حفاظت شده: تشکیک در تعریف آزاداندیشی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

رابطه بین آزاد اندیشی و اخلاق باور

اخلاق باور در پاردایم انسداد رسیدن به حقیقت مطرح میشود. زمانی که امکان رسیدن به حقیقت وجود نداشته باشد باید راهی برای موجه ساختن  معرفت های نزد انسان پیدا کرد. یکی از این بحث ها مربوط است به این که آیا من به هر گزاره علمی میتوانم باور داشته باشم. به عبارت دیگر از لحاظ اخلاقی آیا میتوان گفت که این فرد نباید به فلان گزاره تن دهد و یا باید فلان گزاره را بپذیرد وگرنه مرتکب اشتباه اخلاقی شده است.

به نظر می‌رسد ما با توجه مبانی معرفت شناختی در فضای اسلامی می‌توانیم به گزارهای اخلاقی در ساحت باور برسیم. برای توضیح این امر باید گام های ذیل را به ترتیب برداشت:

  1. ما می‌پذیرم که واقعیتی بیرون از ما هست.
  2. ما می‌پذیریم که امکان رسیدن به واقعیت هم هست.
  3. انسان را ذاتا حقیقت طلب و در پی حقیقت می‌دانیم.
  4. حقیقت طلبی را در عین حال که فطری می‌دانیم، در عین حال یک کمال می‌دانیم که در سیر صعودی خود به این کمال دست پیدا خواهد کرد. به عبارت ذات انسان بی‌جهت وخنثی نیست و سوقی دارد. سوق ذات انسان به ما هو انسان به سمت حقیقت طلبی است اما همه انسان ها نمیتوانند این صفت را در خود به ظهور برسانند.
  5. آزاد اندیش را کسی میدانییم که حقیقت گرا است و این صفت را در خود پیدا کرده و به ظهوررسانده است و با اندیشمند فرق دارد. اندیشمند کسی است که وارد بازی اندیشه شده و در این زمین بازیگری میکند. اما تصمیم به آزاد اندیش بودن  یا نبودن قبل از این مرحله است.
  6. شخص آزاد اندیش هر آنچه را که برای رسیدن به حقیقت است را کسب میکند واین را وظیفه و تکلیف خویش میپندارد. مثلا خود را مکلف میداند به این که نوعی از اندیشه را فرابگیرد که او را به حقیقت برساند. باید شناختی از مکاید نفس داشته باشد زیرا این مکاید ممکن است اور از حقیقت جدا سازد. باید شناختی از انسان وقوای انسان داشته باشد. باید حدود عقل را بشناسد و به این سوال پاسخی بدهد که آیا میتوان با عقل به تنهایی به حقیقت رسید یا باید وحی را برای رسیدن به حقیقت دخیل بدانیم.
  7. پس آزاد اندیشی  یک اراده است. این اراده از یک گرایش فطری تغذیه میکند وبا خود یک عزم میآورد. انسانی که وارد این عزم میشود خود را مکلف می‌یابد.مکلف به کسب هر آنچیزی که برای رسیدن به حقیقت ضروری است. و شاید بتوان گفت این یک فعل اخلاقی است.

ادب آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت167
#آزاداندیشی

مواد خام برای اندیشه همان دارایی های فرد است هرچه انسان از آبشخور های متعددی بهرمند باشد در اندیشه و گستره تفکر او نیز تاثیر دارد
همچنین اگر از منابع فاسد تغذیه کرده باشد طبیعتا اندیشه او فاسد می شود و دور از حق و حقیقت است
و نمی توان در آزاد اندیشی عوامل خارجی را نادیده گرفت و نادیده گرفتن این عوامل به مثابه ندیدن حقیقت است
در اندیشه سبک زندگی تاثیر دارد
محیط تربیتی تاثیر دارد
قطعا ثمره زنبور که شهد می مکد چیزی جز عسل نیست
قطعا پیش‌فرض‌ها در اندیشه ها تاثیر دارند
همچنین سلیقه و گرایش نیز در اندیشه تاثیر دارد
انسان ذاتا دوست دارد وقایع را طبق میل خود تقریر و تحلیل کند
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:
(( آزاد کسی است که بتواند شهوات ناروا را ترک گوید و انسان آزاد اگر به بردگی بندگان تن در دهد بهتر از آن است که بنده شهوات خویش گردد.))
حضرت یکی از عوامل آزاده بودن و آزاده اندیشیدن را ترک شهوات می دانند لذا ما برای آزاداندیشی نیاز با آداب داریم
قبل از آموزش تفکر باید آداب و مقدمات تفکر را تعلیم داد.
در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام :
( آزاد مرد را آزادی در همه حالات میداند و از شکست نمی هراسد زیرا که آزاد واقعی توکل بر خدا دارد و معیار حق را تنها خدا میداند)

آزاداندیشی به شرط توحید است نه لابه شرط و به شرط لا از توحید
اینها از آداب و لوازم اندیشیدن است
در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام:
قال الصادق(ع) : من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر.
کسی که شب را به صبح آورد و غیراز آزادی خود (ازاسارتهای درونی و برونی ) غصه واندوهی داشته باشد بداند که عالی ترین هدف انسانی را کوچک شمرده و به جای توجه به خداوند، علاقه و میل خویش را به طرف سود ناچیز معطوف داشته است .

