حفاظت شده: تمدن اسلامی در افق حکمت صدرایی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: تخیل یعنی خلاقیت به خرج دادن؟!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

بازخوانی آزاد اندیشی، مثل بازخوانی دموکراسی!

بسم الله الرحمن الرحیم

نوعا چنین گمان میشود که فرق چندانی میان دموکراسی و مردمسالاری دینی نیست و مثلا صرفا این قید “دینی” برخی واجبات و محرمات دینی را در شرایط کاندیداها و … وارد میکند و از این دست نکات.

به عبارتی مثلا گاه گمان میشود که فرقی شبیه آنچه میان “غرب آسیا” و “خاورمیانه” هست، اینجا هم هست، یعنی عبارت را با عباراتی بومی و غیر وابسته بازتولید کرده اند.

اما کسانی که کمی عیق تر با دستگاه معرفتی امامین انقلاب سر و کار دارند میدانند که میان دموکراسی و مردمسالاری دینی که رهبر انقلاب مطرح فرموده اند تفاوت از زمین تا آسمان است.

اما حالا که معنای برداشت شده از مردمسالاری دینی تا این حد متفاوت از واقعیت آن است، و تا این حد این برداشت نادرست در ذهن ها رسوخ کرده است، چگونه میتوان معنای حقیقی را به ذهنی که با معنای نادرست خو کرده است منتقل کرد؟

به نظر میرسد باید پویشی نظری در واکاوی و کنه پویی مفاهیم سازنده ی مردمسالاری دینی برقرار کرد و تک به تک ظرایف معنایی مورد نظر در این معنای عمیق و عریق را رشته رشته کرد، باز کرد و نشان داد، تا بعد مشخص شود که وقتی این رشته ها را به هم میپیچیم و یک طناب بدست می آید این طناب چه تفاوتی با هر مستمسک دیگری دارد.

حسب آنچه تا کنون پیرامون آزاد اندیشی طی کرده ایم، چنین به نظر میرسد که ما با پدیده ای اینچنین طرف هستیم، یعنی میان آزاد اندیشی ما و آزاداندیشی متفاهم نوعی زمین تا آسمان تفاوت هست و این تفاوت ها اصلا دیده نمیشوند و اولی حمل بر دومی گشته و دائما یکی پنداشته میشوند؛ لذا راه کاری مشابه را باید پیمود تا بتوان حقیقت و عمق معنای پنهان پشت این لفظ مشترک را نشان داد.

عدم امکان انفعال در شناخت

در تفکیک و مرز گذاری میان اندیشه و خلاقیت، گفته می‌شود اندیشه به دنبال واقع است، و ناب بودن اندیشه در گرو بازتاب واقع است؛ و به همین دلیل نباید اندیشه از حیث انفعال خارج شود تا یک شناخت واقعی رقم بخورد. و خلاقیت، در واقع از حیث انفعال در مقام شناخت خارج شده است؛ اگر هم نام شناخت بر آن گذاشته شود، شناختی فعالانه است،‌ نه منفعل که بازتاب صرف واقع باشد؛ در خلاقیت، افزوده‌هایی در مقام شناخت بر واقعیّت بار شده است.

در اینجا یک تذکر لازم است؛ اینکه ما با پدیده‌ای به نام انسان روبرو هستیم؛ انسان مگر چقدر می‌تواند در مقام شناخت منفعل باشد؟ و اساسا آیا انفعال محض امکان دارد؟ به نظر می‌رسد انسان در مقام شناخت ناتوان از انفعال محض باشد.
لذا اگر انعفال محض امکان ندارد و تشکیکی است؛ شاید بتوان خلاقیّت را هم که درجه‌ی انفعال را بسیار پایین آورده است، داخل در اندیشه کرد.

نمی‌توان مرز خلاقیت و اندیشه را در انفعال در شناخت واقعیت قرار داد؛ چرا که انفعال محض در شناخت امکان ندارد.

