حلقه تاریخ تحلیلی معاصر” )

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نکاتی پیرامون آزاد اندیشی

1. ما نیاز به تعریف آزاد اندیشی داریم ونمیتوانیم به راحتی از آن گذر کنیم. گذر و غفلت از این مرحله باعث میشود تا نتوانیم به درستی فکر کنیم به کدام سمت خواهیم رفت ودقیقا چه چیزی را جلو خواهیم برد.

2 . اما تعریف از آزاد اندیشی را میتوان در دو سطح مطرح کرد. یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است

3. ما به تامل فلسفی در آزاد اندیشی احتیاج داریم زیرا برای رسیدن به جایگاه و مختصات و کارکرد یک چیز اول از همه باید آن را بشناسیم. اگر اشکال شود که این تامل چه فایده ای دارد و بحث از کارکرد آن برای ما اهمیت بیشتری دارد. ما در جواب میگوییم طبق مبانی فلسفی ما تامل کارکردی فرع بر ذات انگاری در مورد شی است. ما مبنای کارکردگرا ها راقبول نداریم که برای شناخت شی باید به کارکرد آن رجوع کرد زیرا ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است. در اینجا نمیتوانیم نتیجه بگیریم چون آن را مشاهده نکردیم پس بالکل این شی فاقد آن است.

4. اگر اشکال شود که تعریف ما از آزاد اندیشی تعریفی است که فقط خودمان آن را پذیرفتیم و در نتیجه چون با هم فهمی در مورد آن اتفاق نیافتده است اساسا مورد وفاق نیست و چیزی که مورد وفاق نیست اساسا کارایی ندارد و اگر کارایی هم دارد بهینه نیست.باید بگویم این بحث ریشه در یک انگاره غلطی دیگری دارد و آن این است که ما برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم. با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست. به معنای خالی الذهن بودن نیست. به معنای آن است که سخن با پیش فرض هم را بشنویم و اگر توانستیم به یک افق مشترک برسیم. حال سوال این است که ایا رسیدن بهافق مشترک امکان دارد؟ طبق مبنایی فلسفی خودمان باید بگوییم بله.

5. در میدان و حین کار هیچ افق مشترکی خلق نخواهد شد. زیرا در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند. به عبارت دیگر باید گفت نگاه کارکردی هم میتواند مثبت باشد و هم آسیب زا. وجه مثبت آن این است که ما در انجام کاری با خود وجود پدیده طرف میشویم و میتوانیم بصیرت هایی را کسب کنیم که در هنگام تامل فلسفی پیرامون آن نمی‌توانستیم اما صرف بسنده کردن به آن میتواند ما را از حقیقت شی دور کند و اساسا نتوانیم بین کارکردهای اصلی و فرعی تفاوتی بگذاریم.

6.در نتیجه ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم. این اجمال و تفصیل فرآیند طبیعی است و میتوانیم با گفتگو از یک تعریف زمینه ای ابهام آلود اما متعین به یک تعریف تفصیلی شفاف متعین با هم فهمی برسیم.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

• الف.
پس از ضرورت تعریف می گویند،
“تعریف را در دو سطح می توان مطرح کرد؛ یک سطح از جنس تامل فلسفی بر روی یک پدیده است. و سطح دیگر از جنس تامل راهبردی و نشان دادن مختصات یک پدیده در هندسه و یک نظام است”

ظاهراً از دیدن مختصات همان خصوصیات را اراده فرموده اند.
بله دیدن خصوصیات هم جزء تعریف است و به آن تعریفی رسمی گفته می شود.
ولی دیدن خصوصیات همیشه الزاماً به معنای نگاه راهبردی به شیء نیست.

• ب. ذات گرایی
برای رد کارکردگرایی در تعریف یک شیء می گویند،
“ممکن است یک پدیده ای بالذات امکان کارکردی را داشته باشد اما به دلیل موانعی در زمان ما آن کارکرد ظهور پیدا نکرده است.”

به همین جهت اگر به کارکردها برای تعریف یک شیء بسنده کنیم آن شیء درست تعریف نخواهد شد.
عین همین را در تعریف انسان می توان گفت.
از روی کارکردها ممکن است تعریف بسیار بسیار ضعیفی از انسان صورت بگیرد، ولی باورها و تحلیلهای فلسفی حتی چیز دیگری می گوید.

• ج. انگارۀ غلط
“برای گفتگو و در ضمن آن برای رسیدن به یک کاری باید دست از سخن سفت خود برداریم”
“با هم فهمی به معنی نداشتن مبنا نیست”

گفتگو به معنای آمادگی برای شنیدن نظر مقابل و علاقه برای استفاده از نظرات دیگران هست، قطعاً و الا گفتگو تنها به صورت ظاهری گفتگو است و در واقع یک گفتار است و یک طرفه است.

