#دشت_اول

وقتی وارد عرصه ها و محیط های مختلف از زندگی روزمره ی مردم میشویم اعتقاداتی میان مردم می یابیم که برای افراد بیرون از آن فضا و بیرون از آن زندگی خاص، چندان قابل درک و فهم و تجربه نیست.

مردم بر اساس پشتوانه های دینی خود به تدریج سنتهایی از سنن الهی را در عرصه هایی که هر روز با آن مواجه هستند تجربه میکنند که عموما فارغ از میزان درجه ی تقوا و ایمان أفراد، در أثر تکرار تجربه بصورت عمومی مقبول أفراد آن عرصه واقع می افتد که این سنتها که با جهانبینی دینی پشتیبانی میشود سبب میشود اعتقادات مردم آن عرصه تقویت میشود.

بعنوان مثال چند روز قبل صبح زود قبل از اینکه کسب و کار و خرید و فروش راه بیفتد به یکی از پاساژهای اطراف حرم سری زدم.

بسیار جالب بود که فروشنده ای که ظاهر چندان مذهبی هم نداشت وقتی دوتا جنس متفاوت از دو مغازه ای که داشت خرید کردم اصرار داشت پول هر جنس را از کارتخوان جداگانه ی همان مغازه بکشم و پول هر دو را با هم نکشید تا در هر دو مغازه اش از بنده که طلبه بودم دشت اول بگیرد.

یک مغازه آنطرفتر خانم فروشنده ای بعد از آب و جاروی مغازه، اسپند دود کرده بود و در فضای مغازه و بیرون از مغازه میگرداند…

واقعا احساس میکردم این فروشنده ها خدا را سر صحنه ی کارشان حس میکنند و در حال تعامل عملی با خداوند هستند.

بنظرم مردم دستشان به کشف و فهم و اعتقاد قلبی به سنتهایی میرسد که عموما اهل علم به آن راه ندارند و لذا علماء باید در آن جهت پای درس علم مردم بنشینند.

ملاک ها و متغیرهای تعیین حکم آزادی عقیده، بیان و عمل

???? ملاک ها و متغیرهای تعیین حکم آزادی عقیده، بیان و عمل????

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 104

با توجه به یادداشت قبل، مهمترین ملاک برای تعیین حکم عقیده و بیان و عمل، آزاداندیشی و حق گرایی است.
اما به نظر می رسد، پارامتر و متغیرهای دیگری نیز برای تعیین دقیق حکم عقیده باطل، بیان باطل و عمل باطل نیز هست.

اولین پارامتر، درجه اهمیت آن موضوع است. یعنی اگر فردی از روی اندیشیدن، عقیده ای را برمیگزیند و یا اصلا اعتقادی به اندیشه ندارد و در مسأله ای، عقیده ای خلاف نظر اسلام را بر می گزیند. در این حال اگر آن مسأله، در مورد اصل وجود خدا و اصول دین باشد، اسلام سختگیرتر و ممنوعیتش بیشتر است و لذا حکم اعدام را برای مرتد جعل می کند. اما اگر موضوع، یک فرع مهم مثل نماز یا جهاد، باشد، کمتر و اگر موضوع یک فرع جزئی تر مثل حجاب باشد، بازهم سختگیری اش کمتر است. علت آن هم این است که حرکت هایی که مخالف نظر اسلام است، هرچه در لایه های پایین تر باشد، مفسده و آسیب اجتماعی اش کمتر است و هرچه در لایه های بالاتر و اساسی تر باشد، مفسده آن بیشتر است.

یکی دیگر از متغیرهای تعیین حکم، جایگاه و قدرت نظام اسلامی در جهان و در مقایسه با دیگر باورها و تمدن ها است. هرچه جامعه اسلامی در خطر بیشتری از جهت فکری فرهنگی باشد، آزادی بیان باید محدود باشد و هرچه قدرت بیان و تبلیغی اسلام بیشتر باشد، بیان آزادتر می تواند باشد.

متغیر دیگر، این است که ارتداد در جامعه، به عنوان یک اتفاق واقعی فکری اتفاق می افتد یا به عنوان یک طرح دشمنی جبهه باطل علیه جبهه حق؟ اگر آزادی بیان، ترفندی برای جدل و بازی های رسانه ای باشد، بیشتر باید با آن مقابله کرد و هرچه کمتر، کمتر.
شاید در صدر اسلام، ارتداد مخصوصا ارتداد ملی اینگونه بوده است. یعنی بعضی از کفار مسلمان می شدند و سپس از دین برمیگشتند تا موجب وهم و ضعف دین شود. و قبح ارتداد در جامعه ریخته شود.

