پیرامون مقاله «آینده نگری» دکتر داوری اردکانی

یک نکته روشی:
برخی افراد جوری محتوای خود را ارائه می کنند که متون و حتی گفتگوهای شفاهی شان به صورت سهل ممتنع فهم میشود.
در نگاه اول انسان فکر می کند که چیز خاصی گفته نشده و یا اقل خواننده یا شنونده با خود فکر میکند که همه زوایای کلام را درک کرده و فهمیده و چیز بیشتری برای ارائه وجود ندارد.
لکن وقتی که دقیق می نگرد و اندکی در جهان مفاهیمی که صاحب تفکر با آن درگیر ست وارد میشود، در میابد که با دریای ژرفی مواجهه است که در مواجهه اولیه فقط امواج آرام روی آن را مشاهده کرده بود.
به نظر میرسد دکتر ؟؟ از این دسته است.

یک نکته محتوایی:
با این سرعت تغییراتی که دنیا با آن مواجه است لزوم توجه و تفکر در آینده و تدارک و تجهیز خود، اطرافیان ، جامعه و همه مظلومین و مستضعفین برای مواجهه با خطرات و فرصت های آینده ی به شدت پیچیده بسیار ضروری ست. دکتر ؟؟ معتقد است آینده پژوهی منحصر در یک علم خاص به اسم آینده پژوهی نیست بلکه از مجموعه …….
وجود ایشان و تفکر ایشان در زمینه بسیار مغتنم است اما جا دارد نخبگان دیگر ما بسیار در این زمینه بیاندیشند. آینده ای که با هوش مصنوعی و با تراشه های کار گذاشته در سر انسان دارد شکل میگیرد بسیار پیچیده تر است و میزان فرصت ها و تهدیدات آن بسیار امید آفرین و هولناک است.
.

نگاه اسلام به آزادی (در لایه های اندیشه، عقیده، بیان و عمل)

????نگاه اسلام به آزادی (در لایه های اندیشه، عقیده، بیان و عمل)????

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 103

اسلام:
????1. قائل به حق است و حق را نیز یک چیز می داند یعنی اسلام قائل به پلورالیسم نیست. نه پلورالیسم معرفتی و نه پلورالیسم دینی.

????2. مردم باید به حق و واقع برسند. هُرهُری مذهبی، ممنوع است. یعنی آزادی به معنای بی قیدی و لاابالی گری ممنوع است.

????3. برای رسیدن به حق و اعتقاد به آن، قائل به آزاداندیشی است. آزاداندیشی یعنی اندیشه، بدون تعصب و تقلید و ترس و انواع و اصناف تعلقات و تنها با انگیزه فهم واقع و دریافت حقیقت، صورت بگیرد. البته آزاداندیشی به این معنا نیست که انسان با آن، لزوما به حق می رسد. هرچند به نظر می توان گفت که انسان با وجود سرمایه فطرت، توانایی فهم حداقلی ترین معارف حق را دارد.

????4. انسان آزاد نیست که به هر چیزی اعتقاد پیدا کند. بلکه عقیده باید از رهگذر آزاداندیشی حاصل شود. پس عقیده های بدست آمده از راهی غیر از اندیشیدن و تحقیق، ممنوع است. و عقیده های بدست آمده از آزاداندیشی، محترم است؛ هرچند مصادف با حق نباشد. بنابراین آزادی عقیده، فقط مقید به یک قید آزاداندیشی است نه بیشتر.

????5. اگر کسی اندیشید و به حق نرسید:
????5.1. اسلام، او را رها نمی کند بلکه با ابزارهایی برای او سوقی برای رسیدن به حق و فهم حق، پدید می آورد مثل دعوت به مطالعه، دعوت به گفتگو و کرسی های آزاداندیشی و غیره.
????5.2. اسلام، بروزات اجتماعی (بیان) او را به صورت مطلق، مجاز نمی شمارد.
????5.2.1. بروزاتی که به مثابه اندیشیدن است، مجاز است مثل بیان برای اندیشه ورزی جمعی.
????5.2.2. بروزاتی که به مثابه ضد اندیشیدن است، ممنوع است مثل بیان برای تخریب آزاداندیشی
????5.2.3. بروزاتی که به مثابه گرایش سازی است، ممنوع است مثل بیان برای تبلیغ
????5.2.4. بروزاتی که به مثابه اطلاع رسانی از اعتقادات خود است، جواز و ممنوعیت آن محل تأمل است مثل صرف بیان اعتقادش بدون انگیزه تخریب یا تبلیغ.
????5.3. اسلام، عمل اجتماعی او را نیز به صورت مطلق، مجاز نمی شمارد.
????5.3.1. اعمالی که خروجی غیراختیاری عقیده اوست، مجاز است.
????5.3.2. اعمالی که خروجی غیراختیاری عقیده او نیست بلکه می تواند آنها را در جامعه ترک کند.
▪️ 5.3.2.1. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی است: ممنوع است.
▪️ 5.3.2.2. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی نیست: مجاز است.