نسبت خلاقیت و اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • اندیشه و فکر به معنای حاصل مصدری، یعنی یک علم حصولی، به عبارت دیگر یعنی یک خروجی و محصول معرفتی.
  • در فلسفه اسلامی، علم چیزی است که کشف از واقع باشد. پس وقتی می گوییم اندیشه و فکر به صورت حاصل مصدری یعنی علم حصولی، فلذا اندیشه نیز کشف از واقع می باشد. با این توضیح باید دید که خلاقیت آیا در نسبت با اندیشه جایگاهی دارد یا خیر ؟
  • خلاقیت را یک بار در روش به کار می گیرند و یک بار در محتوا. در مورد روش می توان از خلاقیت در اندیشه سخن به میان آورد به این معنا که برای رسیدن به اندیشه با در نظر گرفتن حقیقت، روش های متنوعی وجود دارد و خلاقیت در روش یعنی که از روش های نو و بدیع استفاده شود.
  • اما خلاقیت را می توان یک بار در مورد محتوا به کار برد. مراد از خلاقیت در اندیشه چیست ؟ اگر مراد این باشد که محتواها و علم ها و معرفت های حصولی نو و بدیع تولید شود که با قبلی ها فرق کند، این خلاف تعریف اندیشه است و نمی شود اندیشه و خلاقیت از این رو با یک دیگر نسبتی برقرار کنند چرا که رویکرد از خلاقیت با این تعریف از اندیشه همراهی ندارد. اما همان طور که در منطق خوانده ایم می توان از طریق استدلال مباشر با همان داده ها و کشفیات قبلی، گزاره های خلاقانه جدید ایجاد کرد که کارایی های متنوعی دارد و از حیث اندیشه بودن ارزشمند می باشند.
  • فلذا خلاقیت از حیث محتوایی هم با این توضیح می تواند با اندیشه نسبتی ایجاد کند.

تفکر خلاق یا خلاقیت؟

بین تفکر خلاق و مطلق خلاقیت نباید خلط کرد. خلاقیت شامل هر نوع نوآوری و ابتکار میشود و میتواند اوهام و خیالات را نیز شامل شود و در قالب شعر و هنر ریخته شود لکن تفکر خلاق، خلاقیت در بستر تفکر است. یعنی چارچوب اصلی تفکر که طبق بیان مرسوم به حرکت از معلوم به مجهول و کشف تاریکی هاست، در تفکر خلاق حفظ می شود و از آن خارج نمیشود. لکن همین حرکت و تفکر به صورت خلاقانه و به گونه ای نو انجام می شود که عموم مردم آن به صورت به طرفین قضیه نگاه نمی کنند و نمی توانند چنین کشفی از مجهول را رقم بزنند.

حفاظت شده: تفکری در چیستی تفکر

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

کمال اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

ما ممکن است در صدق آزاداندیشانه بودن، مراتبی را متصور باشیم، مثلا بگوییم فلان اقدام آزاد اندیشانه تر بود. همچنین ممکن است به اصطلاح عرفی یک اندیشه را چنین توصیف کنیم که اندیشه ای با مسمی است.

اگر این ظرافت را در نظر بگیریم ممکن است باب نوعی از توجهات در ساحت اندیشه و حتی ازاد اندیشی به روی ما باز شود.

یعنی دیگر صرفا دائر مدار صدق تعریف مان نمانیم. و مقوله ای جدید را هم در نظر بگیریم و آن هم کمال اندیشه و یا آزاد اندیشی است.

میتوانیم این پرسش را مطرح داشته باشیم که آیا این اندیشه اندیشه ای زیباست؟ با مسمی است؟ یا این آزاد اندیشی به حد کمال آزاد اندیشانه است؟

این برش میتواند در قالب پدیده ی اجتماعی آزاد اندیشی نیز بازتولید شود.

آزاداندیشی و خلاقیت

اگر اندیشه و تفکر را حرکت از معلومات به سمت مجهولات بدانیم، آزاداندیشی به معنای این است که این حرکت قید و بند و مانعی نداشته باشد. یعنی حرکت آزادانه برای رسیدن به مجهولات از طریق معلومات.

در این تعریف، برای آزاداندیشی نمی توان قواعد تفکر و ضوابط یک اندیشه منطقی را نادیده گرفت. آزاداندیشی دعوت به تفکر غیر تقلیدی و غیر متعصبانه است.

 

اما سوال اینجاست که آیا آزاداندیشی تنها در حوزه برهان منطقی راه دارد؟ آیا در شعر و خطابه و جدل نمی توان آزاداندیشی را مطرح کرد؟

آن چه واضح است این است که آزاداندیشی، یک تفکر واقعی و حقیقی است و توهمات را نمی توان آزاداندیشی نامید.

اما آیا آزاداندیشی در حوزه خیال راه دارد؟

به نظر می رسد باید بین وهم و خیال تفاوت قائل شد. بر خلاف وهم، خیال متصل به عالم مثال است و از واقعیت عالم سرچشمه می گیرد.