در واقع آزادی و آزاداندیشی هدف است و خود مقصد است

سید مصطفی فرزند روح الله

انقلاب اسلامی در گام دومش همه چیز را اصلاح میکند و خطی را بی ویرایش در زندگی ما نمیگذارد.
هر گزاره ای بعد از انقلاب اسلامی، دیگر نمیتواند با نگاه های سطحی و بدون اثر آن دیده شود.
اساسا خیز برای رقم زدن یک تمدن، جدای از اینکه چه قدر دانش و اندیشه نیازمند است، مرد خودش را هم میخواهد، شجاعت هایی میطلبد به بلندای بزرگترین ابتلائات، دلی در گرو میگیرد برای گذر از سهم‌گین‌ترین امواج و اگر اینچنین، مرد اصلاح و تحول بودی، تورا لایق علمداری میکنند.
الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر…
خمینی کبیر، کبیر بودنش از آن جهت است که ۱۴۰۰ سال را گذراند و آن عزم و شجاعت در قامت طرح رقم زدن یک تمدن ظهور کرد. خمینی کبیر دورانی را برای مردم ایران آغاز کرد که اگرچه آنها را از سطح حقارت به اوج عزت رساند و صاحب هویت کرد، اما به آنها نیز گوش زد کرد که از امروز خود را برای ابتلائاتی آماده کنند درخور خلیفه اللهی و اولین ابتلای این امت، رفتن خود خمینی بود، آنگونه که ایمانشان خالص گردد و بگویند انقلابِ با مردم، تا مردم هستند پابرجاست، اما همیشه برای رفتن امامشان سوزی داشته باشند که لحظه ای از مبارزه آنها را به عقب نراند؛ این امت بارها نشان داد وقتی دست از غیر خدا کشید، خدا به آنها نورچشمی دیگر عطا میکند و این بار نیز خدا به آنها نشان داد که” خامنه ای خمینی دیگر است.”
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد…

چندصباحی است “خمینی‌دیگر” به ما پیام آغاز گام دوم را رسانده است و خواسته که جوانان بلند شوند و همچون نسل همراه خمینی، معجزه ای خلق کنند.
این حرف را در این چندسال جوانانی خمینیْ‌مسلک، خمینی‌ْمشرب و خمینیْ‌معشوق، شنیدند و همه‌ی زندگی پرشور جوانی را به خدمت و وقف حرف او درآوردند.
این بزرگمردان، انسان عادی نیستند آنها عصای موسی شده اند و عزم کرده اند طلسم کفر را از چشمان بشریت بزدایند.
آنان همانند که خمینی در وصفشان فرمود: “خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور جان و سر باختند!”
اما فراتر از این اوصاف، خمینی کبیر از ابتدای انقلاب مقدس اسلامی‌اش، چشم انتظار نسلی بود که در چله ای بعد پای رقم زدن یک جهاد علمی و طوفنده بیاستند و اندیشه مدرن بشریت جاهل را بشکافند و دوباره برای بشریت رجعتی الی الله رقم زنند، از این رو فرموده بود: “فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست‏‎ ‎‏بردارید، شما بدانید که لحظه لحظۀ عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد.‏‎ ‎‏می دانم که به شما سخت می گذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که‏‏شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی‏‎ ‎‏تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینۀ انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با‏‎ ‎‏غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزی از آن شماست…من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به‏‎ ‎‏این گلهای معطر و نوشکفتۀ جهان اسلام، سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین‏‎ ‎‏زندگی خود را بدانید؛ و خودتان را برای یک مبارزۀ علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به‏‎ ‎‏اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید.‏”
اعیاد اسلامی برای چنین فرزندان انقلابی، جز با قیام و خون طروات و نشاطی ندارد و شادی فرزندان انقلاب در گرو حضور مجاهدانه در میدان مبارزه و زخم زدن بر پیکره سخت استکبار است.
عید قربان تا تیرماه ۱۴۰۰، برایم معنایی جلوه‌گرتر از دیگر معانی نداشت، اما از این تاریخ به بعد وقتی محمدحسین فرج نژاد با همه نوگلان و همسرش، آنگونه غرق خون به ساحت قدسی تقدیم شد، دریافتم که انقلاب ها با “و فدیناه بذبح عظیم” مورد آزمایش قرار میگیرد، آنجا که بنا باشد رسالت پیامبری متوجه جوانان گردد. عید قربان از این تاریخ برای فرزندان خمینی کبیر رنگی دیگر گرفت و نشانه خدا را دریافتند که باید وعده ذبح عظیم را به هم دهیم و هرساله منتظر اینگونه حاضر شدن در محضر حجتش باشیم.

