نقدی به فرق آزادی اندیشه، آزاداندیشی

???? فرق آزادی اندیشه، آزاداندیشی و آزادی عقیده

????️آزادی اندیشه: اگر زمانی اندیشه ای، آزادانه با چیزی تعامل کند یعنی اندیشه اش به دنبال حق باشد، آزادی اندیشه رخ داده است.

????آزاداندیشی: اگر اندیشه انسان، به ملکه و مقامی برسد که همیشه آزادانه با امور مختلف تعامل می کند یعنی هیمشه اندیشه اش به دنبال فهم حق است، آزاداندیشی رخ داده است. و لذا هم به هدف رسیدن به حق می اندیشید و هم صحیح و با رعایت قواعد اندیشه، می اندیشد.

????آزادی عقیده: اگر انسان عقیده و باورش آزاد باشد یعنی عقیده اش بر اساس آزاداندیشی شکل گرفته باشد، آزادی عقیده رخ داده است. برخلاف کسی که بر اساس میلهای غیرحق و تعصب ها و سنت های آباء و اجداد و… باورش شکل می گیرد.

???? نقد تفاوت بین آزادی اندیشه و آزاداندیشی:

به نظر بنده تفاوت آزادی اندیشه و آزاداندیشی در فعل و ملکه بودن این دو نیست.
به نظر اگه انسانی یک بار در یک مساله مواجهه ای آزادانه از قیود و فقط برای رسیدن به حق، داشته باشد، بازهم آزاداندیشی محقق شده است. یعنی برای تحقق آزاداندیشی نیازی نیست این فعالیت تبدیل به ملکه شود.
تفاوت این صرفا در این است که آزاداندیشی یک پویش و فرایند است و آزادی اندیشه، نتیجه و حاصل آن فرایند است.
بنابراين تفاوت ماهوی بین این دو اصطلاح نیست.

بله در اصطلاح نزاعی نیست. اگر بخواهیم تعیینا اصطلاحی برای این واژه ایجاد کنیم، ممکن است.

اسارت اندیشه

مهم نیست چه طوری فکر می کنی! مهم این است که به چی فکر می کنی!
به نظر بنده معنای آزادی فکر و آزادی بیان یعنی در حصار مسائل عقیده خاصی قرار نگیری اگر در حصار مسائل اندیشه خاصی بیافتی با مفروضات یک اندیشه امکان دارد در مورد مسائل مهمی که خارج از آن اندیشه است اصلا فکر نکنی که اتفاقا این مسائل مسائل راه گشا است
با اینکه خود فرد از نوع تحلیل و نگاه خود رضایت دارد و به زعم خود ،  با قضیه علمی برخورد کرده ولی نمی داند که در زمین این اندیشه خاص بوده و در این مدت به مسئله به جز این مسائل فکرنکرده و این یعنی اسارت اندیشه در حالیکه خود فرد از امکانات و احترام ها و زرق و برق ها، بسیار راضی است و آنجا را مهد اندیشه و آزادی می داند این بلایی است که غرب  بر سر جوامع بشری آورده به اسم آزادی وآزادی  جوامع را مورد تهاجم قرار می دهد وموانعی برای آنها ایجاد می کند تا به مسائلی که او می خواهد فکر و اندیشه شود و اگر رشته علمی تاسیس می شود و متخصصانی زحمت کش متدین  پرورش می یابند همه و همه در خدمت مسائل تمدنی غرب باید باشند این یعنی اسارت اندیشه
چرا از اختیار می ترسند ؟چرا از تصمیم می ترسند ؟چرا از اراده می ترسند ؟چرا از امتیاز انسان نسبت به حیوان می ترسند؟
برای اینکه نگذارند در مورد مسائلی تفکر شود باید اندیشه ها را به سوی دیگری برده ومسائل بی اهمیت را مهم جلوه دهند هدفهای پوچ را عالی جلوه دهند
پس آزادی تفکر یعنی آزاد باشی در موارد مختلف فکر کنی نه اینکه صرفا در تحلیل و نوع بیان مطلبی خاص آزاد باشی.

