چند نکته درباره ی مقاله ی « همزیستی اتحاد و افتراق »

۱. مقاله به بررسی موضوع مهمی در وضعیت فرهنگی ایران امروز پرداخته است. وجود فرهنگ های مختلف و متنوع در ایران امروز و چگونگی مواجهه با این تفاوت ها و روش همگرایی آن ها برای رسیدن به یک کل یکپارچه، مسئله ای بسیار حیاتی برای جامعه امروز ایران است. جا دارد برای این موضوع ساعت ها مطالعه و پژوهش صورت گیرد تا بررسی شود از میان روش های مختلف:
-تقویت یک فرهنگ واحد و « مقابله » با سایر فرهنگ ها
-تقویت یک فرهنگ واحد و « مدارا» با سایر فرهنگ ها
– به رسمیت شناختن همه فرهنگ ها
– تعیین یک فرهنگ پایه و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ ها در دل این فرهنگ پایه

باید کدامیک را برگزید و دلیل این انتخاب چیست؟
لذا در درجه اول از نویسنده ی مقاله برای این دغدغه ارزشمند و انتخاب گرانقدر تشکر میکنم. هرچند که باید بسیار بیش از این به بررسی می پرداختند.

2- راه حلی که ایشان ارائه میدهد انتخاب یک هویت و فرهنگ ملی با عنوان فرهنگ ایرانی_توحیدی و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ های مستقل در بر اساس طیف فرهنگی اصیل موجود در کشور و دادن استقلال نسبی به هر کدام از آنها در منطقه مورد نفوذ خود برای وضع قوانین و اداره امور است.
ایشان مدعی است که هویت ایرانی _ توحیدی هویت اصیل و بومی و انتخاب دیرینه مردم ایران است.
با این تقریر به نظر میرسد منظور ایشان از توحیدی تقریبا همان هویت اسلامی است. مخصوصا که در خصوص سایر ادیان می گوید که «تقریبا» با هویت توحیدی همراه هستند.

3- در مجموع با لحاظ تسامحاتی میتوان پاسخ ایشان به این مسئله را پاسخ مطلوبی دانست. هرچند که جای بررسی و کار فراوان وجود دارد و خود ایشان هم اذعان به ابتدایی بودن فعالیت شان دارد. لکن به نظر میرسد انتخاب یک فرهنگ پایه و دادن استقلال نسبی به خرده فرهنگ ها ذیل این فرهنگ پایه ( یعنی روش چهارم) بهترین روش در مواجهه با این مسئله است تا هم فرهنگ واحد اسلامی ایرانی و هویت واحد کشور حفظ شود و هم فرهنگ های محلی و خرد بتوانند شخصیت خودشان را حفظ کنند و هضم نشوند. البته در اصل پیشنهاد ایرانی – توحیدی می توان خدشه هایی کرد. لکن اصل انتخاب یک فرهنگ ملی و استقلال نسبی فرهنگ های خرد پیشنهاد مطلوبی است.
.

حفاظت شده: نسبت دین و فرهنگ در شکل دهی حاکمیت دینی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

پرسش هایی درباره “چگونگی” همزیستی اتحاد و افتراق

بناست تا شنبه ها در حلقه اندیشه کلامی به بررسی و گفتگو پیرامون اندیشه های متنوع مطرح در فضای امروز ایران بپردازیم، این یادداشت و یادداشت “چرا باید از تعدد فرهنگی حرف بزنیم؟ ” درباره مقاله همزیستی اتحاد و افتراق جناب آقای سید علیرضا حسینی بهشتی، نوشته شده است.

• دغدغه تعدد فرهنگی و نژادی از دوران باستان در این ناحیه جغرافیایی که در آن زندگی میکنیم یعنی جنوب غرب آسیا وجود داشته است. این خصیصه در برخی ادوار به شکل فرصت درآمده و در برخی دیگر صورت تهدید به خود گرفته است.
• نویسنده با توجه به تهدید هویت ملی ایرانی و هویت های قومی درون آن که شاید بتوان تک تک آنها را قوام دهنده هویت کلی ایرانی دانست در برابر تهاجم فرهنگی بیسابقه تمدن غرب، سعی نموده تا بهترین ایده برای حل این مسئله را بیابد و در مسیر اجرای آن اولین گام ها را بردارد.
• باید گفت این مسئله به درستی مورد دقت قرار گرفته، زیرا با مشاهده رجعت های مکرر برخی ملل به هویت های دیرین خود و شنیدن زمزمه هایی که از گوشه گوشه جهان مبنی بر ملی گرایی و آداب و سنن مخصوص و هویت ملی و مانند اینها، میتوان امروز را به نوعی عصر بیداری هویت ها نام نهاد. هویت هایی که برای یکی دو قرن تحت هژمونی غرب قرار گرفته بودند و با شعار دهکده جهانی و دین واحد جهانی میرفتند تا برای همیشه حذف شوند، اکنون با تزلزل مبانی تمدن غرب مجددا سر بر می آورند. در این دوران پیروز ملتی است که بتواند آگاهانه هویت ملی خویش را با همه امتیازات مثبت و منفی، بازبشناسد و در مقام اصلاح و تقویت آن بر بیاید.
• در نتیجه در فضای سطح زده کنونی، طرح این دغدغه و جستجوی راه حل و پیشنهاد آن را باید ستود.