آزاداندیشی اگر یک خصلت درونی و فردی باشد، در تغییر نگاه و بینش افراد موثر است. هم در استدلال و برهان و هم در حوزه های هنری و خیالی.

دعوت به آزاداندیشی یک دعوت پر اقتدار و با وسعت بالاست. آزاداندیش هم در لایه تفکر شکوفا می شود، هم در لایه باور، از تعصب رهایی می یابد. هم در لایه عواطف و احساسات متواضع و نرم می شود. هم در لایه های اجتماعی انسانی، از مدیریت و برنامه ریزی و رهبری تا هنر و خیال و ذوق، خلاق و نوآور می شود.

تفکر خلاق

«تفکر» را توانایی حرکت از معلوم به مجهول تعریف میکنند. یعنی از دارایی ها و دانایی ها استفاده کردن و نادارایی ها و نادانایی ها را تبدیل به دارایی و دانایی کردن. یعنی با استفاده از علوم ، نامعلوم ها و مجهول ها را کشف کنیم.

حال «تفکر خلاق» یعنی همین کار را خلاقانه انجام دهیم. یعنی در حرکت از معلومات به سمت مجهولات از روش ها و سبک های مرسوم پیروی نکردن. یعنی به موضوع و محمول به نحو دیگر و از زاویه دیگری نگریستن.

لذا تفکر خلاقانه ، از دایره تفکر خارج نمی شود و اصل چارچوب تفکر را حفظ میکند. لکن در همان تفکر کردن اگر به گونه ای نو و تازه که معمولا آن طور عمل نمی شود عمل شود، این تفکر خلاقانه است.

لذا «تفکر خلاق» با مطلق خلاقیت متفاوت است. خلاقیت در ممکن است وهم، خیال و… باشد. لذا تفکر خلاق با شعر و هنر خلاقانه متفاوت است.
.

آزادی در آزاداندیشی

آزادی به معنای بی‌قیدی و رهایی از بند قیود است؛ وقتی بخواهیم آزادی را در آزاداندیشی مورد تامل قرار دهیم، رهایی از قیود در اندیشیدن فهمیده می‌شود؛ اینکه در مقام تفکر و اندیشیدن، از غل و زنجیر قیود رها باشیم.

وقتی آزادی را به تنهایی مورد تامل قرار می‌دهیم، بی‌قیدی کامل فهمیده می‌شود؛ البته همین هم جای تامل دارد که اساسا امکان اینچنین آزادی برای انسان وجود دارد یا اینکه یک تشکیکی است و شاید بتوان گفت امکان رسیدن به بی‌قیدی کامل در انسان وجود نداشته باشد و بعد از آن‌ هم مطلوب بودن این بی‌قید کامل جای تامل دارد؛ امّا اگر این بی‌قیدی یا به عبارت بهتر «بی‌قیدی کامل» را اگر بخواهیم بیاورم در مقام تفکر و اندیشه چه شکل و صورتی دارد؟ آیا در مقام اندیشیدن هنگامی که می‌خواهیم بی‌قیدی کامل را مراعات کنیم، باید اجازه‌ی هر ورود هر شعری را بدهیم و به هر خیالی بگوییم اندیشه، چون قائل به آزاداندیشی هستیم؟

ما همان آزادی که در ابتدا به معنای بی‌قیدی کامل می‌فهمیدیم را به حیطه‌ی خاص‌تر و کوچک‌تری می‌بریم؛ به عبارتی این آزادی و بی‌قیدی را در یک چهارچوب می‌بریم و اینجا در واقع ابتدا خود را ملزم به قیود اندیشه و تفکر می‌کنیم و بعد در همین چهارچوب بی‌قیدی کامل می‌دهیم؛ لذا نمی‌توان به هر شعری و خیالی گفت اندیشه و ادعای واهی آزاداندیشی کرد؛ خود وادی اندیشه و تفکر چهارچوب و قیودی دارد که قبل از ورود به آن باید آن‌ها را پذیرفت؛ هر چند ممکن است در مقام تفکر در خصوص همین چهارچوب و قیود لازم برای تفکر و اندیشه، نیاز به تامل باشد.