تفاوت آزادی اندیشه و آزادی عقیده و آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • آزادی اندیشه یک نوعی از اندیشه می باشد. تمرکز در این مفهوم بر روی اندیشه می باشد و آزادی به عنوان یک صفت به آن اضافه شده است. در نتیجه مفهوم جدیدی از اندیشه و آزادی ایجاد نشده است بلکه ترکیب اندیشه به یک صفت می باشد.
  • آزادی عقیده هم از این زاویه مانند آزادی اندیشه است. یعنی یک مفهوم جدید ایجاد نشده است در آن، در این مفهوم، تمرکز بر روی عقیده است و آزادی مانند آزادی اندیشه به صورت یک صفت به آن اضافه می شود.
  • اما آزاداندیشی بر خلاف دو مفهوم قبل، یک پدیده جدیدی از دو لفظ آزادی و اندیشه می باشد. آزاداندیشی یک صفت انسانی می باشد که در صورت ممارست در انسان ایجاد می شود و به معنای رهایی اندیشه انسان از قیود.
  • نکته بعدی در تفاوت میان این سه مفهوم به آن برمیگردد که در آزادی اندیشه و آزاداندیشی، اندیشه رکن اصلی می باشد اما در آزادی عقیده، اندیشه رکن اصلی نمی باشد چرا که برخی از عقیده ها براساس احساسات و عواطف و … در افراد ایجاد می شود.
  • در آزادی عقیده به دنبال آن هستیم که عقایدی که به سبب اندیشه ایجاد نشده است را طرد کرده و آزادی را با اندیشه به عقیده عطا کنیم.

چرا ارزش اعمال را به نیت پشتیبان آن می دانیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا اسلام ارزش اعمال را به دانایی و تعقل می داند؟ چرا ارزش اعمال را به نیت پشتیبان آن می داند؟

 

با این عینک، یکبار می توان گفت که مهم نیست چه چیز در دنیای خارج محقق می شود. مهم دانایی صرف است. دانایی است که اصالت دارد، نه عمل. ایمان اصالت دارد، نه عمل صالح.

ولی با نگاهی دیگر می توان گفت که تنها با تفکر و دانایی و نیت های عمیق است که کارهای عمیق صورت می گیرد. تا وقتی شما نگاه های جزئی و ریزبین داشته باشی، نخواهی فهمید که این رفتار خرد و جزئی، با آن رفتار خرد و جزئی چه تفاوتی دارد. این چاقو می برد، و آن چاقو نیز می برد. چه تفاوتی دارد؟ اما باید کمی کلان تر نگاه کرد. این چاقو، یک خیار را می برد، و آن چاقو سر یک انسان صالح را. و حتی در برخی امور، خیلی باید کلان شد تا فهمید که این کار خرد و جزئی، چه تفاوتی با آن کار خرد دیگر دارد.

هر کس می تواند پشت پیانو، یک نت بزند. دیگری نیز نت دیگری می تواند بزند. حتی اگر از او بخواهیم، می تواند چندین نت بزند. اما وقتی یک آهنگ منسجم از او بخواهیم، نمی تواند این کار را انجام دهد. این کار مهارت می خواهد. ترتیب نت ها مهم است. زمان هر یک مهم است. اینجا است که ارزش علم و دانایی، و حتی مهارت، خود را نشان می دهد. بدون علم و مهارت، باز هم صدا تولید می شود، ولی آن صدای دلنواز که مقصود است را نمی تواند ایجاد کند. یک صدای شلخته و بی نظم و درهم را می نوازد.

در هر کاری همینطور است. لازم است تصور هدف صورت بگیرد. بدون این دانایی و صورت هدف، کارهای زیادی صورت می گیرد، ولی آن کاری که بخواهیم اتفاق عمیقی رقم بزند، حتما تعقل و دانایی و فکر نیاز دارد.