این فهم مهمی از گفتگو است.
ولی آیا برای تحقق گفتگو باید از مبانی دست برداشت؟
یعنی باید بی نظر بود؟
چرا؟ این که حقیقت ندارد!
یا حتی مزیّت هم محسوب نمی شود.
چیزی که ضروری است این است که انسان موقع شنیدن سخن دیگر، یا متفاوت یا متخالف باید واقعاً همدلانه عمل کند و علاقه به استفاده و رشد داشته باشد.
ولی بی ریشه بودن حتی قدرت جذب عقلانیّت را هم از انسان می گیرد.
این امر غریبی است.

• د. امکان ایجاد افق مشترک
“آیا رسیدن به افق مشترک امکان دارد؟ طبق مبانی فلسفی خودمان باید بگوییم بله”

کسانی که قائل به فطرت هستند قائل به چنین افقی می توانند بشوند.
هرچند نگاههای جامعه شناختی بعضاً مخالفت شدید با این امکان دارند.

• هـ. راه خلق افق مشترک
“در کار نگاه ما نسبت به یک پدیده کارکردی خواهد بود و همانطور که گفته شد این نگاه میتواند نگاه ما را از دیدن تمام ابعاد یک قضیه منصرف کند”

این یعنی نیاز به نگاه فلسفی و ذات کاوی هم داریم.

• و. روش مناسب برای تعریف
“ما باید به یک تعریف اجمالی از یک پدیده برسیم و در میدان عمل و موقعیت، کارکردهای آن را کشف کنیم و بر اساس این کارکردها به یک تعریف تفصیلی دست پیدا کنیم”

ایدۀ جالبی است، ولی نیاز به تأمل بیشتر هم دارد.
از یادداشت خوبتان تشکر می کنم!

در جستجوی تعریف آزداندیشی

چرا در جستجوی «تعریف» آزاداندیشی هستیم؟ آیا این ماهیت‌شناسی و ذات‌کاویِ آزاداندیشی به خاطر تیپ ذهنی و کتابخانه‌ای است که داریم؟ و یا از قضا برعکس به خاطر اتصال به میدان و تحلیل‌ها این انتخاب رقم خورده است؟

برای کمک به روشن شدن این جنس سوالات، باید قبل از آن «ناکامی کرسی‌ها» را آسیب‌شناسی کرد و البته اینجا نیاز به یک کار وسیع و مشبع میدانی است.

در مقام آسیب‌شناسی نسبی، مشکل اصلی در «فقر تئوریک» دیده شده است؛ در برنامه‌ریزی‌های راهبردی، ابهامات شدیدی وجود دارد که در عمل برنامه‌ریز درست و درمانی نمی‌شود.

برای درمان این فقر تئوریک چاره‌ای نیست جز پرداختن به اندیشه؛ که در این مقام، اندیشه آزاداندیشی مورد بررسی و پی‌گیری قرار می‌گرد؛ لذا پرداختن ماهوی به آزاداندیشی و در جستجوی تعریف و احکام آزاداندیشی بودن توجیهی دارد غیر از جنس دغدغه‌های کتابخانه‌ای.

امّا اینجا یک مسئله‌ی دیگر هم وجود دارد که این آسیب‌شناسی که منجر به این تحلیل شده است که ریشه اصلی مشکل «فقر تئوریک» است؛ این آسیب‌شناسی نیازمند بررسی است؛ این تشخیص ممکن است مورد مناقشه قرار گیرد و به راحتی پذیرفته نشود و چه‌بسا در این مقام تحلیل‌های دیگری هم وجود داشته باشد.

آزاداندیشی فرمایشی؛ نقدی به کمیته های آزاداندیشی

کمیته های آزاداندیشی برای پیگیری یک مطالبه و مطلوب حقیقی شکل گرفتند. اما به خاطر دغدغه های صوری و مواجهه اخباری و عدم توجه به غایت و خواست نهایی، تقریبا در تمام موارد، ناموفق بوده اند. وقتی نگاهی به وضعیت دانشگاه های کشور و حوزه های علمیه می زنیم، با نگاهی سخت گیرانه، تقریبا هیچ فرقی بین قبل و بعد تشکیل این کمیته ها صورت نگرفته است. این در حالی است که تقریبا در تمام دانشگاه های کشور و در سطوح بالای حوزه علمیه، چنین کمیته هایی تشکیل شده است.