حفاظت شده: آزاداندیشی، رشد اجتماعی و تولید دانش

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی تخصصی یا عمومی؟

یکی از عواملی که مانع گسترش آزاداندیشی و تبدیل آن به یک فرهنگ عمومی میشود، این است که آزاداندیشی را بر اساس مخاطب طبقه بندی و حیطه بندی میکنیم و فضای آزاداندیشی را منحصر در کرسی های تخصصی کنیم.
مثلا رایج است که مباحث علمی باید در فضای تخصصی خاص آن علم مطرح شود.
این کار از طرفی معقول و پذیرفته است. زیرا نباید هر تفکری قبل از اینکه مورد بررسی قرار گیرد در جامعه مطرح شود. لکن از طرفی نیز فضای آزاداندیشی را بسته میکند و عموم مردم هیچگاه در جریان مباحث مهم اقتصادی و سیاسی و …. قرار نمیگیرد و از فضای کلی این مباحث دور می شوند و در نتیجه آرام آرام فضای آزاداندیشی در جامعه می خشکد.

به نظر میرسد اگر بتوانیم بین مرحله بیان صرف ( که لازمه آزاداندیشی عمومی است) با ترویج فرق بگذاریم، می توانیم مجوز آزاداندیشی و آزادی بیان را به صورت عمومی بدهیم لکن از تبلیغ و ترویج عمومی جلوگیری کنیم. این مهم اگر امکان پذیر باشد مستلزم این است که جامعه ما در لحاظ اندیشه و همچنین آزاداندیشی در تراز خوبی باشد و حقیقت گرایی از جایگاه ویژه ای در این جامعه برخوردار باشد. والا حتی اگر بتوان بین این دو مرحله فرق گذاشت در مقام اجرا به مشکل می خوریم.

دعوای لبوفروش، راننده تاکسی و اقتصاددان لیبرال

در بحبوحه مذاکرات موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام و اختلافات و منازعات پرشماری که در آن روزها شیوع داشت، کلامی توسط محمود سریع القلم نشر پیدا کرد. او معتقد بود راهکار حل مسائل اقتصادی کشور این است که کشور ما اقتصادی بر اساس استاندادهای بین المللی داشته باشد و در این مسیر هر مانعی از جمله توانمندی هسته ای یا حمایت از جبهه مقاومت و مانند اینها باید رفع شوند. او خودش را کارشناس میدانست و در نقش پشتیبان فضای سیاسیی دولت آن زمان ظاهر میشد. او در مقام نفی مخالفان سیاسی خود که در زمینه اقتصادی از پشتیبانی کارشناسی خوبی بهره نمیبردند، گفت : نمیشود درباره مسائل هسته ای از راننده تاکسی و لبوفروش نظر پرسید.
این سخن و این واکنش از سویی میتواند به عنوان مصداق آزاداندیشی تلقی شود، به این نحو که او برای تصمیمات حاکمیتی قائل به یک الگویی هست که نظرات مستقیم مردم را در انها دخیل نمیداند. بلکه لازم است از نظام کارشناسی معتبر برای این مسائل استفاده کرد.
همین سخن از سوی دیگر میتواند مخالف آزاداندیشی تلقی شود به این معنا که میخواهد جلوی اندیشه افراد عادی جامعه درباره مسائل سیاسی را بگیرد.
به نظر میرسد فارغ از اینکه او مخالف ازاداندیشی است یا موافق آن، باید مسئله مورد بحث، در همان بستر آزاداندیشی بررسی شود تا جایگاه اندیشه عمومی و اندیشه تخصصی در جغرافیای آزاداندیشی خود را نمایان کنند.
این پاسخ که بعد از شکست برجام بگوییم : دیدی لبوفروش بهتر از تو میفهمد ؟ پاسخ خوبی نیست. با مبانی ما سازگاری ندارد. اگر داشت که باید رفراندوم را بدون چون و چرا میپذیرفتیم ! این پاسخ نه تنها با مبانی ما، بلکه به نظر میرسد با مبانی هیچ مکتب عقلائی ای سازگار نباشد !
جواب درست این است که لبوفروش و راننده تاکسی و تحصیلکرده دانشگاه فلان آمریکا اولا هر سه را محترم بدانیم، ثانیا هر سه را کارشناس در امر سیاست تلقی کنیم اما هرکدام به یک معنا ! یکی نسبت لبو و سیاست ، یکی نسبت تاکسی و سیاست و یکی هم نسبت اقتصاد لیبرال با سیاست.
همانطور که راننده تاکسی حق دارد نادیده گرفتن نظرش را بی احترامی تلقی کند، کارشناس اقتصاد لیبرال هم این حق را دارد.
ما در مقام قضاوت به نظرات هرسه نیاز داریم ! نه طرف لبوفروش و راننده تاکسی را بگیریم و نه طرف استاد دانشگاه را ،بلکه حرف همه را میشنویم. و در مقام تصمیم گیری بر اساس مبانی حق تصمیم خواهیم گرفت. نکته مهم آنجاست که حق خودش را در گفتگو نشان میدهد. نه به این معنا که در گفتگو زاییده شود، بلکه به معنای روشن و منکشف شدن ! لذا حتی پیامبر (ص) هم که فانی در حق است، برای روشن شدن حق لازم است تا مشورت کند و صدای لبوفروش و راننده تاکسی و کارشناس لیبرال را بشنود.