????6. اگر کسی اساسا نیاندیشید یا اندیشید و به حق رسید ولی نسبت به آن کرنش نکرد و به آن معتقد نشد:
????6.1. اسلام، او را رها نمی کند بلکه با ابزارهایی برای او سوقی برای اندیشیدن یا گرایش به حق و تنفر از باطل، پدید می آورد. مثل قرار دادن جایگاه اجتماعی پایین برای کفار، اجبار به پرداخت جزیه همراه با خفت و غیره.
????6.2. اسلام، بروزات اجتماعی (بیان) او را به صورت مطلق، مجاز نمی شمارد؛
????6.2.1. بروزاتی که مثابه اندیشیدن باشد که از این شخص سر نمی زند چون او یا اساسا نیاندیشیده است و یا اگر اندیشیده، به حق رسیده و خودش بر برابر آن کرنش نکرده است. بنابراین او اندیشه خلاف حق ندارد تا بخواهد آن را بیان کند.
????6.2.2. بروزاتی که به مثابه ضد اندیشیدن است، ممنوع است مثل بیان برای تخریب آزاداندیشی
????6.2.3. بروزاتی که به مثابه گرایش سازی است، ممنوع است مثل بیان برای تبلیغ
????6.2.4. بروزاتی که به مثابه اطلاع رسانی از اعتقادات خود است، جواز و ممنوعیت آن محل تأمل است مثل صرف بیان اعتقادش بدون انگیزه تخریب یا تبلیغ.
????6.3. اسلام، عمل اجتماعی او را نیز به صورت مطلق مجاز نمی شمارد
????6.3.1. اعمالی که خروجی غیراختیاری عقیده اوست:
▪️ 6.3.1.1. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی است: ممنوع است زیرا گرچه غیراختیاری است ولی ریشه این عدم اختیار، عملی است که اختیارا انجام داده و اختیار را از خودش سلب کرده است.
▪️ 6.3.1.2. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی نیست: مجاز است.
????6.3.2. اعمالی که خروجی غیراختیاری عقیده او نیست بلکه می تواند آنها را در جامعه ترک کند.
▪️ 6.3.2.1. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی است: ممنوع است.
▪️ 6.3.2.2. اعمالی که موجب گرایش سازی یا قبح شکنی و یا ضد آزاداندیشی نیست: مجاز است.

آیا میان نظر آقای داوری اردکانی در مورد آینده نگری و بیان امام علی علیه السلام در نامه ی حضرت به امام حسن علیه اسلام وجه جمعی وجود دارد؟

نظر آقای داوری اردکانی این است که آینده نگری علم شرایط و امکان های عمل است و آن را می توان بخشی از کوشش و اهتمامی دانست که برای درک شرایط و تحقق بخشیدن به امکان ها صورت می گیرد.

آینده نگری در گذشته نبوده و در دوره جدید تاریخ پدید آمده است. وقتی جهان متجدد و زمانه پیشرفت آغاز شد آینده نگری هم با آن ظهور کرد. در زمان های قدیم چون پیشرفت تاریخی و اجتماعی نبود یا اگر بود به اشخاص و زندگی خصوصی تعلق داشت آینده نگری وجهی نداشت. آینده هم به معنایی که اکنون از آن درمی یابیم نبود. مع هذا آینده نگری را از آثار پیشرفت علم و تکنولوژی نباید دانست. آینده نگری با این پیشرفت و بخصوص با مرحله اخیر آن قرین و ملازم بوده است.