به نظر اصل تشکیل کمیته برای پیگیری چنین اموری، صحیح و به جاست. فرهنگی ترین امور هم اگر متولی جدی داشته باشند، و به صورت صحیح فهم شوند و اقدام متناسب با آنها صورت گیرد، می توانند با رشد بسیار بالا همراه باشند.

کمیته ها می توانستند تسهیل گر و شتاب دهنده به امر آزاداندیشی باشند. اگر درک و تعریف صحیحی از آزاداندیشی و مراتب آن می داشتند.

اما برخی اقدامات دلالت های نگران کننده ای دارد. مثلا تبدیل شدن کمیته آزاداندیشی به نهادی برای اعطای مجوز جلسات آزاداندیشی. چنین اقدامی به خودی خود می تواند مانع آزاداندیشی تلقی شود. این که آزاداندیشی یا حتی برگزاری کرسی آزاداندیشی متوقف باشد بر مجوزی که یک نهاد بدهد، در بهترین حالت یعنی محدود کردن آزاداندیشی.

یا این که گزارش از وضعیت آزاداندیشی، گزارش های آماری تعداد جلساتی باشد که یک نهاد خاص برگزار کرده است.

 

البته همین گزارش ها و این مجوزها، اگر در جای خود قرار گیرند، شاید بتوانند به ترویج و گسترش آزاداندیشی کمک کنند.

در صورتی که ابتدا تعریف صحیح و دقیقی از آزاداندیشی داشته باشیم. سطوح متفاوت آزاداندیشی را درک کنیم. آزاداندیشی در سطوح علمی و آکادمیک را از آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام جدا کنیم. به آزاداندیشی در ابعاد فردی و اجتماعی توجه کنیم.

و برای هر سطحی اقدامات خاص خودش را انجام دهیم.

مثلا برای آزاداندیشی به عنوان یک فرهنگ عام که در ابعاد فردی و اجتماعی مطلوبیت دارد می توان اقداماتی انجام داد. به عنوان مثال:

  • نشان دادن اهمیت، ضرورت و جایگاه آزاداندیشی
  • استدلال و استناد به تراث و اصیل بودن آزاداندیشی به عنوان یک مطلوب اسلامی و قرآنی
  • تبیین و ترویج و تبلیغ و جریان سازی
  • آموزش مهارت های لازم و تربیت متناسب؛ به عنوان مثال می توان در برجسته کردن و نشر مناظره ها و گفتگوها در آثار تاریخی و ادبی تامل نمود.
  • خودآگاهی و توجه به دارایی های حوزه های علمیه اعم از مباحثه، درس، قلت و ان قلت و…
  • پیوست های فرهنگی، هنری، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و توجه به سبک زندگی با رویکرد آزاداندیشی
  • استفاده فعالانه از ظرفیت های رسانه ها و پلتفرم های جدید

هم چنین در سطح علمی و تخصصی می توان آزاداندیشی را دنبال کرد. به نظر اعطای مجوز و برگزاری کرسی های آزاداندیشی در این سطح دنبال شده است. اما اقدامات متناسب تر و بهینه تری می توان فهرست کرد. به عنوان مثال می توان آزاداندیشی را در روال و فرایندهای رسمی آکادمیک، دخیل کرد. مثلا توجه به آزاداندیشی به عنوان یکی از معیارهای مقالات، اعمال آن در پایان نامه و جلسات دفاع، در نظر گرفتن چند واحد مباحثه و مناظره در مقاطع کارشناسی، ارشد و دکترا، و همچنین قرار گرفتن جلسات کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی در امتیازات اعضای هیئت علمی

 