دوگانه ای که می خواهیم بسنجیم بین فرض وجود علم و فرض فقدان علم، بین دو گانه نماز و دزدی نیست، که بگوییم یکی خوب است و دیگری بد. منظور از علم همراه با عمل، علم به خوبی نماز و بدی دزدی است. اتفاقا نقطه اصلی گزاره، این نیست. گزاره بین کارهای مختلف خوب، مطرح می شود.

یعنی کارهای صالح خود نیز درجات دارد. برخی کارها، حتی فهمیدنش نیاز به عمق فکری دارد، و البته از ثمراتش یک جامعه بهره می برند. برخی کارهای خوب، واضح و البته سطحی است.

مثلا خیلی از افرادی که عمق فکری ندارند، به عمل صالح فردی می پردازند. اما عده ای دیگر، عمیق تر نگاه کرده و عمل صالح اجتماعی را ضامن اجرای چندین عمل صالح فردی می بینند، فلذا ارزش بیشتری برای آن قائل هستند و کار دیگری می کنند. دسته اول، به اینها اعتراض می کنند که کار خوب کردن که این همه زحمت نداشت. همین که عمل صالح را خودت انجام می دادی و دیگران را دعوت می کردی، کافی بود. این از نگاه آنها است. ولی اگر به انصاف بخواهیم بگوییم، کافی نبود. باید گفت کار جمعی، مقدمات دیگری نیاز دارد. همینها است که می گویم عمق نگاه، ما را به عمل صالح های عمیق تر می رساند. بدون عمق نگاه و فکر، عمل صالح عمیق نمی توان انجام داد.

پس می تواند منظور از نیت و تعقل همراه با عمل، عمق فکری پشتیبان عمل باشد.

 

نسبت آزاداندیشی با آزادی اندیشه و عقیده

پیش تر در یادداشتی به نسبت آزادی اندیشه با آزادی عقیده در دیدگاه شهید مطهری پرداختیم. حال می خواهیم نسبت این دو با آزاداندیشی را در یابیم.

به نظر می آید آزاداندیشی همان چیزی است که دغدغه استاد شهید را پاسخ می دهد. آزاداندیشی همان است که انسان را وارد وادی عقلانیت و تفکر می کند. به وسیله آزاداندیشی می توان از تعصب و تحجر و تقلید رهایی پیدا کرد. حتی اگر این تعصب در ناحیه عقاید باشد.

به عبارت دیگر آزاداندیشی، در مقابل آزادی عقیده یا آزادی اندیشه نیست. آزاداندیشی، در واقع دعوت به اندیشه ورزی آزادانه است. اندیشه ورزی آزادانه در همه عرصه های فکری. چنین دعوتی اگر تبدیل به خصلت انسانی شود، همه زندگی او را ویرایش می زند. از رفتارهای فردی و اجتماعی گرفته تا آداب و رسوم و عادات و خلقیات و حتی اعتقادات و باورها. ویرایشی دائمی و ارتقای نو به نو به تمام عرصه های حیات انسانی.

 

 

آیا آزاداندیش کسی را میکشد ؟

آیا حکم ارتداد انسانی است ؟ چه کسی به شما اجازه میدهد فردی را بخاطر عقیده اش بکشید ؟ اساسا ادعای آزاداندیشی را چگونه با قتل نفس جمع میکنید ؟