– اما آن چه در نوشته حاضر بعنوان پیشنهاد مطرح شده است “خودگردانی فرهنگی” در عین “یکپارچگی سیاسی و اقتصادی” نام گرفته است.
ضمن چهار نکته نقد و پیشنهادی را درباره این ایده مطرح خواهم کرد :

1- قومیت و دین با هم متفاوت اند. این دو نیز با فرهنگ متفاوت اند. باید مشخص کنیم که خودگرانی فرهنگی دقیقا چیست ؟ نسبتش با خودگردانی فرهنگی مبتنی بر مذهب و خودگردانی فرهنگی مبتنی بر قومیت چیست ؟ چه حوزه هایی را در بر میگیرد ؟ ممکن است یک فرهنگ شامل جند مذهب یا چند قوم بشود؟ معیار تفاوت و تمییز و اعتبار یک فرهنگ از فرهنگ دیگر چیست ؟ یک فرهنگ چه پارامتر هایی باید داشته باشد تا یک فرهنگ بحساب بیاید ؟ معیار تشخیص توحیدی بودن و ایرانی بودن یک فرهنگ چیست ؟ و ده ها سوال دیگر که محل بحث را دقیقتر میکنند.
فارغ از پاسخ سوالات بالا نمیتوان به درستی این ایده را مورد نقد قرار داد اما از باب بی گدار به آب زدن نکات بعدی را مطرح میکنم :

2- پیوستگی فرهنگ و سیاست و اقتصاد
فارغ از اینکه در این نوشته و حتی در آئین نامه ها و قوانین فرضی که در امتداد این نوشته بخواهد تدوین شود، چقدر بر حکومت ملی و یکپارچگی سیاسی و اقتصادی تاکید کنیم، آیا در واقعیت میتوان فرهنگ را از سیاست و اقتصاد افراز نمود ؟ این سه گانه بلحاظ ذهنی و در مقام ساختارسازی و تقسیم وظایف سه گانه است اما واقعیت خارجی آنقدر شامل رفت و برگشت میان این حوزه ها هست که نمیتوان واقع آن را سه گانه در نظر گرفت. مثلا همین زبان کتاب های درسی آیا یک پدیده فرهنگی است تا بتوان آن را در سیاست خودگردانی مورد بازبینی قرار بدهیم ؟ اگر انتخاب اینکه دانش آموزان چه زبانی را برای تلکم یاد بگیرند را به هر منطقه بسپاریم، سپس قوم ترک فقط ترکی را بیاموزند و قوم عرب، فارسی را نیز اموزش بدهند، این مسئله در سطح تجزیه طلبی و همچنین در شرکت هرکدام از این دو قوم در مرکز مسائل سیاسی کشور چقدر تاثیر خواهد داشت ؟ این پیوستگی فرهنگ و سیاست است.
یا پدیده آثار باستانی اگر یک پدیده فرهنگی باشد و اداره آن را در هر منطقه به خودگردانی واگذار کنیم، آیا ممکن نیست مثلا قوم فارس از این پدیده درآمدزایی بسیار داشته باشد و قوم بلوچ تحت تاثیر معتقدات خود این منبع درآمد را حذف کند ؟ این پیوستگی اقتصاد و فرهنگ است.

3- عصر و مصر ما
ما در کشوری زندگی میکنیم که تقریبا همه اقوام آن پروژه استعمار بوده و هستند. سالهای سال سودای تجزیه این ملت و تشکیل ایرانستان از سوی استعمار وجود داشته است. مرزهای ما نیز متاسفانه آرایشی گرفته است که مستعد این طراحی باشد.
در این شرایط ما باید به دنبال سیاستی باشیم که در نتیجه آن بتوانیم افرادی که بیرون از مرزهای سیاسی فعلی قرار گرفته اند اما هویت ایرانی دارند را در مقابل فرهنگ های بیگانه، و در مقابل فرهنگ های ابداعی و تازه تاسیس صیانت کنیم.
لکن با توجه به مقامی که ما برای فرهنگ قائل هستیم، به نظر میرسد سیاست خوگردانی فرهنگی، زمینه ساز خودگردانی های دیگر باشد. لذا اگرچه نویسنده تاکید ویژه ای بر حفظ یکپارچگی با توافق بر سر اشتراکات دارد، اما این ایده در اجرا اثری از یکپارچگی در حوزه فرهنگ و چه بسا حوزه سیاست نیز باقی نخواهد گذاشت.