آزادی هنگامی که در وادی اندیشه قدم می‌گذارد، ناچارا باید خلع نعل کند و قیود این وادی را بپذیرد و آنقدر توان و قدرت ندارد که چهارچوب این وادی را هم برهم زند؛ اگر قرار باشد اندیشه را اندیشه بودن بیاندازد، اینجا در واقع آزادی وارد وادی اندیشه نشده است بلکه وادی دیگر برای خود ساخته است و به عبارت دیگر آزاداندیشی رقم نخورده است؛ چرا که اندیشیدنی نبوده است که بخواهد رهای از قیود باشد.

بنابراین قیودی که برای آزاداندیشی قائل می‌شویم، به خاطر این نیست که آزادی را کامل نیاوردیم در وادی اندیشه، بلکه به خاطر این است که وادی اندیشه آمده‌ایم؛ هر وادی اقتضائات خودش را دارد؛ اگر بخواهیم واقعا تحفظ بر اندیشیدن داشته باشیم و از این وادی خارج نشویم، ناچار به پذیرش قیود آن هستیم.

آزاداندیشی در غرب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت165
#آزاداندیشی_در_غرب

در تعریف آزاداندیشی بین گروه ها و ونحله های مختلف اختلاف نظر وجود دارد هرکس سعی دارد در تعریف این اصلاح به نحوی آن را تعریف کند تا خطوط قرمز ناگفته خود را در تعریف رعایت کند

تعریف آزاداندیشی خود با جهت دار اندیشی افراد مواجه است برای اثبات این ادعا تعاریف این اصلاح را بررسی می کنیم.

1️⃣دیدگاهی معرفت‌شناختی است که معتقد است باورها نباید بر اساس حجیت ، سنت ، وحی یا جزم‌اندیشی شکل بگیرند و در عوض باید دیگران به باورها دست یابند
(مریام وبستر)

2️⃣کسی است که به جای پذیرش عقاید و عقاید دیگران، به ویژه در آموزه های دینی، عقاید و نظرات خود را شکل می دهد». به ویژه در برخی از تفکرات معاصر، اندیشه آزاد به شدت با رد نظام های اعتقادی اجتماعی یا مذهبی سنتی گره خورده است
فرهنگ نامه آکسفورد

3️⃣ اندیشه آزاد را تفکری مستقل از وحی، سنت، اعتقاد ثابت و اقتدار تعریف می‌کند .

آدام لی،نویسند ملحد

4️⃣”ارزش آزاداندیشی”
چیزی که یک آزاداندیش را می‌سازد، باورهایش نیست، بلکه شیوه‌ای است که در آن باور دارد. اگر آنها را به این دلیل نگه دارد که بزرگانش در جوانی به او گفته اند که درست بوده اند، یا اگر آنها را نگه دارد چون اگر این کار را نمی کند ناراضی خواهد بود، فکرش آزاد نیست. اما اگر آنها را نگه دارد، زیرا، پس از تفکر دقیق، تعادلی از شواهد را به نفع آنها بیابد، آنگاه فکر او آزاد است، هر چند نتیجه گیری او ممکن است عجیب به نظر برسد.
راسل برتراند

5️⃣«هیچکس را نمیتوان از تفکر درباره امري که انتخـاب
میکند منع کرد و عرصه فکر هر کسی محدود بـه وسـعت تجربـه و قـدرت تفکـر اوسـت» بری
6️⃣ “هیچ کس نمی تواند آزاداندیشی باشد که خواستار انطباق با کتاب مقدس، عقیده ، یا مسیح باشد.. برای آزاد اندیش، وحی و ایمان باطل است و راست گرایی تضمینی برای صدق نیست.»
تعریف بنیاد آزادی
در این چند نمونه تعریف از آزاداندیشی از اندیشمندان و آزاداندیشان غربی بی دینی و الحاد مفرض تعریف آزاداندیشی است
وهمه به صورت ضمنی این نکته را در تعریف آورده اند
و دین را خرافه و بزرگترین مانع تفکر می دانند خوب در این فضا حرف زدن درباره آزاداندیشی دینی یک حرف معارضی است
در یادداشت بعد تعاریف آزاداندیشی از نگاه اندیشمندان اسلامی بیان می شود.