از دیدگاه باورمندان به اسلام، خداوند متعال یگانه خالق هستی بوده و خلقت او مبتنی بر حکمت است. در نتیجه او هیچ موجودی را به باطل نیافریده و تمامی مخلوقات او در مسیر تکامل هستی و حرکت آن به سمت خداوند متعال دخیل هستند.
برخی اندیشمندان این نگاه درباره تکوین را به حوزه اعتباریات نیز تسری داده اند و مبتنی بر نظریه فطرت، قائل هستند هر اعتباری که انسان بر اساس فطرت انجام میدهد در همان مسیر تکامل قرار دارد. این نگاه مورد تایید آیات قرآن نیز هست. قرآن کریم در آیه شریفه
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًاۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا
دین حنیف را همان فطرت الهی میداند که در وجود انسان نهفته است. پس میتوان گفت اعتبارات و رفتارهای فطری انسان دقیقا مطابق با دین حنیف و نقشه تکامل و سعادت اوست.
اما مشکل از آنجا اغاز میشود که رفتارهای انسان فقط تحت تاثیر فطرت نبوده و عواملی چون هوای نفس نیز در آن دخیل هستند.
نفس نماینده نیازهای حیوانی و جسمانی انسان است. فطرت و دین نیز این نیازها را به رسمیت شناخته اند و به هیچ وجه نفی آن ها را درست نمیدانند. تنها تفاوت در اینجاست که نفس به سبب خوی غیرعقلانی خودف توانایی محاسبه و تعیین حدود و کیفیت ارضای این نیازها را ندارد اما دین و فطرت به سبب هویت عقلانی خود این توانایی را دارند.
لذا میتوان گفت از نگاه باورمندان به دین مبین اسلام، هر پدیده انسانی، واقعی و در مسیر حق است و تنها حدود و کیفیت آن است که در صورت انحراف به باطل می انجامد.

از دیدگاه مادی هر آنچه در جهان موجود است برای بهره کشی توسط انسان است. انسان در رفتار خود کاملا آزاد است و هیچ قیدی اعم از فرهنگ و سنت و دین نمیتواند پای او را بند کند. البته همین دیدگاه مادی به حق یک مورد را استثنا نموده و جایی که آزادی فردی حق آزادی افراد دیگری را سلب کند، جلوی آزاید فرد را میگیرد.
علت این تبصره بسیار مهم، درک یک نکته فطری توسط مادیگرایان است که زندگی انسان باید جریان داشته باشد و با هرج و مرج و آشوب همه چیز انسان ها به باد میرود !

پدیده ای که میخواهیم آن را از جهت بالا مورد مطالعه قرار بدهیم، پدیده “قتل نفس” است !
آیا کشتن یک فرد دیگر اساسا جنایت است ؟ یا در برخی مواقع میتوان مجوز آن را صادر کرد ؟
اگر در برخی موارد جواز دارد، پس اساسا جنایت نیست و مثل هر پدیده انسانی دیگر باید مقدار و کیفیت آن را مشخص کرد تا موجب فساد جامعه بشری نشود !
مرجع تعیین این حدود کجاست ؟

آزاد اندیشی مساله مدرن است یا توحیدی ؟

  1. برای پاسخ به این پرسش که آزاد اندیشی مساله مدرن است یا تو حیدی ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که مساله چیست؟

مساله با بحران و حتی با پرسش متفاوت است. بحران حکایت از یک بهم ریختگی و حیرانی در موضوع دارد اما مساله را باید حدفاصل بین انچه که هستیم و انچه که باید باشیم دانست. مساله زمانی اتفاق میافتد که اتفاقا هیچ حیرانی و ضلالتی در مسیر نباشد و هدف و آینده نزد ما از هرچیزی روشن تر باشد. در وضوح و شفافیت آینده و حال است که مسائل آرام آرام جوانه میزنند و دیده میشوند. مساله حتی با پرسش هم متفاوت است . پرسش آنچیزی که به شما قدرت و زبان توصیف وضعیت موجود و وضعیت آینده را میدهد. اگر ما پرسش مشخصی نداشته باشیم و اساسا بدون پرسش به دل میدان زده باشیم اسیر بی فکری خواهیم شد و انچه را که فکر نیست فکر قلمداد میکنیم.