4- پیشنهاد : ای به امید کسان خفته ز خود یاد آرید !
پیشنهادی که اینجا میتوان مطرح ساخت، فکر کردن به الگوی بومی برای حل مشکلات مربوط به تعدد فرهنگی و بلکه تبدیل این پدیده به فرصتی برای پیشرفت میباشد.
طبیعتا الگوی بومی را باید با سرمایه گذاری روی فکر و تجربه بومی و البته بهره بردن از تجارب غیربومی به دست آورد.
مقصود از بوم در عبارت بالا همان توحید و ایرانی است که در نوشته مورد بحث به عنوان متفق علیه ملت مورد اشاره قرار گرفته است.
طبیعتا ما پلورالیست نیستیم و در عین به رسمیت شناختن و شنیدن صداهای مختلف و در عین گشودن ذهن به سوی سخن های متنوع، حق را واحد و دست یافتنی میدانیم. در چنین بومی و با این سبقه فکری، قرآن و سیره نبوی (ص) قطعا جایگاه مهمی در مسیر استخراج الگوی بومی تعدد فرهنگی خواهند داشت.
.

تعریف آزاداندیشی اجتماعی!

آزاداندیشی در دو لایه فردی و اجتماعی قابل تصویر است، یعنی یا فرد دارای یک کمال و دارایی است که او را متصف به فردی آزاداندیش می‌کنیم و یا فرهنگی در جامعه رواج دارد که می گوییم این جامعه یک جامعه آزاداندیش است.

آزاداندیشی اجتماعی یک فرهنگ فاخر اجتماعی است، لذا در دیگر نحوه وجود حقیقی نخواهد داشت بلکه جزو نحوه وجودهای اعتباری خواهد بود.

با توجه به تعریفی که در مورد آزاداندیشی فردی کردیم و خلاصه آن حصول حال یا ملکه نفسانی حق پذیری در لایه اندیشه بود، به همین طریق آزاداندیشی اجتماعی را نیز باید به این صورت تعریف کرد که: «آزاداندیشی اجتماعی حقیقی اعتباری است که در صورت حصول آن دارای جامعه­ ای خواهیم بود که در لایه اندیشه خود حق­ گرا و حق­ پذیر است.»

جامعه ­ای که در آن حقیقت دارای مرتب بسیار بالایی است و افراد در آن به سمت دغدغه ­ی رسیدن به حق و پذیرش آن سوق داده می ­شوند یک جامعه ­ی آزاداندیش است.

به عبارت دیگر اگر دنبال حق بودن و وقتی آن را یافتیم تسلیم آن شدن، به یک فرهنگ رایج در جامعه­ ای تبدیل شد می­ توانیم بگوییم با جامعه­ ای آزاداندیش رو به رو هستیم، هر چند که این جامعه اصطلاح آزاداندیشی را بر سر زبان نداشته باشد و مدام آن را زمزمه نمی­ کند.

#یادداشت_358

عقیل رضانسب 14020223

 

تعریف آزاداندیشی فردی!

آزاداندیشی در دو لایه فردی و اجتماعی قابل تصویر است، یعنی یا فرد دارای یک کمال و دارایی است که او را متصف به فردی آزاداندیش می‌کنیم و یا فرهنگی در جامعه رواج دارد که می گوییم این جامعه یک جامعه آزاداندیش است.

 

آزاداندیشی فردی: ملکه و حالتی نفسانی است که با حصول آن فرد در لایه اندیشه (شناخت) نسبت به حق کرنش دارد. بنای اعتقادی خود را بر تسلیم شدن در برابر (پذیرش) حق قرار داده است. (در این تعریف آزاداندیشی یک حقیقت تشکیکی است، کرنش از یک تسلیم اولیه شروع می شود و تا فدا شدن برای حق ادامه پیدا می کند، یعنی به لحاظ اعتقادی حاضر است خود را فدای حق کند / در این تعریف آزاداندیشی یک نحوه وجود حقیقی دارد. چون ملکه و حال یک وجود نفسانی دارد.)

 

اما آزاداندیشی اجتماعی که یک فرهنگ فاخر است، یک نحوه وجود اعتباری دارد. که جداگانه باید تعریف شود.

چند توضیح افزوده:

  1. ملکه یا لااقل حالی نفسانی بودن جزو مقومات است.
  2. حال آزاداندیشی در نقطه بسیار پایینی از حقیقت آزاداندیشی قرار دارد به گونه­ای که فرد دارای حال آزاداندیشی آزاداندیش نمی­گوییم، هر چند که فعل او یک وضعیت بسیار ضعیف آزاداندیشی است.
  3. به شدت باید مراقبت کرد که آزاداندیشی با اندیشه آزاد خلط نشود!

اندیشه آزاد اولا باید اندیشه باشد یعنی قواعد منطقی اندیشه بودن در آن رعایت شود ثانیا باید آزاد باشد یعنی از قید و بندهای درونی و بیرونی رها باشد.

برای آزاداندیشی حتماً به اندیشه آزاد نیاز هست ولی به انسانی که می تواند آزادانه بیندیشد آزاداندیش نمی گوییم! آزاداندیشی نفسانی اوست با حق!

 

#یادداشت_357

عقیل رضانسب 14020223