ترسم نرسی به کعبه،ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است. 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد یادداشت آقای نصیری لازم می بینم نکاتی را به ایشان متذکر شوم
اتفاقا این که آقا مداخله کند و دولت ها خود را مسئول ندانند این عجیب است!
اینکه دولت روحانی شعار مذاکره را در انتخابات بر سر چوب می کند و بعد هم به آن امیدهایی را آویزان کرد وفقط کشور،مردم و جوانان را معطل کرد
از چشم کسی پوشیده نیست که بی اعتنایی به سیاست های کلی نظام وعلی رغم میل مردم و رهبری به تعبیر خود حضرت آقا اقتصاد را  شرطی کردند. و سر قضیه برجام هم گوش فلک را کر کرده بودند که رهبری اجازه داده حالا که واهی بودن تصمیمات آنها رو شده باز بعضی با وقاهت تمام تقصیر را از ناحیه ایشان میدانند که مداخله رهبری علت اصلی این شکست ها است.
حضرت آقا جمله طلایی دارند که سالها آقای نصیری در حیرت بسر ببرد هم نخواهد فهمید که ایشان میفرمایند: هزینه مقاومت به مراتب از هزینه سازش پایین تر است.
یا در جایی از یادداشت مطلبی نوشتند که باید بگویم مگر قرار بود با امضای ساده لوحانه برجام، ایران به بازار کالاهای آمریکایی مبدل می شد که نشدو با امضای برجام جاسوس اسرائیلی و آمریکایی در کشور هرغلطی می خواهند بکنند و چیزی به آنها گفته نشود!
همین اجازه دادن ومشخص کردن خطوط قرمز برای مذاکرات را مداخله می دانید و دچار حیرت شده اید،وای به حال آن روز که اجازه نمی دادند
همه مردم طعم تلخ نداری و فقر و گرانی را هرفرد به نسبتی چشیده است ولی تلخ تر برای مردم ،نفهمی و وقاحت بعضی است که از تلخکامی مردم میخواهند سوءاستفاده کنندواحساس می کنند نماینده مردم هستند واز حیرانی و پریشانی و مغالطات ذهنی خود عریضه ای می نویسند تا بگویند ماهم مثل شما گوشت را کیلویی سیصد و پنجاه هزار تومن می خریم،مردم با این ادبیات سالهاست که آشنا هستند، فقط وقت مردم را میگیرند.
مشکل و درد ایشان ، نفهمیدن مردم سالاری دینی است!مسئله این است که این گونه افراد دموکراسی غربی را هم نفهمیدند! و مشکلاتش را هم نمی دانند وبا این نفهمی و حیرت میخواهند به مردم سالاری دینی نقد بزند! و حکمت این مجوزهای رهبری را معارض با اختیارات رهبری  و مطلقه بودن ولایت این فقیه توانا می انگارند.
مسئله وخیم تر این است که مردم را هم نمی فهمند.و احتمالا شکر مردم و خیلی از بزرگان از خداوند متعال را به خاطر اینکه خداوند ملت ما را به نعمت ولایت فقیه و رهبری حضرت آقابرخوردار کرده است را هم ندیده  و نشنیده اند
فکر میکنم منظورشان از عصرحیرت ،همین نفهمی ها باشد.و مطمئن باشد اگر در زمان غیبت امام عصر عج نتواند به توصیه حضرت مبنی بر اینکه “واما الحوادث الواقعه فاارجعوا فیها الی روات احادیثنا،فانهم حجتی علیکم و انا حجت الله” گوش فراندهند دیگر از این حیرت و نفهمی حتی در زمان معصوم علیه السلام هم بیرون نخواهد آمد
و ارسال نامه هایی به رهبری به زعم خود خصوصی جز چراغ سبز به دشمنان این مرز و بوم چیز دیگری نمی باشد البته دشمنان برای ضربه زدن به دنبال تحلیل های درست هستند نه یکسری نفهمی ها.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است.

تعریف مفاهیم فلسفی مثل آزاداندیشی (1) – توضیح تعریف وجودی

یکی از آسیب هایی که در موقع عمل کردن به یک دعوتی ممکن است ایجاد شود و تیغ اجرا را کند و یا تشتت ایجاد کند، عدم درک صحیح از یک حقیقت است، این عدم درک صحیح گاهی می تواند وضوح مفهومی نداشتن آن باشد.

آزاداندیشی نیز از این قاعده مستثنی نیست بلکه به بیان برخی از صاحبنظران و فعالین این عرصه، ابهام مفهومی داشتن آن یک عامل مهم در عدم اجرای عملیات های موفق در این زمینه در انقلاب اسلامی شده است، آن هم با وجود اینکه رهبر معظم انقلاب هم جایگاه بسیار بالایی برای این حقیقت قائل هستند و هم مطالبه بسیار مکرری کردند که آزاداندیشی در جامعه بسط داده شود.