پرسش علمی جایگاه و نقش و معنای و ضرورت رجوع به دانش مطلق و خاص  را نشان میدهد و مساله عامی در این فضای روشن تولید می شود

2 .  مساله آزاد اندیشی در جهان غرب در فضای تقابل با کلیسا و در تخطئه اندیشه و علم از جانب دین مطرح شده است. حتی در یک تعبیرتندی شاید بتوان گفت آزاد اندیشی در جهان غرب برای عبور ازسنت مطرح شد. جدی ترین مانع برای شکل گیری تمدن مدرن سنت به خصوص در تقریر کلیسایی از دین مسیحیت بود. این اراده تجدد خواهی و اومانیستی باعث شد تا انسان مدرن هر چه را که با عقل و متد علم و کارآمدی ناسازگار بود از دم تیغ گذراند واولا تیغ را هم به سمت خود گزارهای دین مسیحیت برد

3 . این تاریخ هیچ گاه در جامعه اسلامی مطرح نبوده و اساسا جامعه اسلامی هیچ گاه بحران دگم اندیشی به عنوان یک بحران زیستی سبقه ای  نداشته است.

4 . آنچیزی که در اینجا باید بدان پرداخت این است که اولا ما در یک محیط بسته و جدا افتاده از تمدن غرب نیستیم و بسیاری از مصائب آنها مصائب ما شده است. ثانیا باید به این سوال بپردازیم اگر یک موضوعی مثل آزاد اندیشی در پاردایم اسلامی هیچ گاه یک مساله نبوده باید به آن چگونه پاسخ داد.یک پاسخ آنست که ما همان جوابی را که پارادایم غربی به آن داده را مطرح کنیم. ولی پاسخ دیگر آنست که ما باید اصل نیاز شکل گیری این موضوع را فهم و صورت بندی جدیدی از آن در پاردایم خودمان داشته باشیم. البته باید توجه داشت که نیازهای شکل گرفته در بستر یک فرهنگ دارای لایه های عمیقتری است و برای آن که فریب نیازهای کاذب یا برساخته اجتماع را نخوریم باید آن را ریشه شناسی کنیم تا به نیاز فطری انسان برسیم.

5 . حال باید گفت بحران هایی که درغرب سپری شد بشری غربی را دائما به این سمت برد که که هیچ چیز نباید از مانع از آزادی او باشد حتی خدا. او به دنبال رهایی بود و اولا چیزی راکه متوجه شد این بود که تا رهایی در اندیشه نداشته باشد رسیدن به  رهایی واقعی، خیالی پوچ و واهی است. آنچیزی که ما میتوانیم از این بستر استفاده کنیم آنست که انسان جدا افتاده  و گرفته شده از حقیقت می‌خواهد و طالب حقیقت باشد. این میتواند صورتبندی جدید ما در مساله آزاد اندیشی یاشد.

6 . با این تقریر آزاد اندیشی اساسا یک مساله توحیدی و زاییده شده در بستر فرهنگ اسلامی است که صورتی باطل در جهان غرب ازآن خود کرده و مصداق تلبس حق بالباطل شده است.

آزادی عقیده در دیدگاه شهید مطهری

شهید مطهری در بحث آزادی اندیشه و تفکر و هم چنین عدم آزادی عقیده، بحث جالبی دارند. به نظر می رسد این بحث با دغدغه شکوفایی قوه عاقله و قدرت تفکر انسان شکل گرفته باشد.

در آنجا استاد شهید پس از بررسی معنای لغوی عقیده، به این نکته توجه می کنند که عقیده یا بر اساس تفکر شکل گرفته است و یا بر اساس عوامل دیگری غیر از اندیشه و تفکر. از آنجا که عقیده، دلبستگی و وابستگی انسان را رقم می زند، اگر بر اساس تفکر و تعقل نباشد، در نتیجه تفکر انسان وابسته به اموری غیر عقلی و خارج از فضای اندیشه و تفکر می شود.

استاد شهید برای عبور انسان از چنین فضایی، می گویند آزادی اندیشه پذیرفته است. اما نمی توان قائل به آزادی عقیده بود.