اما چه گریزی است که غفلت، مرضی است که هیچگاه دست از این جبهه حق نمیکشد و دنبال کشیدن پرده ای بس ضخیم برای عقب راندن در این جبهه است و تا عیدی دیگر احیا نگردد جبهه خدا قدم باصلابت تری برنخواهد داشت.
اینگونه شد که انتخاب خدا برای فرزندان عصر خمینی، عید مبعث گردید، عیدی که در آن رسالت و نبوت تکمیل میگردد، آن روز که وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.
شب عید مبعث ۱۴۰۱ عروج یکی دیگر از فرزندان خمینی است که الگویی است برای مبارزه ای سنگین و عمیق با همان جبهه ای که جز با دستان پر امید جوانانی که خمینی انتظار رسیدنشان میکشید، رقم نخواهد خورد.
سید مصطفی، که نامش هم‌نام فرزند روح الله است و ذوب در بعثت مصطفای نبی، عزم کرد که بار جمع شدن همه توان یک جبهه را یک تنه بردارد و به خط بزند، تنش را به پیشگاه امام رئوفان تقدیم کرد و در آغوش او رفت تا با دستانی باز تر

بتواند آن پرونده های سنگینی که برای گام دوم انقلاب و شکل‌گرفتن گفتمان پیشرفت باز کرده بود دنبال کند.
۲۷ بهمن ۱۴۰۱ آغازگر بعثتی است که تا کنون نچشیده بودیم و همان طور که خودش میگفت لمایحییکم. بعثتی که شهودی نشان داد میتوان جوان بود و با عقلانیتی مکتبی به دنبال شکل دادن ید واحده برای کنار زدن استکبار با الگویی نوین قدن برداشت.
سید مصطفی واقعا فرزند روح الله بود و چه نامی برازنده تر از این نام برای او.

ارتش؛ وقتی زمین می‌لرزد

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت166
#ایرانی_ها_چه_رویایی_در_سر_دارند
#میشل_فوکو

ارتش: وقتی زمین می‌لرزد

اولین گزارش زلزله طبس است 25شهریور 1357
آخرین بازماندگاه طبس با خشم به ویرانه ها می کاوند.مردان که به زمین چشم دوخته اند شاه ا لعنت می کنند؛ بولدوزر ها با شهبانو از را می رسند اما استقبال سردی می شود
از طرف دیگر ملا ها در پیام آیت الله خمینی به صورت مخفیانه کمک جمع می کنند و راهی طبس می شوند1.

به برداران خود کمک کنید ،اما نه از طریق حکومت. به دولت هیچ چیز ندهید.

زمین لرزه ای که مردم را متحد تر می کندو سیاستمداران را از هم جدا
مردم با وجود زلزله خون های که در جمعه سیاه ریخته شده را فراموش نمی کنند و سه روز عزای عمومی را به بهانه اینکه خون های در تهران ریخته خون ایرانی نیست را قبول ندارند
دوشنبه 13 شهریور مردم سربازان را گلباران می کنند و اشک می ریزند
پنجشنبه راهپیمایی عظیمی در تهران در مقابل مسلسل های خاموش رو به جمعیت
اما جمعه جوخه اعدام با خونسردی به مردم شلیک کردند و

همکاری اسرائیل با موساد
یکی از مردم می گفت افرادی که به ما شلیک کردند از ما نبودند موهایشان بلند بود و با زبان خارجی صحبت می کردند پس اسرایلی های بودند که دیروز با هواپیمایی باری آمده بودند .

یکی از ارتشی ها گفت ما همکاری فنی با اسرائیل داریم ومشاور نیرو های ضد چریک اسرائیلی ها بودند…

ایران ظاهرا پنجمین ارتش دنیا دارد از هر سه دلار یک دلار برای ارتش هزینه می شود
اما اصل قضیه این است آیا ارتش با بودجه و تجهیزات و هواپیما های شکاری ساخته می شود یا چه بسا با اینها جلوی ساخته شدن ارتش گرفته می شود.
ایران چهار ارتش دارد:
1.ارتش سنتی: سراسر کشور هستند
2.گارد شاهنشاهی: با محله مسکونی خاص و آموزش های خاص
3.ارتش جنگی: با سلاحهای که گاهی پیچیده تر از سلاه‌های آمریکایی است در اختیار ارتش آمریکا است
4. و بالاخره 30 تا چهل هزار مستشار آمریکایی
تمام این ارگان ها مستقیم با دستور شاه عمل می کنند و ستاد مشترکی وجود ندارد
در ایران با وجود نفت و فقر ارتش منبع درامد 4 میلیون ایرانی بود اما این دلیل مقبولیت ارتش نبود.
ارتش ایدئولوژِی خاصی ندارد ، در ایران هیچ گاه ارتش نقش ارگان فراگیر ملی را ایفا نکرده
ارتش ایران هیچگاه مستقل نبوده یا رنگ روسی داشته یا انگلیسی یا آمریکایی و همیشه حافظ شاهان بوده و هیچ گاه فرصت نکرده خود را با ایران یکی بداند.
زمانی فرمانده ای قدرت را بدست گرفت که لژیونقزاق ها بود و انگلیسی ها او را آورده بودند (پدر شاه) این اتفاق با سفیر آمریکا برای پسرش تکرار شد
ارتش با مارکسیسم مخالف است چون با شاه مخالف است
روزی یک نفر یک بخش نامه داخلی ارتش را به من نشان داد که نوشته بود زن ها و بچه ها نباید کشته شوند مگر اینکه مارکسیسم باشند.
در جای امنی در تهران با چند افسر عای رتبه ارتش که از مخالفین بودند جلسه ای داشتم
به من می گفتند با ازایش ناآرامی ها حکومت به ارتش فشار می‌آورد تا با کشتار اوضاع را کنترل کند.
ارتش نه آمادگی دارد نه انگییزه ای برای این کار
حکومت تازه فهمیده دشمن او کمونیست نیست بلکه مردم کوچه و بازار هستند
در تبریز 8 ماه پیش کل پادگان را عوض کردند همینطور در تهران از شهرستان ها نیرو جایگزین کردن
در جمعه سیاه سرباز ها یک افسر که دستور آتش داده بود را کشته بودند
به تدریج ارتش میفهمد که روبه روی آنها دشمن نیست بلکه بالای سرشان ارباب است
واضافه کرد ارتش هیچ یک از اسباب محبوبیت را ندارد و اگر رهبری دموکراتیک از ارتش بیرون بیاید او را بپذیریم ولی دیکتاتور نه

