نظر آقای داوری اردکانی این است که آینده نگری علم شرایط و امکان های عمل است و آن را می توان بخشی از کوشش و اهتمامی دانست که برای درک شرایط و تحقق بخشیدن به امکان ها صورت می گیرد.
آینده نگری در گذشته نبوده و در دوره جدید تاریخ پدید آمده است. وقتی جهان متجدد و زمانه پیشرفت آغاز شد آینده نگری هم با آن ظهور کرد. در زمان های قدیم چون پیشرفت تاریخی و اجتماعی نبود یا اگر بود به اشخاص و زندگی خصوصی تعلق داشت آینده نگری وجهی نداشت. آینده هم به معنایی که اکنون از آن درمی یابیم نبود. مع هذا آینده نگری را از آثار پیشرفت علم و تکنولوژی نباید دانست. آینده نگری با این پیشرفت و بخصوص با مرحله اخیر آن قرین و ملازم بوده است.
گذشتگان که پیش بینی آینده نداشتند، آینده نگری هم نمی توانستند داشته باشند و اگر به آینده نظر می کردند نظرشان عین انتظار منجی بود یعنی به آینده ای که ساخته می شود کاری نداشتند بلکه در انتظار حادثه ای بودند که از زمان وقوعش خبر نداشتند. این حادثه ظهور منجی بود که با آمدنش دورانی دیگرمی بایست آغاز شود. زمان متقدمان زمان گذشته بود اما زمان دوره جدید آینده است. آینده ای که مردم زمان تجدد در انتظار آمدنش نیستند و نباید باشند بلکه باید آن را بسازند. یا درست بگویم تاریخ جدید تاریخ تصرف و تسخیر آینده است.
نویسنده در این نوشتار آینده نگری را برآمده از برنامه ریزی برای ساخت آینده میداند و این را ملازم و برآمده از قدرت و علمی که قابلیت أثر گذاری در مسیر وقایع آینده باشد میداند. بهمین دلیل امکان آینده نگری را تنها برای قرن بعد از رنوسانس میداند که البته از تحقق و فعلیت یافتنش ناامید است.
سوال:
آیا این دیدگاهها با فرمایش حضرت علی علیه السلام در نامه به امام حسن علیه السلام قابل جمع است که فرموده اند:
استدلّ على ما لم یکن بما قد کان، فإنّ الأمور أشباه.
براى امور واقع نشده به آنچه واقع شده است استدلال نما و با مطالعۀ قضایاى تحقّق یافته، حوادث یافت نشده را پیش بینى کن؛ زیرا امور جهان، همانند یک دیگرند.
بنظر میرسد این تحلیل نویسنده یا از این باب است که هر کسی را یارای فهم سنن تاریخی نمیدانند و یا برآمده از مقهور علم واقع شدن و غفلت از هیمنه ی سنن الهی بر صورتهای مختلف بازیگریهای بشر است. سننی که همیشه تکرار میشوند اما در صورتها و ظهور و بروزهای متفاوت…
سخنی از نویسنده در جایی دیگر یافتم شاید بتواند به یافتن پاسخ کمکی کند:
……آنها که می گویند علم با تجربه به دست میآید، درست میگویند؛ اما اگر این گفته را بر فرض وجود بشری که حقیقت وجودش لوح پاک و عاری از هر نقش است، استوار کنند، راهشان به بن بست می رسد . آدمی لوح پاک و نانوشته نیست و حتی اگر لوحی باشد که بر آن چیزی حک نشده باشد، آن لوح آمادگی و استعداد خاص دارد و لااقل اثر تجربه می تواند در آن حک شود، یا بهتر بگوییم تجربه در این لوح معنی می شود؛ زیرا تجربه قبل از فهم نیست و اگر فهم نباشد، تجربه صورت نمیبندد. حوادث تاریخ هم برای کسی تجربه میشود که از پیش فهمی از تاریخ داشته باشد. این فهم، فهم هیچ حادثه مشخص و معینی نیست، بلکه درک بسیط و غیرحصولی این معانی است که: ۱. ما اهل عهد و پیمانیم و اگر عهد میشکنیم باز آن را تجدید میکنیم؛ ۲. زندگی دنیوی زندگی با مرگ است و ما با مرگ زندگی میکنیم؛ ۳. ما وقتی با یاد مرگ تنها میشویم، از حوادث تاریخ بهتر می توانیم درس بیاموزیم.
From <https://www.farsnews.ir/news/13971229000410/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9-%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%B3%D8%AA>