با توجه به دقتی که در بحث لحاظ شده است باید مراقب بود تا سوء برداشت نشود و از بحثی که ایشان با دغدغه آزادی انسان به سراغش رفته اند، برداشت مقابل نداشت. یعنی این بحث را دقیقا مخالف آزادی نفهمیم.

اما باز هم جای یک سوال باقی است:

ملاک تشخیص این که عقیده مبتنی بر تفکر و اندیشه شکل گرفته یا خیر چیست؟! آیا انسانی که به عنوان متفکر شناخته می شود، در عقیده اش آزاد است؟! آیا تنها ملاک این که عقیده ای مبتنی بر تفکر است این است که عقیده اش، همان عقیده حاکم باشد؟!

 

فروپاشی ذهن در پس دیوارخود ساخته

رنانی در نوشته خود خبر از دو سقوط می دهد یکی در عالم ذهن جامعه و یکی دیگر در واقعیت آن. در نگاه رنانی ذهنیت جامعه نسبت به کار آمدی و شایستگی حکومت برای حل مشکلات او در حال فروپاشی است. دیگر جامعه اعتمادی به راه حل ها و مسیرهایی که حکومت درپی طی کردن آن است ندارد. به نظر او این ذهنیت به خاطر اتفاقاتی است که در این چند دهه ایران افتاده و مسبب اصلی آن بازیگران صحنه هستند که به هیچ عنوان به دنبال کار آمدی نبوده اند و سعی بر این داشته اند با ساختن دوگانه‌های سیاسی از نقش آفرینی در کارآمدی فرار کنند.

 

رنانی در این متن مضطرب است و به خواننده این دل گرمی را نمی دهد که در پی اصلاح جامعه است. بلکه متن حاکی از آن است که او در پایین دیوار نشسته است به انتظار سقوط دیواری که از نظرش سقوطش قریب الوقوع است. از سوی دیگر نوشته رنانی خود اوست و سقوط اجتماعی که انتظارش می کشد گویا سالهاست در ذهنش اتفاق افتاده ست اما از سوی دیگر نوشته خود برساخته دنیای خود و رسانه هایی است که دائم با آن ها ارتباط دارد به همین خاطر نمی تواند نماد ها ونشانه های خلاف دنیای خود را نظاره کند. در نوشته رنانی هیچ تحلیلی از  اجتماعات پرشور نیست در نوشته رنانی تشییع حاج قاسم گم است یا اصلا اطلاع ندارد. در نوشته رنانی راهپیمایی ها کار حکومت است نه ذهن جامعه.

 

با رنانی کمی همراهم خوب ذهنیت جامعه حسن ظن به کارآمدی ندارد. به سیاست ها و سیاست گزاران بی اعتماد هستند و خسته از شعار ها و حرف ها شده اند. اما این به خاطر سقوط ذهنی نیست.بلکه نشان از ارتقا ذهنی دارد. انقلاب اسلامی با همه زنجیره ارزشی که حامل آن است : عدالت، جمهوریت، آزادی، استقلال به خوبی توانسته است این توقع را در ذهن مردم جانمایی کند که هر عملکردی که نتواند این ارزش ها متبلور کند ره به تاکستان برده است. انقلاب اسلامی در دل تحولات سرمایه داری جامعه خویش را عدالت خواه بار آورد تا مانع سیاست های عادی سازی شکاف طبقاتی شود. انقلاب اسلامی در آزادی خواهی های جهانی خوب توانسته است بین آزادی مشروع و اراده انسانی جمع کند. انقلاب اسلامی در دل تحریم ها خوب توانست بین استقلال و پیشرفت جمع کند . این شبکه ارزشی چنان ذهن مردم را ارتقا داده است که یکی از ارزش ها نباشد آن حرکت را قبول ندارد. به همین خاطر مردم خسته از کارآمدی  ساختارها و دیوان سالار هستند اما خسته از ارزش ها نیستند و این بزرگترین سرمایه حرکت آنان است…