گذشتگان که پیش بینی آینده نداشتند، آینده نگری هم نمی توانستند داشته باشند و اگر به آینده نظر می کردند نظرشان عین انتظار منجی بود یعنی به آینده ای که ساخته می شود کاری نداشتند بلکه در انتظار حادثه ای بودند که از زمان وقوعش خبر نداشتند. این حادثه ظهور منجی بود که با آمدنش دورانی دیگرمی بایست آغاز شود. زمان متقدمان زمان گذشته بود اما زمان دوره جدید آینده است. آینده ای که مردم زمان تجدد در انتظار آمدنش نیستند و نباید باشند بلکه باید آن را بسازند. یا درست بگویم تاریخ جدید تاریخ تصرف و تسخیر آینده است.

 

نویسنده در این نوشتار آینده نگری را برآمده از برنامه ریزی برای ساخت آینده میداند و این را ملازم و برآمده از قدرت و علمی که قابلیت أثر گذاری در مسیر وقایع آینده باشد میداند. بهمین دلیل امکان آینده نگری را تنها برای قرن بعد از رنوسانس میداند که البته از تحقق و فعلیت یافتنش ناامید است.

سوال:

آیا این دیدگاهها با فرمایش حضرت علی علیه السلام در نامه به امام حسن علیه السلام قابل جمع است که فرموده اند:

استدلّ على ما لم یکن بما قد کان، فإنّ الأمور أشباه.

براى امور واقع نشده به آنچه واقع شده است استدلال نما و با مطالعۀ قضایاى تحقّق یافته، حوادث یافت نشده را پیش بینى کن؛ زیرا امور جهان، همانند یک دیگرند.

 

بنظر میرسد این تحلیل نویسنده یا از این باب است که هر کسی را یارای فهم سنن تاریخی نمیدانند و یا برآمده از مقهور علم واقع شدن و غفلت از هیمنه ی سنن الهی بر صورتهای مختلف بازیگریهای بشر است. سننی که همیشه تکرار میشوند اما در صورتها و ظهور و بروزهای متفاوت…

 

سخنی از نویسنده در جایی دیگر یافتم شاید بتواند به یافتن پاسخ کمکی کند:

……آن‌ها که می گویند علم با تجربه به دست می‌آید، درست می‌گویند؛ اما اگر این گفته را بر فرض وجود بشری که حقیقت وجودش لوح پاک و عاری از هر نقش است، استوار کنند، راهشان به بن بست می رسد . آدمی لوح پاک و نانوشته نیست و حتی اگر لوحی باشد که بر آن چیزی حک نشده باشد، آن لوح آمادگی و استعداد خاص دارد و لااقل اثر تجربه می تواند در آن حک شود، یا بهتر بگوییم تجربه در این لوح معنی می شود؛ زیرا تجربه قبل از فهم نیست و اگر فهم نباشد، تجربه صورت نمی‌بندد. حوادث تاریخ هم برای کسی تجربه می‌شود که از پیش فهمی از تاریخ داشته باشد. این فهم، فهم هیچ حادثه مشخص و معینی نیست، بلکه درک بسیط و غیرحصولی این معانی است که: ۱. ما اهل عهد و پیمانیم و اگر عهد می‌شکنیم باز آن را تجدید می‌کنیم؛ ۲. زندگی دنیوی زندگی با مرگ است و ما با مرگ زندگی می‌کنیم؛ ۳. ما وقتی با یاد مرگ تنها می‌شویم، از حوادث تاریخ بهتر می توانیم درس بیاموزیم.

 

From <https://www.farsnews.ir/news/13971229000410/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9-%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D8%AA>

 

 

 

 