یکی از ابهامات اساسی در اینجا این است که منطق ما قدرت تعریف مفاهیم فلسفی (معقولات ثانی فلسفی) را ندارد، منطق موجود برای تعریف ازدو ابزار حد و رسم استفاده می کند که در حد از ذات و ذاتیات استفاده می کند و در رسم از عوارض یا ترکیبی از ذاتیات و عرضیات بهره گرفته می شود. این دستگاه منطقی فقط می تواند امور ماهوی را تعریف کند، و اگر بخواهیم بر اساس آن پیش برویم باید بگوییم همه معقولات ثانی فلسفی بدیهی هستند، و لذا اگر یک حقیقی معقول ثانی فلسفی شد قابل تعریف نیست.

اما آیا واقعاً همه معقولات ثانی فلسفی بسیط هستند؟ بله برخی مفاهیم فلسفی مثل خود وجود، یا تشخص یا وحدت بسیط هستند اما همه معقولات ثانی فلسفی اینچنین نیستند، مثلاً مفهوم عرض، در عین اینکه یک وجود فی نفسه دارد، یک وجود لغیره هم دارد که این وجود فی نفسه او عین وجود لغیره اوست، یعنی یک چیز است و و جود فی نفسه دارد ولی در عین حال، حال است. یا مثلا مفهوم وجود ذهنی در عین اینکه حالت نفسانی است، یک حالت نفسانی معرفتی است، ولی وجود کشفی او عین وجود نفسی اوست. مفاهیم فلسفی پیشرفته عمدتاً از این دست هستند که اینقدر مؤلفه های محتوایی زیاد می شود و بعد برای همه آن مؤلفه های محتوایی یک اصطلاح گذاشته می شود که همه آن مؤلفه های محتوایی را در دل خود دارد، لذا این معانی فلسفی دارای مؤلفه های فراوانی هستند؛ به این معانی فلسفی مفاهیم مرکب فلسفی می گوییم.

لذا نباید طوری بحث کرد که انگار همه مفاهیم فلسفی (معقولات ثانی فلسفی) بسیط هستند.

حال سؤال می شود که مفاهیم مرکب فلسفی را چگونه تعریف کنیم؟ در ماهیت طرحواره روی الگوی جنس و فصل رفته، اما در مورد مفاهیم مرکب فلسفی که انباشتی از معانی در آن ها هست چه کار باید کرد؟

سه راه برای تعریف مفاهیم مرکب فلسفی پیشنهاد شده است:

1. از راه علت فاعلی و غایی

این راه راه صدرالمتألهین در جلد 8 اسفار پیشنهاد داده است که وجودات و حقائق وجودی را از طریق علت فاعلی و غایی می شود تعریف کرد.

این تعریف لمّی است و به سان تعریف حدی بیان می شود.

2. از راه آثار

راه دیگر تعریف این مفاهیم از راه آثار آنهاست که در واقع یک تعریف أنّی است و به سان تعریف رسمی بیان می شود.

3. تعریف وجودی (ذاتی وجودی)

این بیان را جناب استاد یزدانپناه (حفظه الله) داشتند که بیان می کند همچنان که ذاتی ماهوی داریم، ذاتی وجودی نیز داریم. می توانیم در مفاهیم فلسفی مرکب بگردیم، و مؤلفه های بنیادین آن را پیدا کنیم و همان ها را به عنوان ذاتیات وجودی او مطرح کنیم.

مشکل اساسی ما برای این نحوه نگاه کردن این است که منطق مان، منطق ماهوی است و باید به سمت اینکه این بحث ها و تلاش هایی که برای تعریف مفاهیم فلسفی شده است در منطق سرریز کند تا اینطور ذهن ها بدون الگوی مفهومی برای تعریف معقولات ثانی فلسفی نباشد.

مثلاً در تعریف عرض، وجود فی نفسه و وجود فی غیره و عینیت این دو در عرض به عنوان ذاتیات وجودی تعریف عرض اخذ شود، یا در تعریف وجود ذهنی وجود کشفی و وجود نفسانی او و عینیت آن ها به عنوان ذاتیات وجودی تعریف وجود ذهنی اخذ شود. یا در بحث تشکیک ذاتی بودن کثرت و وحدت و عینیت آن ها را باید به عنوان ذاتی وجودی او در نظر گرفت که همینجا صدرا از عنوان کالذاتی استفاده کرده است، چون هم الگوی مفهومی وجود ندارد و هم ذاتی که می گوییم مشیر به آن نگاه ماهوی است که در منطق اشراب شده است.