تحلیلی از تحذیر رهبری

?تحلیلی از تحذیر رهبری

حضرت آقا چند سخنرانی مهم در این ایام داشته اند که فهم و تحلیل هرکدام میتواند آتشی در وجود انسان بیاندازد که آرام نگیرد. فرمایشات 19 هم دی ماه اما علاوه بر نکات و مطالبات قبلی، یک نکته ی مهم دیگر داشت. یک تنبه سنگین که جان انسان را به لرزه می انداخت:
«توّابین برای انتقام خون مطهّر امام حسین آمدند جنگیدند، کشته شدند، همه‌ی آنها کشته شدند امّا در تاریخ اینها را مدح نمیکنند؛ چرا؟ چون دیر جنبیدند. شما که میخواستید خون خود را در راه امام حسین بدهید، چرا در اوّل محرّم، دوّم محرّم نیامدید که اقلّاً یک کاری صورت بدهید؟ آنجا می‌ایستید تماشا میکنید، امام حسین به شهادت میرسد، بعد دلتان میسوزد، آن وقت می‌آیید در میدان! [نتیجه‌ی] کار را بهنگام انجام ندادن این است. کار را بهنگام باید انجام داد.
نباید غفلت کنیم از وظیفه‌ای که عقل و شرع به عهده‌ی ما گذاشته؛ باید بدون تأخیر وارد میدان بشویم. تأخیر نباید داشته باشیم. آن وقت به تناسب اهمّیّتی که آن کار دارد، خطرات را به جان بخریم. بالاخره در هر حادثه‌ای، هر خطری را نباید انسان به جان بخرد؛ بعضی از حوادث هست که این‌قدر اهمّیّت ندارد که انسان جانش را به خطر بیندازد. به تناسب اهمّیّت حادثه، خطرِ مترتّب بر ورود در میدان را به جان بخریم. مشکل آن وقتی به وجود می‌آید که ما در این وظایف اختلال ایجاد میکنیم: به سرعت احساس تکلیف نمیکنیم، بهنگام وارد نمیشویم، خطر را به جان نمیخریم، ملاحظه میکنیم؛ این [طوری] است.»

این تنبه ناظر به تشخیص وظیفه و اقدام سریع و به موقع و مطالبه اینکه برای انجام وظیفه مثل خانواده های رزمندگان دفاع مقدس هزینه کنید نکته ویژه ی این سخنرانی بود. اگر اینگونه نباشید امام تان خواهند کشت و بعد شما می آیید و جانتان را هم فدا می کنید اما ارزشی ندارد، چون دیر آمدید.

در پایان نیز دو مطالبه را برای بار چندم به صورت ویژه مطرح نمودند:
1.جهاد تبیین
2.کار های بزرگ تحولی

مدتی فکرم درگیر بود که چه شد این مطالبه سنگین توسط ایشان مطرح شد. مطلوبات اصلی همان جهاد تبیین و کار بزرگ تحولی بود که در چندین ماه اخیر بارها توسط ایشان مطرح شده بود. لکن اینبار با این تحذیر که اگر نکنید دیر می شود و دیگر کار از کار میگذرد. چرا ایشان ایچنین مطرح کردند؟ مگر خطر در نزدیکی ما قرار دارد؟

تا اینکه در سخنرانی بعدی فرمودند: «ما امروز یا مواجه با یک پیچِ تاریخیِ مهم هستیم یا در دلِ یک پیچِ تاریخیِ مهم داریم حرکت میکنیم؛ این دوّمی شاید درست‌تر باشد. دنیا دارد تغییر میکند، [آن هم] تغییرات اساسی؛ تغییرات اساسی و بزرگ را نمیشود در ظرف یک هفته و یک ماه و یک سال فهمید؛ اینها بتدریج انجام میگیرد. باید مسلّط باشید ببینید در دنیا چه دارد اتّفاق می‌افتد، در کشور چه اتّفاقی دارد می‌افتد.»
و بعد از آن نیز از در مورد اغتشاشات صحبت میکنند.

به ذهن ناقص حقیر رسید که آن چیزی که باعث شده ایشان این تحذیر سنگین را بدهند، همین نکته است که ما در دل یک پیچ تارخی مهم داریم حرکت میکنیم. اگر دیر بجنبیم و جهاد تبیین را سر دست نگیریم و مردم را به حرکت های جهشی انقلابی همراه نکنیم و از طرفی تحولات بزرگ را در کشور رقم نزنیم، کشور از این تغییرات مهم بین المللی عقب می ماند و دیر تا چندین سال نمی شود این فرصت از دست رفته را جبران کرد. مثل زمان امام صادق که عدم همراهی شیعیان با امام زمان شان باعث شد که برپایی حکومت حق که بنا بود در زمان ایشان محقق شود، عقب بیافتد و تا هزار و اندی سال بعد نیز محقق نشود. غفلت ما و دیر جنبیدن ما نیز می تواند این فرصت طلایی برای فراگیر شدن سخن حق در جهان و صدور انقلاب را از دست ما خارج کند و تا چند صد سال بعد این توفیق از بشریت سلب شود.
لذا باید هرچه بیشتر در مورد اینکه چه طور می توانیم جهاد تبیین را محقق کنیم و تحولات بزرگ را رقم بزنیم فکر کنیم و عمل کنیم. والا روزی خواهد رسید که هرچه داریم را فدا میکنیم اما فایده ای ندارد، چون دیر آمده ایم.
.

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

آیا فقط در کرسی‌ها آزاداندیشی وجود دارد؟

عده‌ای بر این باور هستند که راه تحقق آزاداندیشی تنها در کرسی‌ها خلاصه می‌شود و بر این باور هستند که ایده‌ی حضرت آقا برای تحقق آزاداندیشی «کرسی‌ها» می‌باشد.