قضاوت درباره حکم مرتد

جایگاه اسلام در جامعه اسلامی
جامعه اسلامی بر محور اسلام شکل میگیرد و به حیات هویتی خود ادامه میدهد.
جامعه اسلامی بدون عقیده به اسلام معنایی نخواهد داشت.
این مسئله از نام جامعه اسلامی یا دارالاسلام نیز هویداست. این جامعه هویتش را نه از مرز و نه از نژاد که از عقیده اخذ میکند و این یک مدل راقی از جامعه سازی است که شعار آن در قرن های اخیر توسط دیگران نیز داده شده است. البته آنها محورجامعه را یک رویا ( نه عقیده ) معرفی میکنند.
باید توجه داشت که آن حدی از عقیده به اسلام که هویت جامعه اسلامی را حفظ میکند نه حد اعلای آن و مرتبه حق الیقین ُ بلکه همین اظهار زبانی به وحدانیت خداوند متعال و رسالت نبی اکرم(ص) است. لذا جامعه اسلامی میتواند با حضور منافقین نیز به حیات هویتی خودش ادامه بدهد.
از زاویه رفتار و قوانین نیز سنگ آسیاب همه قوانین و مقررات اسلام است و بلکه اساسا از همین جهت است که عقیده به اسلام چنان جایگاهی را در این جامعه پیدا کرده است.
وضعیت اهل کتاب
قواعد جامعه اسلامی به افرادی اجازه میدهد تا بدون عقیده به اسلام، اما ضمن گردن نهادن به قواعد آن و پرداختن مبلغی بعنوان جزیه در میان جامعه اسلامی زندگی کنند. این گروه میتوانند هویت خود را ضمن مناسک عبادی و آداب و رسوم خود حفظ کنند اما لازم است تابع قوانین جامعه اسلامی باشند و حتی انجاییکه عقاید آنها مانع پرداختن زکات و مشارکت در امور عامه جامعه میشود، جزیه جایگزین شده است.
اسلام از انجا که خود را حق میداند و عقیده این افراد را در بهترین تقریر، ناقص تلقی میکند، وظیفه خود میداند که ضمن ارائه محتوای بینشی اسلامی، سوق عمومی را نیز برای اینها طوری بسازد که به دین کامل گرایش پیدا کنند.
این حد از آزادی رفتاری اهل کتاب مبتنی بر این عقیده اسلامی است که دین آنها را نه مسیحیت و یهودیت ، بلکه نسخه هایی ابتدایی و تحریف یافته از اسلام تلقی میکند. به همین علت، عقاید آنها را دارای اشتراکاتی با عقاید اسلامی میداند که میتواند نقطه وفاق و آغازی برای هدایت باشد.

وضعیت مرتدین
اسلام برای مرتدین یعنی کسانی که از دین اسلام برگشته اند، به طور کلی ( فارغ از ملی و فطری و مرد و زن ) مجازات های نسبتا دشواری را قرار داده که در راس آنها مرگ قرار دارد.
ابتدا باید مورد توجه قرار داد که اسلام فرد فاسق را، به مجرد فسق مجازات حقوقی دنیوی نمیکند. بلکه در صورتی پای مجازات وسط می آید که این فسق علنی شود و شاهدانی بر آن شهادت بدهند.
سنگین ترین مجازات های اسلامی نیز به اموری مانند ” افساد فی الارض” و یا “برهنه کردن سلاح برای ترساندن مردم” تعلق میگیرد.
از این دو نکته میتوان تقریبا به حساسیت های نظام مجازاتی اسلامی پی برد. معمولا جرائمی مورد عقوبت مادی جدی قرار میگیرند که میخواهند جامعه را از چرخه عادی خود بر محور توحید و عدالت و امنیت بیاندازند.

این دو نکته نیز قابل توجه است :
1- در حکومت های اسلامی ( با همه تنوعات ش در تاریخ ) سابقه تفتیش عقاید را نمیتوان مشاهده کرد و این سیره بین متشرعین باب بوده که تا کسی اظهار و تبلیغ به بی دینی و اصرار بر آن نداشته مورد عقوبت قرار نمی گرفته است.

2- روایت مشهور توحید مفضل زمانی صادر شد که مفضل در مسجد پیغمبر (ص) شاهد گفتگوی تعدادی از زنادقه بود و وقتی بر آنان برآشفت از آنان شنید که نزد امام صادق (ع) نیز این سوالات و مطالبشان را مطرح کرده اند و حضرت (ع) با آنان به گفتگو نشسته است.
زندیق طبق تعریف علامه حلی در تحریرالحکام به کسانی اطلاق میشود که معتقد به اسلام نیستند اما تظاهر به اسلام دارند.

زمانی که این دو شاهد درباره کسانی که عقیده به اسلام نداشته اند و یا از آن عقیده برگشته اند و همچنین نظام حساسیت های مجازاتی در اسلام را در کنار حکم مجازات مرتد قرار بدهیم میتوانیم نتیجه بگیریم که ارتداد در اسلام بعنوان یک جرم اجتماعی شناخته میشود و اساسا ارتداد به معنای طغیان علمی و عملی در برابر سنگ بنای اصیل جامعه و اصرار بر آن است. نه صرف رفض فکری آن ( زندیق شدن ) و نه صرف رفض عملی آن ( فاسق شدن ) . حتی در ادبیات مجازات نیز این مسئله گنجانده شده که واجب است وی را توبه بدهند و توبه دادن صرفا امر به توبه نیست، شامل گفتگو و موعظه و سایر موارد هم میشود. زمانی حکم ارتداد ثابت میشود که با همه این احوال، فرد اصرار کامل بر نفی علمی و عملی اسلام داشته باشد. این جرمی است که نه زنادقه مرتکب میشوند و نه اهل کتاب ذمّی ! این جرم جنسی متفاوت از هر گناه و جرم دیگری دارد زیرا عدم توبه پذیری در خود آن نهادینه شده است. مجازاتی که برای بازدارندگ از این طغیان داخلی وضع شده است همان است که برای هجوم های خارجی توسط کفار حربی وضع شده است.

آزاداندیشی ابزار یا مسیر و یا حتی هدف؟

قبل از ورود به این یادداشت لازم است تذکر داده شود که در نزد نگارنده «جوهره‌ی آزاداندیشی»، حقیقت‌جویی و حقیقت‌طلبی می‌باشد؛ لذا حقیقت محوریت می‌یابد.

به هنگام تامل روی «آزاداندیشی» می‌توان سه نگاه نسبت به آن داشت؛

نگاه اول؛ با آزاداندیشی به حقیقت می‌رسیم؛ در این نگاه آزاداندیشی وسیله‌ای است برای رسیدن به حقیقت؛ در این نگاه به آزاداندیشی نگاه ابزاری می‌شود و براساس این نگاه شاید بتوان گفت هنگامی که به حقیقت رسیدیم، می‌توان آزاداندیشی را کنار گذاشت؛ و به عبارت دیگر هنگام رسیدن به حقیقت از آزاداندیشی بی‌نیاز می‌شویم.

نگاه دوم؛ آزاداندشی برای رسیدن به حقیقت است؛ در این نگاه آزاداندیشی مسیری است برای رسیدن به حقیقت؛ در این نگاه نسبت به نگاه دوم که آزاداندیشی را ابزاری برای رسیدن به حقیقت می‌داند، کمی ارتقا پیدا کرده است؛ ولی هنوز هم بر اساس این دیدگاه پس از رسیدن به حقیقت دیگر این مسیر کنار گذاشته می‌شود، هر چند ارزشی که این نگاه به آزاداندیشی می‌دهد بیشتر از نگاه قبل است و تا حدی می‌توان گفت برای رسیدن به حقیقت از این مسیر باید عبور کرد. تفاوت مسیر و ابزار در این است که مسیر یک سلوکی در آن هست ولی ابزار استفاده می‌شود؛ به نظر می‌رسد دم‌خور بودن با مسیر بیشتر از ابزار است.

نگاه سوم؛ آزاداندیشی خودش هدف است؛ البته واضح است که در پارادایم اسلامی از این هدف‌بودگی سخن به میان می‌آید، نه پرادایم مدرن؛ در این دیدگاه می توان گفت هنگامی هم که به حقیقت رسیدی، باز هم نیازمند آزاداندیشی هستی؛ به عبارت دیگر برای حفظ آن حقیقتی که به آن رسیدی، نیازمند آزاداندیشی هست؛ نه تنها برای ارتقا، بلکه برای حفظ همان حد از حقیقت که با آزاداندیشی به آن رسیدی، ناچار از آزاداندیشی هست؛ اگر گفتی که به حقیقت رسیدم و دیگر بی‌نیاز از آزاداندیشی شدم، اینجا همان حقیقتی را هم که به آن رسیدی از دست می‌دهی؛ این فرق اساسی میان این نگاه با دو نگاه قبلی است؛ شما برای نگه‌داشتن آن حقیقتی که به آن دست یافته‌اید، ناچارید از آزاداندیشی.