در واقع با نگاه صدرایی ما وجود داریم و انحاء وجود، و باید بتوانیم برای شناخت انحاء وجود با استخراج مؤلفه های درونی آن نحوه وجود، شناخت رو به عمقی برای حقائق فلسفی فراهم کرد. اگر مؤلفه های درونی آن مفهوم فلسفی باشد می شود ذاتیات وجودی و اگر مؤلفه های درونی بعلاوه برخی امتیازها و لوازم او باشد، می شود عرضی وجودی و در حالت اول تعریف حدی می شود و در حالت دوم رسمی که بوعلی و صدرا از عناوین کالحد و کالرسم برای بیان آن استفاده کردند.

 

پ.ن: در این یادداشت از مباحث جناب استاد آیت الله یزدانپناه در درس خارج فلسفه ایشان استفاده شده، به خصوص جلسه 723 که در تاریخ 27 دی1400 برگزار شده است.

 

#یادداشت354

عقیل رضانسب 14011113

حفاظت شده: التقاط قابل نقد نیست، نیاز به هجو دارد

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نصیریِ «اسلام و تجدد» و تجدد امروز؛ نقدی به ایده اصلاحی مهدی نصیری

آنچه که قلم مهدی نصیری را گستاخ کرده و میتواند زبانش را به شعله های لجاجت و درازا باز کند و هر نامسئله ای را به بهانه مشکل معیشتی حواله یک ولایت فقیه کند، یک چیز بیشتر نیست و آن مکتب دیکتاتوری و استکباری غرب با سوار شدن بر انگاره های ذهنی مردم است.

مهدی نصیری مدتهاست متوجه شده مقالات «اسلام و تجدد» دیگر پاسخ گوی ذهن مردم ایران نیست و سعی کرده فضای التقاطی همان زمان را به ذهن اجتماعی ایران نزدیک کند.

مهدی نصیری مدتهاست به خودآگاهی رسیده و متوجه شده تفسیرهای «فردیدی» مبارزه ای از پیش سوخته بوده و بی تردید پاسخ مکتب امام با فردید بسیار متفاوت است، در تحلیل دقیق و حسن نظرش به مکتب امام همین بس که او توانست بالاخره از فردید عبور کند و بالاخره متوجه شد مکتب روح الله فاصله ای از زمین تا آسمان با فردید دارد. نصیری در اسلام و تجدد بعد از آنکه به تفصیل حرف از ضدیت با مدرنیته می زند نهایتا می گوید:

«نهضت و حرکت کنونی ما باید مبتنی بر دو رکن مهم باشد: 1- اصلاح وضع موجود درحد توان و متناسب با ظرفیت واقعی 2- آگاهی دادن به جامعه خود و دیگر جوامع، نسبت به وضع فلک زده و ظلمانی عصر کنونی و آماده شدن برای حادثه عظیم ظهور آخرین معصوم و ذخیره الهی(عج) که بشریت را از رنج بی عدالتی و فقر معنوی و مادی نجات داده و آرزوی همه انبیا و اولیای الهی را برای تحقق مدینه فاضله صالحان، جامعه عینیت بخشد.»

خیلی واضح است که نصیری در این پاراگراف حرف خود را بی پرده می زند و آن عبور از غرب نیست بلکه حفظ تحقیر و استخفاف است و توهم برداشته که می توان در دل این استخفاف به مردم و جوامع دیگر از فضاحت های تمدن غرب حرف زد. منطقی که به هیچ عنوان امام رضوان الله علیه زیر بار آن نمی رود بلکه امام اولا بر مردم سالاری می ایستد و قائل است تا مردم را از زیر یوغ این استکبار خارج نکنی امکان تقابل و عبور وجود نداشته و این نیز در گرو سالاریت او ذیل توحید است.

لذاست که نصیری از همان دوران کیهانش هر چه در ذهن می پروراند شکل دادن یک دیکتاتوری برخاسته از نگاه پست مدرنیسم بود که برای رهایی از یک تمدن، انتی تز خودش میشد. فردید نیز وقتی مبارزه را از اومانیست شروع می کند نباید توقع داشته باشد تقابلش با غرب تمدنی بهتر از او رقم بزند چه بسا افتضاحی از قبل بیشتر بالا بیاورد.