اینجا سوالی که مطرح است، این است که «آیا آزاداندیشی فقط در کرسی‌ها است؟»؛ الان فضایی که توسط شبکه‌های اجتماعی و تاحدی پیامرسان‌ها به طور کلی وب دو پدیدآورده است، شاید بتوان گفت آزاداندیشی بی‌نیاز از کرسی‌ها شده است و دیگر هیچ فضای فکری احساس نمی‌کند که برای به رسمیت شناخته شدن اندیشه‌ورزی‌اش نیازمند دردسر‌های و اداره‌بازی‌های مجوز گرفتن از جانب کمیته کرسی‌ها است؛ بلکه از قضا فضای اندیشیدن در چنین مواردی بیشتر محقق شده است تا  مواردی که در چهارچوب مجوزه‌های کرسی‌ها رخ داده است.

شاید در خیلی از گفتگو‌ها و اتاق‌های کلاب‌هاوس امروزی، بیشتر تبادل فکر و نظر شده است نسبت به کرسی‌هایی. ما اگر واقعا به دنبال توسعه‌ی واقعی آزاداندیشی باشیم، نباید دل به الگوی کرسی‌ها خوش کنیم؛ به خصوص با توجه به فضای مجازی که تحت عنوان وب دو پدید آمده است؛ این باور که با کرسی‌ها می‌توان به توسعه واقعی آزاداندیشی رسید، ساده‌انگاری مسئله است؛ در عین حالی که نشان از ابهام و عدم وضوح مسئله «آزاداندیشی» دارد.

لطافتهای زنانه ابزار اصلی تأثیر و تأثُّیر طرفینی زن و فرهنگ

 

در توضیح فرهنگ، شاید بهترین تشبیه، تشبیه فرهنگ به روح باشد، روح جامعه.

این تشبیه هرچند تنها یک تشبیه است اما حقیقتا بخوبی گویای حقیقت است.

در این یادداشت برآنیم که در این تشبیه بیاندیشیم و به قدر فهم خود نکاتی از آن اصطیاد کنیم…

 

نکته ی اول اینکه یک میان روح و جسم، رابطه ای دوطرفه برقرار است، بدن از روح متأثر است و روح هم از بدن …

نکته ی دوم اینکه روح بدلیل لطافتی که دارد بیشترین تجلّی ارتباطش در اعضایی ست که حساسیت و لطافت بالاتری دارند…

مثلا آثار هیجانات و عصبانیت و بهم ریختگی های روح، در چشم و یا قلب و یا رنگ رخسار، خیلی بیشتر و سریعتر بروز میکند تا در پا یا دست…

در این میان اما چشم که نقش اصلی در ارتباط روح و عالم بیرون را ایفا میکند و دالان اصلی ارتباط و ردّ و بدل کردن داده هاست، آنقدر با روح پیوند خورده که گویا خودِ روح است. لذا طرفین یک گفتگو تا وقتی چشم در چشم هم نگاه نکنند احساس نمیکنند که به هم نگاه میکنند. حتی یک بچه ی یکساله هم وقتی میخواهد به کسی نگاه کند در چشم او نگاه میکند و تا وقتی در چشمانش نگاه نکنیم احساس نمیکند داریم به او نگاه میکنیم..

فرهنگ هم اولین و بیشترین ارتباط و تأثیر و تأثُّرش با حقیقتی بنام زن که لطافت وجودی بسیار بالاتری نسبت به مرد دارد شکل میگیرد.

و فرهنگ از درگاه وجودی زن به سبک زندگی ترجمه میشود و سبک زندگی از درگاه وجودی زن بیشترین تأثیرات فرهنگی را بوجود می آورد.

وجود زن در پیوند میان فرهنگ و بروزات فرهنگی و سنتها ایستاده است آنگونه که چشم در پیوند میان روح و عالم بیرون ایستاده و گویا عنصرِ زن خودِ خودِ فرهنگ است همانطور که چشم خودِ خودِ روح است.

زنان به اقتضای لطافت وجودی شان بشدت قابلیت دارند مطلوب ذهنی شان را به سنت و سیره تبدیل کنند تا در فرهنگ رسوخ کند.

مثال ساده اش را در سفره ی صلوات میتوان به وضوح تجربه کرد….

سفره ای جذّاب با هزاران قانون و هزاران آب و رنگ دادنهای زنانه برای مهیا کردن و نهادینه کردن و فرهنگ کردن مطلوبی بنام ختم صلوات. کاری که اگر به مردها سپرده شود جز جسدی خشک و بی روح چیزی دیده نخواهد شد..