از یکی از افسران پرسیدم دشمن بزرگ ایران شوروی است یا آمریکا؟
بدون درنگ پاسخ داد: آمریکا ؛ آمریکایی ها هستند که بر ما حکومت می کنند
ارتش قفل است نه کلید و از دو کلیدی که ادعای باز کردند آن را دارند آنی که بهتر به این قفل می خورد کلید آمریکایی شاه نیست ؛کلید اسلامی جنبش مردمی است
#ارتش
#جنایت_اسرائیل
#محمد_حسین_خانی

⚫️مصطفای مکتب امام

در روزگاری که دور و برمان سرشار از کلاس ها و نشست ها و همایش های مکتب امام و اندیشه امامین انقلاب است، #درد_مکتب_امام داشتن کالایی کم یاب گشته است، چیزی که به جان انسان ها آتش می افکند و دیوانه وار آنها را وادار به کار میکند. وادار به کار و تامل و مجاهدت و حرص خوردن و فکر کردن و نخوابیدن و داد زدن…. عصر عصر کارهای صوری است. عصر کتاب و رزومه و همایش و کلاس است.
درد مکتب امام، درد انسان است.
درد مستضعفین است
درد مظلومین است
درد تعالی بشریت است
درد فهم و عقل است
درد اخلاق است
درد جبهه حق است
درد اسلام عزیز است

سید مصطفای عزیز را که میدیدی درد مکتب امام را از اعماق وجود او لمس میکردی. #مصطفای_مکتب_امام خودش را وقف فهم مکتب امام و اقامه و اجرای آن کرده بود. وقف جمع کردن همه گرد مکتب خمینی کرده بود.
وقتی به درستیِ حرکتی در مکتب امام پی می برد،
پایش می ایستاد،
هزینه می داد،
فریاد میکشید، حتی بر سر رفقایش
تا بتواند به همه فهماند.
اهل کار جدی بود، جدیِ جدی
کینه تمدن مادی غرب از چشمنانش حس میشد
وقتی از مکتب امام و غربت حزب اللهی ها میگفت حجم درد و غصه اش از صدایش بیرون می زد.
از کار نمایشی و بیلان کاری حالش بهم می خورد.
خودش را نفر دوم تعریف کرده بود که پشت یک عالم مجاهد ایستاده است.
اصلا نفر دوم بودن را تئوریزه کرده بود و داشت برایش خلق محتوا میکرد،
میگفت نفر دوم است که یک امام را امام می کند و دیگران را حول امام جمع میکند و جایگاه حقیقی امام را به او می بخشد
سید مصطفی به معنای حقیقی کلمه نخبه بود. شاید نتوانیم از این ویژگی او درس بگیریم و بخش زیادش اکتسابی باشد. ولی او واقعا هم درد علم داشت و هم درد اندیشه و برای هردو شان حریصانه تلاش میکرد. عاشق علم بود ولی در ذهن نمی ماند و به عینیت می رسد. می خواست حیات انسان را تغییر دهد و او را مبعوث کند. نه اینکه فقط داشته های ذهنی او را افزایش دهد. این ها را می شود الگو گرفت و تقویت کرد.

نمی خواهم از او شخصیتی فضایی و دور از درسترس درست کنم. سید مصطفی کنار ما بود و مثل همه ی ما بود. با هم می خندیدیم، با هم دعوا میکردیم، با هم گریه می کردیم، با هم می دویدیم، با هم قهر می کردیم، مثل همه ما جوان بود و در مسیر شدن، اصلا مگر چند سالش بود و چند سال بود که در حوزه تحصیل میکرد که از او انتظار داشته باشیم که بی عیب و بی نقص باشد.
ولی آن چیزی که مهم است این است که باید از خصوصیات ویژه ی ایشان درس بگیریم. شاید اگر خوب به دور و بر خود نگاه کنیم بازهم افراد اینچنینی بیابیم که هرکدام خصوصیات ویژه ای در خدمت به انقلاب اسلامی دارند. باید دارایی های هر کدام را بیابیم و قدرشان را بدانیم.
کسی که مسیر انقلاب را بفهمد و در مسیر این قرائت مترقی از اسلام عزیز تا آخرین لحظه تمام جهد خود را خرج کند قطعا عاقبت به خیر و عند ربهم یرزقون است.

اما مهم ترین خصوصیت او این بود:
سید مصطفی یک #ماموریت بود. یک ماموریت فخیم و محتشم!
ماموریت #گفتمان_سازی_مکتب_امام
این را از همه عملیات ها و سخنرانی ها و یادداشت هایش می توان فهمید.
خودش را خرج این مسیر عزیز کرد و عزیز شد.
حرص مکتب آتش به جانش انداخت و جانش را در بیابان گرفت.
امام عزیز! دستگیرش باش

حفاظت شده: سید شهیدان مکتب امام خمینی ره

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فرصتی که از دست رفت …

قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» (نهج‌البلاغه فیض، ص 1086)

در زندگی انسان فرصت هایی وجود دارد، که اگر قدر و اندازه آن شناخته نشود، پس از آنکه آن فرصت ها را از دست دادیم، حسرت آن را می خوریم.
این فرصت ها
گاهی زمان هایی است که در بخشی از زندگی خود در آن قرار داریم؛ مثل دوران جوانی یا بعضی از روزها، شب ها و ماه ها و همچنین ایام الله …
گاهی مکان هایی است که در آن به صورت موقت قرار می گیریم، مثل مسجد، حرم اهلبیت (علیهم السلام) و …
گاهی شرایطی است که برای ما پیش می آید و گاهی فرصت های دیگری هست، که در اختیار ما قرار می گیرد.
گاهی اطرافیان ما از همین فرصت ها هستند و اتفاقا از فرصت هایی هستند، که معمولا قدر و منزلت آنها آنگونه که هست، دانسته نمی شود.
سید مصطفی از همین فرصت ها بود. شخصی که در کنار توانمدی های بسیار و فهم شگرفی که داشت، تواضع و مهربانی عمیقی نیز، داشت.
او همواره متواضع بود و این تواضع و مهربانی کافی بود، تا قدر او را ندانیم.
مصطفی از میان ما رفت و اکنون می فهمیم چه ظرفیتی را از دست دادیم. دیگر مصطفی نیست که از عمق جان دل بسوزاند و ما را نصیحت کند. ای کاش یک بار دیگر از کارهای ما انتقاد می کرد و از عمق جان می خروشید و ما را به ایده آل نگری و آرمان گرایی دعوت می کرد.
اما او رفت . او رفت و دل ما را با خود برد . او رفت و من هنوز باور نکرده ام که او دیگر نیست …
اما اکنون باید تلاش کنیم برای تحقق آن چیزهایی که آرزوی سید مصطفی بود. باید تلاش کنیم برای تحقق آنچه سید ما به عنوان مأموریت برای خود انتخاب کرده بود. باید بیشتر کار کنیم و قدر فرصت هایی که در اختیار داریم را، بیشتر بدانیم.
امید است که با کمک سید عزیزمان بتوانیم آن مأموریتی که خداوند متعال بر عهده ما گذاشته را فهمیده و به آن عمل کنیم.

آزاداندیش از موقف شناخت و معرفت فراتر نمی‌رود

* این یادداشت در واقع همان یادداشت قبلی است با کمی رسیدگی جزئی.

آزاداندیشی را از زوایای متعددی می‌تواند بررسی کرد؛ از جمله انسان‌شناسی (به عنوان یک فعل انسانی)، اخلاقی، معرفت شناختی و حتی زیبایی شناسی.

هنگامی که رویکرد «معرفت شناختی» را در بررسی آزاداندیشی انتخاب می‌کنیم و از زاویه «شناخت‌شناسی» به آزاداندیشی نگاه می‌کنیم، در این مقام باید در «ابزار شناختی» مورد استفاده هم تامل شود؛ همانگونه که در تعرف اندیشه گفته شد “حقیقت اندیشه استفاده از دانایی برای رسیدن به دانایی جدید است” و به عبارت دیگر با دارایی‌ها به ربح میکنیم و دارایی جدید پیدا می‌شود؛ این اندیشه‌ورزی طبیعتا در «ساحت عقل» است و  ابزار مورد استفاده نیز «عقل» است؛ به عبارت دیگر اندیشه یک «پدیده‌ی عقلانی» و عقل‌ورزی است؛ لذا اگر اینجا قرار باشد نسبت‌ با «حق» بررسی شود تا میزان و یا اصل تحقق آزاداندیشی مورد کنکاش قرار گیرد، باید همان پیوند‌هایی که «حق» با عقل برقرار می‌کند بررسی شود؛ نه دیگر ابزار معرفتی و یا حتی غیر معرفتی؛ لذا نسبت حق با «قلب» مورد بررسی قرار نمی‌گیرد تا گفته شود حق‌پسندی، حق‌گرایی، حق‌طلبی، دلدادگی و عشق به حق هم از مراتب و مدارج آزاداندیشی است.

و همچنین هنگامی که نسبت با عقل بررسی می‌شود تنها در حیطه‌ی «معرفت» و «شناخت» باید ماند، نه آنکه از «اراده‌ی حق»، یا «فدایی حق» سخن گفت و اوج آزاداندیشی را فدایی حق دانست؛ بلکه باید در همان «موقف شناخت» باقی ماند و از موقف «پذیرش حق» و کرنش در برابر حق فراتر نرویم؛ بله به دنبال حق بودن و اراده‌ی حق کردن و فدایی حق بودن ارزشمند است ولی نباید بر آن نام آزاداندیشی گذاشت؛ تعبیر‌های دیگر چون آزاده و حرّ و یا حتی «بنده» می‌توان برای آن اتخاذ کرد ولی اطلاق «آزاداندیش» بر این مرتبه از رابطه‌ی با حق، شاید درست نباشد.

حفاظت شده: تعریف وجودی آزاداندیشی در راهبرد تحقق آن انسداد ایجاد می کند

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: نسبت حقیقت و آزاداندیشی در ساحت فردی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

آزاداندیشی بسیط است نه مرکب (2)

آنچیزی که بنظرم باید برای تعریف آزاد اندیشی در پارادایم اسلامی درنظر گرفت این است که آزادی درطرح دین ختمی جایگاه مهمی دارد. آزادی در این پاردیم ذیل عبودیت معنا پیدا میکند. در طرح قرآن اساسا انسان باید به آزادی برسد به این معنی که یک شانی از انسان کامل است. انسان در سیر نزولی عالم و در داستان هبوط متوجه کثرت میشود. تمام دغدغه هدایت آنست که انسان بدون نفی این منزل در این منزل قرار پیدا نکند و بتواند در یک سیری به سمت وحدت حرکت کند. همه تکاثر ها در این فرهنگ قبر هستند وباید از آن رها شد. ( الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر….این ها به صورت برروی کثرت افتاده اند و این ادامه دارد تا زمانی که مقابر را زیارت کنند. زیارت این قبورفهم گرفتاری و اسارت این کثرت و عدم رها شدگی است…)  طرح دین و قرآن برای این رها شدگی عبودیت است. انسان هر چقدر که عبودیت الله را در جان خود و در زمین اقامه کند به همان اندازه به سمت آزادی حرکت کرده وبه حریت رسیده است. عبودیت طاغوت گرفتارشدن انسان درعالم تکاثر و ساختن عالم کثرت برای کثرت است. و کار شیطان وسوسه و فریب با شعار آزادی است. به این معنی که انسان را وسوسه میکند تا آزاد باشد و میگوید راهش استقلال از خداوند و خودمداری است. به او میگوید تو برای بودن و ساختن و زیستن چه احتیاجی به خدا داری و چرا میگذاری چیزی از بالا تو را مقید و محدود کند. لذا کار شیطان در مقابل این طرح این است که خود آزادی را نفی نکند بلکه صورت دیگری برآن بزند تا ارده ها را از پیوند با الله منصرف کند. امام حسین در همین راستا در مقابل با جبهه باطل میگوید اگر دین ندارید آزاده باشید. این یعنی اینکه امام با زبان کفر آن ها را دعوت به دین میکند چرا که آزادی خارج از دین اساسا تحقق پیدا نخواهد کرد.

آزاد اندیشی هم در این فضا به نظر یک مفهوم بسیط است.علم الیقین با تمام مراتبش است. زمانی که از تکاثر فاصله میگری و مقام قبوریت آن برایت روشن میشود باب علم الیقین برایت گشوده میشود. آزاد اندیشی از دو جز آزادی و اندیشه تشکیل نشده بلکه از همان جهت که به آزادی توجه میکنیم تازه وارد وادی درست اندیشدن شده ایم. آزادی رهایی از قید کثرت است و انسان در این راه صعودی معرفتی از جنس حضور دارد و پس از آن از این صعود حضوری گزارشی خواهد داد. کسانی که فقط گزارش او را می بینند و بیرون از این سلوک قرار دارند اندیشه را چیزی و آزادی را چیزی میپندارند ولی کسانی  که در مسیر این سلوک قراردارند، با دریدن هر حجابی خود را رهاتر و در عین حال با معرفتر و کامل تر میابد.

آزاد اندیشی مساله بسیط در نزد گفتمان انقلاب اسلامی (1)

آزاد اندیشی هم برای ما مساله است و هم مساله نیست.

آزاد اندیشی حداقل در حهان غربی سه دوره را طی کرده است. دور ه اول دوره ای که با ظهور مدرنیته و اساسا شعار مدرنیته است. این جا آزادی رهایی از هژمونی کلیسا است. زمانی که بشر اراده کرده از پارادیام قرون وسطایی خود را خلاص کند، برایش آزادی  مساله میشود. اما وقتی جلوتر میرود و زمانی که مدرنیته  و اومانیزم به معنای سوبژکتیوته دکارتی بسط پیدا میکند باز بشر درخواست آزادی دارد. این بار میخواهد از شر عقل دکارتی و ساینس خلاص شود. جنبش رمانتیسم در غرب و همچنین مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم در پاسخ به این درخواست است. ازادی دغددغه جدی همه فیلسوفان این مکتب است. ولی با گذشت از این دوره هم تفاوت جدی رقم نمیخورد. به عبارت دیگر بعدی ها می بینند همین ها هم نتوانستند بشر را ازهژمونی غرب برهانند و تنها مسکنی برای زخم ها و جراحات جدی این بشر هستند. این جا صدای دیگری بلند شد و رهایی را از کل این هژمونی خواستار شد. تقریبا مکتب انتقادی ها نماینده این دوره هستند.

در گزارش کوتاه بالا آنچیزی که مشخص است این است آزادی در جهان غرب همیشه یک نقطه درگیری داشته و در این درگیری معنا پیدا کرده است. اما این درگیری ها از ابتدا در جهان اسلام به این نحو مطرح نبوده است. تعریف آزادی در پاردایم غریب همیشه ناظر به مساله و چالش عصر خودشان بوده است. تقریرنادرست وچه بسا غیر کافی و ناکارآمد مسیحت از دین اراده انسان ها را له کرده و او طالب زندگی جدید با بسط اراده خود است. اما هرگز این تقریر انحرافی در اسلام رخ نداده و هیچگاه جریا ن اجتماعی معترضی در اسلام در مقابل اراده الله شکل نمیگیرد. لذا نباید به دنبال تعاریف از جنس غربی ها در فضای اسلامی باشیم.

توضیح آنکه مساله آزادی در جهان اسلام یک چالش زیستی نیست. اما متفکرین اسلامی در تاملات خودشان با این مساله مواجه شدند. یکی آنجا که بحث قدرت و مالکیت خداوند را مطرح کردند باید رابطه آن را با انسان آزاد تبیین میکردنند. یکی هم در اختیار درحکمت نظری به آن پرداخته اند و همه این طیف بحث ها ذیل بحث جبر و اختیار صورت بندی شده است. اما هیچ گاه این جنس مسائل نظری حکایت از یک زیست چالشی نکرده که طرح این مباحث برای حل این چالش ها باشد.

حق را نمی فهمیم!

آزاداندیشی یعنی حق خواهی!
از آنجایی که معنای متبادر آزادی که در بستر و پارادایم ذهنی مدرنیته معنا می شود، با ذهن و اندیشه ما مأنوس است، فهم این جمله که آزاداندیشی یعنی حق خواهی، برای ما بسیار سخت می شود.
برای حل این مسأله، باید در ابتدا معنی حق را بفهمیم! مسأله اصلی این است که ما معنی حق را نمی فهمیم. حق کلمه است که علی رغم واضج بودن ظاهری معنای آن، کاملا معنای پیچیده ای دارد.
مفهوم «حق» در قرآن كريم به معاني مختلفي به كار رفته است. در قرآن كريم 247 بار واژة «حق» به كار رفته است.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ (روم / 8) خلقت آسمان ها و زمین به حق است.
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ (حج / 62) خداوند حق است و حق درمقابل باطل است.
إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ (روم / 60) وعده خداوند حق است.
فَذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ ۖ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ (یونس / 32) خداوند حق است و حق درمقابل ضلال و گمراهی است.
اینکه حق به چه معناست و چه چیزی از حق می فهمیم، نقش مهمی در فهم این گزاره دارد، که بفهمیم آزاداندیشی یعنی حق خواهی!

آیا آزاداندیشی مساوی حق طلبی و حق خواهی است؟

اینکه آزاداندیشی به غایت حق گرایی باشد قابل تصور و با اندکی تامل قابل تصدیق است. لکن اینکه آزاداندیشی خود حق گرایی باشد تصورش هم مشکل و دیریاب است، تصدیقش به طریق اولی سخت است.
از دوحیث می توان به مسئله نگاه کرد. یک اینکه آزاداندیشی یک تفکر است بدون قیود مزاحم به منظور کشف واقع. در این حالت آزاداندیشی به غایت کشف واقع است.
حیث دیگر این است که اوج آزاداندیشی عبودیت خداوند متعال است و عبودیت خداوند متعال چیزی جز حق خواهی و حق طلبی نیست. لذا اوج آزاداندیشی حق خواهی است و اساسا حق خواهی و گرایش به حق است که انسان را به آزاداندیش وا میدارد. آزاداندیش حق خواه است و نمیتواند غیر آن باشد. حق خواهی و حق طلبی انسان را آزاداندیش میکند.

(نمی دانم چه می نویسم. فعلا دارم هر چه در ذهن دارم را می بارم!)

آزاداندیش نباید بر «فدایی حق» اطلاق شود

آزاداندیشی را از زوایای متعددی می‌تواند بررسی کرد؛ از جمله انسان‌شناسی (به عنوان یک فعل انسانی)، اخلاقی، معرفت شناختی و حتی زیبایی شناسی.

هنگامی رویکرد «معرفت شناختی» را در بررسی آزاداندیشی انتخاب می‌کنیم و از زاویه شناخت‌شناسی به آزاداندیشی نگاه می‌کنیم، در این مقام باید در ابزار شناختی مورد استفاده هم تامل شود؛ همانگونه که در تعرف اندیشه گفته شد «حقیقت اندیشه استفاده از دانایی برای رسیدن به دانایی جدید» است و به عبارت دیگر با دارایی‌ها به ربح می‌رسد و دارایی جدید پیدا می‌کند؛ این اندیشه‌ورزی طبیعتا در ساحت عقل است و  ابزار مورد استفاده نیز عقل است؛ به عبارت دیگر اندیشه یک پدیده‌ی عقلانی و عقل‌ورزی است؛ لذا اگر اینجا قرار باشد نسبت‌ با «حق» بررسی شود تا میزان و یا اصل تحقق آزاداندیشی مورد کنکاش قرار گیرد، باید همان پیوند‌هایی که «حق» با عقل برقرار می‌کند بررسی شود؛ نه دیگر ابزار معرفتی و یا حتی غیر معرفتی؛ لذا نسبت حق با «قلب» را مورد بررسی قرار نمی‌گیرد که گفته شود حق‌پسندی، حق‌گرایی، حق‌طلبی، دلدادگی و عشق به حق هم از مراتب و مدارج آزاداندیشی است.

و همچنین هنگامی که نسبت با عقل بررسی می‌شود تنها در حیطه‌ی معرفت و شناخت باید ماند، نه آنکه از «اراده‌ی حق»، یا «فدایی حق» سخن گفت و اوج آزاداندیشی را فدایی حق دانست؛ بلکه باید در همان موقف شناخت باقی ماند و از موقف پذیرش حق و کرنش در برابر حق فراتر نرویم؛ بله به دنبال حق بودن و اراده‌ی حق کردن و فدایی حق بودن ارزشمند است ولی نباید بر آن نام آزاداندیشی گذاشت؛ تعبیر‌های دیگر چون آزاده و حرّ و یا حتی «بنده» می‌توان برای آن اتخاذ کرد ولی اطلاق «آزاداندیش» بر این مرتبه از رابطه‌ی با حق، شاید درست نباشد.

نسبت حقیقت و اندیشه

به نظر می رسد انسان در اندیشه و تفکر به دنبال کشف واقع است و می خواهد بفهمد حقیقت چیست. و اگر به دنبال چیز دیگری غیر از کشف واقع و حقیقت باشد عملا از اندیشه و تفکر خارج شده است و مشغول فعل دیگری ست.
لذا به نظر می رسد که به دنبال حقیقت بودن جز ذات تفکر و برهان است و تفکری که به دنبال کشف حقیقت نباشد اساسا وجود ندارد. این قضیه فارق از این است که در عمل به حقیقت میرسد یا خیر. ممکن است در مقدمات دچار اشتباهاتی شده باشد که نتیجه منجر به کشف واقع نشود. لکن خود فرد در جهل مرکب خویش فکر میکند که واقع را کشف کرده است. مهم این است که فعلش را به منظور کشف حقیقت انجام داده است.
?

آیا تنها حق‌گرایی کافی است؟

آیا در تعریف آزاداندیشی، صرفا نسبت آن با «حق» و «حق‌گرایی» مطرح می‌شود؟ اگر در تعریف آزاداندیشی تنها به همین نسبت پرداخته شود و ما صرف همین که کسی حق‌گرا و به دنبال حق و حقیقت باشد، را آزاداندیش بخوانیم و دیگر چیز‌ها را مطرح نکنیم؛ در واقع به صرف نپذیرفتن نسبی‌گرایی، آزاداندیشی رقم خورده است.

با توجه به این که «آزاداندیشی» یک مفهوم تشکیکی است و رقم خوردن آن در هر فرد و یا جامعه‌ای به صورت مشکک است و شاید هم بتوان ادعا کرد که اعلا و ناب و خالص آن اگر غیر ممکن نباشد، در هر جایی به راحتی پدید نمی‌آید؛ و با توجه به تشکیکی بودن این پدیده، کمترین حد از آن هم که در کسی محقق شود، به او آزاداندیش باید گفت؛ لذا اگر صرفا «حق‌گرا» را آزاداندیش بدانیم، در این صورت کافی است که نسبی‌گرا و منکر حقیقت نباشیم؛ و همین کافی است که آزاداندیش باشیم و صفت آزاداندیشی بر ما صدق کند؛

در حالی که اگر قرار است آزاداندیشی که این همه در وصف آن مشکل‌گشایی‌ها گفته شده است، صرف نسبی‌گرا نبودن باشد، حداقل در مجامع علمی و اندیشه‌ای ایران به خصوص حوزوی، نسبی‌گرایی نفی و ترد می‌شود ولی ما حل شدن مسئله‌ها را احساس نمی‌کنیم؛ لذا شاید بهتر باشد در تعریف آزاداندیشی صرف «حق‌گرایی» مدنظر قرار ندهیم.

حفاظت شده: پشتبانی نظری ایده مسئولیتی فتوت

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

مأموریت گرایی و وقف راه بودن

#مشخصات_اسلام
#زنده یاد سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_155
#جلسه_384
#ماموریت_گرایی
#وقف_راه
#سایمون_سینک
?مأموریت گرایی و وقف راه بودن

مأموریت گرایی به چه معنا هست و به چه معنا نیست؟!

مأموریت گرایی یعنی
نه در دام محدودیت منابع افتادن
و نه پشت سد موانع گیر کردن
بلکه خود را به هدف و به مسیر پیوند دادن

انسان مأموریت گرا پابند و گرفتار اصر و اغلال نمی ماند. تعلق به منابع و ظرفیتها ندارد.
انسان مأموریت گرا وقف مسیر و راه و هدف است. وقف مسئله ایست که اتخاذ نموده تا آن را حل بکند.
انسان مأموریت گرا #وقف_راه است. #وقف_هدف است. #وقف_مسئله است.
انسان مأموریت گرا چون این چنین است امیر حوادث است و نه ذلیل و اسیر حوادث!
اندیشه مأموریت گرایی پشت چشم انسان مأموریت گرا حاضر می شود و مدام راه را به او می نمایاند چرا که رؤیت هم اندیشه میخواهد.

اما انسانی که دربند و گرفتار موانع است فقط و فقط موانع را می بیند.

انسانی که ذهن و دلش با ظرفیتها و منابع خوش است فقط و فقط در محدوده ظرفیتها و منابع می اندیشد.

و اینها هیچ کدام به مرحله اثرگذاری واقعی نمی رسند.
از همین روست که حضرت امیر علیه السلام در توصیف یاران خویش می فرماید:
«ْ أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن‏…»

کجا هستند آن یارانی که معطل توشه و مرکب و … نشدند. منتظر امکانات نماندند. کجا هستند آن کسانی پشت موانع گیر نکردند بلکه رکبوا الطریق… سوار راه شدند…

#وقف_راه_باشیم.