اما باید توجه کرد انقلاب اسلامی یکبار توانسته بود نگاه های شرقی کمونیستی را کنار بزند و بدون آنکه با عدالت خواهی کور حرکت کند توانسته است حرف نوی خود را با بشریت مطرح کند و بگوید انسان واقعی و کامل را می خواهد و این انسان کامل در مکتب امام جایگاهی خلیفه اللهی دارد و سالاریت با اوست. مکتب امام دل را به خدا می دهد و ذیل این مسیر، از جامعه ای که انسان متعالی برایش ارزش است دست نمی کشد و تز اصلاحی او حرکت برای ساخت چنین جامعه ای است نه «اصلاح وضع موجود متناسب با ظرفیت واقعی» که چیزی جز حفظ حقارت نیست.

مهدی نصیری وقتی میخواهد دم از مشکلات معیشتی بزند و مسائل امروز ایران را ببیند چون تنها عبور از غرب را فردید میداند و آن تئوری را با دقت تمام مردود کرده،  راهی به جز استعمار و مدرنیته نمی بیند و فحاشی به مردم سالاری و انسان کامل را شروع میکند.

اتفاقا چهره واقعی مبارزه با تمدن غرب ذیل مکتب فکری غرب همین است و تمرکز بر این قلم، روشن کردن چهره واقعی یک انسان تمدن غربی است که اساسا در دل استعمار به دنبال حذف مردم سالاری و بالاآوردن وحشیانه ترین نوع دیکتاتوری است و سالیان سال است که بشر امروز از این اومانیستی کثیف عبور کرده و نصیری هنوز در دل این تاریخ سوخته مانده است.

بهترین راه حل برای توبه مهدی نصیری دیدار با فوکویاما است آنجا که از پایان تاریخش عبور میکند و به هویت می رسد.

شاید متوجه گردد که راه حل مکتب امام است آنجا که همه چیز را با همین مردم مستضعف دنبال کنیم همان طور که چهل سال مبارزه را با مردم پیش بردیم نه با دولتها و سیاست گذاری ها.

آزادی خواهی مفهومی مساوق و روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

در بخشی از یادداشت قبلی ادعا شد که آزادی خواهی انسان یک خواسته ی فطری و برخواسته و ظهور و تجلّی حقیقت وجودِ ربطی انسان است. در این یادداشت در مقام توضیج چرایی این ادعا هستیم با این توضیح که:

مفهوم آزادی در همه ی عرصه ها از جمله در وادی اندیشه، مساوق با مفهوم سعادت است.

و آن احساسی که در بشر با تصور یا درست تر بگویم شهود قلبیِ لذت رهاییِ آزادی و مطلق بودن، ایجاد میشود دقیقا همان است که با تصورِ مفهوم سعادت در انسان بوجود می آید.

با توجه به این مساوقت، آزادی خواهی انسان روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

با این مقدمه برای یک وجود فقری و ربطی که وجودش عین الربط به خداوند است همانطور که سعادتش روبسوی محبوب و مربوطٌ إلیه داشتن و وصال به او است مفاهیم مساوقِ سعادت از جمله آزادی هم در همین مسیر محقق میشود.

بنابراین آزادی انسان بدون طیّ خطّ بندگی، عین إسارت اوست. و بندگی خداوند و شریعت الهی همان جریان و ترجمه ی سعادت و آزادی  انسان در عرصه های مختلف است. مخصوصا وقتی شریعت را ترجمه ی تکوین و حقیقت عالم و ترجمه ی ربط میان وجود ربطی و مربوطٌ إلیه بدانیم.

و هر گونه آزادی که بیرون از شریعت مداری و بندگی الهی معنا شود خط اسارتِ شیطان و هوای نفس را دنبال میکند مثل آزادی زن از خانواده که بردگی زن برای جریان سرمایه دار را دنبال میکند. آزاد اندیشی هم از این قاعده مستثنی نیست.

با این تبیین باید همه ی لذتِ آزادی و سعادت، در بندگی خداوند حاصل شود و اگر اینگونه نیست نشان از حاصل نشدنِ این ارتباط، بدلیل إسارتِ شیطان و هواهای نفسانی است.

به هر میزان که از عبودیت الهی و ارتباط با خالق خویش دور افتاده باشیم از درک لذت آزادی محرومیم چون به بودن و ماندن در زندان شیطان رضایت داده ایم.

حفاظت شده: مطلق آزادی فقط در انسان کامل محقق می شود

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: