حوزه چه زمانی میتواند آینده ی جامعه را در دست بگیرد؟

❇️ هر زمان حوزه بتواند در زندگی کردن از مردم سبقت بگیرد بطوریکه مطلوبیتهای اصلی فطری انسان از زندگی را در زندگی اش پاسخ دهد آنگاه میتواند رهبری جامعه را در دست بگیرد.
حوزه باید روی مسأله ی زندگی بایستد.
غرب با پروژه ی بیرون کشیدن انسانها از زندگی و نابود کردن بستر های زندگی و وحدت مثل خانواده و فامیل و قبیله و سپس پررنگ تر کردن زندگی فردی و مجازی، در مقابل ما ایستاده و ما هم باید با پروژه ی #زندگی کردنمان جلوی تمدن غرب بایستیم.

⏸ به هر میزان بیشتر صله ی رحم را بجا آوریم، هر چه بیشتر میان طبیعت برویم، هر چه جمع های رفاقتی مان را بیشتر تقویت کنیم، هر چه بیشتر درخت بکاریم، هر چه بیشتر از عالم بیرونی مان لذت ببریم، هر چه بیشتر زیر آسمان شب برویم و به خلقت الهی نظر کنیم ، هر چه بیشتر ادب را با مردم رعایت کنیم، هر چه بیشتر با برادرانمان دست بدهیم، هر چقدر سر سفره بودن را طولانی تر کنیم، هر چه گعده های فامیلی مان را بیشتر کنیم، هر چه تعلیم و آموزشمان را بیشتر به دل زندگی مان بکشیم، هر چه مادر با سلیقه تر و با محبت تر برای فرزندان و همسرش در آشپزخانه ی خانه اش غذا درست کند و برای خانواده اش بیشتر وقت بگذارد، و… بیشتر توانسته ایم در جنگ تمدنی، شمشیر بزنیم…

✅ پند:
هر وقت آنقدر با عناصر موجود در زندگی مان گره بخوریم که مثل پیامبر حتی برای مسواکمان و لباسمان هم اسم بگذاریم خواهیم توانست سردار جنگ تمدنی فعلی باشیم.
ما باید جنگ تمدنی و اقتضائات آنرا بشناسیم. وقتش رسیده از انحصار مسجد و منبر و روضه و کتاب و مقاله خودمان را خارج کنیم. در جنگ تمدنی امروز کوه رفتن خانوادگی و رفاقتی نه فقط یک ورزش بلکه یک عبادت بزرگ و یک جهاد است…

تفاوت معیارهای حکم واقعی با معیارهای حکم حکومتی

تفاوت معیارهای حکم واقعی با معیارهای حکم حکومتی

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت ۱۰۵

????️ در میان مسائل و موضوعات متعدد اجتماعی، حکم بعضی از آنها بر ملاکات و معیارهایی استوار است که در وهله نخست، نه قابل دیدن است و نه قابل سنجش. مسأله اندیشه و عقیده نیز از همین قبیل هستند.
در مورد اندیشه می گوییم، اندیشه باید از هر قیدی غیر از کشف حق آزاد باشد؛ همچنین در مورد عقیده می گوییم، عقیده باید از رهگذر آزاداندیشی حاصل شود نه از تعصب و تقلید و… ؛ درحالیکه هیچ سنجه ای برای کشف و احراز اندیشه آزاد و غیر آزاد و برای کشف و احراز عقیده بدست آمده از آزاداندیشی نداریم. به تعبیر دیگر مشکل، موضوع شناسی و روش سنجش است. یعنی چگونه تشخیص داده شود که شخصی که منکر حق است، انکارش از روی اندیشه می باشد یا از روی عدم کرنش در برابر حق؟
شاید سوالی به ذهن برسد که اساسا چه نیازی به احراز این معیارها داریم؟ پاسخ این است که این مسائل اگر امری فردی باشند، بله نیازی به احراز معیار وجود ندارد اما اگر این مسائل، امری اجتماعی باشد و ملاک ها نیز در حقیقت استیفای مصالح جامعه است. لذا احراز آنها برای رشد و ارتقاء جامعه لازم است.

????️به نظر می رسد در مقام اجرا، حکم باید با معیارهای قابل سنجش اجرا شود. با تأمل در احکام ارتداد، شاید (شاید!) بتوان این نوع معیارهای قابل سنجش را کشف کرد.
شاید تفاوت حکم مرتد فطری و ملی و دیگر مرتدها و همچنین تفاوت حکم ارتداد زن و مرد، به همین نکته برگردد.
مردی که مرتد فطری است، حکمش اعدام بدون فرصت است چون هم والدینش یا یکی از والدینش مسلمان بوده اند هم بعد از بلوغ مسلمان شده و سپس کافر شده؛ چنین شخصی چون از نعمات عقلانی و گرایشی زیادی برخودار بوده، پس ارتداد او قطعا بخاطر عدم کرنش است نه بخاطر عدم تشخیص حق. لذا حکم او اعدام بدون فرصت توبه است.
اما مردی که مرتد ملی شود، حکمش اعدام بعد از سه روز فرصت توبه است زیرا این شخص والدینش مسلمان نبوده اند، لذا از نعمت گرایشی کمتری برخودار است. به همین خاطر اندیشه حق را دوباره به او عرضه می کنند و سه روز به او فرصت توبه می دهند و اگر بعد از سه روز بازهم توبه نکرد، نتیجه گرفته می شود که ارتداد او نیز بخاطر عدم کرنش در برابر حق است نه بخاطر عدم تشخیص حق. لذا حکم او بعد از فرصت سه روزه، اعدام است. اساسا سه روز فرصت دادن برای توبه، نشان دهنده این است که اسلام ریشه ارتداد مرتد ملی را، عدم کرنش در برابر حق می داند نه عدم تشخیص حق؛ بخاطر همین از توبه کردن سخن می گوید.
و اما زنی که مرتد می شود، مطلقا حکمش اعدام نیست زیرا اساسا زن نسبت به مرد، از نعمت عقلانیت کمتری برخودار است فلذا حکم او سبک تر است. چراکه زن، ساختار وجودی اش طوری است که تسلط وهم در او بیشتر از مرد است. لذا احتمال اینکه ارتداد زن بخاطر عدم تشخیص حق باشد بیشتر است. درنتیجه حکم او، حبس ابد و عرضه اندیشه حق به او است. تا زمانی که توبه کند و حق را بپذیرد.

شروع از اندیشه یا آزاداندیشی؟

تا چه اندازه اهل اندیشه و تفکر هستیم؟

چقدر برای اقدا‌م‌های‌مان فکر می‌کنیم؟ به عنوان نمونه تا به حال اصلا به اینکه سیزده بدر چیست و چرا بیرون می‌رویم و … فکر کرده‌اید؟ یا اینکه اصلا فکر و اینها هیچ، یک جو محیطی یا یک اجبار از جانب خانواده تو را برده است به سیزده بدر؟ و یا مثلا دعا کمیل رفتن؛ چقدر پنجشنبه‌هایی که به دعا کمیل می‌روید یا مزار شهدا می‌روید، با پشتوانه‌ی فکری بوده است؟ چقدر اندیشیده‌اید برای این رفتن؟
در مقایسه فکر و اندیشه با احساسات و جو آنکه معمولا اقدام‌ها را رقم زده است،‌ دومی بوده است، نه اولی؛ کمتر پیش می‌آید که کارها با فکر و بدون «جو» پیش برود.

لذا شاید در نگاه اول اینگونه به نظر برسد که ابتدا باید تشویق به اندیشیدن و اهل فکر بودن داشته باشیم و با یک جامعه فکور مواجه شویم، تا بعد از آن به آزاداندیشی دامن بزنیم و به سمت آن برویم؛ در واقع ابتدا باید اصل اندیشیدن و تفکر را محقق کرد تا بعد بتوان از آزاداندیشی و آزادی تفکر سخن گفت؛

امّا آیا نمی‌توان از همان ابتدا به نوع خاصی از تفکر و اندیشیدن دعوت کرد و به دنبال رقم زدن آن بود؟ یعنی از همان ابتدا به آزاداندیشی دعوت کرد؛ منظور این است که قرار است که تشویق به تفکر و اندیشه کرد، از همان ابتدا به آزاداندیشی تشویق کرد؛ آیا گمان می‌شود که جامعه‌ای که اهل اصل اندیشه نیست را به آزاداندیشی دعوت کنیم، این برایش سنگین است؟ و یا اینکه گمان می‌شود سنگ بزرگ نشانه‌ی نزدن است؟